رضا اميرخاني
دانش آموز تيزهوش دبيرستان علامه حلي حالا براي خود نويسنده اي شده است؛ پسر جواني كه به طراحي هواپيمايي فكر مي كرد كه جسم ها را از زمين بكند، حالا كتابي خلق كرده كه روح ها را به پرواز درمي آورد. نويسنده شاهكار من او سي واندي سال سن دارد.
۱۷ ساله بود كه توسط دو نفر از دوستانش هواپيمايي را ساخت كه طراحي بخش هايي از آن را خودشان
بر عهده گرفته بودند. آن سال اين سه دانش آموز برنده جايزه اول جشنواره خوارزمي شدند. حالا هر كدام رفتند گوشه اي از عالم، يكي رفته آمريكا و كار تحقيقاتي را روي نانوتكنولوژي انجام مي دهد، يكي هم يك كارگاه قطعات خودرو راه اندازي كرده و رضا خان ما هم شد نويسنده.اولين كتاب اميرخاني كه البته چندان هم موفق نبود ارميا نام گرفت. او در اين كتاب نقدهايي به دوران سازندگي وارد كرد. 17 ساله بود كه نوشتن ارميا را آغاز و چهار سال درباره آن مطالعه و تحقيق كرد. اين كتاب به دليل نظريات شخصي اميرخاني با رويكرد آرمانگرايي چندان مورد توجه منتقدان قرار نگرفت، هر چند زمزمه آن بلند شده كه شايد او اين كتاب را ادامه داده و به نقد دوران بعد از سازندگي نيز بپردازد. شخصيت ارميا در كتاب بعدي اميرخاني باز توليد خواهد شد.
كتاب دومش ازبه نام گرفت. اميرخاني نام رمان را روي آن نمي گذارد. اين كتاب به سبك نامه نگاري ست كه تا حدودي نوشتنش براي او دشوار بود. او در جايي گفته است: ديگر از اين شيوه استفاده نمي كنم، براي نوشتن رمان، اين سبك نگارش اصلا شيوه خوبي نيست . رمان ازبه اميرخاني بهتر از اينها مي توانست از كار در بيايد. ازبه ماجراي يك خلبان جانباز است كه ديگر نمي تواند پرواز كند، اما رضا اميرخاني در من او اين بار شاهكار كرد. من او، روايتي طولاني از يك نسل است؛ نسلي كه قبل از انقلاب در پايتخت زندگي مي كردند. او خواسته كه در اين رمان از خود و سرنوشت نسل خود بگويد. او تهران را در داستان خود ساخته و توسعه مي دهد و آدم ها را از قديم به سمت تجدد مي برد. اميرخاني براي نوشتن اين كتاب دو سال از عمرش را صرف مطالعه در مورد تهران قديم كرده است. او توانست ميان خود، قهرمانان داستانش و تهران قديم يك رابطه عاطفي ايجاد كند. او براي نوشتن اين كتاب، اول فارسي و بعد تهران را خوب شناخت و بعد محله ها را با ويژگي هاي خاصش شناسايي كرد. او بخوبي شكل گيري نسلي از كودكان را در كوچه پس كوچه ها و محله هاي قديمي تهران توصيف كرد. جامعه اي را خوب به خواننده نماياند كه در آن اخلاق و مفهوم خانواده همچون حالا،مهمترين ارزش محسوب مي شد. تولد در فضايي سنتي، مواجهه با هياهوي دنياي رئاليستي، ورود به جريانات سياسي و مهاجرت، تمام داستاني نسلي ست كه اميرخاني آن را روايت كرده است.
زويا پيرزاد
اين بانوي نويسنده در عرض سه سال به شناخته شده ترين زن نويسنده در ايران تبديل شد؛ نويسنده اي كه به واسطه زن بودنش رمان هايي از جنس زنانه مي نويسد. كتاب عادت مي كنيم زويا پيرزاد به چندين چاپ با شمارگان 5 هزار نسخه رسيد، گرچه از سوي منتقدان مورد حمله قرار گرفت. محور داستان هايش زنان هستند كه در هر دوراني در تقابل با مردان در جامعه قرار مي گيرند، اما با واكنش هاي متفاوت. تاريخ زنان در رمان هاي زويا پيرزاد تكرار مي شود، مثل يك دايره كه در مركز آن نوشته پذيرش وضع موجود .
زويا پيرزاد سال 1331 متولد شد. اولين مجموعه داستاني خود را با عنوان مثل همه عصرها در سال 1360 منتشر كرد. اين مجموعه شامل 15 داستان كوتاه است كه در آن زندگي زناني روايت مي شود كه به روزمرگي رسيده اند. در اين مجموعه پيرزاد با درايت خاص زنانه اش قصه اي به نام خرگوش و گوجه فرنگي را مي نويسد؛ خرگوشي كه در دام شكارچي افتاده و نمي تواند از آن فرار كند. از طرفي فكر اينكه اگر از دام بگريزد بايد فردا گوجه فرنگي بخرد، توان حركت را از او گرفته. خرگوش كنايه از زني ست كه وضع موجود را پذيرفته، اما در عين اينكه از آن راضي نيست و حاضر به خروج از آن هم نيست. شش سال بعد پيرزاد كه از هم وطنان ارمني ماست ، دو مجموعه داستاني را همزمان با هم منتشر مي كند. طعم گس خرمالو و رمان يك روز مانده به عيد پاك . در سال 1366 از سوي انتشارات مركز (ناشر هميشگي پيرزاد) منتشر شد. در مجموعه طعم گس خرمالو، زنان قصه پيرزاد عليه روزمرگي طغيان كرده و پرده از نارضايتي خود برمي دارند. اين زنان يك نسل جلوتر از همجنس هاي محافظه كار خود هستند، آنها به مرور وارد محيط بيرون از منزل شده و خواستار كسب موقعيت اجتماعي خود هستند. لكه ها نام مهمترين داستان اين مجموعه است؛ داستان دو زوجي كه مرد به زن بي ميل است، زن به مهارت خاصي در از بين بردن لكه ها در پارچه و لباس دست پيدا مي كند، اما لكه عدم تفاهم ميان خود و همسرش را نمي تواند پاك كند. سرانجام اين لكه به قدري بزرگ مي شود كه بين آن دو جدايي مي اندازد.
اما اثر قدرتمند و درخور توجه پيرزاد كتاب چراغ ها را من خاموش مي كنم است.
توانايي او براي فضاسازي در اين كتاب حتي از سوي منتقدانش نيز ستوده شد، توصيف فضاي آشپزخانه جايي كه كلاريس در آن بيشتر عمر خود را مي گذراند به گونه اي بود كه خواننده خوب مي توانست آن را تجسم كند.