يكشنبه ۴ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۸۳
دلخوشي زودگذر
007704.jpg
پارسا تهراني
چند سالي است كه فيلم هاي خارجي و گاه نسبتا روز از شبكه هاي تلويزيوني پخش مي شوند. اين فيلم ها يا در برنامه هاي تخصصي مثل سينما يك و سينما چهار و با حضور مجري و كارشناساني پخش و مورد تحليل و بررسي قرار مي گيرند يا در برنامه هايي عادي نظير صد فيلم شبكه سوم يا در بخش فيلم هاي سينمايي شبكه پنجم به نمايش درمي آيند. در نگاه اول چنين اقدامي قابل تحسين است، اما مشكل از جايي شروع مي شود كه طبق موازين و مقررات سازمان صدا و سيما به جرات اكثريت قريب به اتفاق اين فيلم ها در چارچوب قواعد نمي گنجند و نتيجه، فيلمي مي شود با تدويني جديد. اين جرح و تعديل ها غالبا ساختار و فرم فيلم را به هم مي ريزند و تا حدي روايت را هم مخدوش مي كنند. دست آخر هم مخاطب با شير بي يال و دم و اشكمي رو به روست كه نه فيلم است و نه فيلم نيست و حقيقتا هم نمي توان نامي بر آن گذاشت.
در كنار اين تغييرات، پخش ناقص و بعضي مواقع حذف كامل تيتراژ آغازين و پاياني، تعويض موسيقي متن فيلم و حذف تمام حاشيه صوتي فيلم و ترجمه تعديل شده و تغيير يافته را هم بايد اضافه كرد. تكليف مخاطب حرفه اي سينما مشخص است، اكثريت قريب به اتفاق اين دسته از مخاطبان، فيلم ها را به صورت دي.وي.دي ، وي.اچ.اس يا حتي بر پرده ديده اند و بخش تحليل و نقد و بررسي نشريات تخصصي سينمايي را هم دنبال مي كنند و تنها ديدن فيلم دوبله شده و مرور خاطرات آنها را وامي دارد تا مقابل تلويزيون بنشينند و فيلم نه مباحث را اگر خيلي تغيير نكرده باشد، دنبال و تحمل كنند!
البته اين نوع ديدن براي سينما دوستان اصيل كاملا شناخته شده است، اما مي ماند مخاطب عادي و نيمه حرفه اي دوستدار سينما كه تقريبا مي خواهد دمي بياسايد و ذهن و افكارش را به تصاوير پيش رو بسپارد و در اين بين اندكي هم بر معلولمات هنري اش بيفزايد. فيلم 90 دقيقه اي ببخشيد 75 70 دقيقه اي با موسيقي متن ديگر، تدوين جديد و بدون تيتراژ پاياني، ديالوگ هاي تحريف و حذف شده و داستان گنگ و مبهم به نمايش درمي آيد. و در ادامه كارشناساني كه فيلم كامل را ديده اند به نقد و بررسي آن مي پردازند. مخاطب با آنكه صحنه هايي را نديده، اگر احيانا از مباحث فني سينما اطلاعاتي جسته و گريخته هم داشته باشد، دچار تناقضاتي در تحليل موضوعاتي چون تدوين، فيلمبرداري، موسيقي و ... مي شود. اين گروه از مخاطبان هم در رابطه با صحبت هاي كارشناسان درباره اثري هنري كه ربطي به فيلم و تصاوير پخش شده ندارد، دچار سردرگمي شده و در انتها سرخورده سعي مي كنند با اطلاعات مجري و تحليل كارشناسان به همراه حدس و گمان هايي فيلم / پازل را كامل كنند.
007731.jpg
اما سئوالات اصلي اينجاست كه مطرح مي شود: چرا با پرداخت هزينه اي بالا و صرف وقت و انرژي بايد فيلم هايي را پخش كرد كه با اصول و ضوابط سازمان همخواني ندارند؟ نمي توان در بين شاهكارهاي سينمايي، اثري را يافت كه بدون مميزي آن را نمايش داد؟ اگر اين ضوابط، لطمات جبران ناپذيري را برخود مقوله و موضوعي به نام سينما و مباحث نظري آن وارد و در ساختار و فرم فيلم ها تغييرات اساسي ايجاد مي كند، چه الزامي براي نمايش آنها وجود دارد؟
شايد برخورد منطقي آن باشد كه با نگاهي عميق تر و وسيع تر به موضوع نگاه كنيم و از خلال آثار سينمايي، تفكر و ديدگاه حاكم بر غرب را مورد تحليل و بررسي قرار دهيم. به تعبيري سينما جداي از فرهنگ و اجتماع نيست؛ سينما اسطوره ساز و تاريخ ساز است، سياست هاي حاكم را تبيين مي كند و فساد را به تصوير مي كشد و ... . براي تحليل گران جدي اين عرصه ديدن فيلم و تفسير سكانس به سكانس و نما به نماي آن، ورود به عرصه ديگري از انديشه و فرهنگ و ساختار اجتماعي است.

مائده اي زميني
سيرقليه گيلاني
007656.jpg
علاقه مندان به آشپزي، حتما خلاقيت هاي ستودني در ابداع غذاهاي جديد و اجق وجق دارند،  اما پختن غذاهاي محلي هميشه قلق خاص خود را دارد.
ساراي قشقايي- هر وقت اسم غذاهاي گيلاني مي آيد، آدم بلافاصله ياد باقالاقاتق، ميرزاقاسمي يا انواع و اقسام ماهي ها مي افتد، اما كمتر كسي اسم سير قليه را شنيده است. اين يك غذاي محلي متعلق به خطه سرسبز گيلان است. بسياري از شمالي هاي عزيز اين غذا را با برنج ميل مي كنند. طعم نسبتا تندي دارد و مواد لازم آن براي شمالي ها بيشتر در دسترس است.
مواد لازم براي تهيه اين غذا 3 عدد برگ سير تازه، 3 عدد تخم مرغ، يك فنجان لپه، يك مرغ يا اردك كامل يا نصف آن و به ميزان دلخواه نمك، فلفل و زردچوبه است.در ابتدا برگ سير را مي شوييم و با چاقو به اندازه نيم سانت همه را خرد مي كنيم. سير را با مقداري پياز سرخ مي كنيم؛ البته مقدار پياز كاملا بستگي به مزاج آشپز دارد. كمي به مخلوط سير و پياز زردچوبه اضافه مي كنيم تا خوشرنگ شود.
گوشت اردك (و اگر در دسترس نداريد گوشت مرغ) را به اندازه هاي كوچك تكه تكه مي كنيم و استخوان هاي آن را مي گيريم، بعد آن را در تابه اي سرخ كرده و كمي زردچوبه و پياز به آن اضافه مي كنيم. بعد گوشت اردك را مي پزيم تا براي مخلوطمان آماده شود. مخلوط را داخل قابلمه اي كه گوشت را پخته ايم مي ريزيم و مي گذاريم خوب بپزد، بعد كه آب غذا كم شد به مخلوط تخم مرغ اضافه كرده و زير غذا را كم مي كنيم؛ در قابلمه را مي گذاريم و بعد از چند دقيقه زير غذا را خاموش مي كنيم. غذاي ما آماده است و عزيزان مي توانند آن را با برنج يا نان ميل كنند.

درشهر
خوشنويسان معاصر در نگارخانه پاسارگاد
007728.jpg
آثار 115 نفر از پيشكسوتان خوشنويسي معاصر ايران از روز جمعه در نگارخانه پاسارگاد به نمايش گذاشته شده است.
نازگل قادري در اين نمايشگاه آثاري از مرحوم سيد حسن ميرخاني، مرحوم سيدحسين ميرخاني، مرحوم علي اكبر كاوه، مرحوم رضا مافي، كيخسرو خروش، جهانگير نظام العلما، رضا مشعشي، اكبر ساعتچي، محمد علي گرجستاني، عباس عارف، بيژن بيژني، غلامرضا طلوعي، سيد محسن نجفي، فردين تبريزي و عليرضا كرمي عرضه شده است. اين آثار از مجموعه هاي شخصي خوشنويسان نام برده انتخاب شده و به همت اكبر ساعتچي گردآوري شده اند.
در اين نمايشگاه كه حدود 45 اثر (3 اثر از هرهنرمند خوشنويس) به نمايش گذاشته شده است علاقه مندان مي توانند ضمن بازديد از نمايشگاه آثار خوشنويسان در قيد حيات را خريداري كنند.
مجموعه اي كه اين روزها بر ديوارهاي نگارخانه پاسارگاد آويخته شده است، جدا از ارزش هنري هر يك از آثار، به دليل در كنار هم جمع شدن آثار اين هنرمندان و پيشكسوتان ديدني و جذاب است و مي توان گفت نگاهي است به خوشنويسي معاصر ايران، البته نه نگاهي جامع و كامل.
براي بازديد از نمايشگاه خوشنويسي فقط تا چهارشنبه فرصت داريد. نگارخانه پاسارگاد در خيابان پاسداران، خيابان دولت، نرسيده به چهارراه قنات، كوچه سليمي، شماره 26 واقع شده است.

آواي موسيقي
لوليان با صداي شهرام ناظري
آلبوم موسيقي لوليان با صداي شهرام ناظري و همكاري گروه دستان منتشر شد.
رحيم بختياري- در اين آلبوم كه به سياق آثار گذشته ناظري در فضايي ريتميك و صوفيانه ارائه شده است، تصنيف لوليان ساخته شهرام ناظري و تنظيم حميد متبسم با شعري ازمولانا اولين تصنيفي است كه به گوش مي رسد.پس از تصنيف لوليان تكنوازي بربط و قطعه چابك سوار اثر حميد متبسم و شعر مولانا تكميل روي نخست اين اثر هستند.
در روي دوم اين اثر با تصنيف سرعت قطعه پرواز ، چهار مضراب گروهي و تكنوازي كمانچه در آواز دشتي با تنظيم حميد متبسم شنيده مي شود كه نشان از دغدغه اعضاي گروه براي ارائه اثري ريتميك در محيط موسيقي اصيل ايراني است.
شهرام ناظري در مقدمه اي كوتاه كه در جلد نوار آورده نوشته است: از سال ها پيش يكي از دغدغه هايم در آواز به ريتم در آوردن تحريرها و استفاده از اصوات و آواهاي بي كلام بوده است.اصولا فكر مي كردم كه خواننده آواز بايد به اين درجه از درك موسيقي رسيده باشد كه بتواند بدون كمك گرفتن از كلام و شعر و با اجراي آواها و اصوات موسيقايي احساسات و پيام خود را ابراز كند.ناظري در مورد لوليان نوشته است: ساختار آهنگ لوليان با تركيبي از تحريرهاي ريتميك ، كلام مولانا و نغمه دشتي به وجود آمده است از سال 1989 در كنسرت هاي خارج از كشور تحريرهاي ريتميك را مطرح و در كارهايم استفاده كردم اين روش مورد توجه خوانندگان آن سوي مرز قرار گرفت و نمونه هاي فراواني از اين دست انتشار يافت كه البته به دليل عدم تسلط به موسيقي ايراني به خصوص رديف و نداشتن اطلاعات كافي از فلسفه تحرير و ساختمان تشكيل دهنده آن كه شامل ادوات تحرير، درون مايه رياضي و شكل هندسي آن است در جمع، اثر ماندگاري به وجود نيامد.شهرام ناظري را در اين آلبوم سعيد فرج پوري (كمانچه) ،  حسن بهروزي نيا( بربت) ،  پژمان حدادي
( تنبك ) ، بهنام ساماني( دف و دايره) و حميد متبسم (سه تار) همراهي كرده اند.

ديدني ها
نمايشگاه عكس خانه عكاسان ايران در راه است
هشتاد و ششمين دوره نمايشگاه عكس در خانه عكاسان ايران در راه است.
ليلا فكور- در خبري كه به تحريريه فكس شده، آمده است: خانه عكاسان ايران وابسته به حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي در راستاي اهداف خود در زمينه تحكيم و تقويت مباني فرهنگ بصري و ارتقاي كمي و كيفي هنر عكاسي، اقدام به برگزاري هشتاد و ششمين دوره نمايشگاه عكس با عنوان لحظه اي و ديگر هيچ كرده است.
وقتي يكي از همكاران عكاسمان، متن خبر را مي خواند به اين دو خط خبر اعتراض مي كند؛ هشتاد و ششمين دوره اين نمايشگاه ها با نمايش قريب به 60 قطعه عكس رنگي و سياه و سفيد از آثار گروهي عكاسان ايراني با موضوع زلزله... .
دوست ما مي گويد: من به عنوان يك عكاس نمي دانستم اين دوره قرار است با موضوع زلزله برگزار شود. اينكه مي گويند هشتاد و ششمين دوره نمايشگاه عكس خانه عكاسان ايران با موضوع زلزله برگزار مي شود و فقط از چند نفر عكس مي گيرند، درست نيست. به گزارش روابط عمومي خانه عكاسان ايران در تالار 1 اين نمايشگاه به بهانه فرا رسيدن سالروز زلزله بم آثار حسن سربخشيان، عطاءالله طاهر كناره و وحيد سالمي با موضوع زمين لرزه بم و در تالار 2 اين نمايشگاه هم آثار يلدا معيري، مريم بخشي، مهدي قاسمي، حسن قائدي و پيام برازجاني با موضوع زمين لرزه كشور پاكستان به نمايش درخواهد آمد. برطبق اين خبر، نمايشگاه، ساعت 17 روز يكشنبه چهارم دي ماه افتتاح مي شود. در انتهاي خبر هم آمده است: نمايشگاه عكس لحظه اي و ديگر هيچ از پنجم لغايت بيست و دوم دي ماه در معرض ديد عموم علاقه مندان قرار خواهد داشت و همزمان از طريق آدرس اينترنتي WWW.IranIpc.com قابل رويت است. ناگفته نماند ساعت بازديد نمايشگاه هاي خانه روزهاي شنبه تا چهارشنبه از ساعت 9 الي 19 و روز پنج شنبه از ساعت 9 الي 14 است. راستي آدرس نمايشگاه هم تهران، انتهاي غربي خيابان سميه، حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، خانه عكاسان ايران است.

عكس روز
كريسمس سفره ماهي ها
007734.jpg
اين مرد غواص، لباس پاپانوئل پوشيده است و به ماهي هاي دنياي دريايي يوشاكا در آفريقاي جنوبي غذا مي دهد.
Photo :Rajesh Jantilal/AFP

آب وهوا
روزهاي بغض آلود
007671.jpg
فكرش را بكنيد، بالاخره بغض آسمان تركيد. در اولين روزهاي دي ماه، در زمستاني بدون برف و سرما، دلمان مي خواهد نگاهي رمانتيك به زمستان داشته باشيم.
سميه هاشمي همان طور كه قبلا پيش بيني كرده بوديم در آغازين روزهاي زمستان، دماي هوا كمي رو به كاهش رفت و در برخي از شهرهاي كشور بارش باران و برف داشتيم. در تهران خودمان نيز از پنج شنبه باريدن آغاز شد. جاده چالوس در اين دو- سه روز مسدود است، حتما براي سفر به شمال خودروهايتان را به زنجير چرخ مجهز كنيد. .

نگاه
دلم براي شهربي  آرمان مي  سوزد
ليلي نيكونظر
خبر دستگيري 29 سرشاخه گلدكوئيست را كه در روزنامه جام جم به تاريخ 30 آذرماه مي خوانم، يك لحظه با خودم فكر مي كنم مبادا اين خانه كه 29 دختر و پسر جوان عضو يا سرشاخه گلدكوئيست در آن تجمع مي   كردند، همان خانه باشد...
صبح چند روز پيش، يك دوست نه چندان صميمي زنگ مي   زند و مي   خواهد براي يك مصاحبه كاري همراهش باشم. انگاري دوست عزيز گرفتار اضطراب بودند! اولين سؤال زماني به ذهنم مي   آيد كه مي   بينم دوستم نشاني را بلد است و يك كله مي رود. دومين سوال وقتي به سراغم مي   آيد كه پله  ها را بدون مكث بالا مي رود، بدون آنكه حتي وقفه كوتاهي در رفتارش يا راه رفتنش ديده شود. زماني كه پشت در مي  ايستد، به خيال من، اينجا همان شركتي است كه دنبال يك مترجم زبان انگليسي مي گردند. صبر مي   كنم تا در باز شود... .
سه مردجدي، اخمو، با سررسيدها و قلم هايي در دست نشسته   اند روبه  رويم، دوستم هم نشسته كنارم. مردي از در مي  رسد و همه جلو پايش بلند مي شوند. مرد رو به من مي گويد: مي دانيد كجا هستيد؟! و قلبم از جا كنده مي   شود. مي   گويم: نمي   دانم. مي   گويد: گلدكوئيست تا به حال به گوشتان خورده؟ تا پيش از اين پرزنت شده   ايد؟ و من دلم براي خودم و دوست عزيزم مي   سوزد. آه، ما گول خورده   ايم... .
طرف 45 دقيقه بي وقفه حرف مي   زند. سعي مي كنم گوش نكنم. پشت پنجره يك كبوتر روي هره، پرش   هاي كوتاه مي   كند و گهگاه به داخل اتاق زل مي زند. خودم را سرگرم پرنده مي كنم و سايه  اش مي  افتد پشت سرآقايي كه توضيح مي دهد و چيزهايي مي گويد كه واقعا نمي فهمم. حرف از ساعت و سكه هاي طلاست. او آنچنان حرف مي   زند كه انگار روي گنجي نشسته   اند و من به سلامتي گشوده شدن در صندوقچه طلا، به اين مراسم شكوهمند و تاريخي دعوت شده   ام. هيچ چيز خنده   دارتر از لحن رسمي   اش نيست، وقتي كه طوطي   وار حفظياتش را تحويلمان مي   دهد. تحويلمان كه نه...، او فقط رو به من حرف مي زند و دقيقا فهميده است كه گوش نمي   كنم و براي آنكه متوجهم كند هر چند دقيقه يك بار ازم درس مي   پرسد:
- حالا يك شاخه پر شده است...، مي   شود چند دلار؟
و من برمي   گردم و متضرعانه به دوستم نگاه مي   كنم كه خيره شده و تماشايم مي   كند. آرام مي گويم: خب... تو بگو!...
۴۵ دقيقه نفس   گير تمام شده است. من حتي يك لحظه وسوسه نشده   ام كه عضوي از اين دارودسته باشم. مرد تصميم گرفته بروشور و آلبوم به دست، اتاق را ترك كند. به من مي گويد نظرتان چه بود و من نمي   دانم چه بگويم. من من مي كنم كه:
- بامزه است!
دوستم برمي گردد به سمتم كه ازت خواهش مي   كنيم وقتي از اينجا بيرون رفتي به كسي چيزي نگويي و نمي   دانيد در نظرم چقدر زشت مي   شود. درست شبيه يك هيولا شده است. چه دروغگوي خوبي است.
گول خورده   ام. مي  خندم و مي گويم چشم... .
اتاق به اندازه يكي دو دقيقه آرام است. تا يك پسر جوان وارد اتاق مي   شود و خيلي گرم با دوست عزيز اينجانب و آقايان نشسته در اتاق سلام و احوالپرسي مي كند. از من مي   پرسد: ببخشيد شغل شما چه بود؟ پاسخ مي   دهم: دانشجو هستم. به روي خودم نمي   آورم، شديدا فكر نوشتن اين اتفاقم و نمي خواهم به اين جماعت لو بدهم كه خبرنگارم، اما دوست عزيز همه چيز را پيش از اين به رفقايش گفته است. من هاج و واج مي مانم وقتي پسر مي گويد:  من مي   دانم كه شما خبرنگاريد، من هم خبرنگارم، خبرنگار ورزشي ... بودم، از وقتي آمده   ام و عضو اين گروه شده   ام كارم را ول كرده   ام، الان ماهي يك ميليون تومان درآمد دارم و خوب زندگي مي كنم . و ترس برم مي   دارد وقتي صدايش را بلند مي كند كه آخرتا كي نوشته   هايمان را مچاله كنند و جلويمان بيندازند، آن هم براي ماهي 100 هزار تومان و من با خودم فكر مي كنم اين كاره نبوده   اي، همين دوباره نوشتن   ها عالمي دارد. سردسته   شان هم از راه رسيده. چند روز پيش يك پژو 206 خريده و مدام به رخ مي   كشيدش. مي   گويد: من رتبه يك آزمون فوق ليسانس پرستاري هستم و سوپروايزر بيمارستان فلان، اما از وقتي آمده   ام توي اين كار، درسم را ول كرده   ام و صدايش را بالا مي   برد و هيجان   زده مي   شود كه چرا كشيك بكشم؟ جواني ام را چرا مفت مفت از دست بدهم، وقتي به اين راحتي مي   توان پول درآورد؟ از باقي حاشيه   هاي جلسه مي   زنم. فقط اين را بگويم و بروم؛ دلم براي تمام آدم   هاي متوسط اين شهر مي   سوزد. دلم براي آدم   هاي بي   آرمان مي   سوزد. دلم براي آدم   هاي كشته يك 206 ناقابل مي   سوزد و از اين همه آرزوي ناكام و جوان حسرت   خور به رحم مي   آيم. موقع خروجم از دفتر، چشمم به جماعتي مي   افتد حدود 30 يا 40 نفر كه در بزرگ   ترين اتاق دفتر، گرد هم آمده   اند و راه مي   روند و حرف مي   زنند و روي وايت   برد متصل به ديوارشان، همين   طور اسم آورده   اند و شاخه كشيده   اند. اسم مرا هم آن پايين گذاشته   اند. من كه عضو اين جماعت نمي   شوم، اما دلم براي هجوم اين همه آرزوي ساده مي   سوزد.

در شهر
عكس و ترجمه درونيات
اين روزها خانه هنرمندان خيلي پررفت وآمد است. يكي از برنامه ها مربوط به كارگاه عكاسي نصرالله كسرائيان است كه از 12 دي ماه به مدت 10 جلسه با عنوان ديدن و ترجمه درونيات همراه با علاقه مندان عكاسي خواهد بود.
كسرائيان دلش مي خواهد در اين جلسات از ساعت 17 تا 19 مباحثي را درباره ديدن و ترجمه درونيات به عكس باز كند تا جريان مرده اي دوباره زنده شود.

مسابقه  عكاسي
عكس هاي مجيد سعيدي و حسين فاطمي از خبرگزاري فارس و حاج داوود عامري و سيدعلي حسيني فر در شصت و ششمين دوره مسابقه
آساهي شيمبون موفق به دريافت جايزه شد. عكاسان ديگري هم در اين مسابقه موفق شدند كه اسامي آنها به محض اطلاع اعلام خواهد شد.

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري
اين ماجراي برنامه هاي تحليلي نمايش فيلم هم، در تلويزيون دارد به جاهاي جالبي مي رسد. بعد از تجربه هاي موفق گروه سينما يك فعلي كه قبل از آن سينما دو و سينما چهار را عرضه كرده بودند و حالا گروه هاي ديگري با همان نام اين برنامه ها را توليد مي كنند، برنامه سينما و ماورا هم با محوريت فيلم هاي معناگرا شروع به كار كرد و حالا خبر مي رسد كه شبكه تهران هم دست به كار شده و قرار است از امشب برنامه سينما پنج را روي آنتن بفرستد. تازه اين برنامه ها را اگر در كنار برنامه هاي جمع و جورتري كه لحظاتي از فيلم هاي سينمايي را نشان مي دهند (مثل پرده شيشه اي و سينما و سلطه و چند عنوان ديگر) ببينيم به اين نتيجه مي رسيم كه مديريت صدا و سيما ـ بالاخص در يكي، دو سال اخير ـ علاقه بي حد و حصري به نمايش فيلم هاي سينمايي دارد و حتي بعضي از تهيه كنندگان سينما علت پايين آمدن آمار فروش فيلم هايشان را همين عامل مي دانند كه البته چندان منطقي نيست، اما مسئله اين است كه وقتي هفته اي حدود 12-10 فيلم از شبكه هاي مختلف پخش مي شود و اكثرشان هم توليدات غيرايراني هستند، چگونه اين آثار انتخاب و براي پخش انتخاب مي شوند؟ علاوه بر اين، آيا مسئولان برنامه سازي تلويزيون، فكر نمي كنند كه جاي برنامه هاي خبري سينمايي ـ مانند برنامه سينماي ايران كه چند سال پيش از شبكه يك پخش مي شد ـ درباره سينماي ايران و جهان خالي است؟ يك چيزي شبيه به همين مجله هاي فرهنگي- هنري كه از چند شبكه در حال پخش است و جاي خالي سينما در ميانشان احساس مي شود.
از اين حرف ها كه بگذريم به اين مي رسيم كه امشب اين برنامه تازه تاسيس سينما پنج قرار است فيلم سينمايي قطار سريع السير قطبي را نشان بدهد. اين انيميشن جذاب محصول سال 2004 سينماي آمريكاست و رابرت زمه كيس ـ كه فيلم هاي موفقي مثل فارست گامپ ، ارتباط و دورافتاده را پيش از اين ساخته بود ـ آن را كارگرداني كرده. فيلم به شيوه معمول اين سال ها به  صورت سه بعدي و توسط كامپيوتر ساخته شده، با اين تفاوت كه در شخصيت پردازي هاي فيلم، ديگر خبري از اغراق نيست و كاراكترها كاملا انساني طراحي شده اند. تام هنكس هنرپيشه  اصلي فيلم است و مايكل جتر، كريس كاپولا و پيتر اسكولاري به جاي ديگر شخصيت ها صحبت كرده اند. قطار سريع السير قطبي را كه به مناسبت ميلاد حضرت مسيح براي پخش انتخاب شده، مي توانيد در حوالي ساعت 21 از شبكه تهران تماشا كنيد. فقط حواستان باشد كه فيلم در نسخه اصلي اش زماني حدود يك ساعت و 40 دقيقه دارد.
ساعت 20:40 امشب هم از شبكه 4 برنامه سينما و ماورا نمايش داده مي شود كه تا لحظه نوشتن اين مطلب خبري از فيلم اين هفته اش منتشر نشده، اما طبيعي است كه بين اين برنامه و سينما 5 فقط مي توانيد يكي را براي تماشا انتخاب كنيد، اما اگر دلتان سريال ايراني خواست، مي توانيد حدود ساعت 21:30 از شبكه 2 مجموعه پيله هاي پرواز را تماشا كنيد كه سازنده اش علاقه عجيبي داشته تا از موسيقي هاي زبيگنيف پرايزنر براي سه گانه كريستف كيشلوفسكي و موسيقي فيلم شكلات (ساخته لاسه هالستروم) در آن استفاده كند. شبكه يك هم كه مانند هفته هاي گذشته در حوالي ساعت 22:10 مجموعه ماموران مخفي پليس را پخش مي كند. اين شبكه در ساعت 1:15 هم يك مجموعه تكراري را نمايش مي دهد كه گويا مدتي است پس از باران هرشب در اين ساعت پخش مي شود. در ضمن اگر از طرفداران مجموعه مظنونين هستيد حواس تان باشد كه سريال محبوب تان در حوالي ساعت 19 امروز از شبكه تهران تكرار مي شود تا اگر پنج شنبه شب آن را از دست داديد، خيلي از قافله عقب نمانيد. شب هاي برره و نيمكت هم كه اگر اتفاق خاصي رخ ندهد مانند شب هاي گذشته در همان ساعت هاي هميشگي شان پخش مي شوند؛ اولي در ساعت 19:45 از شبكه 3 و دومي در ساعت 20:30 از شبكه يك.

تهرانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
سفر و طبيعت
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  سفر و طبيعت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |