شنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۴
سياست
Front Page

ورود اسلام به آمريكا
جين ال. اسميت
مترجم: وحيدرضا نعيمي
004395.jpg
مسلمانان در آمريكا نماينده هويتها و جنبشهاي بسياري هستند. از جمله مهاجر و بومي، سني و شيعه، راست انديش و دگرانديش. با وجودي كه تعيين ارقام دقيق دشوار است، بيشتر برآوردها در آغاز قرن بيست و يكم آنان را حدود شش ميليون نفر مي داند. از اين تعداد، بيش از نيمي از اعضاي خانواده هاي مهاجر نسل اول، دوم يا سوم هستند.
گمان عمومي بر اين است كه نخستين مسلماناني كه فرآيند آمريكايي شدن را آغاز كردند، كساني بودند كه در اواخر قرن نوزدهم به غرب رسيدند. مهاجرت به آمريكا به شكلي اتفاق افتاد كه مي توان آن را به صورت يك رشته مقاطع قابل تفكيك ديد كه اغلب موج خوانده مي شود، هر چند كه مورخان هميشه در مورد آنچه موج را تشكيل مي دهد، اتفاق نظر ندارند. نخستين ورود مسلمانان در سالهاي بين ۱۸۷۵ تا ۱۹۱۲ از مناطق روستايي منطقه سوريه بزرگ بود كه در حال حاضر لبنان، سوريه، اردن و فلسطين مي شود و در آن زمان تحت سيطره امپراتوري عثماني بود. اكثر مرداني كه از اين منطقه آمدند، مسيحي بودند، هر چند كه عده اي هم سني، شيعه، علوي و دروز بودند. آنان عمدتا مردان تنهايي بودند كه با انگيزه اقتصادي به كارگري و بازرگاني اشتغال پيدا كردند. مي خواستند فقط آن قدر بمانند كه براي امرار معاش خانواده در كشورشان درآمد كسب كنند. برخي هم از رفتن به سربازي در ارتش تركيه فرار كرده بودند. تدريجا آنان در شرق، غرب ميانه و سواحل اقيانوس آرام ساكن شدند. بسياري از آنان در لابلاي كتب تاريخ آمريكا بي نام و نشان ماندند.
پس از جنگ جهاني اول، افول امپراتوري عثماني به ايجاد موج دوم مهاجرين از كشورهاي مسلمان خاورميانه انجاميد. اتفاقي نيست كه اين دوره، مقطع حاكميت استعماري غرب براساس نظام قيمومت بر سرزمينهاي عرب است. جنگ چنان ويراني در لبنان پديد آورده بود كه بسياري مجبور شدند براي بقا فرار كنند. شمار قابل توجهي از مسلمانان به دلايل سياسي و اقتصادي به غرب رفتند. بسياري به خويشاوندان خود پيوستند كه پيشتر آمده و در آمريكا جا افتاده بودند. اما موج دوم مهاجرت با تصويب قوانين مهاجرت در سالهاي ۱۹۲۱ و ۱۹۲۴ در آمريكا كوتاه شد. براساس اين قوانين، سهميه هايي براي برخي كشورها و ملل از جمله اعراب در نظر گرفته شد. در طول دهه ،۱۹۳۰ سيل مسلمانان به آمريكا به نهري كوچك بدل شد. آناني كه در آمريكا زندگي مي كردند، حالا متوجه شدند روياي بازگشت به كشورشان احتمالا ديگر برآورده نمي شود و از اين پس به حمايت و ساختار خانواده خودشان نياز دارند. مهاجرت در اين دوره مشخصاً به خويشاوندان كساني محدود شد كه مقيم آمريكا بودند.
در سومين دوره قابل شناسايي مهاجرت در سالهاي ۱۹۴۷ تا ۱۹۶۰ شمار فزاينده اي از مسلمانان وارد آمريكا شدند، از جمله كشورهايي فراتر از خاورميانه. قانون مليت سال ۱۹۵۳ آمريكا سهميه سالانه مهاجران براي هر كشور در نظر گرفته شد. اين وروديها در وهله اول از اروپاي غربي بود چون اين قانون براساس درصد جمعيت در آمريكا اواخر قرن نوزدهم تدوين شده بود. با اين حال، آمدن مسلمانان از مناطق دور افتاده مانند اروپاي شرقي (عمدتا يوگسلاوي و آلباني)، اتحاد شوروي و عده اي از هندو پاكستان در پي تقسيم شبه قاره در سال ۱۹۴۷ آغاز شد، هر چند كه قانون استثناي آسيا همچنان برقرار بود. بسياري از نخستين مهاجران اوليه به مناطق روستايي و شهري آمريكا نقل مكان كردند اما مهاجران موج سوم عمدتا در مناطق شهري ساكن شدند و تقريباً منحصراً در شهرهاي بزرگ مانند نيويورك و شيكاگو رحل سكونت افكندند. برخي از آنان از اعضاي نخبه خانواده هاي حاكم سابق در كشورهاي ديگر بودند. به طور كلي آنان بيشتر از پيشينيان خود غربي تر و تحصيل كرده تر بودند و با اميد تحصيلات و كارآموزي فني بيشتر به آمريكا آمده بودند.
موج چهارم و جديد مهاجران مسلمان پس از ۱۹۶۵ آغاز شد كه ليندون جانسون رئيس جمهوري وقت قانوني را براي مهاجرت عرضه كرد كه نظام سهميه ديرينه را كه مبتني بر مفهومي كه از تنوع ملي جمعيت در آمريكا بود، ملغي كرد. در تاريخ آمريكا اين كار اقدامي مهم محسوب مي شود كه براي نخستين بار از اوايل قرن بيستم اجازه داد هر كسي صرف نظر از اصالت ملي يا نژادي وارد اين كشور شود. مهاجرت مردم از اروپاي غربي تدريجا به طور چشمگيري كاهش يافت و به تناسب آن، شمار افراد مهاجر از خاورميانه و آسيا افزايش يافت. بيش از نيمي از اين مهاجران مسلمان بودند.
از اين رو، تا چند دهه پاياني قرن بيستم، بيشتر مسلمانان براي بهبود وضع اقتصادي يا تحصيل به آمريكا مي رفتند. پس از جنگ جهاني اول، عده اي هم به علت ناآرامي سياسي دست به مهاجرت زدند.
پس از انقلاب ايران در سال ۱۹۷۹ و پس از حدود يك دهه جنگ تضعيف كننده بين ايران و عراق، عده اي از ايرانيان راهي غرب شدند. شمار زيادي از آنان در آمريكا به خصوص در كاليفرنيا ساكن شدند. مسلمانان ايراني در نتيجه روابط تيره دو كشور، همچنان آماج تعصب آمريكا عليه ايران هستند. شمار ايرانيان ساكن آمريكا در حال حاضر حدود يك ميليون نفر برآورد مي شود. پس از اشغال كويت توسط عراق و به اصطلاح جنگ خليج فارس، شمار زيادي از كردها راهي آمريكا شدند. به علاوه مسلماناني به علل درگيري سياسي و جنگ داخلي از سومالي، سودان و ساير كشورهاي آفريقايي، افغانستان و مهاجران گريزان از پاكسازي قومي در يوگسلاوي سابق به آمريكا رفتند.
به مدت چند دهه، انواع ناآرامي در هند و پاكستان از جمله جدايي پاكستان شرقي و تشكيل بنگلادش، نسل كشي هاي مسلمانان در هند و مناقشه كشمير بسياري از ساكنان شبه قاره را تشويق كرده است، به اميد زندگي در محيطي آرامتر راهي غرب شوند. انگليس و آمريكا از مقصدهاي مورد علاقه آنان بوده است. با وجودي كه پاكستاني ها، هنديها و بنگلادشي ها در طول قرن بيستم فقط بخش كوچكي از مهاجران به غرب را تشكيل مي دادند، در چند دهه گذشته تعدادشان به طور چشمگيري افزايش يافته و اكنون احتمالا به يك ميليون نفر رسيده است. مسلمانان هند و پاكستان كه بسياري از آنان متخصصاني از جمله پزشك و مهندس هستند، نقش مهمي در رشد گروه هاي سياسي - اسلامي در آمريكا و در هدايت مجموعه مساجد دارند. امروزه شمار فزاينده اي مسلمان از كشورهايي مانند اندونزي و مالزي وارد آمريكا مي شوند كه با توجه به تخصص بالا، مناصب مهمي را در امور اسلامي در اين كشور برعهده مي گيرند.
مسلمانان عرب چه سني و چه شيعه همچنان بخش مهمي از جامعه مسلمانان را در آمريكا تشكيل مي دهند و به طور فزاينده اي تحصيل كرده و متخصصان حرفه اي هستند و در شكل گيري نوعي اسلام فراملي و فراقومي در اين كشور نقش دارند. تركها، مهاجران اروپاي شرقي و افراد اهل كشورهاي آفريقايي مانند غنا، كنيا، سنگال، اوگاندا، كامرون، گينه، سيرالئون، ليبريا، تانزانيا و بسياري ديگر، اعضاي پرحضور جامعه پيچيده اي است كه امت آمريكايي را تشكيل مي دهد. مسلمانان مهاجر مسئوليت مهمي را در يافتن راههاي ارتباط و همكاري با همديگر و نيز آميختن با اعضاي جنبشهاي مختلف مسلمانان آمريكايي آفريقايي تبار برعهده دارند.
در روزگار نخست مهاجرت اعراب به آمريكا، مسلمانان اغلب مجبور به كارهاي پست مانند كارگري، خرده پايي يا معدن كاري مي شدند. معمولاً به دستفروشي روي مي آوردند كه نياز چنداني به مهارت زباني، آموزش يا سرمايه ندارد. عده اي ديگر به صورت كارگران ارزان در كارهايي مانند ساخت و ساز راه آهن به كار گرفته شدند. همزمان با آن كه زنان در آمريكا وارد عرصه كار شدند، مجبور شدند به علت ضرورت اقتصادي در شرايط بسيار سخت و ساعات كار طولاني در كارخانجات و آسيابها مشغول به كار شوند. اين دوران براي مسلمانان در آمريكا، روزگار دشواري بود، چون اغلب دچار تنهايي و فقر بودند، زبان نمي دانستند و از حمايت خويشاوندان و همكيشان محروم بودند.
اما تدريجاً كه مسلمانان دريافتند بازگشت به كشورشان ديگر امكان عملي ندارد، شروع به تثبيت شدن در كشور كردند. به نحوي ازدواج كردند. مردان جواني كه نتوانستند شريك زندگي مسلمان پيدا كنند، از كشورشان زن گرفتند يا در برخي موارد با پيروان ساير اديان ازدواج كردند. در انواع دائمي تر كار مشغول شدند و اغلب با استفاده از مهارتهاي سنتي، رستوران، قهوه خانه، نانوايي و بقالي راه انداختند. زبان ياد گرفتند، از نظر اقتصادي استقلال بيشتري يافتند و براي تشكيل مجامع به منظور آموزش ديني فرزندانشان به كمك جويي از ديگر مسلمانان برآمدند. با وجودي كه آمريكا كشوري است كه بر دوش مهاجران شكل گرفته و مانند «ديگ جوشان» تمام نژادها و هويتهاي قومي است، به ندرت زندگي در آمريكا براي مسلمانان آسان بوده است. آنان اغلب با تعصب ضد مسلمان و ضد عرب روبه رو بوده اند. پوست تيره تر آنان باعث مي شد تا بيشتر آمريكايي ها تصور كنند اين افراد با «كاكاسياه ها» يا «سياهان» مرتبط هستند و در نتيجه آنان در معرض انواع تبعيض نژادي قرار گرفتند. تدريجاً كه جامعه مسلمان بسيار بزرگتر، متنوع تر و تحصيل كرده تر شد و مهارت بيشتري در فهم مسائل دروني خود كسب كرد، تلاش براي يكپارچه  شدن جاي خود را به مباحثات فرهيخته تر در مورد اهميت زندگي در آمريكا بدون همسان سازي با فرهنگ آن داده است. بخشي از جايگاه اين قبيل مباحث جوامع مسلمانان سني و شيعه در مناطق روستايي و شهري آمريكا و در سالهاي اخير سازمانهاي نماينده تشكلهاي مذهبي، سياسي، حرفه اي و اجتماعي بوده است.
امروز كمتر جايي در آمريكا پيدا مي شود كه مسلماني در آن زندگي و كار نكند، بچه هايش را به مدرسه دولتي نفرستد و نوعي محل پرستش وجود نداشته باشد. نخستين جوامع مسلمان در آمريكا در غرب ميانه ساكن بودند. در اوايل سده ۱۹۰۰ مسلمانان در داكوتاي شمالي براي نماز گردهم مي آمدند. در سال ،۱۹۱۴ يك مركز اسلامي در اينديانا تأسيس شد. قديمي ترين مسجد آمريكا در شهر سدار رپيدز در ايالت آيوا قرار دارد. شهر دير بورن در ميشيگان از مدتها قبل جايگاه مسلمانان شيعه وسني از غرب ميانه بوده است. بسياري از آنان جذب كارخانه فورد شده اند و جامعه اي تشكيل داده اند كه ساير مسلمانان نيز به آن پيوسته اند. به همراه مسيحيان خاورميانه اي، آنان بزرگترين جامعه اعراب را در اين كشور تشكيل مي دهند.
ساير شهرهاي بزرگ آمريكا نيز سكونتگاه مورد علاقه مسلمانان مهاجر بوده است. كارخانجات كشتي سازي كوئينسي در حومه بوستن در ايالت ماساچوست از سالهاي آخر سده ۱۸۰۰ از مكانهاي اشتغال آنان بوده است. مركز اسلامي نيوانگلند روياي گروهي كوچك از خانواده هايي بود كه در اوايل قرن بيستم در اين منطقه ساكن شدند. اين مركز اكنون مسجد بزرگي است كه صاحبان مشاغل آزاد، آموزگاران و ساير متخصصان و نيز بازرگانان و كارگران از آن استفاده مي كنند. اسلام بيش از يك قرن است كه در نيويورك حضور دارد. نيويورك كه در بيشتر تاريخچه خود بزرگترين شهر آمريكا بوده است، جايگاه تنوع غني گروه هاي نژادي و قومي بوده است و جمعيت مسلمان آن شامل كارمندان، بازرگانان و صاحبان صنايع بزرگ بوده است.
مسلمانان نيويورك نماينده طيف وسيعي از مليتها از تقريباً تمام ملل هستند. ساخت و ساز مساجد در نيويورك رونق داشته است. براي سازمانهاي اسلامي سراسري، اين شهر مكان مستعدي براي گسترش فعاليتهاست. تعداد زيادي مدارس اسلامي مقطع ابتدايي و بالاتر و نيز فروشگاهها و شركتهاي اسلامي در اين شهر ايجاد شده است.
از ديگر سكونتگاههاي اوليه مسلمانان شيكاگو مركز ايلي نويز بود كه به ادعاي گروهي، در اوايل سده ۱۹۰۰ بيش از هر شهر ديگري در آمريكا مسلمان داشت. امروز، مسلماناني از خاورميانه، هند، آسياي مركزي و بسياري ديگر از نقاط جهان در اين شهر زندگي مي كنند. مسلمانان شيكاگو فعاليت زيادي براي اشاعه آيين خود دارند و انواع خدمات را به جامعه اسلامي عرضه و با يكديگر و نيز غير مسلمانان ارتباط دارند. بيش از ۴۰ گروه اسلامي در شيكاگو تأسيس شده است. مسلمانان در لس آنجلس و سان فرانسيسكو فضاي مناسبي براي شكوفايي داشته اند. آنان نيز نماينده بيشتر مناطق جغرافيايي و فرهنگي جهان اسلام هستند. افغانها، سوماليايي ها و شهروندان ساير كشورهاي آفريقايي تازه واردان مسلمان اين دو شهر هستند. مركز اسلامي كاليفرنياي جنوبي يكي از بزرگترين تشكلهاي مسلمانان در آمريكاست.
مسلمانان مهاجر با چالشهاي بزرگي در آمريكا روبه رو هستند كه با روشهاي مختلف با آن روبه رو مي شوند. بايد به مسائلي همچون هويت، اشتغال، لباس، فرهنگ پذيري، رابطه با گروه هاي مختلف نژادي و قومي مسلمان و نيز ساير مسلمانان آمريكايي، آموزش فرزندان خود، نقش و فرصت مناسب براي زنان و موضوع هاي ديگر توجه كنند. بسياري از مسلمانان از مرحله گسست از زندگي آمريكايي گذشته اند و به مشاركت فعالتر در عرصه هاي سياسي و اجتماعي پرداخته اند. اعضاي جامعه مهاجران در تلاش براي يافتن پاسخ هاي فردي و جمعي به پيامدهاي زيستن در قالب پيكره اي جدا از ميهن، راهبري مهمي را براي تمام مسلمانان آمريكايي عرضه مي كنند. به نظر مي رسد مسلمانان آمريكايي وارد مرحله ديگري از هويت شده اند كه اين موضوع ها به روشهايي تازه و خلاقانه حل مي شود. نتيجه اين فرايندها چه بسا اين باشد كه اسلامي با ويژگيهاي خاص از ميان اين تعداد هويتهاي ملي، نژادي و قومي برخيزد.

نگاهي به برخي از فعاليت هاي سياسي فدائيان اسلام
دفاع ازديانت و مليت
سهند صادقي بهمني
اشاره
سالهاي ۱۳۲۰ تا ،۱۳۳۲ احزاب، انجمن ها، جمعيت ها و گروههاي اجتماعي بسياري پديد آمدند كه چندي بعد فروكش كردند. ظهور و افول «جمعيت فدائيان اسلام» به رهبري «نواب صفوي» پس از شهريور ۱۳۲۰ از اين دسته گروه ها به شمار مي آيد كه بر وقايع بسياري تأثير گذاشت.   ترور رزم آرا توسط فدائيان اسلام، موانع بزرگ ملت ايران را در راه رسيدن به حقوق ملي خويش - ملي كردن صنعت نفت - از ميان برداشت. مقاله حاضر گوشه اي از اين حركت بزرگ را نشان مي دهد.
004398.jpg

شكل گيري «جمعيت فدائيان اسلام» به عنوان يك جريان فعال  سياسي همراه با ايجاد تشكل هاي مذهبي در ايران، صورت گرفت. آنها با مبارزات سياسي و مسلحانه خود، در تحولات سياسي _ اجتماعي ايران، نقش عمده اي ايفا كردند. فعاليت جريان اسلامي در كشورمان، از آنجا نشأت مي گيرد كه مجموعه اعتقادات ديني همواره در تاريخ ايران، به عنوان يك محرك سياسي عمل نموده اند. ساختار جامعه ايراني، چه قبل از اسلام و چه پس از گسترش اسلام، تحت تأثير ارزشهاي مذهبي، داراي ويژگيهايي بوده كه آن را از ساير جوامع غيرديني متمايز مي سازد. نفوذ روح مذهبي در تمام هنجارها و رفتارها و آداب و سنن و عادات اجتماعي اين جامعه، قابل رؤيت است. در بخش سياسي، بيشتر نهادهاي تحت پوشش آن مانند وزارت، قضاوت، امور ديواني، اوقاف و آموزش و پرورش يا مستقيماً به دست اولياي مذهبي اداره مي شدند و يا تحت تأثير تعاليم ديني قرار داشتند.
بدون ترديد تعليمات اجتماعي اسلام، عامل نيرومندي در نزديك سازي و پيوند امور اجتماعي و سياسي با اعتقادات ديني مردم بود و آميختگي فرهنگ ديني با امور اجتماعي و سياسي است كه اغلب به مديريت رجال و حكامي سرانجام مي يافت كه ظاهراً با سياستهاي ديني حركت مي كردند. به طور كلي الگوي فرهنگ سياسي جامعه ايراني، الگويي مذهبي بوده كه تمام شئون اجتماعي را تحت نفوذ داشته است. بالطبع، نهاد سياست و تمام عناصر و نهادهاي وابسته بدان نيز نمي توانست از قلمرو اين نفوذ خارج باشد.
پس از شهريور ۱۳۲۰ و سقوط حكومت رضا شاه، جريان هاي اسلامي به فعاليت خود ادامه دادند. از جمله «انجمن تبليغات اسلامي» توسط «دكتر عطاءالله شهاب پور» نقطه آغازي براي ظهور احزاب و تشكيلات اسلامي در اين دوره بود و در واقع انجمن تبليغات اسلامي، نخستين تشكيلات اسلامي در دهه بيست مي باشد كه پيش از همه احزاب و گروههاي سياسي و مذهبي و انجمن هاي اسلامي در اين دوره شكل گرفت.مجله «نور دانش» كه تا دهه هاي سي و چهل نيز دوام يافت، با امتياز و مديريت شهاب پور و از سوي اين جمعيت منتشر مي شد.
انجمن هاي اسلامي پزشكان، مهندسين، دانشجويان و معلمين نيز كه در طول دهه هاي بعد نقش مؤثري در حركتهاي سياسي و تشكيلاتي داشتند، در دوره دوم شكل گيري احزاب در ايران، به وجود آمدند و فعاليت هاي مهمي را ايفا كردند. همچنين در اين زمان «جامعه مسلمين» توسط «دكتر فقيهي شيرازي» تأسيس گرديد و ايشان افكار و ديدگاههاي خود و جامعه را با انتشار روزنامه «پرچم اسلام» ، منتشر مي كرد. از ديگر جمعيت هاي سياسي كشور، «مجمع مسلمانان مجاهد» بود كه توسط آيت الله كاشاني و خانواده وي و شمس الدين قنات آبادي هدايت مي شد. هدف اصلي آن مجمع، تقويت موضع سياسي آيت الله كاشاني بود و در اعلاميه هاي منتشره خود، خواستار اجراي شريعت، لغو قوانين غيرديني رضاشاه، رعايت و حفظ حجاب، حفظ صنايع ملي و اتحاد مسلمانان در برابر غرب بود. صرف نظر از چنين جريانات مذهبي كه بيشتر بعد فرهنگي را در برمي گرفت تا سياسي، جمعيت فدائيان اسلام، به رهبري نواب صفوي به عنوان جرياني اسلام گرا و تشكلي اسلامي سياسي _ مذهبي، در صحنه سياست كشور ظاهر گشت. هدف اوليه «جمعيت» دفاع از اسلام در مقابل جريان هاي انحرافي غيرديني در جامعه بود از اين رو مبارزه سياسي خود را با احمد كسروي آغاز كردند.
«جمعيت فدائيان اسلام» پس از يك دوره تبليغات ديني و اقدامات فرهنگي، به سازماندهي بخشي از نيروهاي مذهبي روي آوردند. در اين راستا با مواضع و استراتژي مبارزاتي خود، بر روند تحولات سياسي كشور تأثير فراوان نهادند. فعاليت هاي فدائيان اسلام، در وهله اول به آزادي و بازگرداندن آيت الله كاشاني از زندان متفقين ياري رساند. آنها در جريان انتخابات مجلس شانزدهم نيز در اعلاميه هاي خود از مردم ايران خواستند كه براي آزادي آيت الله كاشاني تلاش كنند و او را به نمايندگي خود در مجلس شوراي ملي برگزينند.
همكاري نواب صفوي با آيت الله كاشاني چنان شدت گرفت كه در سايه اين وحدت و همدلي، با نخست وزيري هژير مخالفت جدي به عمل آورد. آيت الله كاشاني و نواب با صدور اعلاميه و سازماندهي مردم در تظاهراتي كه به شهادت عده اي نيز انجاميد، خواستار بركناري هژير از سمت خود شدند. ثمره ديگر اين پيمان و مودت و همراهي فدائيان اسلام با آيت الله كاشاني، در دفاع از حقوق مشروع مردم محروم فلسطين بود كه با حمايت مردمي مواجه شده در تاريخ بيست و يكم ارديبهشت ماه ۱۳۲۶ مردم در تظاهرات گسترده اي كه از منزل آيت الله كاشاني شروع شده بود، به مسجد سلطاني و براي شنيدن سخنراني نواب صفوي رفتند.
نواب صفوي در اين سخنراني، دولت را به پشتيباني از ملت مظلوم فلسطين فراخواند و مردم در قطعنامه اي، آزادي اراضي اشغال شده فلسطين و پيروزي مسلمانان را خواستار شدند. فدائيان اسلام با تشكيل مجلس مؤسسان نيز مخالف بودند و اين مخالفت را با ارسال نامه به پانزده وكيل انتصابي، نشان دادند.
«جمعيت فدائيان اسلام» در جريان ملي شدن صنعت نفت، با آيت الله كاشاني كه رهبري جريان مذهبي  نهضت را برعهده داشت و در قالب پارلماني   درپي كسب حقوق ملت و  با غارت سرمايه داري ملي مبارزه كرد، پيوند خورد و در راستاي برداشتن موانع نهضت ملي شدن نفت با جبهه ملي و مليون همكاري كرد.
طرح ملي شدن صنعت نفت  با مخالفت  رزم آرا رو به رو شد. رزم آرا زماني به نخست وزيري رسيد كه نمايندگان اقليت مجلس (جبهه ملي) و آيت الله كاشاني در صدد ملي كردن صنعت نفت كشور بودند. جبهه ملي از ابتداي شايعه نخست وزيري رزم آرا، به مخالفت با وي پرداخت و پيش از معرفي او به نخست وزيري، خطر استقرار يك رژيم ديكتاتوري نظامي را به ملت ايران هشدار داد. در توصيف سپهبد رزم  آرا بايد گفت او كه در رأس ستاد ارتش قرار داشت با حمايت انگليس و آمريكا، در پنجم تير ماه ۱۳۲۹ ش، به نخست وزيري رسيد ولي همچنان نظارت خود را بر ارتش حفظ كرد. با انتخاب رزم آرا به نخست وزيري، رسانه هاي بيگانه و مطبوعات معتبر آمريكا و ديگر كشورها شروع به تعريف و تمجيد از وي كردند. روزنامه نيويورك تايمز نوشت كه رزم آرا اين لياقت را دارد كه براي جلوگيري از متلاشي شدن و تجزيه حكومت ايران، حكومت ديكتاتوري برقرار كند. خبرگزاري رويتر انتخاب رزم آرا را سرآغاز تاريخ جديدي در دولت هاي ايران خواند و وي را مردي مقتدر، تحصيلكرده، آشنا به زبانهاي انگليسي و روسي و متخصص در امور جغرافياي نظامي معرفي كرد و پيش بيني كرد كه بتواند مشكلات برنامه هفت ساله و موضوع كمك به آمريكا را حل كند. با چنين احوالي، آيت الله كاشاني كه در مقام مخالفت برآمده بود، رزم آرا را عامل بيگانه معرفي كرد و ضمن صدور اعلاميه اي، بازار تهران را تعطيل و مردم را به برپايي تظاهراتي عظيم واداشت.
با تجمع هزاران نفر از مردم در ميدان بهارستان، به منظور جلوگيري از ورود رزم آرا به مجلس، قواي انتظامي با توسل به خشونت، آنها را متفرق كردند؛ با وجود اين هنگامي كه رزم آرا از مجلس خارج مي شد، با تظاهرات فدائيان اسلام عليه نخست وزيريش رو به  رو شد. در اين جريان، اتومبيل رزم آرا توسط فدائيان اسلام مورد حمله قرار گرفت كه در پي آن نيروهاي پليس به آنان حمله ور گشته و تعدادي را بازداشت نمودند.
در اوايل، رزم آرا نسبت به لايحه «گس _ گلشائيان» ، اظهار نظر صريح نمي كرد و سياست دفع الوقت را در پيش گرفته بود، جبهه ملي كه از آغاز، هدايت مبارزات مردم عليه شركت نفت جنوب را برعهده داشت و در جهت آگاهي مردم مي كوشيد، به استيضاح دولت، به علت مسامحه و وقت گذراني در حل قضيه نفت مبادرت ورزيد. استيضاح نمايندگان جبهه ملي، در مهر ماه در مجلس مطرح شد و دولت در پاسخ استيضاح كنندگان صراحتاً موافقت خود را با قرارداد الحاقي اعلام و از آن دفاع كرد. از اين رو در روز ۲۷ مهر، اكثريت مجلس شوراي ملي به استيضاح اقليت رأي به سكوت داد. در حالي كه رزم  آرا با صراحت در مجلس اظهار كرد كه با شرايط قرارداد الحاقي نفت موافق است كميسيون نفت كه براي بررسي قرارداد ياد شده تشكيل شده بود، در آذر ماه ،۱۳۲۹ با اين قرارداد مخالفت كرد و آن را به دولت مسترد داشت. با وجود اين رزم آرا قول داد كه مذاكرات با شركت نفت ايران و انگليس را از سر بگيرد.
فدائيان اسلام، پس از اطلاع از تصميم كميسيون نفت مبني بر رد لايحه قرارداد الحاقي، در تظاهراتي عليه شركت نفت و دولت رزم آرا، پشتيباني خود را از نمايندگان اقليت مجلس اعلام كردند. آيت الله كاشاني نيز طي بيانيه اي ضمن دفاع از ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور، از مردم خواست آنقدر بر اين مسئله پافشاري كنند تا طرفداران شركت نفت در مجلس، ناچار به اطاعت از افكار عمومي شوند بسياري از علما و مراجع تقليد از جمله آيت الله سيدمحمدتقي خوانساري، حاج شيخ محمدرضا كلباسي، آيت الله سيدعلي بهبهاني، آيت الله گيلاني و جمعي از علماي اصفهان و ديگر شهرها نيز هر كدام با صدور فتاوي و بيانيه هايي مردم را به مبارزه براي ملي كردن صنعت نفت دعوت كردند.
جرايد و مطبوعات ملي و آزاديخواه در بسيج مردم و آگاهي بخشيدن به آنها بسيار مؤثر بود رزم آرا به مقابله و مخالفت با روزنامه هاي آزاد برخاست و بخشي از آنان را توقيف كرد. دكتر بقايي متعاقب اين اقدام، به نواب صفوي متوسل شد و از فدائيان اسلام كمك خواست. فدائيان اسلام كه روزنامه ها را مخالف دولت مي دانستند، به دفاع از چاپخانه شاهد پرداختند و با دفع خرابكاران و مقاومت در برابر نيروهاي نظامي، شبهاي زيادي را در محل چاپخانه ماندند و انتشار آن را ميسر ساختند.
رزم آرا همچنان با ملي شدن صنعت نفت مخالف بود. چنانكه در سوم دي ماه، در جلسه خصوصي مجلس، قدرت ايران براي اداره صنعت نفت را ناكافي دانست و گفت: «من بايد صريحاً بگويم كه در وضع كنوني، ايران داراي آن قدرت صنعتي نيست كه به خودي خود استخراج نفت نموده و در بازارهاي دنيا شخصاً به فروش برساند...» و در نطقي ديگر گفت: «ايراني لياقت لولهنگ (آفتابه گلي) ساختن را ندارد، چگونه مي خواهد صنايع نفت خود را اداره كند.»
در پي اين سخنراني اهانت آميز، وي طرح يك كودتا را در سر مي پروراند تا آنجا كه با صراحت گفته بود مسجد را بر سر آيت الله كاشاني و مجلس را بر سر اقليت خراب خواهد كرد. نقل است كه او سرهنگ قوامي را براي اين طرح آماده ساخته بود. جبهه ملي احتمال مي داد كه اين تصميم رزم آرا جان همه آنها را به خطر اندازد.
در چنين شرايطي، آيت الله كاشاني و جبهه ملي با ارسال پيغامي به نواب صفوي، از فدائيان اسلام براي حل قضيه ملي شدن نفت و جلوگيري از كودتاي نظامي و سركوب آزاديها توسط رزم آرا، استمداد كردند تا شايد نهضت ملي با بازوي اجرايي فدائيان اسلام، از شكست حتمي رهايي يابد. در اين زمان كه نواب صفوي ارتباط نزديكي با آيت الله كاشاني و جبهه ملي داشت، وكلاي جبهه ملي را به حضور در جلسه اي در منزل شخصي به نام محمود آقايي دعوت نمود. در اين جلسه غير از مصدق، همه اعضاي جبهه ملي از جمله دكتر فاطمي، دكتر بقايي، حسين مكي، نريمان آزاد و دكتر شايگان حضور داشتند. در آغاز دكتر سيدحسين فاطمي اظهار كرد كه به علت كسالت دكتر مصدق، اصالتاً از طرف خود و وكالتاً از طرف ايشان به جلسه آمده و دكتر مصدق گفته است كه هر تصميمي كه در اين مجلس گرفته شود براي او هم لازم الاجراست (مصاحبه با عزت الله سحابي) در اين جلسه، نخست سران جبهه ملي از وضعيت سياسي كشور تصويري ارائه كردند. نتيجه كل تحليل آنها اين بود كه خطر اصلي، شخص رزم آراست كه قصدش فروش ايران به انگليس است. در اين جلسه كه با حضور سران جبهه ملي تشكيل شده بود، اوضاع سياسي كشور به دقت ارزيابي شد و حاضرين به اين نتيجه رسيدند كه رزم آرا در تدارك يك كودتاي نظامي است. بنابراين بايد سريعاً ساقط شود. متعاقب اين تصميم، آيت الله كاشاني هم كه در آن جلسه حضور نداشت، با مصوبات متخذه موافقت نموده؛ بدين ترتيب، جبهه ملي فتواي قتل رزم آرا را از بعد سياسي و آيت الله كاشاني هم فتواي قتل وي را از بعد شرعي صادر نمودند. چنين شد كه رزم آرا در شانزدهم اسفند ۱۳۲۹ش، زماني كه براي شركت در مجلس ختم آيت الله فيض، به صحن اين مسجد وارد شد، با شليك سه گلوله از سوي خليل طهماسبي، يكي از ياران وفادار نواب صفوي به قتل رسيد.
قتل رزم آرا توسط خليل طهماسبي در واقع زنگ خطري براي نمايندگان وابسته به انگليس، در مجلس دوره شانزدهم بود كه در قالب اكثريت، مانع از ملي شدن صنعت نفت بودند. مرگ وي بر نهضت ملي نفت تأثير فراوان برجاي گذاشت؛ چنانكه فرداي همان روز، كميسيون نفت به اتفاق آرا، اصل ملي شدن صنعت نفت در سراسر كشور را پذيرفت و نفت در عرض يك هفته از سوي مجلس ملي اعلام شد. به گفته ريچارد كاتم: «خليل طهماسبي در اين زمان توانست راهگشاي مصدق و ملي گرايي او گردد». روحش شاد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |