سوگ نوشت
سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت
محمدرضا شاهرخي نژاد
چند روز پيش با بچه هاي تحريريه كنار هم نشسته بوديم و چاي مي خورديم و گپي مي زديم. محمدباريكاني گفت: بيا بريم بم . گفتم: تو بليتش را بگير، رفتنش كاري ندارد . گفت: بليت نمي خواد... با C-130 مي پريم . گفتم: نمي يام! اين هواپيما سقوط مي كنه... گفت: ترسو! و همه خنديدند.
محمد با اداره اخبار نيروي هوايي ارتش صحبت كرده است براي رفتن به بندرعباس. آنها گفته اند از همشهري يك عكاس اسمش رد شده است و آنها نمي توانند يك عكاس ديگر به ليست اضافه كنند. محمد اصرار مي كند، هواپيما روي باند است، ما منتظر خبر هستيم تا به مهرآباد برويم...
***
از كنفرانس مطبوعاتي دكتر قاليباف بيرون مي آيم. در خيابان بهشت راه مي روم تا زودتر به روزنامه برسم. تلفنم زنگ مي زند؛ از روزنامه است. با خودم فكر مي كنم حتما رفتنمان درست شده است. گوشي را برمي دارم.
خودت رو برسون روزنامه. يه هواپيما توي مهرآباد افتاده... . مكالمه كوتاه است. مي گويم: اينجا ترافيك است، علي را آفيش كنيد .
***
اين تلفن چرا امروز آنتن مي دهد؟ هيچ وقت اينقدر در دسترس نبود. گوشي را برمي دارم. علي روگرفتن! به هر دري مي زنم تا خبري از او بگيرم. صدايش از آن طرف خط قطع و وصل مي شود: دوربينم... تورو خدا دوربينم... و قطع مي شود ارتباط.
***
رزمايش بدون نمايش، برگزار مي شود. مي گويند نمي شود مانور را لغو كرد. هزينه دارد. چرا نمي شود؟ چرا نمي شود يك بار هزينه جان انسان را پرداخت كرد؟ چرا نمي شود مسئولان اين قبيل حوادث را بازخواست كرد؟ چرا نمي شود عكس گرفت؟ چرا نمي شود؟
خوب مي دانم كه تا چند روز ديگر همه چيز فراموش مي شود. مانند همه اتفاقات ديگري كه فراموش شد. مثل كتك زدن يك عكاس ورزشي در استاديوم آزادي. مثل ضرب و شتم يك عكاس در ماجراي خودكشي آن جوانك كرمانشاهي و مثل همه اتفاقات ديگر.
آيا عكاسان فقط براي ملاقات هاي رسمي دولتمردان تربيت شده اند؟ آيا عكاسان فقط بايد پشت روبان قرمز پاويون ها بايستند و از دست دادن هاي ديپلمات ها عكاسي كنند؟
***
واقعا نمي دانم از كجا بايد شروع كنم و به كجا خاتمه دهم. به دنبال مقصر بگردم يا متهم،اما يك چيز را باور كرده ام؛ همكاران بسياري را از دست داده ايم. ياد اين مصرع مي افتم: سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت .
|