شنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۴ - - ۳۸۷۰
در شهر
Front Page

مرگ ما را مرور مي كند...
007002.jpg
خورد به يك ساختمان 10 طبقه و همه چيز سوخت. نمي شود جلوتر رفت. نمي دانم از كجا و از كي بپرسم جزئيات بيشتر را. اينجا خبرنگارها فقط گريه مي كنند .
بعد تحريريه منتظر؛ منتظر تماس بعدي براي جزئيات بيشتر و كلافگي و سكوت و سرخوردگي تمام اتاق ها مثل هر خانه اي كه خبر مرگي بر آن جاري مي شود.
آيدا روحاني - خشك و مبهوت و گنگ؛روزنامه پرجنب و جوش ما، اين سفيرخبرها، رسانه مستقل حرفه اي... مرگ ما را مرور مي كند.
امروز كه شانزدهم آذر است، روز دانشجوست. هوا آلوده است و هيچ كس از هيچ جاي شهر به جاي ديگري نمي رود؛ امروز تعطيل رسمي ست.
ديروز 135نفر رفتند به جاي ديگري كه هيچ يك از ما زنده ها نمي دانيم دقيقا كجاست؛ جايي آن طرف تر از ساختمان 10 طبقه شهرك توحيد.
روزنامه نگار عزيز! پدر، برادر، هم خون يا از هر نژاد و تبار در صفحه اول روزنامه امروزت تيتر كه مي زني، خبر درگذشت خودت را بخوان. خبرت بايد مقدمه كوتاه، پيشينه و اطلاعات بي حاشيه و بي طرفانه داشته باشد. خبر مرگت را تنظيم كن و در انتها به اطلاع عموم مردم برسان كه ما بازهم سقوط مي كنيم؛ مرگ ما را مرور مي كند.
اين تنها مروري ست به آنچه روز چهارشنبه در صفحات اول روزنامه هاي سراسري رخ داد...
۱ - آفتاب يزد با تيتر سه شنبه سياه خبرنگاران صفحه اول خود را مي بندد و گزارش گروه اجتماعي از جزئيات سانحه.
۲ - صفحه اول اعتماد بتنهايي يك آگهي ترحيم تمام نماست. روتيتر، تيتر، زيرتيتر، دو صفحه از عكس درگذشتگان و دو عكس بزرگ فارس از سانحه. چيدمان تمام اينها در كنار هم آينه تمام نماي يك آگهي ترحيم. تيتر مرگ جانگداز مردان رسانه در كنار عكس هاي پرسنلي عليرضا برادران، عليرضا افشار، محمدحسن قريب، رسول كاظم نژاد، سيدمهدي ميرافضلي ، مهدي همتي، مهدي اناري، مهدي صادقي، اسماعيل عمراني، حسن حيدري، حسين عرب احمدي، محمد كربلايي احمد، روح لله احمدوند، خداعفو عبدياني، صادق نيلي، سپهدار ساجدي و جواد فراهاني.
۳ - ايران هم با لوگوي سياه وتيتر دو كلمه اي پرواز آخر به بازخواني ماجراي ديروز نشسته است . عكس يك، همان عكس حسين فاطمي (عكاس فارس) است كه در روزنامه اعتماد به طور كامل چاپ شده بود و ايران با تغيير قاب آن،نماي نزديك تري از سوختن ساختمان 10طبقه و ازدحام خيابان را به رخ مي كشد.
۴ - اتفاق آنقدر بزرگ هست كه يك روزنامه سينمايي هم دل از تيترهاي جعبه جادو و پرده نقره اي بكند و به جعبه سياه هواپيمايي دل بندد كه جزئيات مرگ در آسمان را دوباره روايت كند.
۵ - يك عكس پانوراما از مسعود اكبري غرق در كادر سياه و لوگوي سياه تر جام جم صفحه چشم نوازي ساخته است كه تيتر تكراري پرواز ناتمام خبرنگاران در كنار روتيتر سرخ خبر يك حادثه تكراري: سقوط هواپيما و كشته شدن تمام سرنشينان آن كمي از كمالش كاسته !
۶ - دنياي اقتصاد هم به اقتضاي فضاي مطبوعاتي خودش با لوگوي آبي وتيتر سقوط فاجعه بار در تهران و يك يادداشت كوتاه با جامعه مطبوعاتي هم دردي كرده است.
۷ - صبح اقتصاد مثل تمام روزنامه هاي امروز دكه لوگوي سياه دارد و با عكسي عمودي و تيتر آخرين پرواز مخاطب را به خواندن نوشتاري – تصويري مبسوط تري در صفحه هاي 2 و 12 دعوت مي كند.
۸ - شرق هم با يك لوگوي سياه آغاز مي شود و با يك عكس عمودي از حسين فاطمي ادامه پيدا مي كند تا تيتر دو كلمه اي پرنده مرگ در نيم تاي دوم و سرمقاله محمد رهبر با تيتر خسته از سقوط كه از معدود يادداشت هاي روز است كه ناله و سوز آشكار كمتري دارد و از همه هم دردناك تر است. در حاشيه راست عكس، پيام هاي تسليت احمدي نژاد ، خاتمي، هاشمي و صفارهرندي آمده است.
۹ - روزنامه كيهان كه خود عزادار عكاسش رسول كاظم نژاداست، در وصف آخرين خبرها از حادثه سقوط هواپيما تيتر جامعه خبري در ماتم را برگزيده است و در باكس كوچكي هم به شهادت كاظم نژاد با عنوان رسول ما هم پركشيد... پرداخته.
۱۰ - روزنامه همبستگي با لوگوي مشكي و تيتر بلند سقوط مرگبار هواپيماي خبرنگاران و عكاسان و يك عكس بزرگ بدون نام در صفحه اول خود به اين حادثه پرداخته است.
۱۱ - و روزنامه همشهري تاكيدش را بر وجه كشته شدن خبرنگاران گذاشته است. تيتر جامعه خبري عزادار شد و عكس آزاده مختاري، آيينه يك پرداخت كاملا ژورناليستي ست اما در باكس كوچكي هم عكس محمد كربلايي احمد آمده و يادداشت يك قلم دردناك براي همه خبرنگاران و تصويربرداران از دست رفته... و براي محمدكربلايي احمد .
***
كيوسك روزنامه ، صف به صف خبر مرگ ما را مرور مي كند. ما بازهم سقوط مي كنيم.

از صبح تا شب
حميدرضا پور نصيري
الان «ه در حال نوشتن اين ستون هستم، آنقدر از اتفاق نحس بعدازظهر سه شنبه فاصله نگرفته ام «ه بتوانم با همان سرخوشي هر روزه اينجا را بنويسم و بگويم چه ببينيد و چه نبينيد. اضطراب و وحشتي «ه تمام آن بعدازظهر تا شب يقه همه دوستان و هم«اران دور و نزدي« را گرفته بود تا ببينند چه «سي در هواپيما بوده و چه «سي نبوده، خيلي ترسنا« بود و از همه بدتر اوضاع خبررساني در رسانه اي بود «ه بيشترين «شته ها از ميان «ارمندانش بود و تا چند ساعت بعد از ماجرا هنوز نه تصوير زنده اي از محل واقعه داشت و نه خبرنگاري «ه مستقيم از آنجا گزارش دهد.
از همه بدتر اين«ه گويا ي« شب«ه خبري معروف عربي، قبل از رسانه ملي مان خبر سقوط را منتشر «رده، در حالي «ه از بين هفت شب«ه تلويزيوني داخل «شور، ي«ي از آنها صرفا به خبر اختصاص دارد و پنج تاي ديگر لبريزند از بخش هاي خبري ريز و درشت 60 ثانيه اي تا 60دقيقه اي.
***
از اينها «ه بگذريم امروز شنبه است و همچون هفته هاي گذشته مي توانيد مجموعه هاي و خداوند عشق را آفريد و هشدار براي «برا 11 را از تلويزيون تماشا «نيد؛ اولي در حوالي ساعت 20:45 از شب«ه 3 نمايش داده مي شود و دومي را شب«ه تهران حدود ساعت 23 پخش مي «ند.
ي«ي- دو هفته اي هم هست «ه شب«ه 2، شنبه شب ها حدود ساعت 21، مجموعه جديدي را با عنوان وا«نش نمايش مي دهد «ه لزلي گرنتام بازيگر معروف تلويزيون انگليسي در آن بازي مي «ند و به نظر مي رسد جزو برنامه هاي ديدني اين روزها باشد. آنهايي هم «ه گرنتام را به خاطر نمي آورند بگويم همان «سي ست «ه چند سال پيش مجموعه جذاب 99-1 با بازي اش از شب«ه 3 پخش مي شد. شب«ه ي«ي ها هم اگر نخواهند مجموعه تازه تمام شده مزرعه «وچ« را نقد و بررسي «نند، بايد از امشب مجموعه جديدي را روي آنتن بفرستند «ه البته هنوز خبري از نام آن نيست.
ساعت 1:15 بامداد از همين شب«ه مي توانيد مجموعه همشاگردي را ببينيد «ه ساختش به سال هاي دور برمي گردد.
از مجموعه هاي تلويزيوني و برنامه هاي داستاني «ه صرف نظر «نيم، امشب شب اهل «تاب است و حدود ساعت 20:45 از شب«ه،۴ برنامه «تاب چهار پخش مي شود. اگر هم از طرفداران برنامه هاي مستند هستيد، مي توانيد ساعت 18:45 از همين شب«ه برنامه مستند خارجي را تماشا «نيد.
از ميان فوتبال هاي باشگاهي اروپا هم بدون ش« 3- 2 مسابقه براي پخش انتخاب مي شود «ه بعيد نيست پخش شان باعث حذف برنامه هايي همچون شب هاي برره و و خداوند عشق را آفريد شود. تنها منبع معتبر براي اطلاع از اين تغييرات، زيرنويس هاي شب«ه۳ است.

سوگ نوشت
مي دانم كه تو هم...
خسرو نقيبي
يك:صداي بوق تلفن. هميشه از اين حالت متنفر بوده ام؛ اينكه با كسي كه نمي شناسم در مورد يك مسئله كاري صحبت كنم. گوشي كه برداشته مي شود، صداي مرد جواني آن سوي خط است؛ عكاس خبرگزاري ايسنا. ديشب كه حرف زده ايم، گفته اي او را پيدا كنم و بخواهم عكسي را كه ديروز گرفته از روي سايت بردارد يا حداقل اصلاحش كند. خياط در كوزه افتاده. خبرنگار خودش سوژه خبر شده. سلام مي كنم. مسئله را برايش توضيح مي دهم. مي پذيرد و قول مي دهد كه مسئله را حل كند، هر چند معتقد است بعضي وقت ها خودمان هم مي توانيم سوژه عكس ها باشيم. تو هم همين را مي گويي. هر دو قبول مي كنيم كه اين بار نوبت ما بوده. هيچ كدام نمي دانيم كه يك هفته بعد - مي داني كه يك هفته يعني هفت روز- همان آدمي كه قول داده ما را از ميان سوژه هايش بيرون بياورد، سوژه خبر مي شود؛ خيلي تلخ تر از حضور تو در يك قاب عكس.حسن قريب را هيچ وقت نديدم، ولي دلم برايش تنگ شده است. مي دانم كه دل تو هم... .
دو:گزارشي داريم از وضع شركت هاي هواپيمايي در ايران. تيتر زده ايم پرونده هاي نيمه باز . بهانه اي هم ندارد. پروازهاي ايراني هميشه بهانه گزارش هاي اينگونه اند. دنبال عكس مي گرديم. يك عكس پيدا مي شود كه با گزارش همخوان است؛ هواپيمايي از يك شركت ايراني كه در حال اوج گرفتن است. مي گويم نام عكاس ؟ اسم عكاس كنارش نيست. مي گردي و سرانجام اسم عكاس را پيدا مي كني؛ مي گويي كربلايي احمد، محمد كربلايي احمد. اين نام را همين ديروز در فهرست ديدم. ساعتي قبل از اينكه همه روزنامه، داغدار نبودنش شوند. ياد آن روز مي افتم. گاهي وقت ها خاطرات، غريب، كنار هم قرار مي گيرند. باورت مي شود؟امروز كه عكس هاي كربلايي احمد را از ورودي روزنامه تا داخل آسانسورها مي بينيم، دلم مي گيرد. تلخ است باور اين همه سياهي... .
سه:اين بار تو نيستي. پرواز اهواز است و تنها، نشسته ام كنار كسي كه نمي شناسمش. هواپيما مي خواهد بنشيند، اما نمي تواند. دو بار ديگر خلبان سعي مي كند، اما بازهم جايي براي فرود نيست. چند تكان شديد و بعد، هواپيما بلند مي شود و راه اصفهان را پيش مي گيرد. در فرودگاه اصفهان كه مي نشينيم به سرمهماندار مي گويم از خلبان تشكر كند. لبخندي مي زند، مكثي مي كند و بعد آرام مي گويد كه كار خلبان فراتر از تشكر بوده و او جان همه را نجات داده، بي آنكه كسي متوجه وخامت اوضاع شود. مهندس پروازي كه كنار من بوده، مي گويد حفظ جان مسافران، ديگر بخشي از وظيفه خلبان ها شده، بي آنكه بابت اين تجارت جان، پولي بيش از آنچه كه بايد بگيرند. با 5 ساعت تاخير از زماني كه بايد، به اهواز مي رسم و براي هميشه يادم مي ماند كه يك بار بايد در آسمان مي مرده ام و حالا اين زندگي دوباره را مديون كسي هستم كه نمي شناسمش و شايد در يكي از همين پروازها، مرگ، ديگر زورش به يك اتفاق غيرمنتظره ديگر نرسيده باشد. باور مي كني اين همه تلخي، سياهي و تناقض را؟

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   جهانشهر  |   حوادث  |   در شهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |