پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۳
ايرانشهر
Front Page

كتاب خريدن با يك كليك
006588.jpg
پرستو دوكوهكي
شايد هيچ كتابخواني حاضر نباشد لذت چرخ زدن در كتابفروشي ها را با چيز ديگري عوض كند؛ شايد هيچ كتابفروشي نخواهد فرصت گپ وگفت با خريدار كتاب را از دست بدهد، اما واقعيت هاي يك جامعه شهري كه با سرعت دست كم در مصرف- به سوي مدرن شدن مي رود چيزهاي ديگري مي طلبد: مثلا همه اين را مي دانند كه در ايران كتابفروشي هاي آن لاين كم است.
ضريب نفوذ اينترنت در ايران كم است؛ همه اين را مي دانند، اما ميان كساني كه دسترسي به اين منبع بي پايان اطلاعاتي دارند، هستند افراد زيادي از نخبگان و دانش آموزان و دانشجويان و استادهايشان كه وقت محدود دارند و نياز به كتاب؛ نيازي كه آنها را مجبور مي كند دست كم يك نيم روز را در ترافيك و رفت وآمد به مركز شهر بگذرانند تا شايد به كتاب مورد نظرشان برسند. بعضي ها هم كه از شهرستان ها براي پيدا كردن كتاب مورد نيازشان رنج سفر را به جان مي خرند. تازه به اين افراد اضافه كنيد جمعيت نخبه و كتابخوان ايراني مهاجر را كه دستشان از همين در ترافيك ماندن هم كوتاه است و براي حفظ رابطه فرهنگي شان با ايران، كتاب را بهترين ابزار مي دانند. پس شما هم مي توانيد با ما هم عقيده باشيد كه فروش آن لاين مي تواند نياز اين عده را تامين كند.
ايده اي آزموده
تاسيس كتابفروشي آن لاين ايده جديدي نيست. با اينكه ساختار گردش پولي كشورمان، براي انجام دادن فعاليت هاي اقتصادي اينترنتي مناسب نيست، اما سايت سخن ازسال،۱۳۷۷ يعني 7 سال پيش، اين كار را در ايران شروع كرد: هر كس چنين كاري را شروع مي كند، الگوي آمازون را در ذهن دارد، سايت بزرگي كه كتاب مي فروشد و از هر جاي دنيا سفارش آن لاين مي گيرد .
اما سايتي كه شايد آرمان راه اندازندگانش رسيدن به موقعيت سايت آمازون بود - آن طور كه محمد سليماني نيا، مدير سايت سخن مي گويد- خيلي زود فروش آن لاين را كنار گذاشت: فروش آن لاين در كشور كه هيچ توجيه اقتصادي ندارد، فروش خارج از كشور هم همين طور و البته مسائل مهمتر ديگر هم هست .
او تعريف مي كند كه بيمه نبودن بسته هاي پستي براي كشور آمريكا چقدر به آبروي اين وب سايت ضرر زده: يا كتاب نمي رسيد، يا بازشده و پاره پوره مي رسيد. با اين وضعيت مرتب مشتريانمان را از دست مي داديم، ضمن اينكه هر سال چيزي حدود 70 درصد بر هزينه هاي پست كتاب اضافه مي شد. بنابراين مجبور بوديم چند برابر قيمت كتاب را از مشتريان بگيريم كه نه براي آنها صرف اقتصادي داشت و نه براي ما. در داخل كشور هم در عمل نمي توانستيم فعاليت چنداني داشته باشيم. پست امكان دريافت پول را از دريافت كننده نمي داد، به دليل سيستم پولي كشور، براي شهرستان ها هيچ خدماتي نمي داديم و فقط در تهران، آن هم به تعداد خيلي محدود فروش داشتيم. چون كتاب را با پيك مي فرستاديم، هزينه آنقدر زياد مي شد كه خريدار تهراني از سفارش دادن به ما منصرف شود .
جز اينها، يك كتابفروشي آن لاين بايد يا مثل كتابفروشي هاي واقعي انبار كتاب داشته باشد يا بايد اول سفارش بگيرد و بعد كتاب ها را تك تك از ناشران بخرد. سليماني نيا مي گويد: گرفتن كتاب از ناشر خودش مرحله مهم و سختي ست. امكان انبار كتاب را نداريد، ضمن اينكه بايد دست كم چيزي حدود 8 هزار عنوان كتاب را داشته باشيد، از هر كتاب هم يكي- دوتا. بنابراين نمي توانيد روي تعداد از ناشر تخفيف بگيريد. تهيه كردنش هم مشكل است و هم پرهزينه. تناقض اينجا شكل مي گيرد كه انبار داشتن از كتاب ضرر مي زند و اگر بعد از سفارش بخواهيد كتاب را تهيه كنيد با اين بازار نشري كه در ايران وجود دارد، يا كتاب را به سختي پيدا مي كنيد، يا مي فهميد چاپش تمام شده يا چاپ جديد با قيمت جديد آمده به بازار. آن وقت است كه چشم باز مي كنيد و مي بينيد همه اش ضرر است .
006591.jpg
سايت هاي بي برنامه
با اين حال روز به روز به تعداد سايت هايي كه فروش آن لاين كتاب را جزو خدماتشان قرار مي دهند اضافه مي شود. اگر تا دو سال پيش فقط سايت سخن بود و پرشين بوك و ايران فرهنگ ، حالا آي آي كتاب و قفسه و فردوسي و ايران بين و چندين و چند وب سايت شناخته شده و تازه تاسيس براي اين كار وجود دارد.
هر چند مي شود انگيزه هاي راه انداختن چنين خدماتي را حدس زد، اما دانستن مشكلات كار اين وب سايت ها و روند كاري شان قابل بررسي ست.
ميان كارشناسان كتاب و آدم هاي فعال در حوزه ادبيات، هستند كساني كه اعتقاد دارند فروش آن لاين كتاب مي تواند فراگير شود، فقط اگر به چشم كار حاشيه اي به آن نگاه نشود. مي گويند اگر فكر درست و حساب شده اي البته همراه با سرمايه اي مناسب - پشت چنين وب سايتي باشد، براحتي مي تواند كار خودش را گسترش دهد، مخصوصا كه سفارش هاي خوبي از خارج كشور به دست چنين وب سايت هايي خواهد رسيد.
عده اي از فعالان اينترنتي نبود فرهنگ خريد اينترنتي را در شكست فروش آن لاين كتاب تاكنون موثر مي دانند، اما مدير سايت سخن نظر ديگري دارد: موضوع فرهنگسازي براي خريد اينترنتي نيست. مردم خوب بلدند. چطور يكي از وب سايت هايي كه بليت هاي كنسرت شجريان را آن لاين مي فروشد، بدون اينكه در هيچ خبري آدرس وب سايتش درج شود، از صبح تا عصر 7 هزار تقاضا دريافت مي كند؟ چرا خريد آن لاين بليت قطار اين قدر رايج است؟ اگر مردم به مزيت چيزي پي ببرند، حتما از آن استفاده خواهند كرد. مهم اين است كه كتاب و كتابخواني اولويتي در زندگي مردم ندارد. ضمن آنكه خريد آن لاين مزيتي براي او ندارد. پشت در كدام كتابفروشي صف وجود دارد كه حالا با خريد آن لاين دسترسي به كتاب آسان شود؟
به عقيده سليماني نيا فروش آن لاين هيچ سود مالي نخواهد داشت، براي همين هم بيشتر سايت ها براي تفنن و در حاشيه ديگر فعاليت هايشان كتاب مي فروشند.
اين طرز فكر ميان ناشران هم كم وبيش وجود دارد. هيچ كدام از ناشران بزرگ و نام آشنا كار فروش آن لاين را انجام نمي دهند و با اينكه با وب سايت هايي كه اين كار را انجام مي دهند، همراهي مي كنند، اما اميدي به موفقيت و كسب سود مالي از اين راه ندارند.
سايت سخن فعاليت هاي ديگري هم در اين سال ها داشته است و با قرار دادن تعداد زيادي نقد كتاب، معرفي كتاب وگزارش از جلسه هاي بررسي كتاب روي سايت، مخاطبان جدي ادبيات را به خودش جلب كرده است: چيزي حدود يكهزار و 200 داستان كوتاه در حال حاضر در آرشيو سايت موجود است، ولي حتي توليد محتوا هم نمي تواند در جذب افراد براي خريد كتاب موثر باشد . نگاه بدبين او با اشاره به تاثير مثبت معرفي كتاب تعديل مي شود، اما او از مشكل بزرگتري صحبت مي كند: مردم اصلا حاضر نيستند براي كتاب پول بدهند. ما يك بار براي فروش كتاب الكترونيكي شانس خودمان را آزمايش كرديم كه نتيجه اي باورنكردني داشت. سال 79 نسخه الكترونيكي كتاب هاشمي رفسنجاني و دوم خرداد نوشته صادق زيباكلام را مجاني، براي دانلود گذاشتيم روي وب سايت. در يك ماه چيزي حدود 100هزار نسخه از اين كتاب را دانلود كردند. بعد، نسخه هاي الكترونيكي چندين كتاب پرفروش از همين نويسنده و الهي قمشه اي و نبوي را با مبلغ بسياد ناچيز براي فروش گذاشتيم. چيزي حدود 3 تا 5 دلار كانادا. فكر مي كنيد چند نفر اين كتاب ها را خريدند؟ فقط 5 نفر .
با اين همه بدبيني و بدبياري، او از احتمال از سرگيري فروش آن لاين سايت سخن حرف مي زند. مشخص است كه به كتاب و كتابفروشي علاقه خاصي دارد.
تجربه موفق
سايت آمازون، با فروشي حدود 10 ميليارد دلار در دهمين سال تاسيسش، معروف ترين و موفق ترين سايت فروش كتاب است. اين سايت چيزي حدود 50 ميليون مشتري از سراسر دنيا دارد.
ماه پيش اعلام شد بيش از 100 عنوان كتاب ايراني در بخش فروش كتاب سايت اينترنتي آمازون قرار گرفته است. مي گويند بعد از رفع تحريم فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در آمريكا، يك شركت خصوصي ايراني با نام شركت گسترش فرهنگ رايانه اي كتاب طي قراردادي با موسسه فرهنگي آمازون تاكنون 100 عنوان كتاب را به زبان انگليسي معرفي كرده است.
آمازون، فروشگاه اينترنتي كتاب، در 1995 ايجاد شد. نام وب سايت برخلاف تصور از جنگل هاي آمازون گرفته نشده، بلكه لغتي يوناني ست كه به زنان جنگجوي افسانه هاي يونان گفته مي شده.
جف بزوس، بنيانگذار اين وب سايت موفق، گفته است: اواخر دهه 1990 درآمد سايت حدود يك و نيم ميليارد دلار بود ولي همچنان ضرر مي داد. سالي قريب به يك ميليارد دلار قرض مي گرفتيم تا ورشكست نشويم .
اما حالا سايت آمازون روزهاي سخت را پشت سر گذاشته و دست كم با خيالي آسوده فعاليت مي كند.
هدف آقاي بزوس ابتدا اين بود كه سايت آمازون را به بزرگترين فروشگاه خرده فروشي لوازم الكترونيكي تبديل كند. شعار شركتش نيز اين بود: تند بزرگ شو!
بعد از گذشت 10 سال، او شركتي دارد كه بزرگترين فروشگاه اينترنت است، هرچند كه گستردگي و سوددهي سوپرماركت هاي بزرگ را ندارد.
بر اساس گزارش بي بي سي، سال گذشته فروش آمازون حدود هفت ميليارد دلار، بيش از تمام فروشگاه هاي اينترنتي بوده و مثلا شركت رايانه سازي دل فقط 3 ميليارد و 250 ميليون دلار كالا فروخته است.
سال گذشته يكي از تحليل گران بانك آمريكا اين سئوال را مطرح كرد كه شايد بهتر باشد آمازون اقلام كمتري را بفروشد و فروش خود را به اجناسي محدود كند كه سود بيشتري به ارمغان مي آورند.
اما ديدگاه مخالف اين است كه ايجاد وفاداري ميان مشتريان وقت مي برد و منوط به اين است كه مردم با علم به اينكه هرچيزي بخواهند در آمازون هست، به طور خودكار به اين سايت مراجعه كنند. اگر مردم نتوانند كتابي را در آمازون بيابند، آنها ديگر مكررا به اين سايت نخواهند آمد.
چند نوآوري ناب در آمازون صورت گرفته، از جمله نرم افزاري كه جزئيات مشخصات شما را به خاطر مي سپارد و چرخ دستي خريد مشتري را سريع و آسان به پاي صندوق مي برد.خريد كتاب زحمتي ندارد زيرا سايت آمازون آدرس پستي و جزئيات كارت اعتباري خريدار را به خاطر مي سپارد. همچنين از علايق وي آگاه مي شود تا مرتب كتاب هايي را پيشنهاد كند كه ممكن است بر اساس خريدهاي پيشين موردپسند قرار گيرد.
آمازون مرتبا اجناس تازه اي ارائه مي دهد و كسب و كارش را مي گستراند. مثلا اين شركت به دنبال راهكاري ست تا بتوان كتاب ها را بنا به تقاضاي مشتريان چاپ كرد.
وب سايت آمازون جالب و غريب است و خوانندگان، كتاب ها را نقد و توصيه مي كنند. كتابفروشي هاي اينترنتي، مطالعه را دگرگون كرده و اين امكان را فراهم آورده اند كه كتاب بيشتر در دسترس عموم قرار گيرد و در نتيجه افق هاي فكري گسترش يابد. هرچند به خاطر تخفيف هاي زيادي كه بايد بدهند، سود چنداني نمي كنند، اما همه مي دانيم كه سود فقط مادي نيست.

يادداشت اول
خاطره زيباي كاغذ
ليلي نيكونظر
هرچه مي  گذرد كتابخانه  ها بيشتر به سمت ديجيتال شدن پيش مي  روند. منظور از ديجيتال شدن اين است كه يك كتابخانه مي  شود محتواي يك CD و در جيبمان جا مي  گيرد، يا مي  شود محتواي يك سايت كه بايد حق عضويت بدهي و copyright رعايت كني و اين حرف  ها و خب كتاب  ها هم به اشكال و فرمت  هاي جديد ارائه مي  شوند و از ريخت كاغذي و چاپي شان مي  افتند؛ مي  شوند كتاب  هاي چندرسانه  اي يا كتاب  هاي همانندساز كه علاوه بر متن، نور و صدا دارند و محصولات اعجاب  انگيزي مي  شوند. كتاب  هاي متني مي  شوند كه روي اينترنت ورقشان مي  زني يا كتاب  هاي الكترونيكي مي  شوند و روي CD و ميكروفيش و ميكروفيلم و مواد اينچنيني مي  روند. هرچند ما هنوز از دستيابي به بخش زيادي از اين اقلام به دوريم و حتي تصور آن هم باتوجه به نسبت ما با كپي  رايت منتفي ست، اما در همين جامعه فارسي  زبان اينترنت و مخصوصا كتابخوان  هاي فارسي  زبان اينترنت، ميانه عده  اي با كتاب  هاي متني يا كتاب  هايي كه مي  شود page to page روي اينترنت و در همين فضا ورق زد، بد نيست. مثالش اين است كه خيلي از اين افراد ترجمه رمان آهستگي كوندرا را روي اينترنت خواندند و خيلي  ها هم اولين ترجمه هري پاتر را در سايت بعد هفتم و به ترجمه وحيد بهلول دنبال كردند؛ زماني كه هنوز ترجمه فارسي هري پاتر در بازار نبود و ماجراهاي اينچنيني همچنان ادامه دارد. مترجمان در وبلاگ  هايشان از نويسنده  هاي دلخواهشان، داستان كوتاه ترجمه مي  كنند و سايت  هاي ادبي، ترجمه  هايي متفاوت از ترجمه  هاي بازار ارائه مي  دهند. براي ما كه تا حدودي آن  لاين، كتاب و داستان و رمان خوانده  ايم و با اينترنت ميانه خوبي داريم، بهانه  مان براي اينكه كتابخواني آن  لاين جزو عادات رايج مان نمي  شود، احتمالا سرعت پايين اينترنت و هزينه  هاي گران تامين آن است، اما جالب است كه عادات كتابخواني از سر مردمي كه براحتي به كتب آن  لاين و كتابخانه  هاي ديجيتال دسترسي دارند هم نمي  افتد. جدا از دلايل منطقي ماجرا كه مي  تواند مثلا قابل حمل بودن كتاب باشد (اشاره به تصاوير حسادت  برانگيز مردم غربي كتاب به دست در متروها و اتوبوس  ها) يا جدا از كلي دلايل كارشناسانه و عقل  پسندانه، اين شايد به يك علت بزرگ برگردد؛ شايد عادت كتابخواني و سروكله زدن با كتاب  هاي كاغذي باشد كه به اين راحتي  ها از سر مردم دنيا نمي  پرد؛ لذت ورق زدن و به آخر كتاب رسيدن. شايد هم حس كاغذ باشد كه حس هفتم كتابخوان  هاي دنيا مي  شود يا نوستالژي آن باشد، به هر حال كه عادت بزرگي ست و احتمالا براي اينكه عادت  هاي بزرگ براي مردم دنيا پيش  پاافتاده و غيرطبيعي به نظر بيايند، وقت زيادي لازم است.

يادداشت دوم
حتي كتاب هم نمي   خوانيم
نگار مفيد
دوشنبه   اي كه گذشت، دهه كتاب تمام شد. اتفاق خاصي افتاد؟ قيمت شير، مرغ و برنج نوسان پيداكرد؟ بنزين ارزان شد؟ ترافيك كم و زياد شد؟ ماشين   ها كه همان   جور سرسام   آور در خيابان   ها اين   ور و آن   ور مي   رفتند. پس چه شد؟ اصلا ما از كجا فهميديم كه اين 10 روز را به اسم كتاب نامگذاري كرده   اند؟ ما بايد چه مراسم خاص و آييني در اين 10 روز انجام مي   داديم كه حواسمان نبود؟ چه قصوري انجام داده   ايم؟
عجب روزگاري ست. دهه كتاب هم گذشت و ما كتابخوان نشديم. مشكلش اين بود كه هيچ اتفاق تكان   دهنده   اي نيفتاد كه ناگهان روي كتابخواني ما تاثير مستقيم بگذارد. آنقدر سريع گذشت كه هيچ   وقت نفهميديم آن برنامه   ريزي اوليه براي صفحه   هاي دهه كتاب چطور روز به روز جلو رفت. از روي برنامه   اي كه كتاب هفته نوشته بود، به اسامي روزها رسيديم، مگر مهم است كه در تقويم بيايد؟ يكي يكي اسم   هايمان را جلو روزهاي هفته نوشتيم و سوژه   هايمان را انتخاب كرديم. حالا ديگر تمام شده. سريع گذشت، سريع گذشت و كتابخوان هم نشديم.
سريع گذشت و كتاب   ها هيچ جايي در زندگي ما پيدا نكردند. فقط بعضي لحظه   ها برايمان باقي ماند و بعضي تصويرهايي كه در گزارش   هاي زنده   مان قاب گرفتيم. همين لحظه   ها، يادگاري   هاي ما از دهه كتاب است؛ يادگاري   هايي از جنس برق چشم   هاي عشق كتاب   ها، يادگاري   هايي از كارگران چاپخانه   ها، يادگاري   هايي از ... تصوير را حفظ كرده   ايم. اينها را يادمان مانده، شما چطور؟ شما حواستان بود كه روتيتر اولين روز از دهه كتاب را چه زديم؟ حواستان بود كه نوشتيم در آستانه هفته كتاب، آتش به جان قديمي   ترين كتابخانه دانشگاه تهران افتاد؟ حواستان بود كه كتابخانه حقوق دانشگاه تهران سوخت؟ حواستان بود كه دستفروش   هايي را دنبال كرديم كه بساط به بساط دنبال يك لقمه نان بيشتر مي   گشتند؟ رمان   هاي قديمي سانسورنشده، هميشه طرفداران زيادي دارند، اين را بساط   فروشي   ها خيلي خوب مي   دانند و با كتاب   هاي زيراكس اين را ثابت مي   كنند . تيتر زديم خانه   اي با ديوارهاي كتابخانه   اي و نوشتيم: مي   گويند فلاني در خانه   اش از هر كتابي، همه چاپ   هايش را دارد. با هر ترجمه   اي، با هر عكس جلدي و با مهر جديد هر انتشاراتي. هربار كه تغييري در ظاهر كتاب ايجاد مي   شود، او مي   رود و كتاب جديدي مي   خرد . تيترمان را به خستگي كارگرهاي چاپخانه اختصاص داديم و از پير شدنشان و از گلايه   هايشان نوشتيم. در آن روز هم كه اسمش كتاب، صنعت و كارگر بود، اتفاق خاصي براي كارگرهاي چاپخانه   ها نيفتاد. صدا اذيتش مي   كند، اما چاره   اي ندارد، فقط شب كه مي   رود خانه برايش اعصاب نمانده است . و ما فكر كرديم كه روز بعد تيترمان چه باشد؟ تيتر زديم دردانه   هاي جيبي و دلمان خوش بود كه شايد با اين گزارش، سبد خانواده   ها از كتاب   هاي ارزان و سبك پر مي   شود، اما انگار كه اتفاقي اينچنين نيفتاده. دلمان به اينها خوش بود، ولي از همين هم انتقاد مي   كرديم. هنوز هم نمي   توان گفت كتاب   هاي جيبي در رسالتشان موفق بوده   اند و اگر پاي صحبت ناشران اين كتاب   ها بنشينيد، درددل   هاي زيادي دارند .
درددل   هاي آنها از جنس عدم استقبال مردم بود و ما كه خودمان را كتابخوان مي   دانستيم، مثل آن آدمك ياهو سرمان را بالا گرفته بوديم و سوت مي   زديم و مي   گفتيم چقدر كتاب نخواندن زشت است، واقعا! فرداي اين روز بود يا دو روز بعد كه كپي   رايت را سوژه كرديم و برايش تيتر زديم: اتاقي از آن خود و مدام غر زديم كه هنوز به معاهده كپي   رايت نپيوسته   ايم. بهتر است بپيونديم يا بهتر است نپيونديم؟
با اختلاف يك روز حواسمان به كاغذهاي يارانه   اي پرت شد و تيترمان را با همين يارانه زديم؛ برزخ از نوع يارانه   اي . حرف حسابمان سرراست بود: ناشران مي   گويند با حذف يارانه كاغذ، فقط كمي به قيمت كتاب   ها اضافه مي   شود. مي   گويند از خريد مردم كاسته نمي   شود. مي   گويند كتاب چه ارزان باشد و چه گران، از سبد هزينه خانواده   ها بيرون رفته است . اي بابا! در اين دهه حتي اگر اتفاق خاصي نيفتد، انگار گذاشته   اند براي آنكه همه غرغركنند يا سر درددلشان باز شود. آخرين روزي كه روزنامه منتشر شد، همزمان بود با روز كتاب كودك و نوجوان و قصه   اش كه از بزبزقندي تا هري پاتر سر دراز دارد. كتاب   هاي كودك و نوجوان گم شده   اند. درست مثل مخاطبي كه از حلقه توجه نويسندگان و شاعران و ناشران و كارشناسان كتاب كودك و نوجوان حذف شده .
حالا خداوكيلي (!) حواستان به همه اينهايي كه نوشتيم بود؟ خداوكيلي همان حس   هايي كه اين   ور كلمه   هاي خودكاري به ما دست مي   داد، شما آن ور با حروف سربي لمس كرديد؟ بماند؛ اتفاق مهمي نيفتاده است. حالا دو كتاب بيشتر و كمتر آنقدر تفاوتي ندارد. آنقدر اتفاق خاصي نيفتاد، به جز همان آتش   سوزي روز اول كتابخانه دانشكده حقوق كه فهميديم بدون آنكه سودي به كتاب   ها برسانيم، مدام در پي ضرر هستيم.
چه نتيجه كوتاه و ساده   اي. اصلا مشكلمان از اول همين بود؛ اينكه كتاب نمي   خوانيم. همه اينها را گفتيم كه همين يك جمله را ثابت كنيم كه درست است كه نهادهاي دولتي و غيردولتي در دهه كتاب لطفي در حق ما نمي   كنند و حتي در رقابت   ها هم جانب احتياط را رعايت مي   كنند و در روزكتاب و رسانه، هم كيهان، روزنامه برتر مي   شود و هم شرق، هم مهر خبرگزاري برگزيده مي   شود و هم ايسنا، درست كه ما به نهادهاي ديگر هم كار نداريم و در اين دهه   اي كه اسمش دير باورمان شد، حتي به كتابفروشي   ها هم سر نزديم، اما همه اينها را گفتيم كه بگوييم؛ ما حتي كتاب هم نمي   خوانيم .

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |
|  زيبـاشـهر  |   شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |