دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

آسيب شناسي نابردباري و تعجيل در ارزيابي و عمل
لحظه اي درنگ
004428.jpg
چنانچه در طول هفته هاي اخير حتي نيم نگاهي به اخبار حوادث و اتفاقات نامطلوب در سطح جامعه و خانواده ها بيندازيم به نكته اي ظريف و تا حدودي پنهان پي مي بريم مبني براين كه: «فرهنگ سازي و اهميت به هويت هاي فرهنگي در جامعه ما به سوي كم توجهي طي طريق نموده و اهرم هاي بازدارنده فرهنگ زدايي با قدرت و كارايي لازم عمل نمي نمايند.» خبرهايي از قبيل «مردي به خاطر سوءظن خواهرزاده اش را كشت، قتل شوهر به دست زن به اين دليل كه شوهر ميهماني به خانه مي آورده يا اين خبر كه، مرد همسركشي كه خود را تسليم نمود ،اظهار داشت پس از جر و بحث لفظي مبادرت به قتل همسرش نموده» و يا در سطحي پايين تر، دعواهاي خياباني، مجادله هاي لفظي ميان راننده و مسافر، پدر و فرزند، زن و شوهر، خواهر و برادر، شريك و رفيق، دو همكار متأسفانه اكثر قريب به اتفاق افرادي كه در لحظات بحران روحي و عجله، مبادرت به رفتارهاي نامطلوب و يا غيرقابل جبران مي نمايند پس از فروكش نمودن احساسات تند و افراطي از عمل خود پشيمان و نادم مي شوند و با لختي تفكر و تعمق درمي يابند كه موضوع مورد بحث و مناقشه اهميت چنداني نداشته و با صرف دقايقي صبر و حلم، حل شدني و قابل اغماض از سوي طرفين بوده. بديهي است كه رفتارهاي عجولانه و توأم با بي تدبيري به آموزش و تربيت فرد در دوره كودكي و نوجواني نوعاً باز مي گردد، زماني كه ذهن پاك و عاري از هرگونه زنگار است. معمولاً والدين عصبي، كم حوصله نمي توانند در رابطه با خواسته ها و اعمال فرزندان خود سعه صدر و حلم لازم را داشته باشند و كلاً عكس العمل هايي كه در مورد اشتباهات و خطاهاي كودك خود نشان مي دهند بسيار فراتر از نفس عمل كودك است، زماني استاد فرهيخته اي مي گفت: «عكس العمل انسان در قبال مشاهده يك مار سمي و خطرناك بايد از عكس العمل در رابطه با حركت يك سوسك يا مورچه بسيار متفاوت باشد و اين دو محرك به دليل اختلاف ميزان خطر، دو گونه رفتار را مي طلبند.» و اين گونه نتيجه گيري مي نمود كه «اتفاقات و رويدادهايي كه در زندگي افراد به صورت معمول رخ مي نمايند از ارزش هاي متفاوتي برخوردارند، در رابطه با بعضي مسايل همانند مشاهده يك مار سمي لازم است از جا جهيد و فرار كرد و در رابطه با موضوعاتي بايد عكس العملي ملايم داشت و سوسك بي آزار و مورچه كوچك نبايد ما را مجبور نمايند كه فريادي از عمق دل كشيده و به همان صورتي كه مار سمي ديده ايم عكس العمل نشان دهيم بلكه تنها با يك حركت بسيار كوچك دست مي توانيم آن را از خود دور سازيم.» اين مثال ساده مي تواند در سطح خانواده و جوامع بزرگتر مصداق پيدا نمايد.
به عنوان مثال، همين آقايي كه همسرش را پس از يك جروبحث لفظي به قتل رسانده در واقع نمونه اي از خروار است. پس از ساعت هاي متمادي رانندگي بين شهري، مرد قدم به خانه مي گذارد و زن كه در تنهايي مجبور بوده بعضي از وظايف مرد را هم در مدت غيبت وي از خانه انجام دهد به جاي خوشامدگويي و خسته نباشيد شروع به اعتراض و شكايت از وضع موجود مي نمايد، مرد لختي تحمل نموده و متاسفانه زن كوتاه نمي آيد و با صحبت هاي گزنده خود به موضوع دامن مي زند، مرد هم خيلي زود عنان اختيار را از دست مي دهد و بي توجه به ابعاد مسأله كه مي توانست با كوتاه آمدن يك طرف خاتمه يابد در بحراني عصبي و كنترل نشده زن را به قتل مي رساند و همراه با كودك ۹ ساله خود از صحنه فرار مي نمايد. حركت غير معقولانه مرد مصداق همان مثالي است كه ذكر گرديد؛ عكس العملي كاملاً نامتناسب و غيرهماهنگ با عمل، پاسخ غرزدن هاي همسر و يا جدل لفظي بايد در همان حد و يا در نهايت گريز از زن و پناه بردن به اتاق يا محلي ديگر باشد، نه قطع حيات همسر و مادر فرزندش كه به هرحال بايد نزد مرد حرمتي داشته باشد و يا چندي پيش (محمد) دانش آموزي كرجي كه به دليل نياوردن نمره ۲۰ و احراز ۴ نمره پايين تر، آن چنان مورد ضرب و شتم پدر قرار مي گيرد كه نفس هايش به شماره مي افتد و در ميان دستان قوي و ناباورانه پدر فوت مي نمايد. واقعاً نمره شانزده محمد ده ساله، نياز به چنين عكس العملي عجولانه داشت؟ مطمئناً عذابي كه امروز پدر محمد از رفتار خود تحمل مي نمايد بسيار سنگين است و اگر محمد ظرف چند دقيقه جان باخت او هر ر وز و هر دقيقه آرزو مي كند در اين دنيا نباشد. عدم تفكر و تتبع پيامدهاي ناگوار متعددي نيز به دنبال دارد. از جمله پيشداوري هاي سريع و عجولانه راجع به ديگران، سطحي نگري، بي توجهي به فرهنگ مكتوب و بي علاقگي به مطالعه و يا شنيدن سخنان بزرگان، تمايل به ايراد حدس و گمان هايي كه ريشه در سوءظن و بدبيني هاي افراط گونه دارند، در صورتي كه اسلام از جمله معدود دين هايي است كه مصراً مردم را به صبر، حلم، تفكر و تعمق دعوت مي نمايد. چنانچه به معاني آيات قرآن مجيد اندك توجهي داشته باشيم به كرات نشانه هايي در اين رابطه مي يابيم و صدافسوس كه مسلمانان نوعاً به روخواني قرآن اهميت افزونتري مي دهند تا فهم معاني و درك مطالب راهگشا و بي نظير اين راهنماي ارزشمند و چراغ راه بشريت. بيراه نيست كه در روايت مي خوانيم كه ساعتي تعمق و تفكر نزد خداوند از هفتاد سال عبادت ارجح تر است، خوشبختانه علاوه بر كتاب آسماني، مسلمانان ميراث هاي ارزشمندي اقتباس يافته از قرآن مشتمل بر روايات، ادعيه، نهج البلاغه، نهج الفصاحه و... نيز در اختيار دارند كه در يك هدف مشتركند و آن هم كمك به بشر در انتخاب راه صحيح زندگي در دنياست. ايراني ها علاوه بر در اختيار داشتن اين منابع عظيم ديني، اندرزهاي بسياري در قالب شعر، داستان، نثرهاي متنوع در دسترس دارند كه نقش راهنما را ايفا مي نمايند و بالاخره اين سؤال مطرح است كه فرهنگ سازي درون خانواده ها بايد از چه طريق انجام شود؟ چه نيرويي بايد اين ذخاير عظيم و جاودانه را در ميان خانواده ها و سپس جامعه ترويج نمايد؟ مردم راه زندگي كردن صحيح و عكس العمل هاي منطقي و توأم با تفكر را چگونه بيابند و راه سعادت و كليد خوشبختي را از چه طريقي به دست آورند؟ خوشبختانه طيف قابل توجهي از مردم نسبت به آموزش و طي طريق معقولانه امور حساس و متوجه هستند لكن وجود اقليتي كه در حال رشد و وسيع شدن است نيز قابل ملاحظه است و نمي توان از بعضي خبرهاي جاري و روزمره جامعه اغماض نمود. حال كه نتوانستيم به خوبي فرهنگ مكتوب را كه ريشه در هويت ها و آموزه هاي ديني و اخلاقي ما دارد در جامعه بخصوص در خانواده ها ترويج نماييم به نفوذ و رخنه فرهنگ شفاهي حداقل توجه گردد، راديو، تلويزيون، سينما و تئاتر مي توانند تا حدي جايگزين روحيه بي علاقگي به مطالعه در بعضي افراد شوند، و اين پرسش نسبتاً تكراري، كه تا امروز آيا ارزان ترين و در دسترس ترينشان (راديو و تلويزيون) توانسته رسالت فرهنگ سازي را به نحو احسن و يا به صورت نسبي و قابل قبول انجام دهد؟
بديهي است نمايش مكرر اينگونه فيلم ها سبب مي شود بسياري از رفتارهاي نامطلوب به تدريج عادي و طبيعي جلوه نمايند و بخصوص كودكان با قدرت تقليد خوبي كه دارند سريعاً الگوپذيري نموده و به صورتي نهادينه در وجودشان حفظ نمايند و راجع به عكس العمل هاي خود به تأسي از آنچه مشاهده نموده اند با عجله و بدون تفكر و تدبر اقدام كنند. به طور كلي ترويج انجام رفتارهايي در جامعه بدون فكر و با عجله و يا انديشه پس از ارتكاب عمل و يا ايراد گفتار، مي تواند پيامدهاي ناگواري به دنبال داشته باشد و رسانه هاي جمعي به خصوص راديو و تلويزيون مي توانند به خوبي فرهنگ سازي نمايند. متأسفانه به محض ايراد انتقاد به قول معروف جواب هايي در آستين وجود دارد مبني بر اين كه «فلان فيلم مردمي است و نويسنده از زندگي مردم عادي در ساخت آن اقتباس نموده» و اين سؤال مطرح مي شود كدام مردم؟ در كدام نقطه ايران مردي حاضر مي شود جهت جبران سهل انگاري خود اقدام به اخذ وام نموده و بدون فكر و بسيار عجولانه در يك شب مادر شوي مرده خود و دو دختر جوانش را بر سر سفره عقد بنشاند؟ و بسياري از رفتارهاي بدون تفكر كه به سختي مي توان مصداق آنها را در جامعه مشاهده نمود. اصولاً ترويج سطحي نگري و بزرگنمايي نقاط ضعف جزيي كه احتمالاً در قشرهاي محدودي وجود دارد و بسط و تعميم آنها مي تواند در طولاني مدت تأثيرات نامطلوبي بر آحاد جامعه داشته باشد. در چنين شرايطي ضروري است رسانه هاي جمعي از دامن زدن به آنچه افراد را به سمت عدم تفكر و عملكردهاي توأم با عجله و اضطراب هدايت مي كند اجتناب و با آثار خود مردم را هر چه بيشتر به سمت بردباري، گذشت صبر و تحمل راهنمايي نمايند، در فرهنگ غني و پربار ايراني و اسلامي همواره بر انديشه و تفكر در تمامي امور سفارش اكيد شده، به نظر مي رسد حتي به كارگيري واژه فرهنگ سازي براي ايرانيان بي مسماست زيرا ساليان متمادي بيگانگان از فرهنگ ما اقتباس نموده اند و اكنون به جايي رسيده ايم كه در روابطمان بديهي ترين اصول را گاه فراموش نموده و در واقع فرهنگ غني خود را به مسخره مي گيريم و هزينه هايي گزاف هم جهت آن صرف مي نماييم و آنگاه از خود مي پرسيم در جامعه به چه دليل بعضي رويدادهاي تلخ و ناشي از عدم تفكر به وقوع مي پيوندد؟ آيا ترويج فكر كردن نموده ايم كه متوقع هستيم در جامعه بدان عمل شود؟ حتي نگاه كردن به زيبايي هاي طبيعت مانند نگريستن به يك شاخه گل و يا طلوع و غروب خورشيد، زيبايي دشت و كوهستان و دريا را بايد از كودكي به صورت عادت به فرزندان آموخت و از اين طريق بر، ايمان آنها به خداوند نيز افزود، متأسفانه در زندگي امروز بسياري از خوشبختي ها در عجله، شتاب و نگريستن هاي كم عمق و گذرا خلاصه گشته و فكر نكردن به عنوان راه گريز از واقعيات و حقايق گاه به طور مستقيم و يا غيرمستقيم توصيه مي گردد، نتيجه محسوس و ملموس اين نوع آموزش ها دور نمودن نسل جوان از هويت هاي فرهنگي و افزايش معضلاتي است كه ابتدا هسته خانواده ها را نشانه مي گيرند سپس به جوامع بزرگتر مانند مدرسه، دانشگاه، محل هاي كار و حتي كوچه وخيابان و معابر سرايت و گسترش مي يابند.
معصومه طاهري

حيله هاي رواني
۲۰ حقه ظريف از زبان حيله گر - هفته چهارم
اين مشكل توست

اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به معني آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه اتفاقي مي افتد؟ جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند به بيان دقيق تر درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند! آرام و با دقت بخوانيد! وقتي دو نفر با يكديگر صحبت مي كنند كه از مفاهيم مشترك قابل قبول استفاده مي كنند تا بتوانند منظور همديگر را بفهمند. اگر از لغات و مفاهيم مشترك استفاده نكنند نمي توانند با يكديگر ارتباط برقرار كنند. عبارت «مشكل تو است» ، از آن دسته اصطلاحاتي است كه گوينده و شنونده هر كدام دقيقاً مفهوم مشترك آن را به كار مي برند. آن مفهوم چيست؟
وقتي من به شما مي گويم اين مشكل شماست، منظورم اين است كه من بار ذهني و عملي فلان مسأله را به عهده نمي گيرم. شما نيز از شنيدن اين جمله ناراحت مي شويد چون نمي خواهيد بار ذهني و عملي مشكل مورد نظر را به عهده بگيريد. ما هر دو متوجه كيفيت مسئوليت خود نسبت به مسأله نيستيم. در واقع هر دو طرف مكالمه نسبت به مسأله كنش يكسان ابراز مي دارند. هر دو يكسان عمل مي كنند. پس چرا ارتباط برقرار نمي شود؟ چرا پس از به كار رفتن اين عبارت رابطه، شكل مبهم و منفي به خود مي گيرد؟ گوينده گريز و دفع را رفتار مي كند، شنونده نيز احساس تنهايي همراه با خشونت را تجربه مي كند. به جاي آن كه رابطه تقويت شود، كيفيت ضد رابطه جريان مي يابد و اين در حالي است كه هر دو از يك مفهوم مشترك استفاده مي كنند. چرا؟ علت ساده و روشن است. مشكل در اين است كه ما از اين جمله يك حيله رواني ساخته ايم. بسياري از اين جملات در رفتار كلامي ما جاري هستند كه مانع درك صحيح ما از موقعيت  ها مي شوند، از قبيل «انسان جائزالخطاست» ، «دروغ مصلحت آميز» ، «وقت ندارم» ، «فكرم شلوغ است» ، «منطق مال كتابهاست» ، «من همينم كه هستم» و غيره.اين عبارت همگي حيله هاي رواني هستند براي توجيه گريز و انفعال! براي آن كه ما در ظاهر، خود را محق جلوه دهيم. همچنين است درباره عبارت «اين مشكل تو است» . درك اين كه واقعاً وجود يك مسأله و حل آن به عهده كيست، به خودي خود نه تنها حيله نيست بلكه حقيقت است و حتي ضرورت.گفتن و به كار بردن اين عبارت از روي دوستي و آگاهي، بسيار فعال كننده است. شنيدن اين عبارت از روي آگاهي و يگانگي نيز موجب پويش دروني مي شود. مشكل جدي اينجاست كه ما شكل منفعل كننده اين مفهوم را به كار مي بريم نه شكل فعال كننده آن را. مي پرسيد چطور؟ گوينده براي گريز از مسئوليت آن را به كار مي برد، شنونده به دليل احساس بار مسئوليت از شنيدن آن ناراحت مي شود. قبل از هر تجزيه و تحليل مفصلي كه در اين فرصت هم امكان آن نيست، يك تصوير كلي از كنار هم  چيدن موارد كاربرد اين عبارت، مي تواند به خوبي خود يك صنعت و شيوه نقد را به كار برد. نقد بدون قضاوت، بدون صدور حكم، نشان دادن قسمت هاي پنهان يك تصوير در كنار اجزاي آشكار آن، حقيقتي را واضح مي كند كه برتر از گفت وگو است. دقيق و بي طرف نگاه كنيد: ۱- به طور معمول در فرهنگ رفتاري ما، اگر كسي در غياب ما حرفي منفي درباره شخص ما مطرح كند، كاملاً خود را محق و مربوط و مسئول مي دانيم و حتماً واكنش نشان خواهيم داد. ولي وقتي كسي همان حرف، قضاوت، توصيف يا ابراز احساس منفي را به طور مستقيم به خود ما بگويد بلافاصله به او خواهيم گفت: «اين مشكل تو است» مثال: (از تو خوشم نمي آيد، جواب: اين مشكل خودت است، من همينم كه هستم). همين آدم اگر بشنود كسي در غياب او گفته كه از او خوشش نمي آيد، هرگز نمي گويد «اين مشكل اوست» و مسأله را رها نمي كند. ۲- مسأله مال من است ولي به دليل تنبلي ذهني و عملي آن را به عهده تو مي گذارم، مثال: نوجوان به مادرش مي گويد: (تو مرا به دنيا آورده اي، پس اين مشكل توست كه مسأله مرا حل كني) و مادر نمي پذيرد. هر دو سهم خود را در مسأله نمي پذيرند و مي خواهند ديگري را مقيد كنند! تكميل  مثال: همين مادر كه زماني فرزند بوده است. درباره مادر خود نيز اين گونه رفتار كرده است: (تو باعث مسائل من هستي) و مادر نمي پذيرد. ۳- مسأله من نيست ولي براي حل آن به من مراجعه مي شود. مثال: چرا تو موفق هستي ولي من نه!(نمي شود اين بار خودت را كمتر در جمع مطرح كني تا من هم فضاي بيشتري داشته باشم؟ جواب: خوب اين مشكل تو است، خودت بايد فضاي مورد نيازت را مهيا كني.) فرد متقاضي، ناراحت و متوقع، برمي گردد. تكميل مثال: همين آدم ناراحت و متوقع اگر موفقيتي به دست آورد، به هيچ وجه حاضر نيست فضا را به نفع ديگران تعديل كند و خواهد گفت اين مشكل آنان است. ۴- مسأله ديگران است ولي من مي خواهم به آنان كمك كنم چون مي توانم در حل مسأله مؤثر باشم. مثال: ببين اگر هر روز اين حركات را انجام دهي، مشكل ضعف عضلات حل خواهد شد. شخص مسأله دار مي گويد: اين مشكل من است و به تو مربوط نيست. تكميل مثال: همين آدم ضعيف وقتي با مسأله تنهايي مواجه مي شود مي گويد ديگران بايد مرا بپذيرند. اين مشكل آنهاست كه مرا درك نمي كنند. اگر در مثال هاي نمونه اي بالا دقت كنيد متوجه خواهيد شد كه عبارت مشكل توست و كاربردهاي متفاوت آن، نوعي زيگزاك رفتن و گريختن از خط مستقيم ارتباط با خود است! به اين مثال توجه كنيد: معمولاً خوانندگان آواز بايد بياموزند كه از يك نوع يا يك سطح از تار صوتي خود براي خواندن استفاده كنند. يعني هنگام خواندن يك آواز، قاعدتاً نبايد گاهي از تار مياني و گاهي پايين ترين سطح و يا بالاترين تار صوتي خود استفاده كنند تا قدرت و يكنواختي صداي خود را از دست ندهند. در غير اين صورت زيبايي اجرا به نقص مبدل خواهد شد.اگر دقت كنيد خواهيد ديد كه همه ما كه خوانندگان حرفه اي نيستيم هنگام زمزمه يك آواز، به دليل تعليم نديدن و ضعيف بودن تارهاي صوتي، از هر تاري كه صدا بيرون بيايد مي خوانيم گاه ميانه، گاه بالا يا پايين، آشفته و حتي بي صدا، آهنگ را نيمه  رها مي كنيم. نگه داشتن صدا تا آخر آهنگ روي يك تار صوتي تقريباً كار مشكلي است چون اصول آن را نمي دانيم. حال اين اصل را بر رفتار خود منطبق كنيم. جمله ها، حيله هاي رواني نيز مصداق همين مثال هستند.
معمولاً براي حل يك مسأله نمي توانيم منطبق با يك نظام فكري، ثابت بمانيم. از هر منطق هر جا كه بتواند توجيهي ايجاد كند استفاده مي كنيم. مثال: بسياري از خانواده ها هنگامي كه مي خواهند دختر خانواده را عروس كنند با مهريه موافق هستند، آن هم با استدلال دقيق و منطقي. حال همين خانواده وقتي مي خواهد پسر خود را داماد كند با مهريه مخالف است، آن هم با استدلال دقيق و منطقي، ولي منطقي كه هر بار به يك نظام فكري تعلق دارد و در يك مدار ناقص حركت مي كند يعني منطقي كه تمام امور يك نظام انديشه را نمي تواند بررسي كند. حال به بحث مورد نظر برگرديم. يك مسأله واحد گاهي مشكل من است اگر بخواهم پنهانش كنم، همين مسأله مشكل توست اگر بخواهم از حل آن بگريزم. اين تضاد چگونه قابل درك و حل است؟ اگر راه حلي در نظر داريد با ما سهيم شويد اين مشكل همه ماست.
مهشيد سليماني

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |