چهار يادداشت به بهانه شب يلدا براي شب يلدا
زخماي آدم سرمايه س حامد...
|
|
خسرو نقيبي - براي سينمايي ها - والبته همه آنهايي كه به نوعي دلباخته سينما هستند - شب يلدا، يك مفهوم بيشتر ندارد؛ شب يلداي كيومرث پوراحمد. دلم مي خواست امسال با خود پوراحمد درباره يلدايي كه چهار سال پيش تصوير كرد، حرف مي زديم، اما همه چيز دير يادمان افتاد. حاصلش هم شد اينكه كار عادي مان را بكنيم اما باز، نشد. وسوسه شب يلدا نگذاشت؛ پس قرار شد هركس چيزي بنويسد درباره فيلمي كه بخشي از خاطره هاي شخصي و جمعي مان را در خود جاي داده است. وقت نبود، همه وقت به سرعت گذشت و در آخر،اين چهار نفر كه يادداشت هايشان را مي خوانيد، خوش قول تر از بقيه بودند. براي يك فيلم دلي بايد با دل نوشت و آنچه مي خوانيد به گمانم نوشته هايي است كه با دل نوشته شده...
سودائيان عالم خيال
بابك غفوري آذر- شب يلدا بيش از آنكه مانند اسمش تداعي كننده لحظاتي گرم و صميمي ميان چند نفر باشد، درباره تجربه تنهايي است؛ تجربه اي كه صورتي تلخ وشيرين در نهاد انسان دارد و به شكل ناگفتني اشتياق و دوري را توامان برمي انگيزد. فيلم در يكي از نادر موارد تاريخي سينماي ايران، كاملا مطابق اين تجربه است؛ هم خودآگاه است و هم ناخودآگاه؛ هم مي سوزاند و هم مشتاق مي كند؛ هم درد است و هم درمان. مشخص نيست كيومرث پوراحمد چه ميزان اين تجربه را زندگي كرده كه اين چنين در قالب اثري هنري آن را خلق كرده است. به تصوير درآمدن ساختارهاي ذهني خاص انساني به باور بسياري، از سخت ترين مراحل تكوين هنري است و بعيد است پوراحمد در راه فيلم كردن تجربه تنهايي با قاعده و اصول و حساب و منطق سروكار داشته و براساس آنها شب يلدا را ساخته باشد. از اين منظر شب يلدا سراسر دلي است.
***
براي ما شيفتگان دنياي سينما، لذت تماشاي تجربه كردن زندگي در سالن سينما دستاوردي گران قيمت است؛ اينكه آنچه بر پرده مي بينيم بخشي از روياها، تجربه ها و مهمتر از همه زندگي هاي خودمان باشد. شخصيت هايي كه جلوه اي از روزگار سپري شده ما را ترسيم مي كنند، همپاي قهرماناني كه روياهاي دست نيافتني ما را محقق مي كنند ستايش برانگيزند و آن مهندس پرواز خود ويرانگر، يكي از شخصيت هايي است كه سينماي ايران در اين چند سال به ما شيفتگان تقديم كرده است. براي لذت بردن از فيلم البته حتما شيفتگي لازم نيست؛ هركه زخمي داشته باشد اگر دل بدهد، همراهي مي كند.
***
كيومرث پوراحمد، فيلمساز عجيبي است. پيش از آنكه قرار باشد در رديف كارگردان ها و فيلمسازهاي سينماي ايران رتبه و مقام بگيرد، براي نسل ما در جايگاه خاصي قرار مي گيرد. از بي بي چلچله تا قصه هاي مجيد و شب يلدا پابه پاي بزرگ شدن ما پيش آمده و با فيلم هاي او بوده است كه ما تصوير زندگي را ديديم. با اين نگاه بگذاريد تا گل يخ و نوك برج را شادي هاي حاصل از يك دوره سخت بازپروري كه در شب يلدا ديديم تصور كنيم و به بلاهت و سادگي آنها بخنديم و سرخوش باشيم؛ حتما آنها هم از روي دل ساخته شده اند.
شب عاشقان بي دل
ميثم قاسمي- شب كه كش مي آيد و تمام نمي شود، عقده خورشيد را در دل آدم زنده مي كند. دلت براي آفتاب تنگ مي شود و امان از وقتي كه عاشق باشي. اگر عاشق باشي، شب تمامي ندارد. حتي اگر يلدا نباشد، خود به خود كش مي آيد و طولاني مي شود. تا صبح صبحي كه نمي داني كي مي آيد بايد بنشيني و به ناكجا خيره شوي.عاشقي و مي دانم از شب عاشقان بي دل برايت گفتن كار بيهوده اي نيست. تويي كه هر شبت، شب يلداست، مطمئنم چيزهايي كه مي گويم را درك مي كني.
***
وقتي قرار شد از شب يلدا بنويسم، تصوير درستي از آنچه خواهم نوشت، نداشتم. تنها مي دانستم اين فيلم را دوست دارم. همان وقت كه ديدمش هم دوستش داشتم.
كيومرث پوراحمد را نمي شناسم. هيچ وقت هم از نزديك نديده امش. عده اي مي گفتند شب يلدا، حديث نفس پوراحمد است، اما من گفتم، (به همه آنها گفتم) شب يلدا، حديث نفس همه ماست؛ همه آدم هايي كه زخم خورده اند و زخم هايشان را براي خودشان نگه داشته اند.
زخماي آدم سرمايه س حامد. سرمايه تو با اين و اون تقسيم نكن. داد نكش. هوار نكش. صبور و آرام و بي سروصدا همه چيز رو تحمل كن... *.
حامد شخصيت اصلي فيلم از همان آغاز درگير يك زخم عاشقانه مي شود؛ زخمي كه علاج ندارد. به قول مولوي دردي ست غير مردن كان را دوا نباشد / پس من چگونه گويم كين درد را دوا كن.
حامد تنها راه ممكن را برمي گزيند؛ كار از يك شب بيدار ماندن يا چله نشيني كردن گذشته است؛ بايد سالي بگذرد. درها را بايد بست و از همه بايد بريد: بذار در و ديوار اون خونه عذابت بده .
حامد در خانه مي ماند. زخم هايش را براي خودش نگه مي دارد و جز از طريق تلفن با دنياي بيرون ارتباطي ندارد؛ تلفني كه گاه از آن صداي دختر دلبندش مي آيد و گاه صداي زني كه نمي شناسدش. زمان زيادي لازم نيست براي آنكه حامد خسته شود و بخواهد از تنهايي خويش بيرون بيايد، اما اين بار آن زن است كه او را در همان وضعيت نگه مي دارد. زن از روزها و شب هاي حامد يك شب يلدا مي سازد. حامد در خانه مي ماند؛ خانه اي كه جاي جايش پر از خاطره است؛ خاطراتي كه ديگر مانند خنجري بر جان او مي نشيند: اين تيغ تيزي كه به جونت افتاده و خراشت مي ده، بذار خراشت بده ؛ بايد گريست. در تنهايي گريست. لابه لاي خاطراتي كه مثل برگ هاي پاييزي روي زمين ولو شده اند، قدم زد و از تك تك آنها زخم خورد.
بايد اينقدر خراشت بده تا تيزيش كم بشه .
حامد يك نفر نيست؛ نماد و نماينده همه كساني است كه زخم مي خورند و از زخم هاي دلشان خون قل قل مي جوشد و آنقدر زخم ها مي مانند تا ناسور مي شوند. بعد كه حسابي خون رفت و بي رمق شدي، روي زخم سله مي بندد و بعدتر هم خوب مي شود، ولي جايش مي ماند تا ابد: راهش همينه حامد .
***
شب يلدا فيلم خوش ساختي است يا نه را نمي دانم. كجاي كارنامه پوراحمد يا سينماي ايران قرار مي گيرد را هم نمي دانم، اما مي دانم حرف است؛ حرف دل است؛ حديث همه آنهايي است كه زخم هايشان تنها سرمايه زندگي شان است و بغض در گلو مانده شان... . بگذريم!
* نقل قول هاي داخل گيومه از ديالوگ هاي فيلم شب يلداست.
شب بي ستاره
حميدرضا پورنصيري- تا حالا شده يه شب تا سحر بيدار مونده باشي؟ شب بي ستاره، تاريك عين قير. انگار اون بالام برق رفته باشه. نصفه شبو كه رد كني، يه چيزي تو آسمون پيدا مي شه. يه ستاره روشن، اون دور دورا ...*
يك جايي در فيلم هست كه برايم خيلي غريب است. به نظرم جايي است كه ديگر حامد واقعا مي شكند و اين شكستن را، اين تنهايي را با تمام وجود حس مي كند. آنجايي كه دم سال تحويل دارد با نازي حرف مي زند و ناگهان تكه اي از سقف جدا مي شود و درست مي افتد وسط سفره هفت سينش. بعد كه دوربين، چهره حامد را نشان مي دهد، چيزي در چهره اش است كه آدم را له مي كند؛ يك بهت غريب و ترحم برانگيز. گفتم كه فصل غريبي است. پوراحمد قهرمانش را به بدترين شكلي كه مي تواند مي شكند و نمي دانم چرا وقتي براي اولين بار فيلم را ديدم، آنهايي كه در سالن بودند به اين صحنه خنديدند و من مانده بودم كه اشك هايم را چگونه از بغل دستي ام پنهان كنم. اصلا اين فيلم، فيلمي نيست كه در سينما نمايش داده شود. شب يلدا يك فيلم باليني است كه بايد در تنهايي ديد، بايد در جايي و زماني ديد كه بشود تا خود صبح براي حامد ـ يا خودمان ـ اشك بريزيم.
***
شب يلدا، فيلم عجيبي ست و راستش خيلي سخت است از اين پوسته احساسي ضخيمي كه آن را در برگرفته رد شد و درباره دكوپاژ و ميزانسن و قاب بندي ها و فيلمنامه اش حرف زد. اصلا حرف زدن درباره اينجور چيزها فيلم را خراب مي كند. اين حرف ها براي وقتي ا ست كه فيلمي را دوست نداريم و دلمان مي خواهد براي دوست داشتنش دليلي پيدا كنيم، ولي وقتي شب يلدا اينقدر راحت و ساده مي آيد و تبديل مي شود به يكي از بهترين فيلم هاي تمام عمرمان، ديگر چه فرقي مي كند پايانش اين قدر نچسب باشد. ديگر چه فرقي مي كند از پريا فردوسي خوشمان بيايد يا نه، مهم اين است كه تا قبل از رسيدن به اين لحظات، صورت مان خيس شده و كار از كار گذشته است... .
مي ره و افسوسشو مي خوري. مي ري و افسوستو نمي خوره. جا مي ذاري. جا مي موني... مسخره نيس؟ مسخره است .
* تكه هاي داخل گيومه از نمايشنامه بي شير و شكر نوشته حميد امجد انتخاب شده است.
ما كه داريم بين فصل ها مي مانيم
ساجده شريفي بعضي چيزها فقط يك بار اتفاق مي افتند؛ شب يلدا كه دارد مي آيد، پاييز كه دارد مي رود، ما كه داريم بين فصل ها مي مانيم. شب يلدا كه فقط يك بار اتفاق مي افتد. فيلم دور كيومرث پوراحمد، روزهاي اول دانشگاه و شبي كه طولش از فيلم هم بيرون زده بود و تا روزگار ما مي آمد: زخم هاي آدم سرمايه س، سرمايه تو با اين و اون تقسيم نكن .*
تحريريه شلوغ، آنقدر شلوغ هست كه براي انسجام، فكر كم بيايد. جايي ديگر براي نوشتن؛ نمازخانه طبقه آخر شايد؛ يك منظره محو به تمام برج هاي شهر و كوه هاي شمال. هياهوي نماز نيست كه از راهرو بيايد. مثل صداي كودكانه اي است كه مي خندد و تمام رخوت روزنامه را مي برد: داد نكش، هوار نكش؛ صبور، آروم و بي سروصدا همه چيز رو تحمل كن .
مدادرنگي ها كه كف زمين پخشند و سه كودك با يونيفورم مدرسه شان رها شده اند و رنگ مي زنند. نقاشي هاي كتابي را رنگ مي زنند و با همه كل مي گيرند....
شب يلدا يك بازيگر داشت و هزار خاطره. تمام مدت اين خاطره ها، دختربچه اي هم بود كه بايد مي رفت تا پدري زخم بخورد و مرد، از فرط خاطره هاي دختربچه و فيلم هاي VHS، زن از دست رفته، شب يلدايش سر مي آمد مگر؟ بذار در و ديوار اون خونه عذابت بده. اين تيغ تيزي كه به جونت افتاده وخراشت مي ده... .
گفته بودند پوراحمد معجزه كرده با اين سناريو و فروتن با اين بازي 90 دقيقه اي تنهاي سرشار از مونولوگ رها شده در... چقدر مي خندند اين بچه ها. چقدر نمي توانم تمام كنم روايت فيلم را، روايت شب يلدا . چقدر دير شده كه جاي آنها باشم، مثل آنها بخندم، زندگي ام بي خراش باشد؛ چه اين سوي مرز در همان خانه قديمي فيلم و چه آن طرف مرز، آوار ميان رفتن و ماندن.
هنوز دارند داد مي زنند؛ سر مدادرنگي ها داد مي زنند. مادر يكي شان از راه مي رسد. چهره اش آشناست. شايد توي بچه هاي فني يا وقت نهار توي غذاخوري ديده باشمش.
فيلم كه فقط توي سينما نيست؛ همين جاست؛ همين جا كه نشسته ام براي نوشتن از اتفاقي كه فقط يك بار افتاد و اين همه اتفاق دورمان كه اگر مي افتادند، چقدر رنگ اين روزها برمي گشت.
بذار خراشت بده. بايد اينقدر خراشت بده تا تيزي اش كم بشه. راهش همينه حامد .
مادرجان بپوش لباس هايت را و اين كتاب ها را جمع كن. ديرمان شد، ماشين پايين منتظر است .
دختر بي اعتنا به مادر هنوز به خنده و نقاشي است. مادر: يلدا جان با شمام. ماشين مي رود اگر نيايي. يلدا، يلدا خانوم، يلدا جان، يلدا... .
* نقل قول ها باز هم از ديالوگ هاي شب يلداست.
تنها در خانه
پوراحمد فيلمنامه شب يلدا را در اوايل دهه 70 نوشت؛ فيلمنامه اي كه در همان زمان ماهنامه فيلم هم آن را چاپ كرد. گويا در همان زمان پوراحمد قصد ساختنش را داشته و ظاهرا فيلمنامه اي كه بيشتر صحنه هايش در يك آپارتمان مي گذرد و تقريبا تنها يك كاراكتر در اغلب فصل هاي آن حضور دارد، مورد پسند تهيه كننده ها نبوده و پوراحمد به جاي شب يلدا ، خواهران غريب را مي سازد؛ فيلمي پرفروش و موفق در گيشه. بعد از آن هم ماجراي سريال سرنخ پيش مي آيد. هرچند پوراحمد در كنار همه فعاليت هايش هميشه به دنبال راهي براي ساخت شب يلدا بود. گويا ابتدا هم قرار بوده خسروشكيبايي نقش حامد را بازي كند. سال 78 سرانجام تهيه كننده اي پيدا مي شود كه براي ساخت فيلم ابراز علاقه مي كند. ولي با مشكلاتي كه براي اين تهيه كننده پيش مي آيد، عملا ساخت فيلم در آن دفتر منتفي مي شود. تا اينكه شركت تماشا و شخص منوچهر شاهسواري پا پيش مي گذارد. سرانجام طلسم شكسته مي شود و فيلم در زمستان 79 مقابل دوربين مي رود. محمدرضا فروتن با اينكه از نظر سني با كاراكتر حامد منطبق نيست، با گريم كمي پير مي شود و جلو دوربين حسين جعفريان مي ايستد. شب يلدا با آنكه در ابتدا توليد جمع و جور و كم هزينه اي به نظر مي رسد، به خاطر دشواري هاي خاص خودش خيلي هم فيلم ارزاني از كار در نمي آيد. پوراحمد مثل هميشه خودش فيلم را تدوين مي كند. حميدرضا يراقچيان موسيقي آن را مي نويسد. فيلم در پاييز 1380 بر پرده مي آيد و البته خيلي هم با اقبال عمومي مواجه نمي شود. هرچند منتقدان به شدت از فيلم استقبال مي كنند؛ اتفاقي كه موقع اكران نيفتاد با ورود فيلم به شبكه ويديويي مي افتد. خيلي زود شب يلدا به يكي از فيلم هاي پرمشتري ويدئو كلوپ ها بدل مي شود. فيلمي كه در اكران عمومي گيشه پررونقي نداشت، حالا چند سالي است كه وارد خانه ها شده و هر روز بر طرفدارانش افزوده مي شود.
|