دوشنبه ۵ دي ۱۳۸۴
اجتماعي
Front Page

به مناسبت دومين سالگرد زلزله بم
آن جمعه اينجا «بم» بود
005271.jpg
عكس: ساتيار امامي
جمعه دوم دي ماه امسال دقيقاً ۱۰۴ هفته است كه از زلزله دردناك بم گذشته است. يكصد و چهار هفته سرد و سخت و تلخ براي مردمان صبور بم.
آنچه در پي با عنوان «آن جمعه؛ اينجا بم بود» آمده است به مناسبت دومين سالگرد زلزله مهيب بم در پنجم دي ماه نگاشته شده است، اميدوارم تلنگري باشد- دوباره- براي تحرك بيشتر چرخ سازندگي شهرستان تخريب شده بم.

مهندس محمد مكي آبادي
سرآغاز:
آنچه باعث شد اين قلم دوباره «بم» را بنويسد؛ گذشت نزديك به دو سال از زلزله پنجم دي ماه ۸۲ بود كه سعي مي كند با گذري به آنچه بود، گذشت و خواهد آمد نگاهي دوباره به «بم» را ترسيم كند.
جمعه دوم دي ماه ۱۳۸۴ دقيقاً يكصد و چهار هفته است كه از زلزله تلخ شهرستان بم گذشته است. اين قلم اميدوار است با مرور مجدد خاطراتي نه چندان خوشايند، چرخ سازندگي «بم» را به تحركي بيشتر و ذهن مسئولين را به تأملي عميق تر وادارد كه در اين يكصد هفته براي بم چه كرده ايم و قرار است از اين به بعد چه كنيم...
تكان ۸/۶ ريشتري و بنابر برخي روايت ها ۷ ريشتري بم آنچنان ويرانگر و جانسوز بود كه در مدت تنها ۱۲ ثانيه علاوه بر ويراني شديد ۲۰ هزار كيلومتر مربع بين ۵۰-۴۰ هزار نفر نيز تلفات داشت. خسارات فيزيكي، تلفات انساني و عمق اين فاجعه طبيعي به حدي بود كه بسياري از خبرگزاري ها از اين حادثه با عنوان بزرگترين فاجعه انساني نام بردند.
خبرگزاري ايلنا به نقل از رويترز نوشت: در طول سال ۲۰۰۳ ميلادي در مجموع ۷۵ هزار نفر در سراسر جهان در پي حوادث طبيعي جان خود را از دست دادند كه از اين ميان ۵۰ هزار نفر هموطنان زلزله زده ما در شهرستان بم بودند.به هر حال روزهاي زيادي از آن حادثه سپري شد. حادثه اي تلخ و جانسوز و ويرانگر كه در كوتاه ترين زمان ده ها هزار تن از انسان هاي اين خطه زرخيز را كه توليد و دسترنج آنها در اقصي نقاط ايران و جهان ديده مي شد، با بدترين شكل ممكن در زير خروارها خاك مدفون نمود، و اينك ماييم و بم؛ بمي كه مي خواهد دوباره نفس بكشد و دوباره: همان ارگ قديمي كاهگلي با برج و باروهاي زيبا؛ و عطر هل، دارچين و زنجبيل؛ و دوباره: مردماني ساده، نجيب و مهربان با دستاني پينه بسته از رنج پرتقال، ليمو و خرما...
كلام اول
ساعت ۵ و ۲۸ دقيقه و ۵۹ ثانيه جمعه پنجم دي ماه ۱۳۸۲ هجري خورشيدي؛ اينجا بم بود، اينجا بم هست، اينجا بم خواهد ماند.
سرماي سوزناك شب جمعه بم هنوز جايش را به طلوع زرين آفتاب گرم و لطيف كوير نداده بود كه بام بم فروريخت و دل ايران شكست.
من، دلم هري ريخت پايين. چندين بار شنيدم اما هرگز باور نكردم و نمي كنم. نمي دانم چرا يكباره به ياد هيروشيما و ناكازاكي افتادم!! كه اگر آنجا قهر انسان ها؛ بيگناهان بسياري را به خاك كشيد، اينجا قهر طبيعت براي چند دهمين بار  و يا چندصدمين و چندمين هزارمين بار ايران را به عزا نشاند.باور كنيم آنان زنده بودند. زندگاني كه شب را- نفس نفس- در روياي فردايي نو و پر از اميد و عشق و سفر سر بر بالين گذارده بودند. فردايي پر از كار و مهر... اما آن شب نه مثل هر شبي كه شبانه اي ديگر بود؛ تاريك تر از هر سياهي؛ و سپيده نرسيده بود كه سقف آوار مرگ شد: بام بم فرو ريخت و...
دسته جمعي پركشيدن را فقط براي مرغان مهاجر به ياد داشتم اما اينك مردماني خون گرم با چهره هايي كه تنديس آفتاب شده اند؛ در يك لحظه با هم پر كشيدند. انگار پرستوها زمستان بم را تاب نياوردند و رفتند... رفتند به سرزميني ناب، گرم و خالص... به سرزميني كه هرگز يخ نمي زند كه بخواهند بازگردند...
پروازشان به اشاره صدايي بود: صدايي مهيب در خاك و صعودي بي صدا در آسمان و سپس: نه تشييعي، نه سومي، نه هفتمي... و من هنوز گيجم؛ مبهوت و پريش و به هوش نيامده؛ با گريه هايي كه ديگر هيچ دردي را دوا نمي كند...
بم: ناشناس
بم؟...
سال ها پيش در دوره دبيرستان كه ناچار بودم جغرافياي استان كرمان را بخوانم و امتحان بدهم چقدر برايم سخت بود كه بم را هم بخوانم و از بم درس پس بدهم و چقدر خدا خدا مي كردم كه نمره اي ناپلئوني بگيرم و از شر درس خواندن خلاص شوم. انگار هرچه بيشتر درس مي خواندم كمتر ياد مي گرفتم. «بم» اصلاً توي ذهنم جا نمي گرفت... و حالا بعد از آن جمعه تلخ و تاريك؛ بم را نه من كه همه دنيا مي شناسند و راستي حالا چقدر دوست دارم جغرافياي استان كرمان را دوباره ورق بزنم و چقدر دوست دارم «بم» را دوباره امتحان بدهم؛ هرچند اين بار نمره بيست ديگر برايم حلاوتي ندارد...
۱۹۵ كيلومتر كه از كرمان در امتداد جنوب شرقي حركت مي كني دشت هاي پهناور حد فاصل جبال بارز و كوه هاي كبودي و چسبيده به كوير گرم لوت شهري است- شايد هم شهري بود- كه شرقي ترين شهرستان استان كرمان با مردماني به واقع شرقي، ساده، صميمي، خونگرم و زنده  دل را شامل مي شود.آنجا بم بود با ۱۰۶۷ متر ارتفاع از سطح دريا، ۳۰۰ روز دوره خشكي و ميانگين بارش سالانه ۸/۵۷ ميلي متر...
۱۹ هزار و ۴۸۰ كيلومتر وسعت اين شهرستان كه مشتمل بر ۴ شهر، ۴ بخش و ۱۳ دهستان بود؛ قبل از وقوع زلزله ۱۸۲ هزار و ۴۰ نفر جمعيت داشت... و بالاخره در نقشه گسل هاي استان كرمان خوانديم كه گسل بم از جمله گسل هاي كواترنر امتداد لغز مي باشد...
قدمت شهر بم را براساس سكه هاي مكشوفه درون ارگ حداقل به دوره اشكانيان نسبت مي دهند ولي براساس شواهد باستان شناسي (آثار يافت شده در قلعه دختر واقع در شمال بم) قدمت اين شهر به دوره هخامنشي مي رسد. آنچه مسلم است با توسعه راه هاي بازرگاني در دوره ساسانيان، بم موقعيتي ممتاز در ميان شهرهاي كشور يافته است. قرار گرفتن بركنار جاده ادويه (كه از هند آغاز مي شد و از سيستان و كرمان مي گذشت) و جاده اي كه از بندر هرمز به خراسان مي رفت و به جاده ابريشم متصل مي گردد، اين شهر را به صورت مركزي براي مبادلات بازرگاني در مي آورده است.از سوي ديگر به دليل آن كه آخرين شهر مهم در جنوب شرق كشور و قبل از مرز هندوستان بود براي حفاظت از راه هاي مذكور و مقابله با تهاجم بيگانگان قلعه و استحكامات كم نظيري در آن ساخته شده است.
اوج شكوفايي اقتصادي بم قرن چهارم تا ششم هجري بوده است. ارگ بم بزرگترين بناي خشتي جهان بوده و با مساحتي بالغ بر شش كيلومتر مربع بر فراز تپه اي به ارتفاع ۶۱ متر واقع شده است. تا ۱۸۰ سال پيش مردم در ارگ زندگي مي كردند.
... و به معلم جغرافي ام بگوييد شاگردت «بم» را دوباره خوانده و نوشته است...
- بم: ويران
بم؟...
پيش از زلزله طبق آمار و اطلاعات موجود در استان كرمان ۱۸۲ هزار و ۴۰ نفر از مردمان كوير در شهرستان بم ساكن بوده اند كه زلزله مهيب آن جمعه سرد و تلخ حدود ۴۱ هزار نفر از آنان را به كام مرگ كشاند. آمارها مي گويد نزديك به ۱۰ هزار نفر از ساكنان اين شهر نيز مجروح و بي خانمان شدند. برخي از گزارش هاي سازمان هاي بين المللي در روزها و ماه هاي پس از زلزله گزارش دادند كه پس از زمين لرزه پنجم دي ماه؛ تنها ۲۵ هزار نفر در شهر بم باقي ماندند و بقيه يا كشته شده و يا شهر را ترك كردند. بنابر برخي گزارش هاي رسمي ۱۸ هزار خانه در ۲۵۰ روستاي شهرستان بم به كلي منهدم شد و حدود ۷۰ درصد مراكز آموزشي- فرهنگي از جمله ارگ تاريخي بم به عنوان بزرگترين مجموعه خشتي جهان ويران شد. علاوه بر آن يك سوم معلمان و ۱۰ هزار دانش آموز نيز در جريان زلزله بم جان باختند.
آمارهاي سازمان بهزيستي مي گويد اين حادثه مهيب ۵۰۰ معلول نخاعي بر جاي گذاشت و دست كم ۶ هزار كودك يكي از والدين خود را از دست دادند و ۱۸۰۰ كودك نيز يتيم شدند.
بم: نيشگون
بم؟...
ايران مطابق گزارش هاي سازمان ملل متحد دهمين كشور بلاخيز جهان است كه ۳۱ حادثه طبيعي از مجموع ۴۰ حادثه طبيعي شناخته شده از جهان در آن امكان وقوع دارد و سالانه دهها هزار نفر از شهروندان ايراني در اين حوادث جان خود را از دست مي دهند و ۱۱۰۰ ميليارد ريال خسارت مالي را بر اقتصاد آن وارد مي سازد.
خشكسالي، سيل، زلزله و حركت هاي توده زمين، رگبار، بوران و تندباد و ساير حوادث طبيعي سالانه كشور پهناور ما را درمي نوردند و خسارت هاي مالي و جاني فراواني را بر جاي مي گذارند و اين وظيفه مسئولين ماست كه از حجم خسارات اين حوادث بكاهند اما... دريغ و درد...
آموختن بعضي درس ها در مكتب لايتناهي حق به سادگي امكان ندارد و بايد آنچنان تلخ و سخت باشند كه آموزه اش تا سالها در ذهن و روحمان حك شود.
درس هاي آن جمعه سرد بم؛ آنچنان تلخ و هولناك بود كه هر بيننده اي- حتي غريب- را هم به اندوه وامي داشت. آن جمعه؛ علاوه برآموزه هاي صبر و آرامش و گذر از امتحان الهي براي ساكنان صميمي و صبور بم؛ درس هايي نيز براي مسئولينمان به ارمغان آورد: كمبودهاي مديريتي مان را باور كنيم...
با قهر طبيعت و فجايع و وقايع طبيعي نمي توان به مقابله مستقيم برخاست. خشكسالي، سيل، زلزله، آتش سوزي هاي طبيعي و... رخ مي دهند و بايد اتفاق بيفتند اما آيا به راستي بايد نشست و ديد... فعل و انفعالات انسانهاي كوته انديش امروزي در تسريع و يا كندي برخي از وقايع طبيعي- خواه ناخواه- متأسفانه اثر گذاشته است، اما به جرأت مي توان گفت كه فجايعي مانند آتشفشان و زلزله نيز هستند كه دست انسان هاي امروزي تأثيري در تسريع و يا كندي روند رخداد آنها ندارد، اما در عين حال بايد بدانيم كه خداي عز و جل كه انسان را برترين مخلوق خود معرفي كرده است، به واسطه عقل و فهمي است كه در ذات او به وديعه گذاشته تا بتوانند با استفاده از اين موهبت الهي كه همانا عقل اوست به اضافه امكانات بي شماري كه در طبيعت مهيا نموده بهره جسته تا خود را در مقابل عوامل مخرب طبيعت كه ناشي از فعل و انفعالات وجودي كره زمين مي باشد حفظ و ايمن سازد اما واي از اين موجود كوته نظر... «و لقد ذرانا لجهنم كثيراً من الجن و الانس لهم قلوب لايفقهون بها و لهم اعين لايبصرون بها و لهم اذان لايسمعون بها... و محققاً بسياري از جن و انس را براي جهنم واگذاريم كه آنها را دلهايي است بي ادراك و معرفت و چشم هايي بي نور و بصيرت و گوش هايي ناشنواي فهم و شعور و حقيقت... اعراف- ۱۷۹» ... و به راستي چقدر ايمان داريم و چقدر مطمئنيم در فرداي اين لحظه اي كه اين مقاله را مي خوانيم؛ سيرجان، جيرفت، كهنوج، رفسنجان و يا كرمان در نزديكي شهرستان بم دوباره به تلي از خاك مبدل نشوند و يا چقدر مطمئنيم كه سقف خانه ها در تهران، تبريز، مشهد و اصفهان آوار مرگ نگردد. چقدر مطمئنيم؟ چقدر؟... كمي بينديشيم و به خود بياييم. كمي بينديشيم و تأمل كنيم كه چرا در جايي مثل بم كه مطابق اعلام نظر كارشناسان، در آن خطر نسبي زلزله در موقعيت زياد اعلام شده است؛ حساس ترين ساختمان ها مانند بيمارستان ها، درمانگاه ها، مراكز آتش نشاني، تأسيسات آبرساني و برق رساني، فرودگاه، مخابرات، تأسيسات انتظامي و امدادي و... پس از زلزله كه اتفاقاً كمتر از ۷ ريشتر نيز بود به كلي منهدم و تخريب گرديدند! مطمئن باشيم ملت فهيم ايران هرگز كوتاهي هاي مسئولين اجرايي كشور را نخواهند بخشيد.
كلام آخر
بم در قلب هايمان پابرجاست همچنانكه عشق به ايران هرگز از دلهايمان پاك شدني نيست. بم را خواهيم ساخت مطمئن باشيد با همين دست هاي خسته و اراده هاي متحدمان بم را مي سازيم: زيباتر و رويايي تر... بم دوباره سرپناهي مي شود براي همه ساكنان صميمي و دلتنگ كوير... و كلبه هايي كه مأمن نجواهاي عاشقانه است، دوباره مرهم دردهاي دلتنگي و خستگي خواهد شد. مطمئن باشيد، بم سر بلندمان مي كند...
هنوز به ياد نداريم كه سفرهاي وزرا و مسئولين طراز اول كشور در طول دو سال از يك منطقه از كشورمان به وسعت بازديدها از بم شده باشد. سفرهاي چندگانه رئيس جمهور پيشين و سفر آغازين روزهاي مسئوليت رئيس جمهور جديدمان نشان از نگاهي ويژه به بم است. علاوه بر اين و مهم تر از همه سفرهاي سه گانه مقام معظم رهبري به عنوان عالي ترين مقام حكومت اسلامي ايران نشان از دغدغه هاي فراوان مسئولين براي بازسازي بم است.
در بم تلاش هاي بي شماري صورت گرفته كه جاي تقدير دارد اما وسعت اين فاجعه مطمئناً روند بازسازي را به كندي واخواهد داشت، اما به هر تقدير بسيار اميدواريم به همين زودي ها حيات بم را دوباره به نظاره بنشينيم. وسواس و جديت بيشتر مسئولين؛ مطمئناً آرزويمان را محقق خواهد كرد. بايد بدانيم براي داشتن بمي نوساخته و زيبا شده و براي رسيدن به ايراني توسعه يافته و همراه با تمدن كهن اسلامي و شرقي، از همين امروز بايد خدمتگزاري از شعاري يك ساله و هرساله به راهبردي ميان مدت تبديل شود تا ايران آينده مان، سرزميني آباد، با نشاط و توسعه يافته باشد. سرزميني باشد كه بيانگر تمدن كهن اسلامي و تبلور توانمندي دختران و پسران ايراني باشد. به همين منظور فقط و فقط بايد بيش از گذشته «كار» كرد. مطمئن باشيد ما مي توانيم.

حيله هاي رواني
حوصله ندارم
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر- هفته هفتم
005274.jpg

اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه اتفاقي رخ مي دهد؟
جواب:مفهوم آن جمله تغيير مي كند يا به عبارت دقيق تر، درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند.
آيا حوصله داريد درباره عبارت بالا فكر كنيد؟ 
آيا حوصله داريد فكر نكرده پاسخ ما را قبول كنيد؟
حوصله انتخاب داريد؟ انتخاب با فكر و مراقبت؟ مثلاً انتخاب يك كتاب براي مطالعه.
چه موقع پرحوصله هستيد؟
از روي عادت، درك مي كنيد يا از روي فكر؟ دوباره بخوانيد! از روي عادت درك مي كنيد يا از روي فكر؟
تقريباً همه افراد وقتي خيلي گرسنه هستند، حوصله انديشه هاي عميق را ندارند. دليل آن را همه ما مي دانيم. تقريباً همه آدم ها وقتي بيمار هستند حوصله بسياري از كارهاي روزمره را ندارند ، دليلش را همه درك مي كنيم. بسياري از افراد وقتي بي پول مي شوند حوصله خيلي چيزها را ندارند. آيا دليلش را مي دانيد؟ مي توانيد آن را بيان كنيد و توضيح دهيد؟
بعضي آدمها حتي وقتي پول ندارند هم باحوصله هستند. آيا دليلش را درك مي كنيد؟ اصلاً حوصله اين همه سؤال پشت هم را داريد؟
باز هم سؤال: حوصله چيست؟ حوصله داشتن همان قدرت هماهنگ بودن است.
وقتي با مشكلي مواجه مي شويد كه بايد بينديشيد و تصميم صحيح يا صحيح ترين تصميم را بگيريد، اگر در وضعيت بحراني نباشيد، يعني مجبور به اقدام فوري نباشيد، خيلي سريع به اين احساس مي رسيد كه حوصله نداريد. يعني توانايي هماهنگ شدن با همه جوانب مربوط به مشكل يا مسأله خود را نداريد و آن را به وقت ديگر معوق مي كنيد. آن وقت كي است؟ موقعي كه وضعيت به بحران رسيده باشد و يا به اصطلاح به دقيقه ۹۰ رسيده باشد. عدم هماهنگي ذهن با شرايط بيروني، همان احساس بي حوصلگي است. بي حوصلگي مستمر و طولاني همان افسردگي است. در واقع يك فرد بي حوصله يا افسرده، بيمار نيست. تأكيد مي كنم بيمار نيست بلكه فقط طرز فكر او غلط است. بسياري از مشكلات رواني ما كه به راحتي براي آنها دارو تجويز مي شود، ممكن است علائم يك بيماري را داشته باشد ولي كاملاً در احاطه و تسلط دستگاه ايمني رواني ما قرار داشته باشد، در اين حالت يك مشكل ذهني يا رواني، بيماري تلقي نمي شود فقط تفكر غلط باعث به وجود آمدن خطاي ادراك و علائم ويژه آن مي شود.
آيا مطلب هفته قبل را خوانده ايد؟ در موضوع هفته قبل، «منظوري نداشتم» ديديم كه وقتي افراد قرار است رفتار خود را تحليل كنند، به جاي تحليل، آن را توجيه مي كنند و وقتي در اين حالت شنونده قانع نمي شود و بحث را ادامه مي دهد، با خلق تنگ گوينده مواجه مي شود. يعني «حوصله ندارم» ، «بحث نكن» ، «كش نده» و از اين قبيل گفتار كه البته نوعي رفتار و طرز عمل است. حال ممكن است در شرايط مشابه به شخصي برخورد كنيد كه اتفاقاً رفتار ناخوشايندي از او سرزده است ولي با حوصله تمام خود را نقد و تحليل مي كند، از شما عذرخواهي مي كند و حتي در شما هم حوصله ايجاد مي كند. در اينجا از رفتار اين شخص چه فكر يا احساسي در شما ايجاد مي شود؟
دقت كنيد: هرگاه حوصله نداشته باشيد انرژي بيشتري براي سپري كردن اوقات خود صرف مي كنيد و برعكس هرگاه حوصله كنيد، انرژي و زمان كمتري براي حل كردن مشكلات خود مصرف مي كنيد.
مكانيزم اين جريان چگونه است؟
توجه كنيد: ما عادت كرده ايم كه هميشه روي سيم آخر زندگي كنيم. اين يعني زندگي كاهلانه، يعني فقط به شرط بحران و ضرورت هاي نهايي، كار و اقدام كردن. زندگي كاهلانه موجب تأثير و جمود است. تأخير، خود به تنهايي عامل احساس عدم امنيت و باعث اضطراب است. ما به وسيله انتخاب هاي ضعيف خود، تأخير مي كنيم. با تأخير، زندگي خود را ناامن مي كنيم، با ناامني قضاوتمان را درباره زندگي تيره، محدود و غيرمنطقي مي كنيم و سپس، از زندگي گله مي كنيم كه چرا همه چيز ناامن است. ما امنيت خود را فقط معلول شرايط بيروني مي دانيم ولي حداقل يكي از مواردي كه آرامش و امنيت معلول پول يا ساير شرط هاي بيروني نيست همين مورد است. تنبلي، كهولت و تأخير، امكانات و احتمالات زندگي ما را خنثي مي سازد، حال براي بازسازي آن امكانات و احتمالات ناچاريم يا صرف نظر كنيم و موقعيت خود را ضعيف سازيم يا به فشار و زور متوسل شويم تا شايد چيزي را جبران كرده باشيم كه اين خود، بسيار انرژي بر است تا بتوانيم دوباره توازن لازم را برقرار كنيم. همه اينها به خاطر يك لحظه بي حوصلگي اتفاق مي افتد. حوصله ندارم يعني تمركز ندارم، يعني هماهنگ نيستم، چرا هماهنگ نيستيم؟ چون تعادل درون مان به هم ريخته است؟ يعني به يك عنصر، به يك موضوع در درون مان بيش از بقيه اهميت داده ايم، آن را سنگين  تر كرده ايم، همين باعث عدم توازن و هماهنگي مي شود.
توجه: چند لحظه كوتاه بي حوصلگي برابر است با شكل گرفتن يك بحران كامل.
اگر احساس مي كنيد كه بيشتر زندگي خود را با بحران و پيچيدگي سپري كرده ايد، بدانيد كه انسان كم حوصله اي هستيد و بدانيد كه در شرايط غيربحراني اصولاً مرد عمل و اقدام نيستيد، پس زندگي به شما بحران هديه مي كند تا شما را به عمل بياورد. اين هيچ ايرادي ندارد كه گاهي به ميل و اراده خود، از هماهنگ شدن صرف نظر كنيد، مهم اين است كه آگاه باشيد چه مي كنيد. آگاه باشيد كه به ميل خود نخواسته ايد هماهنگ باشيد، در اين صورت، رفتارهايتان را خواهيد شناخت.
همچنين درك خواهيد كرد كه سايرين نيز گاهي نياز دارند هماهنگ نباشند. اين گونه با ديگران به تفاهم مي رسيد.هر وقت كه بي حوصله شديد، خود را دقيق نگاه كنيد، به آرامي بگذاريد ذهنتان نفس بكشد.
قطعاً داروي بي حوصلگي، آرام بخش هاي شيميايي نيست، ويتامين هم نيست، كدئين هم نيست. پس چيست؟ قدري حركت، حتي ضعيف، اقدام حتي به اشتباه، مطالعه، حتي يك خط، بايد بيدار بود و آموخت. بايد با زندگي مثل يك موجود زنده همراه شد.
مهشيد سليماني

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |