يكشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
به مناسبت بيست آذر سالروز شهادت سومين شهيد محراب آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب
عمل دار عزلت نشين
004707.jpg
طرح:داود كاظمي
سيد بهاء الدين دستغيب
مي خواهم از كسي سخن بگويم كه مانند ديگر بزرگان، زندگي معمولي داشت و ساده زيست، ولي به قول سعدي:
عجب داري از سالكان طريق
كه باشند در بحر معني غريق
گروهي عمل دار عزلت نشين
قدم هاي خاكي دم آتشين
به يك نعره كوهي زجا بركنند
به يك ناله شهري به هم در زنند
چو بادند پنهان و چالاك پوي
چو سنگند خاموش وتسبيح گوي
سحرها بگريند چندان كه آب
فرو شويد از ديده شان كحل خواب...
آري او از كساني بود كه به گفته نزديكان و فرزندانش، نماز شب و ناله هاي سحري او اگر چه آرام بود ولي مستمراً ادامه داشت. سر تا پا نور بود.
سخن از شهيد آيت الله سيدعبدالحسين دستغيب است كه از خانداني روحاني كه نسل اندرنسل همه عالمان دين بوده اند. در روز عاشورا به دنيا آمد و چه نامي زيباتر از سيدعبدالحسين و چه آينده اي بهتر از شهيدشدن در راه فرزند امام حسين (ع) يعني حضرت امام خميني(ره) برايش تقدير در نظر گرفته و انتخاب كرده بود. وي در سنين نوجواني پدرش مرحوم سيدمحمدتقي را از دست مي دهد. اونه تنها برايش پدر بلكه استاد هم بوده است.
وي مي گفت: وقتي كه پدرم در قيد حيات بود مرتباً درس هايم را برايش مي خواندم و مرور مي كردم و از او توضيح مي خواستم گاهي كه با هم به مسجد باقرخان _ محل جماعت مرحوم والد _ مي رفتيم ،او را واقعاً خسته مي كردم . [وي اين سخنان را براي من مي گفت و حالت سرزنش را داشت چون علاقه داشت كه من دروس حوزوي را بخوانم] (عبارت از نويسنده مقاله است.)
علاقه پدرم به درس آن قدر شديد بوده است كه از قول ايشان نقل شده است: گاهي براي درس يادگرفتن صبح بسيار زود به در خانه استادم مي رفتم و برايشان صبحانه و نان و غيره فراهم مي كردم و خلاصه شاگردي ها مي كردم تا به من درس بدهند. آري باز هم به قول سعدي:
به خردي بخورد از بزرگان قفا
خدا در بزرگي بدادش صفا
اين بود كه بعدها به طلاب مي گفت: «براي رسيدن به درجات عالي علمي دو چيز را فراموش نكنيد: جد در تحصيل؛ سعي در تقوا.»
وقتي براي ادامه تحصيل عازم نجف مي شود هم زمان است با سخت گيري رضاخان پهلوي .به هنگام مراجعت از نجف به شيراز ابتدا در مسجد باقرخان به عنوان پيش نماز مشغول مي شوند. يكي از اجداد شهيد دستغيب در زمان ناصرالدين شاه، سيد هدايت الله دستغيب بوده است. وي علاوه بر مرجعيت در آن زمان، از شاگردان ميرزاي شيرازي اول نيز بوده و در قيام تنباكو از فعالان و ياوران راستين مرحوم ميرزا بود _ جهت اطلاع به كتاب وقايع اتفاقيه مراجعه شود _ مرحوم سيد هدايت الله ده پسر روحاني داشته كه براي هر كدام از آنها مسجدي انتخاب مي كند از جمله براي مرحوم سيدمحمدتقي پدر شهيد، مسجد باقرخان جنب بازار حاجي را انتخاب مي كند. ولي چون مسجد گنجايش ندارد به مسجد كنار مسجد جامع عتيق به نام مسجد طباليون نقل مكان مي كنند. در آن جاست كه تصميم مي گيرند كه مسجد جامع عتيق _ اين نام منحصراً در مورد اين مسجد به كار مي رود _ را كه از زمان عمروليث صفاري (قرن سوم ه.ق) ساخته شده و به مرور زمان از بين رفته و به خرابه اي تبديل شده بود بازسازي كنند.
خود شهيد مي گفت: نقل مي كنند كه وقتي كريم خان زند مي خواست براي تعمير اين مسجد اقدام كند با ديدن آن همه خرابي و ويراني، منصرف شده، به جاي آن مسجد وكيل را ساخته بود.
مدت چهل سال در اين مسجد به ارشاد و هدايت مي پرداخت، مردم چون اخلاص او را مي بينند روزبه روز بيشتر گرد ايشان جمع مي شدند. در زماني كه قيام امام خميني(ره) آغاز شد به تعبير حضرت آيت الله خامنه اي او يكي از نخستين افرادي بود كه پرچم مبارزه را بر دوش گرفت و در همه جا نام امام و دفاع از او را شعار خود قرار داد...
شهيد در همان سال تصميم گرفت هر هفته يك روز با علما و روحانيون نشست مشتركي داشته باشند كه اين جلسات تا بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت.
منزل ايشان در محله اي پايين شهر به نام گود عربان كانون مبارزه شده بود. در همان ايام پدرم با گروهي از مردم براي سخنراني به مساجد مختلفي مي رفتند در يكي از شب هاي همان سال _ خرداد ۴۲ _ جمعيت بسياري در مسجد نو جمع شده بودند به گونه اي كه حتي در روي درخت ها هم عده اي نشسته بودند.
به هر حال شب شانزدهم خرداد فرا رسيد و ما از طبقه دوم خانه ديديم كه ناگهان كوچه مسجد گنج از جمعيت و سربازان رژيم پر شد. تا آمديم بخوابيم گروهي از سربازان به خانه ما هجوم آوردند. وقتي مردم ديدند كه به خانه ما حمله شده به عنوان كمك وارد شدند.
ايشان به همراه چند نفر از علماي شيراز به تهران منتقل مي شوند. پس از آزادي از زندان در ملاقاتي كه با امام دارند از مصيبت هايي كه براي خانواده پيش آمده بود گزارشي به امام مي دهند و امام به شدت مي گريند.
استقبال مردم پس از آزادي ايشان واقعاً كم نظير و بسيار باشكوه از مرودشت تا شيراز صف اتومبيل چه سواري و چه اتوبوس و... ادامه داشت...
پس از ماندن چند ساعتي در خانه، ايشان پيشاپيش جمعيت به طرف مسجد جامع حركت كردند حدوداً عصر بود در آن جا يكي از روحانيون مبارز به منبر رفتند. در سال ۴۳ ( روز ۱۳ آبان). اين بار رژيم برخلاف سال ۴۲ ناشيگري نكرد .از ترس واكنش هاي مردم در برابر تبعيد امام تصميم گرفت مخفيانه ياران امام را دستگير كند كه يكي از ياران امام مرحوم شهيد دستغيب بود.
اتفاقاً آن روز عيد قربان بود. به ياد دارم وقتي از خواب بيدار شدم يكي از خواهرها گفت: ديشب آقا را برده اند...
اين بار پس از بازگشت از زندان آزار و اذيت رژيم و ساواك جهنمي به صورت ديگري ادامه يافت. و براي اين كه پيروزي ظاهري خود را به رخ مؤمنين و مذهبي ها بكشاند، جشن هاي ملخي در كوي و برزن راه مي انداخت. از جمله در پشت خانه ما ميداني بود به نام ميدان علاقها در آن ميدان نقاره ها و شيپورها به صدا درمي آمد. گروهي با لباس محلي عشاير به رقص و چوب بازي و غيره مي پرداختند و اتفاقاً مصادف مي شد با حركت آقا به طرف مسجد جامع كه عمداً اين كار را بيشتر انجام مي دادند.
گاهي مجبور مي شد كه مسيرش را به طرف كوچه مدرسه خان تغيير دهد اما در آن مسير هم از طعن و كنايه هاي بعضي از روحانيون بي نصيب نمي ماند.از جمله حوادثي كه واقعاً به يادماندني است بعد از فوت آيت الله حكيم مسجد جامع در محاصره پليس بود و سخنراني ها به صورت مستقيم و غيرمستقيم كنترل مي شد و مجلس مفصلي در حياط مسجد برپا شد. به طوري  كه تمام صحن مسجد پوشيده از جمعيت بود. در آن شب برخلاف انتظار نامي از جانشين آيت الله حكيم برده نشد. ولي در مجلسي كه در مسجد نو _ مسجد شهداي فعلي و محل برگزاري نماز جمعه ـ در حالي كه سخنراني يكي از روحانيون به نام سيداحمد پيشوا رو به اتمام بود، يك نفر اعلاميه اي را آورد به اين مضمون كه جامعه روحانيت شيراز مرجعيت حضرت آيت الله سيد روح الله خميني را اعلام مي نمايد. كمتر كسي جرأت مي كرد در آن جو اعلاميه را بخواند كه پسر عمه من _ آقاي سيدعلي محمد دستغيب  ـ آن اعلاميه را گرفت و روي منبر ايستاد و قرائت كرد. صداي صلوات مردم بلند شد. به دنبال آن، بلندگوي مسجد قطع و حلقه مردمي به صورت زنجير پيرامون مرحوم آقا و مرحوم آيت الله سيدجعفر طاهري، برادر حضرت آيت الله سيدعبدالله شيرازي تشكيل شد و نامبردگان را از در جنوبي مسجد بيرون بردند و به خانه يكي از دوستان كه بعداً به مدرسه علميه ايمانيه تبديل شد، رساندند. من در آن شرايط بسيار هيجان زده شده بودم و با سرعت خودم را به خانه رساندم و به مرحوم والده گفتم آقا را گرفتند. اما چيزي نگذشت كه ايشان به اتفاق چند تن از دوستان به خانه برگشتند.چند روز بعد در مسجد وكيل گروهي به تبعيت از دربار شاهنشاهي يكي ديگر از مراجع نجف را به عنوان مرجعيت اعلام نمودند.
در سال ۴۹ ، در شب ۲۱ ماه رمضان كه شبستان هاي مسجد جامع پر از جمعيت بود و مردم مشغول دعاي ابوحمزه بودند، عده اي از دانشجويان كه تعدادشان هم كم نبود، پس از حركت از مسجد الرضا كه در كنار خوابگاه آنها قرار داشت پس از طي خيابان هاي شهر وارد شبستان شدند همراه با شعارهاي تند تا نزديكي هاي منبر هم پيش آمدند ولي مرحوم آقا آنها را دعوت به آرامش و خواندن دعا كردند و ما تعجب مي كرديم. ولي بعداً معلوم شد چون در آن سال رژيم پهلوي عده اي از مبارزين را اعدام كرده بود مي توانست همين را بهانه قرار دهد و براي دانشجويان دردسر زيادي فراهم كند.
در همان سال سفري به نجف داشتند كه همان موقع شايع شده بود كه رژيم ايشان را تحت فشار قرار داده كه با امام ملاقاتي نداشته باشد ولي ايشان به ديدار امام رفته بود. در سال ،۵۲ بار ديگر ممنوع المنبر شد. ولي در شب هاي جمعه به منبر مي رفت و به افشاگري هاي خود ادامه مي داد. كه بعد اين ممنوعيت برداشته شد.
در همان سال ها كه جو آرام به نظر مي رسيد. دست به ابتكار جالبي زد و آن هم تعمير و مهياكردن مدارس علميه بود. از جمله خودش مي گفت:در سال هاي گذشته بخصوص بعد از شهريور ۱۳۲۰ كه جو مناسب بود يكي از كوتاهي هاي روحانيت اين بود كه نتوانست از اين موقعيت استفاده و طلبه پرورش دهد و بايد اين كار را جبران كرد و خودش هم تدريس را در مدرسه حكيم شيراز شروع كرد مردم نيز كمك كردند و مدرسه مزبور به صورت آبرومندي درآمد.به ياد دارم كه اين مدرسه واقع در جنب حرم حضرت سيدميرمحمد برادر علي بن موسي الرضا (ع) به صورت بسيار مخروبه و تاريك درآمده بود.
در جريان جنگ رمضان كه اسرائيل شكست سختي خورد، در مسجد جامع آرزوي نابودي اسرائيل را كرد تمام جمعيت آمين گفتند [ در آن سالها به اين آساني ها نمي شد روي منبر عليه اسرائيل چيزي گفته شود].
در سال ۵۶ به دنبال درگذشت دكتر شريعتي يكي از مناطقي كه در آن براي دكتر مجلس گرفتند شيراز بود. اين مجلس در مسجد شهداي شيراز برپا شده بود كه ظاهراً آن مرحوم در آن مجلس شركت نكرده بود و همين امر باعث شده بود كه گروهي از دانشجويان تندرو آن زمان به ايشان اعتراض كنند.در همان سال به دنبال توهين به امام بار ديگر مبارزه را ادامه داد. كه در آن كلمه منبر معروف احمق نارشيد مطلق را به جاي احمد رشيدي مطلق نويسنده آن مقاله موهن را به كار برد در شب چهلم شهداي قم سخنراني حدوداً دوساعته انجام مي دهند و مبارزه و سخنراني همچنان ادامه مي يابد، كار به جايي رسيده بود كه يكي از افسران اطلاعات آن زمان، وسيله ارتباطي خودش را به ميكروفون منبر وصل كرده بود كه مستقيماً ساواك شنود كند.
در اوج انقلاب ۵۷ به مدت چندماه به عتبات عاليات و همچنين به زيارت حضرت امام رفت ـ آن موقع هنوز امام به پاريس مهاجرت نكرده بودند _ پس از بازگشت، باز هم سخنراني ها را مهيج تر از پيش ادامه داد. در همان موقع لطيفه اي بين دوستان شايع شده بود كه گويا امام ايشان را شارژ كرده اند.در سال ۵۷ ،سه روز بعد از عيد فطر به هنگام شب دستگير و در عين بيماري و كسالت شديدي كه داشتند به تهران و زندان كميته منتقل مي شوند.در زماني كه نماينده مردم فارس در مجلس خبرگان بود، در مطرح كردن بحث ولايت فقيه با شهيد محراب مرحوم آيت الله سيداسدالله مدني، از پيشگامان بودند.
شهيد به هنگام بروز جنگ، تا وقتي كه زنده بود لحظه اي از كمك به جبهه غافل نبود. يكي از كارهاي ايشان ارسال رساله هاي حضرت امام به جبهه بود.
دعاي خالصانه او براي رزمندگان واقعاً روحيه بود
يكي از اقدامات بسيار جالب ايشان بعد از پيروزي انقلاب اين بود كه به پادگان ها مي رفت و بين برادران ارتشي آشتي برقرار مي كرد. مثلاً در پادگان زرهي شيراز آنها را وادار به مصافحه كرد. اين كار باعث شد كه شهيد سپهبد قرني طي نامه اي رسمي از ايشان تشكر كند. يادمان باشد كه در همان زمان منافقين ارتشي ها را وادار مي كردند كه درجه شان را جلو پادگان به كناري بيندازند و نام ارتش بي طبقه توحيدي را بر سر زبان ها انداختند. آنها قصد انحلال ارتش را داشتند كه امام با آن بينش خاص خود نگذاشت. وقتي كه بني صدر به طرف گروه نفاق گرايش پيدا كرد او را به نماز جمعه دعوت نمود _ نماز جمعه و استاديوم حافظيه بود _ هر چند كه بني صدر دير آمد ولي ايشان به او نصيحت ها و توصيه هايي كرد.مطلبي را كه نمي توان در مورد كارنامه مبارزاتي ايشان فراموش كرد مبارزه با جشن هايي بود كه تحت عنوان هاي مختلف شاه و خاندانش از جيب اين ملت بيچاره خرج مي كردند. در سال۵۰ براي اعتراض به برپايي جشن دو هزار و پانصدساله قصد خروج از شيراز را داشت كه مجبور به بازگشت مي شود.در سال ۵۶ در ماه رمضان به هنگام برپايي جشن هنر _ اين موضوع به قدري موهن است كه قلم از بيان آن شرم دارد _ ايشان به عنوان اعتراض در مسجد سخنراني شديداللحني دارد و به رژيم اخطار مي كند كه اگر اين بساط ها را برنچيند با واكنش مردم مسلمان روبه رو مي شويد. در همين هنگام نامه اي از آقاي شيخ بهاءالدين محلاتي به دستشان مي رسد كه يك شب ديگر به آنها مهلت دهيد رژيم قول داده است كه ديگر تكرار نشود.ولي در سال ۵۷ باز هم جشن هنر برپا شد اما به صورت خيلي محدود و ديگر آن افتضاح قبل را نداشت كه باز هم با اعتراض ايشان و مردم غيور شيراز همراه بود.
روزنامه هاي وابسته به رژيم پهلوي نوشتند علت اعتراض مردم به خاطر شركت محمدرضا شجريان در اين جشن بوده است!!
004716.jpg
ويژگي هاي اخلاقي شهيد دستغيب
تا آنجا كه به ياد دارم هيچ گاه چهار زانو _ مخصوصاً سر سفره و يا در حضور علما ـ نمي نشست برايش مهم نبود كه چه تعداد مريد و يا مستمع دارد.از وقتي كه از در شبستان وارد مي شد و تا محراب دهها نفر دست او را مي بوسيدند ولي هيچ گاه مغرور نمي شد.
خوراكش بسيار مختصر بود و با آرامش صرف مي كرد.
اهل مطالعه و داراي حافظه بسيار قوي بود. چه اندازه شعرهاي سعدي و حافظ و مولوي را از حفظ داشت. چه قدر از تاريخ چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام آگاهي داشت در كتاب هايش منعكس است.مطالب را براي مستمعين آرام آرام و همه فهم بيان مي كرد و اين از نظر روان شناسي بسيار مؤثرتر از سخنراني هاي سريع و تند است.خود من بعد از سال ها معلمي فهميده ام كه «يادگيري بايد تدريجي باشد» .بسيار صبور و فكور بود به هنگامي كه خبر ناگواري مي شنيد مدتي در حياط خانه قدم مي زد. وقتي كه روزنامه  اطلاعات كه در آن به امام جسارت شده بود به دستش داده بودند تا مدتها قدم مي زده است. موضوعاتي را كه بايد بيان كند در همان قدم زدن ها سبك و سنگين مي كرده.هيچ گاه بلند نمي خنديد به هنگام شادي متبسم بود.
وقتي كه برادرم احمد علي فوت كرده بود خانواده را جمع مي كرد و ذكر و يادي از عرفاي گذشته مي كرد و بي اعتباري دنيا را گوشزد مي كرد.
- جالب است كه همين مورد هم از حضرت امام بعد از شهادت حاج آقا مصطفي ديده شده است- در زمينه مسائل عبادي بر نمازخواندن تأكيد بيشتري داشتند، صبح ها كه براي پياده روي به راه مي افتادند آرام آرام بچه ها را از خواب براي نماز خواندن بيدار مي كردند.
در مورد جوانان بر روي منبر بارها از او شنيديم كه اگر دامادي نمازخوان پيدا كرديد ديگر بهانه اي نياوريد. زيرا همين نماز او را از منكرات باز مي دارد. يكي ديگر از ويژگي هاي ايشان، انضباط و وقت شناسي بود. به گونه اي كه خودش را مقيد مي دانست كه شبهاي جمعه مخصوصاً در مسجد جامع باشد. به ياد دارم با همراهان به سعادت شهر رفته بوديم. اتفاقاً راننده هم يكي از دوستان ايشان بود و وسيله  ديگري هم نداشتيم. بعد از ظهر پنج شنبه بود راننده مي خواست كه به كارهاي شخصي خودش برسد. آقا هم تعجيل داشتند و هر چه او اصرار كرد كه صبر كنيد شما را مي رسانم. قبول نكرد و خودش اتومبيل دربستي گرفت تا قبل از مغرب به شيراز و به مسجد جامع برسد.وي صاحب تأليفات در زمينه هاي مذهبي است. از جمله آنها كتاب گناهان كبيره و قلب سليم (در اخلاق) مي باشد.
سرانجام دست جنايتكار منافقين در روز جمعه بيستم آذرماه ۱۳۶۰ در عملياتي بزدلانه و ناجوانمردانه او را از ما گرفت.
زهي افتخار و سعادت كه به قول شهيد محراب آيت الله صدوقي حيف بود كه آيت الله دستغيب در بستر بيماري بميرد. او بايد به شهادت مي رسيد كه رسيد.
«و نحن بهم لاحقون» در پايان اين مصرع را از شهيد دستغيب مي نويسم: «اين عبد حسينت را بخشا به حسين خود» .

نگاه امروز
شور و شعور
نيايش زفرقندي
زنده ياد دكتر شريعتي در نگاهي جامعه شناسانه كه به انقلاب هاي دنيا داشت هر انقلابي را داراي دو پايه اصلي عقل و حركت توده يا شعور و شور مي دانست.
در تحليل اين گفته بايد اضافه كرد درصورت هر نقصاني در هريك از اين دو ركن حركت به سوي دره اي انحرافي سوق پيدا خواهد كرد و اين كه، تبيين اين دو اصل به عنوان دو نقطه در تقابل باهم مطرح نيست، بلكه هردو پايه شور توده و شعور فرهيختگان در تعامل با هم مي تواند يك حركت را در تعادل نگاه دارد.
اما در اين تحليل نيز بايد درنظر داشت كه شور توده خود نيز احتياج به شعوري جداي از شعور تئوري ساز انقلاب دارد و اين واسطه گري در انقلاب ايران كه بر محوريت آزادي و استقلال و براساس اسلاميت بنا شده است عهده اي خودآگاه بر دوش روحانيت مبارز بوده است. در اين ميان البته واسطه گري ها نيز هريك در سطحي جريان داشت كه اتفاقا روحانيت شيعه در تمامي سطوح حد اعلاي آن محسوب مي شد چنان كه تاريخ سياسي معاصر ايران نيز گواه آن است.
شهيد آيت الله عبدالحسين دستغيب ازجمله روحانيون مبارز و برجسته اي بودند كه با مبارزه و رهبري مذهبي توده مردم سعي در هدايت اصيل شعور توده در به بارنشستن آزادي خواهي و استقلال طلبي آنها داشت.
ايشان با آثار متعددي كه نگاشتند در بعد خاص خود تجربه اي اصيل از تربيت مذهبي مردم را در منطقه اي از ايران به نمايش گذاشت و با تكيه مردم بر مرجعيت روحانيت بود كه توانست رهيافتي قابل توجه را در ميان شعور توده مذهبي به دست آورد.
همان طور كه اشاره شد سطوح مختلف مرجعيت روحانيت همان گونه كه شخصيت هايي چون علامه طباطبايي، امام خميني (ره)، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، شهيد باهنر و شهيد مفتح و... در آن قرار داشتند متفاوت بوده است، اما بايد درنظر داشت كه همين سطوح مختلف رهبري مذهبي نيز ناشي از سطوح مختلف شعور توده است. اين كه شعور توده كه خود زيربناي شور جامعه است چه ارتباطي با شعور اوليه اي كه جرقه حركت و  ازآن نخبگان جامعه است مي تواند داشته باشد،بحث قابل توجهي خواهد بود كه مجال وسيع ديگري مي طلبد اما نكته اي كه بدان پرداخته شد اصلي است كه ما را به  ويژه در داوري منصفانه آثار بسياري از اين بزرگان و نقش آنان در به بار رسيدن نهال انقلاب ياري خواهد كرد.

ايران
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  ايران  |  سياست  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |