پنجشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۶۳
پشت صحنه فيلم روياي خيس
درحياط پاييز
006618.jpg
006621.jpg
006624.jpg
006627.jpg
عكس: گلناز بهشتي
روياي خيس قصه بلوغ است و داستان نوجوانانه غوطه خوردن در يك روياي خيس .اما اين رويا پردازان كوچك تا مي آيند پيشان ليز بخورند و ته دره سقوط كنند،به ناگهان بزرگ مي شوند، عاشقي هم ... يادشان مي رود؟!

ليلي نيكونظر
لوكيشن خانه فيلم روياي خيس يك عمارت كهنه است در ميدان قدس تهران، خيابان دربند. از دركه وارد مي شوي اين سوفي كياني ست كه در حياط درختي و پاييزي و باراني خانه با تلفن همراهش حرف مي زند و مي خندد. سوفي بزرگ شده است؛ از آيداي صدرعاملي خيلي بزرگتر است. خانه دوطبقه است؛طبقه اول، اتاق گريم و لباس است و طبقه دوم محل اصلي فيلمبرداري و اتاق نازنين. افسانه پاكرو، نازنين قصه از پله ها پايين مي آيد. دختر
ريز نقشي ست. چهره اش 17-16ساله مي زند. خودش 3-22 ساله است. وارد اتاق گريم مي شود. تلفن سوفي تمام شده و حالا مي تواند از نقشش در روياي خيس بگويد: نقشي ندارم مي خندد. در روياي خيس دستيار خانم درخشنده هستم و يك ربع- ده دقيقه هم بازي دارم. نقش ستاره عشق جواني پدر آرش را بازي مي كنم. اول براي نقش نازنين تست شدم. اما براي نقش بزرگ بودم. خانم درخشنده فكر مي كردند من همان آيدا هستم، كه ديدند بزرگ شده ام. منتها آنقدر آن روزي كه براي تست رفتم با خانم درخشنده راجع به كارگرداني و اينكه چقدر به كارگرداني علاقه دارم حرف زدم كه فردايش خانم درخشنده زنگ زدند، بيا، دستيار كارگردان ما باش . مي گويد خيلي چيزها ياد گرفته است؛ دكوپاژها را مي نويسد و البته كار خيلي سختي بوده برايش. افسانه از اتاق گريم و لباس با شكل و شمايل جديد بيرون مي آيد و با دامن بلند راسته كه راه رفتن را برايش كمي سخت كرده به اتاقش در طبقه بالا مي رود. حالا نازنين در اطاقش است و گروه براي برداشت اول آماده شده. در اين صحنه بايد در اتاقش با آرش قصه، تلفني صحبت كند. درخشنده آنچه كه بايد بگويد به او مي گويد، هرچند كه مجبور نيست مدام براي افسانه توضيح بدهد. افسانه سريع الانتقال است. به نظرمي رسد دختر با استعدادي ست، زود مي گيرد و از پس نقشش برمي آيد.
چهره معصوم و بي گناهي دارد. صدايش هم صداي بم و خوبي ست. قراراست با پوران درخشنده به سينما معرفي شود. اگر بماند احتمالا هنرپيشه خوبي مي شود. ميانه سوفي و افسانه خوب است. مدام مي خندند و پچ پچ مي كنند. فضاي پشت صحنه فيلم بشدت جوان است. هر سه دستيار درخشنده خيلي جوانند. درخشنده مي گويد: دلم مي خواهد به جوان ترها فرصت بدهم . آرش قصه(محمدرضا غفاري) در اين لوكيشن كاري ندارد. هرچه باشد اينجا خانه نازنين است. درخشنده مي گويد: حدود شش ماه تست گرفته است. براي انتخاب بازيگر نقش نازنين يك چهره ساده بچه سال در نظرش بوده و يكجور سرد بودن و بي تفاوتي ومحدوديتي كه دختر نقش بايد با خودش بكشد. براي انتخاب آرش كه اتفاقا اولين بار هم هست كه در سينما آفتابي مي شود، نزديك بودن محمدرضا به نقش اصلي و قرابت و روحيه و كنش ها و واكنش هاي او به نقش اصلي در نظرش بوده است و اينكه محمدرضا چقدر براي به دست آوردن اين نقش و بردن مسابقه اي كه درش افتاده بود سعي كرده است و چه عشقي به اين نقش نشان داده است.
درست است كه محمدرضا غفاري در لوكيشن نبود، اما به عنوان بازيگر نقش اول فيلم حيف بود كه در گزارش كمرنگ باشد. او 20 ساله است يعني درست متولد 1364. همان طور كه در عكس مي بينيد، ويژگي چهره اش چشم هاي روشنش است و غمي كه خوب به چهره آرش قصه نشسته است. اين يك گفت وگوي تلفني ست.
اولين كار سينمايي ات است؟
بله
تا به حال جلوي دوربين نبودي؟
چرا،تجربه بازي در چند فيلم كوتاه را دارم. در كلاس هاي بازيگري كارنامه هم شركت مي كردم. از همان طريق به خانم درخشنده معرفي شدم.
آرش چطور آدمي ست؟
با مادرش مشكل دارد، در كوران سن بلوغ است، كمي عاصي  و زودرنج است.
شبيه خودت است؟ عاصي و زودرنجي؟
نه خيلي.
به عنوان تجربه اولين كار سينمايي مشكلي نداشتي؟
نه، راستش خانم درخشنده خيلي كمك كردند.
تجربه كار با پوران درخشنده را دوست داشتي؟
خيلي، عالي بود.
وتجربه كار با فرامرز قريبيان و همايون ارشادي؟
آن هم خيلي خوب بود. از آنجايي كه من اولين كارم بود، آن اوايل خيلي متوجه نمي شدم چه جوري بازي مي كنند و چه تكنيك هايي دارند، اما كم كم متوجه شدم و فهميدم.
فكر مي كردي اولين كارت با درخشنده باشد؟
نه، ولي هميشه مي خواستم اولين كارم با يكي از كارگردان هاي زن سينما باشد
فكر مي كني در سينما ماندگار شوي؟
اگر خدا بخواهد.
در چه رشته اي درس مي خواني؟
من در هنرستان، گرافيك خوانده ام.
راستي روند انتخاب شدنت به چه ترتيب بود؟
من شش ماه منتظر بودم و هر هفته تست گريم و بازي مي دادم.آخر سر از بين 700 پسري كه براي تست آمده بودند، انتخاب شدم.
واگر بخواهي پيچ بازيگريت را در نقش آرش بگويي؟
يك جا كه قرار بود آرش با دوستانش بيرون برود، بايد بخندد و شاد باشد و در عين حال يك حزن و يك غم پنهان داشته باشد در چهره اش و در آوردن اين حالت برايم سخت بود؛ اينكه غمش در خنده اش باشد... . بعد از صحنه گفت وگوي تلفني نازنين با آرش، نوبت صحنه اي ست كه نازنين روي تختش نشسته و با مادرش (فلور نظري) جر و بحث مي كند و از محدوديت هايش شكايت دارد. افسانه بايد حدود يك دقيقه بدون مكث حرف بزند. به غير از چند نكته كه درخشنده يادآوري مي كند، خود نازنين مي داند كه دارد چكار مي كند و كار در همان دو سه برداشت اول تمام مي شود. افسانه دانشجوي نقاشي ست و از كار كردن با پوران درخشنده احساس رضايت و خوشحالي مي كند. در مدت استراحت و گريم دوباره اش از اين مي گويد كه چقدر كار كردن با يك كارگردان زن، خوب است و چه راحتي احساس مي كند. نازنين نقش از نگاه افسانه يك دختر امروزي ست و از امكانات رفاهي قابل قبولي هم برخوردار است، اما احساس كمبود مي كند. با اين همه از ابتدا به آرش روي خوش نشان نمي دهد و پس از مدتي، سادگي آرش او را به طرف خود مي كشاند. نازنين دختر خوبي  ست و هيچ بدجنسي هم در كارش نيست .
همايون ارشادي كه نقش پدر نازنين را بازي مي كند هم در لوكيشن است. آرامش در حضور ديگران قطعا معنايش چنين است. درست در گير و دار برو و بيا و هياهوي غريب پشت صحنه، او پشت يك ميز گرد با نعيم صيرفي عكاس و محمد موفق برنامه ريز فيلم نشسته و چاي مي نوشد و آرام آرام و ريز ريز حرف مي زند. او قرار است پدر سختگير و سنتي نازنين باشد و جالب اينجاست كه او همان نويسنده گمگشته درخت گلابي مهرجويي و انسان وامانده طعم گيلاس كيارستمي ست. كسي كه تا پيش از اين يكي از جدي ترين چهره هاي نقش هاي روشنفكري فيلم هاي خاص است و شايد جدي ترين. چهره سردش و نگاه برگشته به درون و حالات منجمد صورتش، سرگشتگي و بهت انسان روشنفكر را بخوبي نشان مي دهد و جالب اينجاست كه ارشادي با اين نقش در روياي خيس قرار است برهان خلف اين را اثبات كند، خوب كه دقت مي كني اين چهره سنگي از پس نقش يك پدر سنتي هم بخوبي برمي آيد.
راضي بوديد تا حالا؟
نسبت به برنامه ريزي كندتر پيش رفته و اين خيلي اتفاق نمي افتد، اما خب، وقتي اين حرفه را قبول كرده ايد، مشكلاتش را هم قبول كرده ايد.
از كارتان چي؟
از آن هم راضي بودم، بايد از كارگردان پرسيد.
نقش كه خيلي سخت نبود؟
چرا، به هر حال به تصوير كشيدن يك آدم سنتي و ارتباطي كه با خانواده اش برقرار مي كند، براي مني كه سعي مي كنم آدم مدرني باشم و از روال كارهاي قبلي ام هم بيرون آمده ام، كمي سخت بود. من در فيلم هاي قبلي ام خود را بازي كردم، اما اينجا واقعا مجبور شدم بازيگري كنم، چرا كه ما حتي در خانواده، پدر سنتي نداشتيم. خودم هم به اين سبك و سياق با دختر خودم رفتار نكرده ام.
پس براي نزديك شدن به نقش چه كار كرديد؟ شخص خاصي الگوي ذهنتان بود؟
نه، بازي من بيشتر دروني ست. از كسي تقليد نكرده ام.خب، با توجه به اينكه سني از من گذشته، آدم هايي شبيه پدر نازنين كم نديده ام.
چيدمان تيم بازيگرها چطور بود؟
تيم هماهنگ بود، از بودن در كنار فرامرز قريبيان خوشحالم؛ بازي اش مثل هميشه عالي بود و همين طور خانم دولت آبادي و نظري و البته دو تا جوان با استعداد. جوانند و سينما مال جوان هاست. هر چند كه بايد بدانند سينما از دور آنقدر جذاب است و كار سينما واقعا مشكل است.
چقدر به نظر شما سوژه فيلم جاي بحث داشت و قابليت مطرح شدن؟
به هر حال اين فيلم ها مثل فيلم قبلي خانم درخشنده شمعي در باد از مشكل جوان ها مي گويد. مثل فيلم قبلي سوژه اش مواد مخدر نيست، اما چه بسا جوان ها از همين مشكلاتي كه در خانواده  و با پدرها و مادرهايشان پيدا مي كنند، سراغ مواد مخدر بروند. اصلا فكر مي كنم طرح مشكلات اينچنيني از قصه مواد مخدر جدي تر است.
سوژه هم جديد است و از اين زاويه اي كه پدرهاي سنتي غيرمنطقي چه مسائلي براي خانواده هايشان ايجاد مي كنند، هم جذاب است.
چه شد كه خواستيد از روال كارهاي قبلي تان بيرون بياييد؟
ترجيح مي دهم در كارم تنوع باشد، جدا از اين ممكن است سال ها در اين مملكت فيلم روشنفكري ساخته نشود و نمي تواني بيرون بماني و بيكار. البته عشق به سينما هم هست، نه فقط بيكاري.
در نقشتان جايي نبود كه خيلي برايتان سخت باشد؟
چرا، وقتي توي گوش آرش مي زدم برايم خيلي سخت بود؛ احساس گناه مي كردم، مخصوصا كه بايد ضربه ها را جانانه مي زدم كه طبيعي از آب در بيايد. جالب اينجاست كه اين صحنه را بايد از 3 پلان مختلف فيلمبرداري مي كردند و مجبور شدم سه - چهار دفعه توي گوش آرش بزنم.
در ميانه گفت وگوي من با همايون ارشادي
رسول صدر عاملي هم به لوكيشن سرمي زندو با پوران درخشنده سلام و احوالپرسي مي كند و خيلي سريع ناپديدمي شود.
كارفرامرز قريبيان تمام شده و در لوكيشن نيست و تا آنجا كه سابقه دارد، اهل گفت وگوي تلفني و
گفت و گو هم نيست. الان ساعت 7 شب است و گروه حالا حالاها و تا نيمه هاي شب كار دارد. احتمالا تا نيمه هاي شب هم همينطور همه چيز معقول و آرام و بسامان پيش مي رود. كلاكت ها تند و تند به صدا در مي آيند و سوفي كياني هر بار براي و لج  و لجبازي با بقيه همكارانش، داد مي زند بيرون... ساكت! و لبخند مي زند. هر چند كه هم سوفي و هم افسانه، حسابي خسته شده اند. فيلمبرداري فيلم روياي خيس چند روز است كه به پايان رسيده، تا آنجا كه خود درخشنده مي گويد از ثمره كار راضي ست و فيلم پرلوكيشن روياي خيس، كمابيش همانطور كه درخشنده مي خواست از آب درآمده. اين همان قصه بلوغ است كه پوران درخشنده مي گويد: سوژه بكر و نپرداخته اي دارد .
كار دو ماه و نيمه اين گروه را مي بايست خسته نباشيد گفت... به قول خود درخشنده: خوب بود، خسته نباشيد .

داستان
آرش(محمدرضا غفاري) در سن بلوغ است... پدر و مادرش (امين و آذر) از يكديگر جدا شده اند و او با مادر خود( شراره دولت آبادي) زندگي مي كند... . آذر در فكر ازدواج مجدد با همكارش(سياوش) است. اما، به دليل وجود آرش ترديد دارد... . از طرفي ديگر، با شرايط به وجودآمده و ويژگي هاي سني آرش، اعمال و رفتار او در خانه و مدرسه براي آذر غير قابل كنترل شده است. او طي صحبتي كه در اين رابطه با امين (فرامرز قريبيان) مي كند قرار مي شود، آرش مدتي را نزد پدر به سر ببرد... . آرش به خانه پدري امين مي رود. روزي كه آرش در غياب امين كنجكاوانه خانه را وارسي مي كند، وارد اتاقي مي شود كه به دلايل نامعلومي در آن از مدت ها قبل بسته است... . آرش از پنجره اين اتاق دختري(نازنين) همسن و سال خود را در پنجره اتاق خانه مقابل مي بيند... . اين موضوع مدت ها ذهن آرش را به خود مشغول مي كند، تا اينكه آرش مي خواهد با نازنين آشنا شود و او را بشناسد... . نازنين در ابتدا از اين مسئله امتناع مي كند، ولي در نهايت تصميمش تغيير مي كند... .
آشنايي آرش و نازنين با واكنش تند پدر و مادر نازنين (بهرام و سيما) و امين روبه رو مي شود، تا آنجا كه امين تصميم مي گيرد تا با دور كردن آرش از نازنين، اين مسئله را حل و فصل كند... . به همين منظور آنها به اتفاق هم به شمال كشور سفر مي كنند. در اين سفر امين مقطعي از نوجواني خود را كه به دختري به نام ستاره در همسايگي شان (دقيقا در همان اتاق دربسته و از پنجره خانه پدري كه آرش، نازنين را در آن ديده بود) علاقه داشته، براي آرش بازگو مي كند و از چگونگي آشنايي شان و مخالفت پدر ستاره و فرارشان به شمال و فرجام تلخ جدايي شان مي گويد.
روزها مي گذرد و آرش و نازنين براي ديدن يكديگر لحظه شماري مي كنند... . آرش تصميم خود را گرفته و بدون اطلاع امين با ماشين وي اقدام به برگشت از شمال به تهران مي كند... و به اتفاق نازنين مجددا به سمت شمال مي گريزد... . در ميان راه و در مقابل پاسگاه پليس، ماموران نيروي انتظامي متوجه وضعيت مشكوك آنها شده و قصد جلب آنها را دارند كه در يك لحظه آرش و نازنين بدون توجه به اخطار پليس با ماشين فرار مي كنند... و پليس به تعقيب آنها مي پردازد...

عوامل
بازيگران: فرامرز قريبيان، همايون ارشادي، مجيد مشيري، شراره دولت آبادي، افسانه پاكرو، فلور نظري، سوفي كياني، بابك انصاري و با معرفي: محمدرضا غفاري، اشكان خيل نژاد و ايليا دادور.
تحقيق و نگارش فيلمنامه: پوران درخشنده، شعله شريعتي، مدير فيلمبرداري: فرخ مجيدي، مدير صدابرداري: نظام الدين كيائي. صداگذاري و ميكس: حقيقي، موسيقي متن: فرهاد هراتي، تدوين: بهرام دهقاني، طراح صحنه و لباس: فرهاد ويلكيجي، طراح گريم: منير اعظم صادق شيرازي، مديرتوليد: مجتبي متولي، دستيار توليد: عباس درخشنده، برنامه ريز: محمدموفق، دستيار برنامه ريز: علي درخشنده، دستياران كارگردان: محمدرضا خاكي، سوفي كياني، ليلي درخشنده، منشي صحنه: شيدا باسمه چي، عكاس: نعيم صيرفي، مدير تداركات: اميرهوشنگ حسيني، تهيه كننده و كارگردان: پوران درخشنده .

پرسوناژ
مترجم: مهرادگلخسروي
006597.jpg
سال بلو
سال بلو ( saul Bellow ) نويسنده آمريكايي و برنده جايزه نوبل ادبيات در سال 1976 است كه آثار او تاثير بسزايي بر ادبيات آمريكايي بويژه پس از جنگ جهاني دوم داشته است. سال بلو در سال 1915 در لاچين، يكي از مناطق حومه شهر مونترال در كبك كانادا متولد شد. خانواده اش در سال 1913 از روسيه به كانادا مهاجرت كرده بودند و او تا سن 9 سالگي در بخش فقيرنشين - كه مملو از مهاجران كشورهاي مختلف بود - رشد كرد؛ محله اي كه در آن روس ها، لهستاني ها، اوكرايني ها، يوناني ها و حتي ايتاليايي ها ساكن بودند. از جمله آثار بلو كه در ايران ترجمه شده، مي توان از سلطان باران هرتوزگ، ماجراهاي اوگي مارچ و هديه مبالت نام برد.
اين نويسنده معروف آمريكايي در سن 98 سالگي و بر اثر مرگ طبيعي در خانه اش در بروكلين درگذشت. بلو طي دوراني كه به نويسندگي مشغول بود، يك بار برنده جايزه پوليتزر، يك بار برنده جايزه نوبل ادبي و سه بار نيز برنده جايزه ملي كتاب شد. او در آثارش اغلب به موضوعاتي چون ماهيت بشر، تجربه مهاجران و يهوديان و تحرك اجتماعي و رده اي موجود در آمريكا در قرن بيست مي پرداخت. بلو سال هاي آخر عمرش را به تدريس ادبيات در دانشگاه بوستون مشغول بود و به اين كار نيز علاقه فراوان داشت.
گفت وگويي كه مي خوانيد بخشي از مصاحبه رابرت سوارد، استاد دانشگاه ويكتوريا در كانادا با سال بلو است.
در جايي گفته بوديد كه بايد حقيقت سبكي داشته باشد. با اين وجود برخي منتقدان معتقدند رمان رئيس در ماه دسامبر از آن دسته رمان هايي است كه ايده هاي نويي به خواننده القا مي كند. آيا تصور نمي كنيد چنين نظراتي در پذيرش كتاب از سوي خوانندگان كمي موثر واقع شود؟
ببينيد، خوانندگان دوست ندارند اذيت شوند. حتي نمي خواهند عادت ها و توقعاتشان مورد لرزش قرار گيرد. به نظر من هر كه اين كتاب را كتاب ايده ها مي داند، احساسي را كه همان ايده ها با خود به همراه دارند فراموش كرده و به عبارتي از دست داده است. اين كتاب براي من كتابي نمونه است. اگر عقايد به شكل احساسي بيان و به تصوير كشيده نشوند، بي معني خواهند بود. اگر رمان مملو از انتزاعيات بود، خودم هم چندان تمايلي براي چاپ آن نداشتم. چنين نگاهي به كتاب از طرف خوانندگان تنبل و بي سليقه اي صورت مي گيرد كه نگاه سطحي به كتاب دارند.
برخي از خوانندگان آثار شما معتقدند آثاري كه پس از دريافت جايزه نوبل نوشته ايد، نگاهي تيره و تاريك از زندگي را به تصوير كشيده است. تا چه اندازه با اين نظر موافقيد؟
شايد بتوان گفت يك نويسنده تنها يك ابزار است. من دقيقا از پيش تصميم نمي گيرم كه چه مي خواهم انجام دهم. تنها نويسندگان تجاري و بازاري هستند كه مي نشينند و با هدف نوشتن يك كتاب شروع به نوشتن مي كنند كه بعد هم نظر و سليقه خوانندگان را برآورده كنند. مردم بلافاصله مي خواهند شما را به گروهي و حتي به شكلي دسته بندي كنند. وقت اين را ندارند كه به عنوان يك شخص يا يك فرد، به شما بپردازند. خيلي مشغله دارند و براي اينكه به موهومات و هرج و مرجي كه گريبانگير همه است گرفتار نشوند به چيزهاي روزمره و عادي روي مي آورند. نمي شود مردم را به خاطر اينكه دنبال عنوان يا برچسب هستند تا كارشان راه بيفتد مورد سرزنش قرار داد، اما اگر اين موضوع باعث تقويت غرور در آنها شود، تهديدي جدي براي فرهنگ و هنر خواهد بود.
از طرفي هم برخي منتقدان مصرانه معتقدند كه اين رمان نوع و شكل مرده اي دارد. پاسخ شما در اين باره چيست؟
تمام اشكال ادبي تا كسي آنها را احيا نكند، مرده اند و اين امري حقيقي است و درباره مذهب هم مصداق دارد. در واقع ما در فضاي روشنفكرانه اي غوطه وريم. وقتي از مرگ اين يا آن سخن مي گوييم، اينكه خيلي از چيزها مي ميرند، حقيقي است. همه ما هر لحظه مي ميريم و دوباره زنده مي شويم و اين از لحظه تولدمان پيوسته رخ مي دهد. حين خواب مرده ايم و صبح روز بعد زنده مي شويم. اگر منظور منتقدان از مرگ وراي هرگونه امكان رستاخيز است نمي دانم، اما فكر مي كنم آنان درباره مرگ يك شكل ادبي اظهارنظر كرده اند.
در سال 1976 جايزه نوبل در ادبيات را دريافت كرديد. آيا دريافت جايزه نوبل، زندگي يا برخي از عادات شما را تغيير داد؟
من دانشجوي جايزه نوبل نيستم. هيچ گاه چيززيادي درباره آن نمي دانستم. همان طور كه ساير جوايز را پذيرفتم جايزه نوبل را هم گرفتم. مردم در قدرت جايزه نوبل مبالغه مي كنند و بيش از اندازه به آن توجه دارند.
انتظار مي رفت برندگان جايزه نوبل، حاميان چيزهاي خوب و مخالفان چيزهاي بد باشند.
به علاوه يك تفكر كليشه اي وجود دارد؛ اينكه هر كه جايزه گرفت، ديگر كارش تمام شده است. من بشدت مخالف آن هستم. زماني كه تي اس اليوت جايزه نوبل را گرفت فكر مي كنم از آن رنج برد، چرا كه به عبارتي پايان زندگي مفيد شاعرانه او بود، اما نويسنده ديگري همچون يتيس بعد از دريافت جايزه بهتر عمل كرد.
احساس مي كنم من هماني هستم كه بايد باشم. به گفته فرويد من به پدرها ملحق شده ام و كار پدرها ديگر تمام است. به عبارتي حالا ديگر مورد حمله و انتقادات مردم قرار گرفته ام. پيرترها بايد نسل هاي جديد را تحمل كنند و اين يعني مرگ بر حاكميت پيرسالاري! من فقط خودمم.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
در شهر
زيبـاشـهر
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  زيبـاشـهر  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |