وسايلي كه انگيزه ورزش كردن در پارك را بيشتر مي كند
بادي بيلدينگ زير سايه درختان
|
|
عكس:علي اكبر شيرژيان
گيتي عابدي
هر روز ساعت 6:30 صبح همديگر را همان جاي هميشگي مي ديديم. آنجا محل نسبتا خلوت پارك به شمار مي رود؛ شبيه به يك كمربندي ست كه به چهار قسمت تقسيم مي شود. در قسمت اول، باغچه طويلي هست كه شاخ و برگ درختانش با توپ ما و افراد ديگري كه در اين قسمت بازي مي كنند، هرس مي شود! در موازات آن، پياده رويي ست كه وسايلي اندك براي نرمش كردن به فواصل در آنجا قرار دارد. درمحل ورزش هميشگي ما، سه تا تخته كه به صورت شيبدار به هم وصل شده و با آهن هاي بنفش رنگي قاب گرفته شده، نصب شده است. دوباره به يك باغچه با عرض كمتر برمي خوريم كه به جاي درخت، درختچه دارد. بعد از آن، منطقه اصلي قرار دارد؛ يعني محل بازي كردن ما و درنهايت يك پياده روي ديگر، قسمت آخر كمربندي حجاب (چون يك سر اين كمربندي به خيابان حجاب مي خورد، اسمش را گذاشته ام كمربندي حجاب) را تشكيل مي دهد.
صبح كه از راه مي رسيديم، وسايلمان را روي تخته ها مي گذاشتيم و مي رفتيم ميدان پارك براي دويدن. توي ميدان، دو گروه پرجمعيت از زن و مرد، نرمش صبحگاهي و در كنار آنها گروهي بدمينتون بازي مي كنند. توپ هايشان مثل ملخ در هوا به اين طرف و آن طرف مي روند؛ گويي مزرعه اي را آفت زده باشد. بعد از 30 الي 40 دقيقه دويدن و نرمش كردن به جايگاهمان برمي گشتيم و تور واليبال را نصب و در كنار همسايه هايمان بازي مي كرديم. همسايه شمالي مان گروه پيرمردها هستند. آنها هم مانند ما واليبال بازي مي كنند، البته با شور و هيجاني بيشتر و در قسمت جنوبي مان يك گروه فوتباليست جوان به اضافه مردي مسن كه روحيه اش از همه كساني كه در پارك هستند، جوان تر است، بازي مي كنند. اسمش آقاي مديري ست و مثل يك جوان 20 ساله دنبال توپ مي دود و بعد از بازي هم با افراد گروهش مشغول صبحانه خوردن مي شود.
در اين چند سالي كه به پارك مي آييم، بتدريج جزو يك خانواده شديم كه خانواده اي بسيار دوست داشتني و نشاط آور است، به نوعي اين مكان سبز، تبديل به خانه دوم مان شده كه دل كندن از آن بسيار سخت است. به جرات مي توانم بگويم كه دليل پايداري دوستي مان همين بهشت كوچك و مردمان مهربانش است، اما متاسفانه عمر شادي هايمان چندان طولاني نبود. كم كم وارد جامعه بزرگترها شده بوديم و مشغله هاي ذهني مان بيشتر شده بود. باتوجه به شرايطمان ديگر نمي توانستيم هر روز به قرارگاه برويم و بتدريج شرايط به گونه اي شد كه ديگر رنگ پارك را فراموش كرديم.
بعد از گذشتن مدتي، ديگر طاقتمان طاق شده بود و هر جوري بود بايد يكسري به خانه سبزمان مي زديم و كمي هواي تازه استنشاق مي كرديم. وقتي در يك عصر پاييزي به آنجا رفتيم، هنوز داخل نشده، انبوهي از خاطرات به ذهنمان هجوم آورد؛ هندوانه خوردنمان، بازيگوشي هايمان، دعوا كردنمان و ... جلو چشم هايمان رژه مي رفتند. در حال و هواي تداعي خاطرات گذشته بوديم كه چشم مان به وسايل زرد و قرمز خورد. گام ها را سريع تر كرديم. براي مدتي خشكمان زد. دستگاه هاي بدنسازي آنجا بود كه تا پيش از اين براي استفاده از آنها بايد ماهي حداقل 20 هزار تومان هزينه مي كرديم، اما اين بار مي توانستيم مجاني از آنها استفاده كنيم. اولين نفر، من بودم كه به حرف آمدم: پارك لاله هم مدرن شد! يكي از دوستانم كه حسابي ذوق زده شده بود به طرف يكي از وسايل رفت و امتحانش كرد. ما هم با لباس هاي غيرورزشي مان به دنبالش رفتيم. بعد از مدت ها، دوباره شادي به گروه پرجمعيت مان برگشته بود. در حال خوشي خودمان بوديم كه يكي از بچه ها گفت: به احتمال زياد، از اين به بعد تراكم جمعيت اينجا بيشتر مي شود . خنده از لبانمان برگشت و ساكت شديم؛ آخر عادت نداشتيم در اين مكان غريبه اي ببينيم. درست است كه پارك براي همه است، اما بعد از اين همه مدت، آنجا برايمان تبديل به يك حريم خصوصي شده بود كه گويي كسي حق وارد شدن به آن را نداشت!
در عين حال كه از شلوغ شدن قرارگاهمان ناراحت بوديم، بسيار كنجكاو بوديم كه ببينم چه كساني براي ورزش كردن مي آيند و در كل شرايط چگونه است.
اولين دستگاه چند متر بعد از در حجاب گذاشته شده است. اين دستگاه از يك طناب فلزي كه دور يك قرقره انداخته شده و دو تا دستگيره تشكيل شده است. بايد با دستانمان اينها را بالا و پايين بكشيم. آنجا را ببين، با كت و شلوار آمده است ورزش! سوار الاكلنگ يك طرفه اي شده بود كه با فشار دادن پا بر پايين وسيله، مي آمد بالا. گفت كه كارمند است. قبلا هم پارك مي آمده، اما براي پياده روي و از نشاطي كه كار كردن با اين وسايل به او مي داد، گفت. از چهره اش هم پيدا بود كه چه حالي دارد. آخ جان! ميله بارفيكس هم نصب كرده اند. خدا خيرشان دهد. مگر مي شود به چارچوب درهايي كه با زلزله يك ريشتري هم فرو مي ريزد، بارفيكس نصب كرد؟! از اين نوع وسيله در تلويزيون هم ديده بودم. روي يك صندلي مي نشيني و ميله بالاي سرت را به طرف بالا حركت مي دهي. خانمي كه در حال كار كردن با آن بود، گفت: اين اولين باري ست كه به اينجا مي آيم. آدم را بانشاط مي كند. به همين دليل باز هم براي ورزش به پارك مي آيم . مي بينم كه جمع آقايان كارمند، جمع است. يكي از كساني كه با لباس پلوخوري آمده بود، با وسيله جالبي كار مي كرد؛ دستگاه شبيه به پاندول ساعت است كه به جاي گوي فلزي يك سطح مستطيل شكل دارد. روي آن مي ايستي و مانند حركت پاندول ساعت، خودت را تكان مي دهي. او گفت كه محل كارش همين نزديكي هاست و به اين دليل به پارك مي آيد كه به نظرش از وقتي كه ورزش را شروع كرده، بهتر كار مي كند. لالالا، پيش، پيش... اين هم يك گهواره براي بزرگترها تا به نوزادان حسودي نكنند! البته كمي شكل شان با مال بچه ها فرق مي كند؛ يك برانكارد كه به صورت عمودي قرار داده شده است كه دو طرف آن ميله دايره شكلي وجود دارد. با استفاده از ميله ها خود را به حالت افقي قرار مي دهي. شنيدم كه براي آرامش اعصاب و گردش بهتر خون در مغز به كار مي رود. چه عجب كه يك آشنا را ديدم. دو تا از قديمي هاي پارك عضو يكي از گروه هاي ورزش، با لباسي يكسان جلو دستگاه هاي مانند فرمان ماشين ايستاده بودند و آنها را مي چرخاندند. يكي از آنها گفت: اينجا، ورزش در كنار تفريح است. از وقتي كه اين وسايل را گذاشته اند، افراد بيشتري به پارك مي آيند، در ضمن شايد بهتر باشد كه افرادي براي راهنمايي مردم، اينجا حضور داشته باشند. درست است كه روي وسيله ها طرز استفاده را نوشته، اما ممكن است انجام بعضي از حركات براي بعضي از افراد بويژه مسن ها مضر باشد و آن طرف ندانسته آن را انجام دهد . راست مي گفت؛ مثلا استفاده از دستگاه دوچرخه براي افرادي مانند من كه مشكل زانو دارند، مضر است. آن طرف تر، سه خانم مشغول صحبت كردن هستند و با دستگاهي مانند چرخونك كه در تلويزيون تبليغ مي شد، كار مي كردند. آنكه مسن تر بود، گفت: كار بسيار خوبي انجام دادند، اما يكسري از دستگاه ها خراب شده است كه بايد درست كنند، درضمن بعضي از اين جوان ها مي آيند و وسايل را خراب مي كنند. بايد يكي باشد كه از آنها مراقبت كند . در همين ميان يكي ديگرشان گفت كه چه بهتر است قسمت خانم ها را از آقايان جدا كنند. كمي جلوتر، خانمي را ديدم كه مدت يك هفته بود به پارك مي آمد. از او پرسيدم كه آيا لزومي مي بيند كه قسمت خانم ها و آقايان ها را از هم جدا كنند؟ با تكان دادن سرش گفت نه و ادامه داد: پوشش خودمان خوب است، فقط يك چيز؛ صداي وسايل بسيار آزاردهنده است و بايد به آنها روغن زد . پارك لاله رودخانه ندارد، اما برايش پل گذاشته اند؛ البته در مقياس كوچك. مردي با گرمكن آبي رنگ كنار آن ايستاده و نحوه استفاده اش را به كس ديگري توضيح مي دهد. مربي كاراته است و اعتقاد دارد كه دستگاه مكانيكي نياز به مربي ندارد: دو ماه است كه دستگاه ها را نصب كرده اند. به نظرم، لزومي ندارد كه خانم ها و آقايان را جدا كنند، چون اين يك كار عمومي ست. از وقتي هم كه اينها را گذاشته اند، افراد بيشتري به پارك مي آيند .
و اما جالب ترين حرف را از زبان يك مرد 37-36 ساله كه با همسرش به پارك آمده بود، شنيدم. به اصرار خانمم به اينجا آمدم. بچه ها را مي گذاريم مدرسه و به اينجا مي آييم. ورزش چنان تاثير مثبتي روي من گذاشته است كه اگر 4-3 ميليون چكم برگشت بخورد، ديگر برايم مهم نيست. مي گويم فداي سرم .
ببين با چه شور و شوقي ورزش مي كنند. تا به حال فكر مي كردم اكثر ايراني ها آدم هاي تنبلي هستند و از ورزش كردن بيزار، اما انگار فقط منتظر فرصتي بودند تا روزشان را هرچه بانشاط تر آغاز كنند.از اطلاعات پارك مي پرسم كه چه كسي باعث و باني اين طرح بوده است و پاسخ مي دهد: سازمان زيباسازي .
مهندس ابوالقاسم وحدتي اصل، مديرعامل سازمان زيباسازي مي گويد: پيشنهاد اين طرح از طرف بخش خصوصي بود. ما هم بعد از مطالعات بسيار، هماهنگ كرديم و از درآمدهاي خود سازمان آن را اجرا كرديم. چيزي حدود 600 ميليون تومان هزينه برداشت . سئوال اينجا بود كه آيا اين طرح شامل همه تهران مي شود يا نه؟ وحدتي در پاسخ مي گويد: 50 سري دستگاه را تعهد كرديم كه هر سري شامل 22 قطعه است. تقريبا تمام مناطق از اين دستگاه ها دارند، اما بستگي به شرايط منطقه و استقبالشان دارد، مثلا تعداد درخواست هاي منطقه 5 بيشتر از جاهاي ديگر بود يا در پارك ملت دوسري از اين وسايل وجود دارد . در مورد خراب شدن چند تا از دستگاه ها پرسيدم، جواب داد كه اينها دو سال گارانتي دارند و اگر باز هم مشكلي باشد، دستگاه جايگزين خواهند كرد. استقبال مردم را ديده بودم، اما مي خواستم نظر او را هم در اين مورد بدانم. وحدتي گفت: اين طرح تاثير خيلي خوب و مثبتي روي مردم گذاشته است. همين امروز يك خانم زنگ زد و تشكر كرد و همين انگيزه من را بيشتر كرد تا باز هم از اين نوع طرح ها اجرا كنم. مردم ما واقعا حق شناس هستند . در آخر صحبت هايش يك گله داشت، آن هم از رسانه ها. انتظار داشتم صداوسيما گزارشي از اينجا تهيه و اطلاع رساني كند، اما چنين نكردند، حتي روزنامه ها هم يك گزارش كار نكردند .
درست است كه ديگر قرارگاهمان ساكت و دنج نيست، اما اشكالي ندارد، چون در عوض به تعداد همسايه هاي دوست داشتني مان اضافه شد و اين فوق العاده است.
ورزش سر راه خريد
مرد بعد از اينكه بسته هاي ميوه و نان و مواد غذايي را كنار جدول هاي پارك مي گذارد ، كتش را از تنش در مي آورد تا با استفاده از وسايل ورزش و بدن سازي تحركي به خودش بدهد .
پسر دانشجو و كارمند اداره هم كه به سمت خانه مي رود با ديدن اين وسايل جديد به همين فكر مي افتد.
اين دستگاه ها خيلي زود شهروندان را جذب ورزش كرده است اما همه مي دانند كه كنار اينها جاي يك مربي خالي است.
|