رسانه سرد و شكاف بين نسلي
تلويزيون پدربزرگ را منزوي كرد
|
|
محمد مطلق
نبرد كرسي و تلويزيون
سوز سرما كه شروع مي شود، شب نشيني هاي اجباري خانواده نيز آغاز مي شود. شب طولاني ست وروز كوتاه؛ سرما همه را به خانه مي خواند، ديگر هيچ كس دور كرسي گرم نمي نشيند، تلويزيون انگار مخاطب را از مادربزرگ ربوده. نگاه كودك به تلويزيون گره خورده و قصه هاي مادربزرگ در گلو مانده است.
تا همين سال هاي نه چندان دور، شب نشيني بخشي از فرهنگ جامعه ما بود و حالا طعم كرسي و سنجد و كشمش، مزه مثنوي خواني و شاهنامه خواني شب هاي بلند زمستان، قصه هاي افسانه اي پدربزرگ و ضرب المثل هاي شيرين مادربزرگ و بازي هاي ساده و مفرح جمعي، همه و همه به حسرتي تلخ و رويايي دست نيافتني بدل شده اند.
راديوهاي هفت موج كه آمدند، ديگر كسي خريدار حرف پدربزرگ ها نشد، بعد از آن هم تلويزيون هاي 26 اينچ ترانزيستوري؛ همان تلويزيون هاي مبلي بزرگ كه درهايشان مثل كمد باز و بسته مي شد، نسخه همه را پيچيد. بچه ها نوخواه شدند، مد لباس ها فرق كرد، بازي هاي سنتي برافتاد و مثنوي و شاهنامه و بوستان و گلستان در هيچ ميهماني خوانده نشد. مارشال مك لوهان شايد به همين دليل تلويزيون را رسانه سرد ناميد؛ رسانه اي كه حتي اجازه فكر كردن، حرف زدن و گپ و گفت و گو را هم به اعضاي خانواده نمي دهد.
رسانه سرد حق انتخاب و حق برنامه ريزي را از شما مي گيرد؛ درست برعكس كتاب كه هر وقت بخواهي مي تواني تكيه بزني و بخواني، درست برعكس روزنامه و حتي برعكس راديو كه مي تواني با شنيدن صداي گوينده مغزت را به كار بيندازي و به جاي تصوير، تصور كني، اما در برابر تلويزيون بايد تسليم شد، تسليم و منفعل.
تلويزيون به جاي همه ما حرف مي زند و جداي از حرف زدن حتي اجازه نمي دهد به يكديگر نگاه كنيم. شهروندي در يكي از برنامه هاي تلويزيوني از تلويزيون گله مي كند كه ميهماني هاي ما با سريال شروع مي شود و با سريال هم تمام! اينجاست كه بايد بگوييم، تلويزيون عليه تلويزيون.
تلويزيون عليه نسل ها
نمي دانم تلويزيون چقدر مقصر است؟! از قديم گفته اند يا زنگي زنگ، يا روم رومي، يعني اگر نمي شد كه در مقابل ورود تلويزيون ها مقاومت كنيم لااقل بايد راه باقي مانده را به سرعت پيش مي رفتيم. همان زمان كه انديشمندان دنياي رسانه فهميدند با اختراع تلويزيون چه دسته گلي به آب داده اند بلافاصله ساخت ويديوهاي خانگي را سفارش دادند. به هر حال تكنولوژي آرام آرام خودش را ترميم مي كند و حالا يك پروفسور جوان ايراني كه عنوان برترين نوآور زير 35 سال جهان را به خود اختصاص داده، قدمي بلندتر از همه برداشته است. او مي گويد:
به جاي اينكه آدم ها به حرف رايانه ها گوش كنند، من رايانه اي ساخته ام كه حرف آدم ها را گوش كند و با دانش و توانايي هر يك از آنها كنار بيايد .
همه تقصيرها را به گردن تلويزيون نيندازيم، باور كنيد مي شد در كنار تلويزيون شاهنامه خواند و به قصه هاي افسانه اي پدربزرگ و ضرب المثل هاي شيرين مادر بزرگ هم گوش داد.
حتما چيزهايي از شكاف نسلي خوانده يا شنيده ايد، اين اصطلاح مدت هاست كه بر سر زبان هاست، حتي برخي پا را از اين هم فراتر گذاشته و حرف از بحران هويت به ميان مي آورند. انديشمندي، بحران در هويت را به مشتي شن تشبيه مي كند كه هر لحظه از لاي انگشتان فرو خواهد ريخت، مشتي شن كه به هيچ چيز شبيه نيست و حتي وزش باد مي تواند شمايل آن را تغيير دهد، اما به هزار و يك دليل مي توان ثابت كرد كه حتي نشانه هاي هويت شني يا بحران در هويت هم در جامعه ما قابل رصد نيست؛ يعني همان وضعيتي كه اروپاي بعد از جنگ درگيرش شد. بگذريم، آنچه امروز جامعه ما را آزار مي دهد شكاف نسلي ست؛ شكافي كه ورود تلويزيون سنگ بناي آن را نهاد.
تلويزيون ها اول پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را منزوي كردند، بعد تومار بازي هاي مفرح ساده جمعي را كه در آن تجربه نسل ها ي پيشين به نسل هاي جوان تر انتقال مي يافت، درهم پيچيدند، مراسم هاي ادبي خانواده ها را مثل حافظ خواني و گلستان خواني يا قصه گويي هايي كه چندين شب متوالي ادامه پيدا مي كرد و نيز پذيرايي ساده چاي و نخودچي و كشمش و دور هم بودن ها و به حرف هم گوش دادن ها را از ميان برداشتند و آرام آرام، آدم ها و نسل ها از هم جدا شدند. برنامه هاي تلويزيوني جذاب تر و جذاب تر شد و خانواده ها كوچك تر و كوچك تر تا آنكه ديگر حتي خانواده هاي سه نفره و دو نفره هم حوصله حرف زدن و گوش دادن به حرف هاي يكديگر را ندارند. حالا ديالوگ هاي هنر پيشه گان طنز تلويزيون در ادبيات محاوره اي خوش مي نشيند و رفتار بازيگران سريال هاي غم انگيز خانوادگي مناسبات اجتماعي را خوب تغيير مي دهد. همه چيز سايه اي از تلويزيون دارد و همه چيز تابعي از تلويزيون است. آيا براي ترميم چنين آسيبي مي توان از تلويزيون كمك خواست؟!
انديشمندي آمريكايي مي گويد: بچه ها به جاي حرف زدن با مادرانشان، كارتون نگاه مي كنند، اين وضعيت خلاقيت ذهني و سلامت جسمي آنها را هم به خطر انداخته. ما بايد از تلويزيون عليه تلويزيون كمك بگيريم. مثلا در نقطه اوج يك كارتون جذاب، برنامه را قطع كنيم تا بچه ها از تلويزيون زده شوند .
مشكل ما البته تنها تلويزيون نيست، نداشتن پارك و شهربازي و كمبود سالن تئاتر و كتابخانه و ورزشگاه هم مزيد بر علت است. تلويزيون براي خانواده هاي ايراني ارزان ترين و در عين حال مفرح ترين تفريح است؛ تفريحي كه گاه جاي سفر را هم پر مي كند. حال اگر به كمك تلويزيون عليه تلويزيون عمل كرديم آيا جايگزين ديگري براي آن داريم؟ ناگفته پيداست كه نه. در اين وضعيت شايد بهتر باشد كه ما به شيوه عكس تئوري تلويزيون عليه تلويزيون عمل كنيم؛ يعني حالا كه اين جعبه جادويي جاي حافظ و سعدي و پدربزرگ و مادربزرگ نشسته، نقش آنها را هم برعهده بگيرد.
پدربزرگ ها عليه تلويزيون
تا همين سال هاي نه چندان دور كه هنوز خانه هاي بزرگ هشتي و دالان دار، كلنگي نشده بودند، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها با فرزندان و نوه ها يك جا زندگي مي كردند؛ البته از نوع معماري آن زمان به افراد خانواده اين اجازه را مي داد كه جمعيت كثير در عين حال كه زندگي مشترك جمعي را تجربه مي كنند، چيزي از فرديت شان هم كم نشود بگذريم. حضور پدربزرگ ها و مادربزرگ ها براي بچه ها امنيت مي آورد و جلوي دعواهاي زنان و مردان جوان را مي گرفت.
تا همين سال هاي نه چندان دور، بيش از اينكه تلويزيون عضوي از اعضاي خانواده ها شود و به عنوان داناترين فرد خانواده، آخرين حرف را زده باشد، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها اين نقش را برعهده داشتند، اما نصيحت آنها دل بچه ها را نمي زد، انتقال تجربه هايشان به كلاس درس شبيه نبود، بازي هايشان با نوه ها و نتيجه ها دخالت در نوع تربيت پدران و مادرانشان به حساب نمي آمد.
حالا تلويزيون تمام اين نقش ها را برعهده گرفته، اما نصحيت كردنش يعني كلاس هاي خشك و زمخت يا حرف هاي لوس برخي گوينده ها، انتقال تجربه اش، يعني سريال هاي 35 قسمتي كه آخرش را مي توان حدس زد و ... . با اين همه تلويزيون هنوز جذابيت دارد، شايد براي آنكه بي رقيب است. تلويزيون هنوز جذابيت دارد، بي آنكه شكاف خود ساخته بين نسل ها را ترميم كند.
جذابيت هاي تلويزيون اصلا شبيه جذابيت رفتار پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نيست. گويا براي ترميم شكاف نسل ها بايد اول خود تلويزيون را ترميم كرد. به هر حال او عضوي از اعضاي خانواده ماست، بنابراين همان قدر كه او حق دارد ما را نصحيت كند، ما هم حق داريم او را نصحيت كنيم. بايد به او ياد بدهيم گاهي خاموش باشد، به او ياد بدهيم به حرف هاي ما گوش كند، به اندازه حرف بزند و به اندازه خودش را لوس كند، درست مثل پدربزرگ ها و مادربزرگ هاي عاقل!
|