مراقبه و ضخامت مغز
نتايج تحقيقات پيشين نشان داده بود كه انجام مراقبه و مديتيشن سبب ايجاد تغييراتي در مغز مي شود و اين امر به گونه اي صورت مي گيرد كه ممكن است موجب ظهور تغييرات پايدار و دائمي در مغز انسان ها شود، اما اينك روان شناسان از جزئيات دقيق تري در اين زمينه سخن مي گويند.
به گزارش پايگاه اينترنتي لايو ساينس ، تحقيقات اخير محققان دانشگاه ييل به روشني نشانگر آن است كه انجام مراقبه و تكرار تمرينات مرتبط با آن، ضخيم شدن بخش هاي كليدي و مهمي از مغز را به دنبال دارد. بر پايه اين گزارش، تصويربرداري از مغز افرادي كه به طور منظم و مستمر به انجام اين قبيل تمرينات مي پردازند، افزايش تدريجي قطر نواحي قشري مغز آنان را به نمايش گذاشته است؛ افزايش قطر و ضخامت مناطقي كه با دريافت هاي حسي، شنوايي و ديداري و همچنين پايش خودكار ضربان قلب يا تنفس ارتباط مستقيم دارند.
اين پژوهشگران همچنين تصريح كرده اند كه مراقبه منظم موجب كاهش سرعت نازك شدن كورتكس ناحيه پيشاني مغز مي شود كه با بالا رفتن سن در ارتباط است و از سوي ديگر بيشتر نواحي مغزي تحت تاثير اين تمرين ها، در نيمكره راست مغز يافت شده است؛ مناطقي كه براي حفظ توجه و تمركز، بسيار حياتي به شمار مي روند.
جرمي گري ، پروفسور روان شناسي دانشگاه ييل مي گويد: جالب ترين موضوع براي من در اين تحقيقات، مشاهده اين نكته است كه انجام تمرينات مراقبه و مديتيشن مي تواند ماده خاكستري مغز هر انساني را تغيير دهد .
وي مي افزايد: افراد شركت كننده در اين آزمايش ها، انسان هايي از مشاغل و خانواده هاي بسيار متفاوت بودند و به طور ميانگين، فقط 40 دقيقه در هر روز تمرين مي كردند، به بيان ديگر لازم نيست شما يك راهب بودايي باشيد تا نتايج مغزي اين قبيل تمرينات در شما ظهور يابد . مشروح نتايج حاصل از تحقيقات اخير اين محققان در شماره جديد ژورنال نورو ريپورت انتشاريافته است.
گوشه گيري ژنتيكي
به گفته گروهي از دانشمندان، گوشه گيري و انزواطلبي ممكن است ريشه در ژن هاي انسان داشته و بازتابي از مسير تكاملي پيموده شده به وسيله اجداد انسان ها باشد.
براساس مقاله انتشار يافته در شماره اخير نشريه ژنتيك رفتار ، محققان دانشگاه فيري هلند و دانشگاه شيكاگو آمريكا با بررسي و تحليل دقيق اطلاعات مربوط به 8 هزار دوقلوي يكسان و غيريكسان دريافتند عامل ژنتيك نقش بسيار مهم و اثرگذاري بر رفتار گوشه گيري در انسان ها دارد. اين محققان معتقدند براي كمك به افراد منزوي و گوشه گير، تغيير محيط زندگي كفايت نمي كند و بايد به ويژگي هاي ژنتيكي فرد نيز توجه شود. نتايج تحقيقات انجام شده در برخي از دانشگاه هاي جهان نشان مي دهد گوشه گيري و انزواطلبي با ابتلا به بيماري هاي قلبي در ارتباط است و به همين ترتيب مي تواند سبب بروز مشكلات رواني و احساسي در انسان شود.
پژوهشگران بر اين باورند كه ممكن است گوشه گيري ريشه در دوران ماقبل تاريخ داشته باشد؛ زماني كه انسان هاي شكارچي– گردآورنده براي پرهيز از اجبار به تقسيم منابع غذايي اندكي كه با زحمت به دست مي آوردند، از معاشرت گسترده با ديگران به طور عمدي اجتناب مي كردند. در واقع، افراد واجد اين صفت، موفق به تغذيه هرچه بهتر خود و فرزندان خويش شده و بقاپذيري خانواده را افزايش داده اند، به طوري كه اين قبيل افراد بيش از سايرين باقي مانده و به تكثير پرداخته اند. به بيان ديگر، انتخاب طبيعي در فرآيند تكامل انسان، اين صفت را برگزيده و آن را در طول زمان، در جوامع انساني تقويت كرده است.