|
|
|
|
|
بحران سالمندي را جدي بگيريم
سياه، سفيد، خاكستري
|
|
عكس: ساغر اميرعظيمي
محمد مطلق
كارشناسان مسائل اجتماعي، سالمندان را پس از جوانان آسيب پذيرترين قشر در برابر انواع استرس ها ارزيابي مي كنند. اين دو گروه سني اگرچه تفاوت هاي آشكاري با هم دارند، اما در توصيف وضعيت اجتماعي شان به شباهت هاي بسياري هم مي توان اشاره كرد. به عنوان مثال در مورد افسردگي هر دو قشر مي توان عدم برخورداري كامل از حمايت هاي اجتماعي و به همان ميزان احساس امنيت و رضامندي از زندگي را اصلي ترين عامل دانست كه براي پيرسالان و جوانان به يك اندازه تاثيرگذار خواهد بود.
براساس آخرين گزارش هاي توسعه انساني سازمان ملل متحد، ايران در سال جاري دوپله ارتقا يافته كه يكي از شاخصه هاي اين ارتقا را مي توان افزايش اميد به زندگي دانست. بر پايه همين گزارش ها شاخصه اميد به زندگي در ايران از 75 درصد در سال گذشته به 76 درصد در سال جاري افزايش يافته و اميد به زندگي در مردان از۸/۶۸ سال به 69سال و در زنان نيز از 7/71 سال به 9/71سال رسيده است. اين موضوع از يك سو ارتقاي سطح بهداشت و از سوي ديگر كاهش استرس هاي رواني را نشان مي دهد كه موجب افزايش طول عمر افراد شده است، اما اگر در دراز مدت، همين ميزان نرخ خدمات اجتماعي رشد معقولي نداشته باشد نه تنها در سال هاي آتي با بحران سالمندي مواجه خواهيم شد، بلكه به همان نسبت ميزان استرس جامعه جوان را هم بالا برده ايم، چرا كه جوانان چشم به سالخوردگان دارند و آينده خود را در تصويري از زندگي امروز آنها جست و جو مي كنند.
سالخوردگان و خدمات اجتماعي
شايد بتازگي در ميان اتوبوس هاي شركت واحد ديده باشيد كه برخي از سالمندان و بازنشستگان بدون ارائه بليت و با نشان دادن يك كارت به راننده بي هيچ دغدغه اي از خدمات اين شركت استفاده مي كنند. اين اقدام قطعا اقدام شايسته اي ست كه در ابعاد گوناگون مي توان جنبه هاي مثبت آن را تحليل كرد. اگر خوانده يا شنيده باشيد اقدامات مشابهي نيز قرار است در مراكز ديگر انجام شود كه از جمله مي توان به سالن هاي سينما اشاره كرد. با اين همه از دو نكته اساسي نمي توان غفلت كرد؛ دو نكته اي كه هم سالمندان و هم كارشناسان بر آن اتفاق نظر دارند. اول آنكه خدمات اجتماعي به فرض گسترده بودن نيز كه اصلا اينگونه نيست- نبايد صرفا به گروهي خاص اختصاص پيدا كند و نكته دوم اينكه رعايت و تكريم سالمندان شكلي قانوني و فراگير به خود بگيرد.
دكتر محمد علي دانشور- كارشناس مسائل اجتماعي- در اين رابطه مي گويد: بسياري از مصاديق تكريم به سالمندان بطور عرضي در فرهنگ ما وجود دارد، اما باتوسعه زندگي شهري و تغيير بافت مناسبات اجتماعي بايد اين موارد را به شكل قانوني درآوريم. منظورم از قانون اين نيست كه مجلس شوراي اسلامي در مورد جايگاه مخصوص سالمندان در اتوبوس هاي شركت واحد تصميم گيري كند، خير. منظورم از قانون، ماموريت دادن به هر سازمان و نهادي براي عملياتي كردن تكريم سالمندان است. به عنوان مثال همين شركت واحد يا مترو مي توانند جايگاه هايي را ويژه سالمندان درنظر بگيرند و رعايت آن را هم به شكل سازماني عملياتي كنند. اين وضعيت علاوه بر تقويت فرهنگ عمومي، سالمندان را از امنيت قانوني هم برخوردار خواهد كرد . وي در ادامه مي افزايد: موضوع بعدي كه بايد بدان اشاره كرد، فراگيري ست؛ به اين معني كه نبايد هر سازمان ساز خودش را بزند، آنوقت مثلا بازنشستگان فلان وزارتخانه نسبت به بازنشستگان وزارتخانه اي ديگر احساس كمبود كنند و بعد اينكه همه سالمندان مشمول خدمات اجتماعي شوند نه اينكه يك پيرمرد 60 ساله اي كه در هيچ نهاد دولتي و خصوصي شاغل نبوده بين خود و همسالانش كه بازنشسته مراكز دولتي هستند احساس تبعيض كرده، احساس كند نمي تواند به طور رايگان سوار اتوبوس شركت واحد شود، احساس كند نمي تواند مثل سالمندان ديگر به سينما برود و… .
قاعدتا در زمينه احساس امنيت و دوري از استرس هاي سالخوردگي به موضوعات متعددي مي تـوان اشاره كرد كه يكي از نمودهاي آن امنيت اقتصادي ست.
حاصل يك پژوهش آكادميك در مناطق مختلف تهران حاكي از وابستگي تعداد زيادي از سالخوردگان به فرزندان و خويشان خود است. اين يافته ها بيانگر آن است كه مردان سالخورده نسبت به زنان سالخورده موقعيت نسبي بهتري دارند و اين موقعيت بهتر در تمامي زمينه هاي سواد، اشتغال، درآمد ماهانه و تطبيق وضعيت زندگي باتوجه به اين درآمد، قابل بررسي ست.
مردان سالخورده از نظر منابع تامين درآمد و مالكيت محل مسكوني استقلال بيشتري نسبت به زنان دارند و در همين رابطه زنان سالخورده بيشتري به اعضاي خانواده و خويشاوندان خود براي تامين درآمد ماهانه و محل مسكوني متكي هستند.
اين پژوهش نشان مي دهد عمده ترين مشكلات اجتماعي سالخوردگان را مي توان كمبود فعاليت هاي اجتماعي و ميزان كم ارتباط با دوستان تعريف كرد.
مهمترين فعاليت هاي اجتماعي از نظر سالخوردگان انجام فرايض ديني و مذهبي، سفرهاي زيارتي و ديدار اقوام و خويشان نزديك است. در اين رابطه يافته هاي علمي نشان مي دهد زنان بيشتر از مردان گرايش هاي فعاليت مذهبي دارند و همچنين روابط اجتماعي آنها بيشتر در درون شبكه هاي خانوادگي اتفاق مي افتد. در عوض مردان فعاليت هاي اجتماعي خارج از خانه بيشتري دارند.
نكته حائز اهميتي كه در رابطه با فعاليت اجتماعي بايد گفت اين است كه ميزان اين نوع فعاليت ها مي تواند تابعي از امنيت اقتصادي باشد. به عبارت ديگر هر اندازه كه سالخوردگان استرس كمتري نسبت به معيشت و گذران زندگي خود داشته باشند به همان نسبت هم در فعاليت هاي اجتماعي مشاركت بيشتري خواهند داشت كه باز بازخورد فعاليت هاي اجتماعي در پايين آمدن استرس هاي عصبي، احساس امنيت و بهداشت جسم و روان خود را نشان خواهد داد.
موضوع ديگري كه ارتباط مستقيم با امنيت رواني سالمندان برقرار مي كند، مفهوم خانه است؛ خانه به معناي فضايي كه سالمند از هر حيث در آن احساس امنيت كند. امروزه در جوامع توسعه يافته به جاي آسايشگان سالمندان شهرك ها و خانه هاي هوشمند سالمند را در اختيار اين قشر قرار مي دهند.
در يك تحليل كلي و جمع بندي نظرات كارشناسان در ارتباط با خانه به چهار مورد اساسي مي توان اشاره كرد.
۱ فضايي آرام و به دور از تنش و احساسات يأس آميز كه مي تواند آرامش بخش روح و روان سالمندان باشد.
۲ با رعايت اصول ايمني و بهداشتي كه ارتباط مستقيم با نوع معماري خانه دارد، سلامت سالمندان تامين شده و نياز به درمان جسمي و روحي در آنها را كاهش مي دهد.
۳ وجود مجموعه اي از رهنمودهاي معماري در زمينه مورد نظر كه به دليل نبودن ساماندهي اجرايي كافي و نبودن ضوابط لازم الاجرا مورد استفاده قرار نمي گيرد.
۴ ايجاد آسايش جسمي و فيزيكي جهت امنيت يا سهولت دسترسي ها، چيدمان مناسب داخلي فضاها، ابعاد مناسب فضاها و جزء فضاها كه سلامتي جسمي و رواني سالمندان را تحت تاثير خود قرار مي دهد.
در اين رابطه مي توان به معماري ويژه سالمندان و مهندسي داخلي ساختمان اشاره كرد كه امروزه به عنوان يك تخصص ويژه در ارتباط با زندگي سالمندان مطرح است.
با توجه به آنچه گفته شد مي توان حقوق شهروندي و برخورداري از امكانات موجود در جامعه را براي سالخوردگان به اين شكل تعريف كرد:
مجموعه اي از ضوابط اجتماعي، مناسبات فرهنگي و ضمانت هاي اقتصادي كه باعث آرامش سالمندان مي شود. اين موضوع علاوه بر آنكه هزينه هاي جامعه را براي جلوگيري از بحران يا فروكش بحران سالمندي كاهش مي دهد، اين گروه سني را به صورت بخش فعالي از جامعه دوباره بازسازي مي كند.
به عبارت ديگر وقتي سالمند از هر نظر احساس امنيت كرد، سعي خواهد كرد تا خود را به عنوان عضوي مثبت، موثر و فعال در جامعه جلوه دهد كه در آن صورت مي توان با فعال كردن NGO هاي مختلف از تجربه و انرژي سالمندان استفاده كرد و اما مهمترين نكته اي كه جا دارد با ر ديگر بدان تاكيد شود، الگوپذيري جوانان از سالمندان است. آنها در وضيعت امروز پيرسالان و بازنشستگان، فرداي خود را مي بينند. پس با افزايش اميد به زندگي در جامعه ايران و ناهمخواني آن با برخورداري از امكانات اجتماعي، يأس را براي جوانان به ارمغان نياوريم.
۶۰ ساله ها
هر ماه حدود يك ميليون نفر در جهان به سن 60 سالگي مي رسند كه حدود 80 درصد آنها در كشورهاي توسعه يافته زندگي مي كنند. كارشناسان مي گويند تحليل وضعيت موجود براساس آمارهاي مستند حاكي از آن است كه در سال 2005 بحران سالمندي جدي ترين بحران در جهان خواهد بود؛ بحراني كه مي تواند تبعات بسياري از جمله تغيير بافت جمعيتي كشورها را به دليل نيروي كار تغيير دهد.
|
|
|
جوابيه
پاسخ شركت توسعه نيشكر و صنايع جانبي به مقاله خطر در يك قدمي
بازگشت به مقاله ورودپساب نيشكربه طبيعت،خطردريك قدمي مندرج درصفحه 19شماره۳۸۲۶مورخ 24/7/1384 خواهشمند است دستور فرماييدجوابيه پيوست راعينا درروزنامه به چاپ برسانيد.
مقاله با اين جملات آغاز مي شود: ... فاضلاب نيشكري كه كمتر از يك ماه پيش باعث مرگ ومير ناگهاني تعداد زيادي از پرندگان بومي و مهاجر شد. اين فاضلاب كه اول به كارون مي ريخت از شادگان سردرآورد و بعد از به نابودي كشاندن اين زيستگاه در آب بندي، البته اگر دقيق ترش را بخواهيد در فاضلاب نيشكربندي، جمع شد و با شكستن ديواره اين فاضلاب بند، پساب مسموم جاري شد و جان صدها پرنده را گرفت .
در اين چند جمله چندين دروغ و بهتان بزرگ نهفته است كه تا به آخر مقاله دستمايه نويسنده آن براي آميختن اطلاعاتي درست و نادرست و گمراه كردن ذهن خواننده و برانگيختن خشم و نفرت نسبت به طرح توسعه نيشكر قرار گرفته است. لذا با صرف نظر از بقيه مقاله كه چشم اندازي از بندبازي زيركانه نويسنده بين حقيقت و دروغ را به نمايش مي گذارد، تنها به همين بخش مقاله پاسخ داده مي شود كه خود مستلزم ارائه شرح مختصري از سرگذشت طرح مظلوم توسعه نيشكر به شرح زير است:
اين طرح كه با تصويب قانون در مجلس شوراي اسلامي و مصوبه هيات دولت از سال 1369 آغاز به كار كرده، در قالب 7 كشت و صنعت بزرگ در شمال و جنوب اهواز شكل گرفته است. (كشت و صنعت هاي امام خميني (ره) و دهخدا در شمال اهواز)، 2 كشت و صنعت اميركبير و ميرزا كوچك خان (جنوب اهواز غرب رودخانه كارون) و كشت و صنعت هاي دعبل خزاعي، حكيم فارابي و سلمان فارسي (جنوب اهواز شرق رودخانه كارون) كه البته مقاله مورد اشاره به كشت و صنعت هاي جنوب اهواز پرداخته و با اختلاط مسائل آنها با يكديگر كه در دو سوي رودخانه، دست كم 30 كيلومتر با هم فاصله دارند، تصويري نادرست به خواننده خود تحميل مي كند.
قبل از هر چيز خواننده محترم بايد توجه داشته باشد كه طرح مورد بحث، طرح ابتكاري مسئولان فعلي يا قبلي آن نبوده و در اجراي قانون مصوب كه بر انبوهي از مستندات كارشناسي استوار است و 10 سال قبل از تصويب قانون ارزيابي اثرات طرح هاي توسعه بر محيط زيست آغاز به كار كرده است.
پس از بحران خشكسالي هاي سال 79 و 80 و سوار شدن آب خليج فارس بر رودخانه كارون و ورود آن به ايستگاه پمپاژ آبادان كه حقيقتي انكارناپذير است (متاسفانه نويسنده اين حقيقت را كه مورد تاييد مسئولان و كارشناسان استان بوده را به تمسخر گرفته) شركت، بدوا با قطع فعاليت هاي كشاورزي و صنعتي جريان زهاب كشاورزي و پساب صنعتي طرح را به كلي متوقف كرده و پس از انجام مطالعات فني، دو تمهيد انديشيده و آنها را به مرحله اجرا گذارده است:
الف ) انتقال زهاب واحدهاي غرب رودخانه كارون به شوره زار هاي غرب جاده اهواز خرمشهر و تشكيل حوضچه هاي تبخيري كه پس از انجام زيرساخت هاي لازم انجام گرفت و يكي از مناسب ترين شيوه هاي دفع زهاب شناخته مي شود كه اين امر نيز با مشاوره و صلاحديد كارشناسان فني و مسئولان نظامي امنيتي استان خوزستان انجام شد.
ب) انتقال زهاب واحدهاي شرق رودخانه كارون به منتهي اليه بخش لب شور تالاب شادگان كه زيادي ميزان املاح موجود در آب آن قابل مقايسه با زهاب اراضي زير كشت نيشكر نبوده و نيست.
- همان طور كه نويسنده نيز اشاره داشته، زهاب واحدهاي غربي به تشكيل حوضچه ها (تالاب) تبخيري انجاميد كه هم اينك مامن و زيستگاه انواع ماهيان و پرندگان بومي و مهاجر است و استمرار حيات اين جانداران و ساير زيستمندان موجود در اين اكوسيستم آبي قوي ترين دليل بر عدم مسموميت و آلودگي ادعايي آب هاي مذكور است (آفتاب آمد دليل آفتاب) كه به منبع اقتصادي ارزشمندي براي صيادان محلي و اكوسيستمي آبي تبديل شده كه در جهت غنابخشي به آن از جمله، طرح انتقال و كاشت درختان حرا (مانگرو) از سواحل خليج فارس در اطراف اين تالاب، زير نظر زبده ترين متخصصان و مساعدت اداره كل حفاظت محيط زيست استان در دست انجام است.
مرگ و مير تعدادي پرنده نابالغ در اطراف اين حوضچه ها كه با بي انصافي تمام به فاضلاب نيشكر و شكستن فاضلاب بندهاي بي حساب نسبت داده شده، منحصر به اين تالاب نبوده و در اطراف تمامي تالاب هاي استان و مناطق گرميسر كشور نيز قابل مشاهده است و دليل آن اوج گيري گرما در تابستان است كه تبخير را به حداكثر رسانيده و ماهيان را براي فرار از گرما به قعر آب مي كشاند كه در نتيجه آن پرندگان نابالغ در اثر كم غذايي تلف مي شوند[... .] (آيا نويسنده به اين موضوع انديشيده كه چرا هرگز لاشه پرندگان حلال گوشت در منطقه يافت نمي شود؟) .
اين وضعيت هر ساله تكرار مي شود و 2 سال پيش نيز در مقال اتهامات مشابه و درخواست شركت، اداره كل حفاظت محيط زيست استان، پس از آزمايش هاي آسيب شناسي، مرگ پرندگان را در اثر كم غذايي تاييد و اعلام كرد (مدرك پيوست).
در سال جاري هم اين تلفات به طور طبيعي رخ داده و برخلاف ادعا نه سيل بندي در منطقه شكسته و نه سيلي جاري شده است و طبعا اين روند در سالهاي آينده نيز نه در حوضچه هاي تبخيري كه در تمامي آبگيرهاي منطقه امتداد خواهد داشت.
اتهام آسيب رساني به ديواره هاي راه آهن خرمشهر اهواز نيز به كلي نادرست بوده و ديواره حائل كه دائما تحت كنترل قرار دارد نيز در سال گذشته با نظارت فني متخصصان راه آهن استان مرمت اساسي شده و در حال حاضر فاصله شانه حائل، متجاوز از 5 متر است.
- انتقال زهاب واحدهاي شرق به بخش لب شور انتهاي تالاب شادگان:
در تيرماه سال 1380، با اوج گيري خشكسالي كه دامنه آن تالاب شادگان را نيز در برگرفته و آن را به كلي خشك كرده و بوميان منطقه را از ماهيگيري و تغذيه دام هايشان محروم ساخته بود، شركت در نيمه راه احداث كانال انتقال زهاب به بخش انتهايي تالاب شادگان با هزينه 5/1 ميليارد تومان قرار داشت كه در تاريخ 20/4/84 معاون محترم وقت رئيس جمهور و رياست سازمان حفاظت محيط زيست به اتفاق جمعي از مسئولان آن سازمان، صورتجلسه اي را در استانداري خوزستان تنظيم، امضا و ابلاغ كردند كه طي آن شركت را مكلف به توقف ادامه احداث كانال [...مي كند].
|
|
|
در كوچه هاي شهر
بخشش
|
|
بيژن مشفق- منش خاصي دارد. شايد در نظر اول گستاخ به نظر آيد. به محض اينكه سوار مي شوم و سلام مي كنم، مي گويد: سلام جوون! بپر بالا كه دير شد .
به هر كدام از مسافران ديگرش هم از همين جملات مي گويد. نوعي سرخوشي غم بار همراه با اعتماد به نفس، در كلام و رفتارش است. كمي چاق است و مثل خودم بي مو و پرايد را طوري مي راند كه انگار دوچرخه است. دستش را به سمت راديو مي برد و به من كه جلو نشسته ام مي گويد: بفرما راديو پيام!
اگر هر كس ديگري بود حالش را مي گرفتم. خداي نكرده ما خودمان بچه پايين هستيم و يك عالمه ادعاي زبلي داريم، اما با وجود گستاخي كه انگار ذاتي اش است، يك جورهايي باحال است. انگار مي تواني روي رفاقتش حساب كني. يعني از آن دسته از رفقايي ست كه در حرف ممكن است هميشه حالت را بگيرد. از قيافه ات از حرفي كه آن روز به يكي از بچه ها زدي، از نوع فوتبال بازي كردنت و از سلام نكردنت به اصغر آقا نانوا و ... كلي كله پاچه ات را بار بگذارد، اما آن بعداز ظهر جمعه كه بچه هاي محل بالايي تنهايي گيرت آورده اند و ممكن است كتك مفصلي بخوري، تنها كسي كه جلو مي آيد و مثل كوه پشتت مي ايستد، خود اوست. بعد از دعوا هم اصرار دارد به تو بفهماند كه به خاطر تو دعوا نكرده؛ دلش خواسته كه جلو بيايد تا يك وقت لوس نشوي و فكر نكني تو ارزش دعوا كردن را داشته اي.
مثل باد دارد مي رود. يك پيكان بار عهد بوقي در لاين سرعت دارد با سرعت مورچه راه مي رود. مي گويد: داداشمونو! بزار ببينيم چي شده .
سرعتش را كم مي كند و مي آيد كنار وانت. شيشه را پايين مي كشد.
- داداشي، خوبي؟
من مي فهمم كه قصد تحقير ندارد. حرف زدنش همين طور است. اما همانطور كه حدس مي زدم راننده وانت بهش برمي خورد. تلخ مي گويد: آره حالم بده، تو دكتري؟
رو به من مي كند و با خنده مي گويد: اه، داداشمون ترش كرده .
بعد رو به راننده مي گويد: نه خوش تيپ، ما سگ كي باشيم كه دكتر باشيم. همين الان علاف كلي دكتريم. گفتم شايد كمك بخواي .
كم كم صداي بوق ماشين هاي پشت سر بلند مي شود. آخر ما در لاين سرعت داشتيم با سرعت چهل تا مي رفتيم.
- بيا! داد ملت دراومد.
بعد ناگهان سرعت گرفت و حركت كرد. باز رو به من كرد و گفت: نمي دونم مردم چرا اينقدر زود جوش مي آرند .
صداي جوان پشت سري بلند شد. از لحنش فهميدم كه او هم از مرام او خوشش نيامده. گفت: خيلي هم به مردم ربط نداره. جوري كه شما صحبت مي كني، انگار... .
بقيه حرفش را خورد. از توي آينه جوان را نگاه كرد. منتظر بقيه كلامش بود.
- بگو رفيق. داداشت تا آخر اهل تسامحه.
بعد قهقهه زد و محكم زد روي زانوي من و گفت: داشتي؟ تسامح رو داشتي؟ خيلي باحال خرجش كردم. نه؟
اينقدر از مرامش خوشم آمده بود كه معطل نكردم و محكم تر زدم روي زانويش و گفتم: ايول، خوب زدي تو خال .
لحظه اي مات نگاهم كرد. بعد مثل فشنگ گرفت كنار اتوبان و نگه داشت. شاد گفت: بچه كجايي تو با وفا؟!
- حالا خاك سفيد مي شينم، اما بزرگ شده ناف نظام آبادم.
- پس پيدات كردم باحال كچل.
- گم نشده بودم كچل بي حال.
دوباره قهقهه زد و ماشين را كند و افتاد تو بزرگراه. سه جوان پشت ماشين داشتند با تعجب ما را نگاه مي كردند. او دوباره به آينه نگاه كرد و جواني را كه به او اعتراض كرده بود مخاطب قرار داد و گفت: نه داداش، ما اوني كه فكر مي كني نيستيم. ما حرف زدنمون همين طوريه. يك وقت هم فكر نكني الكي خوشيم ها .
بعد به من اشاره كرد و گفت: اين داداشي كه تازه باهام فاميل دراومده، مي دونه من چي مي گم. مايه ده سالي از شماها بزرگتريم و با اين مملكت بزرگ شديم .
بعد ناگهان حرفش را بريد. انگاز زيادي حرف زده بود. هجوم تصاويري از درد را در ذهنش حس كردم. بعد موبايلش زنگ زد. به شماره انداز نگاه كرد. ناگهان انگار سست شد. زير لب گفت: يا ضامن آهو! خودت به داد برس .
بعد گوشي را به گوش گذاشت. با كسي كه پشت گوشي بود كه به نظر يك خانم مي آمد، چنان از سر ضعف صحبت مي كرد كه حتي به من هم برخورد.
- حالا شما خانم اگر مي شه بگذاريد من با آقاي دكتر صحبت كنم. بله، ديروز عرض كردم كه من خودم هم شيميايي هستم. ولي براي خودم نمي خوام؛ براي پسرم مي خوام. بله، الان تو بيمارستانه. بله عرض كردم كه دكترها تشخيص دادند كه از عوارض شيميايي منه. حالا شما يه زحمتي بكشيد و من رو به آقاي دكتر وصل كنيد. يعني واقعا نمي شه؟ من خواهش مي كنم خانم. التماس مي كنم.
بعد نمي دانم پشت تلفن چي شنيد كه داد زد: پس به كي مربوطه زنيكه ...؟
گوشي را پرت كرد جلو داشبورد و من تازه فهميدم كه مدتي است اشك پهناي صورتم را پوشانده و هر كاري مي كنم باز هم با سرعت از چشمانم روان است. او داشت زير لب با خودش حرف مي زد. پشت سر هم مي گفت: پس به كي مربوطه؟
بعد چشمش به من افتاد. دست راستش را آرام آورد جلو و روي گونه هايم گذاشت.
- من را ببخش. يادمون دادن دردهامونو داد نزنيم. قرار نبود سر صبحي حالتو بگيرم. من را مي بخشي؟
همان طور كه انگشتانش خيسي صورتم را خشك مي كرد، داشتم فكر مي كردم چه كساني بايد چه كساني را ببخشند؟
|
|
|
گزارش كوتاه
آفتي به نام نمره رياضي
|
|
زهره رجب نيا- نتيجه امتحانات خردادماه سال 84 در مقطع راهنمايي در استان تهران در دو درس ادبيات و رياضيات حاكي از آن است كه بيشترين قبولي در دروس اين مقطع به درس ادبيات با 73/99 درصد و كمترين آن به درس رياضي با 80/74 درصد اختصاص دارد.
عجيب نيست؟ اگر با دقت به عواملي مثل بي علاقگي دانش آموزان به درس رياضي، عدم آشنايي معلمان با روش هاي تدريس نو و بالاخره تدريس تجسمي توجه كنيم، اين نتيجه غيرقابل باور به نظر نمي رسد.
عبارت هايي مثل خدايا چرا متوجه نمي شوم، خسته شدم، چرا اين فرمول ها اينقدر خسته كننده هستند و لعنت به اين درس رياضي، همگي عبارات آشنايي هستند كه هريك از ما در طول سال هاي تحصيل يا حداقل براي يك بار هم كه شده از سوي دوستانمان شنيده ايم. بررسي اين عبارت ها از سوي روان شناسان، گوياي دلزدگي و تنفر از درسي ست كه به رغم جايگاه رفيعش در سيستم آموزش و پرورش، از مقبوليت چنداني در بين دانش آموزان كشور برخوردار نيست و دلايل آن را مي توان در غيرملموس بودن درس رياضي همراه با آموزش مفاهيم غيرضروري، خشك بودن كلاس درس و عدم آشنايي معلمان با روش هاي نوين تجسمي در آموزش مفاهيم رياضي جست وجو كرد.
اما معاون آموزش و پرورش عمومي شهر تهران در پاسخ به دلايل مطرح شده مي گويد: اساسا رتبه بندي براساس نمره، مهمترين ضعف سيستم آموزش و پرورش به حساب مي آيد، چراكه به كارگيري اين روش از نامطمئن ترين راه هاي سنجش معلومات دانش آموزان محسوب مي شود.
عليرضا عراقي نيا در اين زمينه معتقد است: نمره، تفسير گويايي از معلومات دانش آموزان نيست و آموزش و پرورش براي اعتلاي خود ناچار است كه در اين روش تجديدنظركند. او با اشاره به اينكه متدولوژي تدريس درس رياضي نيز داراي مشكلاتي ست، مي گويد: بايد نگاه ديگري به تدريس اين درس شود، چراكه روش آموزش فعلي ما تنها براي آموزش رياضي دانان كاربرد دارد و لزوما همه افراد عادي جامعه نيازي به آموزش هاي ارائه شده در مقاطع مختلف تحصيلي ندارند. بسياري از مفاهيم آموزشي سيستم فعلي ما جوابگوي مهارت هاي روزمره افراد نيست و الزاما نقش آنان در افراد، انباشت ذهني آنان است كه در مواقع ضروري زندگي كاربرد ندارد.
معاون عمومي آموزش و پرورش شهر تهران همچنين در بخش ديگري از صحبت هاي خود با اشاره به اهميت روش تجسمي در تدريس درس رياضي گفت: متاسفانه به دليل عدم حمايت از معلمان مبتكر و دور ماندن اهميت اين امر از نظر متوليان آموزش و پرورش و بالاخره بي توجهي به اهميت حركات جسمي در فراگيري درس رياضي، اكثر دانش آموزان تمايلي به فراگيري اين درس در خود حس نمي كنند. شايد اين امر را بايد مهمترين دليلي دانست كه دكتر فربد فدايي، روان شناس و عضو هيات علمي دانشگاه به آن مي پردازد و معتقد است كه عدم استفاده از روش هاي علمي و استفاده نابجا از روش هاي هيجاني مثل تنبيه و تشويق بدون علت سبب شده كه سيستم آموزش و پرورش كشور با گروهي از دانش آموزان بي انگيزه و بي علاقه به مباحث علمي مواجه شود.
شايد انتشار تازه ترين آمار نتايج دو درس رياضي و ادبيات در مقطع راهنمايي از سوي آموزش و پرورش شهرستان هاي استان تهران را بتوان بهترين دليل بر لزوم توجه به نحوه تدريس درس رياضي در مدارس دانست؛ البته از نظر متوليان آموزشي اعلام چنين آماري تبعات مثبتي در برندارد.
در اين راستا عراقي نيا تصريح مي كند: مقايسه نتايج آزمون دانش آموزان براساس استان هاي محل سكونت آنان، امري نادرست شمرده مي شود و خود، نقش تخريبي دارد، چراكه در نگاه نخست تمامي استان ها از امكانات يكساني برخوردار نيستند و همچنين ميزان علاقه مندي دانش آموزان به دروس مختلف را نيز متغير ديگري بايد بدانيم و همه اين عوامل، نشان دهنده آن است كه نمره، معياري مناسب براي سنجش توانايي هاي دانش آموزان نيست. متاسفانه روش هاي مورد استفاده مربيان و معلمان مدارس ما، شادي آفرين نيستند و در تحريك ذوق دانش آموزان موثر عمل نمي كنند و همه اين عوامل به عدم استفاده از تئوري هاي ملموس و عيني منتهي مي شود.
اما دكتر فدايي در كنار عوامل مطرح شده، معتقد است كه بي علاقگي دانش آموزان ايران به دروس رياضي را گذشته از نحوه تدريس اين درس بايد در عوامل فرهنگي و شخصيتي دانش آموزان مورد بررسي قرار داد. بي توجهي به زمان، نظم و دقت را بايد از ويژگي هاي شخصي افراد برشمرد كه در مورد ايرانيان نيز به طور كامل صدق مي كند.
دكتر فدايي تصريح مي كند: بررسي هاي نوروپسي كولوژيكي نشان مي دهد كه مردم كشورهاي صنعتي، جهان را ابتدا با نيمكره چپ مغز درك مي كنند؛ نيمكره اي كه كاركردهايي نظير ادراك منطقي، پردازش رياضي، توجه به جزئيات، توالي زماني و دقت عمل را بايد از ويژگي هاي آن دانست. اما تفكر كلي نگر، تكيه بر جنبه هاي شهودي، تصويرگرايي و عدم توجه به روابط علت و معلولي را بايد نقطه مقابل ويژگي هاي افراد شرقي و ايرانيان دانست.
اين عضو هيات علمي دانشگاه توجه به نكات فوق را از دلايل توجه دانش آموزان ايران به شعر و ادبيات در نقطه مقابل، بيزاري دانش آموزان ايران نسبت به مباحث رياضي مي داند.در اين خصوص معاون آموزش و پرورش عمومي شهر تهران اضافه مي كند: حذف نمره از سيستم آموزشي كشور سبب خواهد شد تا دلهره و ترس دانش آموزان از مشكلاتي نظير مردودي و ... از بين برود و تمايل آنان نسبت به يادگيري مباحث رياضي افزايش يابد. تامل در گزارش، خود گوياي ضعف هاي نظام آموزش و پرورش و ويژگي هاي شخصي افراد است، اما گذشته از ويژگي هاي شخصي افراد در هر حال مي بايست براي ميزان ناموفقيت دانش آموزان ايراني و نسبت مردودي اين درس به دروس ديگر، تصميمي مدبرانه گرفت؛ تصميمي كه نيازمند دگرگوني هاي بسياري در ساختارهاي نظام آموزشي ست.
|
|
|