نگاه
چند وقت است صداي آب را نشنيده اي؟!
بحثي درباره لزوم تقويت صبر در آموزش فراگيران
|
|
پروين قائمي
«هي! يك دقيقه صبر كن. كجا با اين همه عجله؟»
مدتهاست چنين جمله اي را از زبان هيچ مربي و معلمي نشنيده ايم. عجله كردن و شتاب داشتن، انگار جزو فضيلت هاي زندگي معاصر شده است. به قول لئوبوسكاليا، «همه پايشان را روي گاز گذاشته اند تا هر چه سريع تر سر چهارراه برسند و پشت چراغ قرمز بمانند!»
مسابقه عجيب گردآوري اطلاعات در زمينه هاي گوناگون، بدون توجه به تعمق درباره آنها و تبديل اطلاعات به معلومات به معرفت و آگاهي، تحفه نظام هاي آموزشي مبتني بر آزمون هاي چند جوابي است كه در آنها، منحصراً سرعت پاسخگويي اهميت دارد و از انديشه، تعمق و تحليل، در آنها كمتر نشاني مي توان يافت.
***
«چند وقت است صداي آب را نشنيده اي؟»
اين سؤال عجيب پيرمردي بود كه به علامت زدن اضطراب آلود دفترچه آزمون ها توسط جواني كه روي نيمكت پارك كنار او نشسته بود، نگاه مي كرد و با لبخند مهرباني سرش را تكان مي داد. جوان ابتدا نگاه گذرايي به پيرمرد انداخت و انگار متوجه نشده باشد، دوباره با سرعت هرچه تمامتر مشغول علامت زدن شد. بعد ناگهان دستش بي حركت روي صفحه كتاب ماند، سرش را بلند كرد، نگاهي به پيرمرد و نگاهي به جويبار كوچك پشت سرش انداخت. كتاب را بست و با دقت گوش داد. پيرمرد نگاهش مي كرد، جوان بعد از يكي دو دقيقه، نفس بلندي كشيد و گفت:
«خيلي وقت بود... شايد از بچگي!»
پس از جايش بلند شد، با پيرمرد خداحافظي كرد و راه افتاد.
***
علت اين همه تنش و فشار روحي چيست؟ چرا در يك لحظه به پنج شش موضوع مختلف فكر مي كنيم؟ اين همه فشار براي آموزش براي چيست؟ چرا هيچ كس صبر، تعمق، راحتي و شادماني را درس نمي دهد؟ انسان براي ايجاد ارتباط با طبيعت و ديگران خلق شده است. در ميان اين غوغاي اطلاعاتي، جاي ارتباط حقيقي كجاست؟
فرزندان ما يكسره تبديل به انبان افكار گوناگون شده اند. شلوغي ذهن و درگيري مغز، كار به جايي رسيده كه آدم ها از سكوت مي ترسند و اگر كسي هم نباشد كه با آنها حرف بزنند، حتماً صداي ضبط يا راديو و تلويزيونشان بلند است. در ميان اين هياهوي بسيار براي هيچ، سكوت كردن و صبرداشتن را كه اساسي ترين ابزارها براي رسيدن به انديشه ژرف است، از ياد برده ايم. ما ديگر قادر نيستيم ذهن خود را حتي براي چند دقيقه از هياهويي كه در زندگي روزمره گرفتار آن مي شويم، خالي كنيم. ما وسيله را به جاي هدف گرفته ايم و در نظام آموزشي خود، جاي اطلاعات را با معرفت و انديشه ورزي عوض كرده ايم.
براي رهايي از اين وضعيت، ناچاريم براي مدت كوتاهي هم كه شده بايستيم و نگاهي به خود، فرزندانمان و زندگي مان بيندازيم. به راستي هدف از يادگيري چيست؟ مصرف زدگي، طاعون هولناكي است كه تمامي ابعاد زندگي ما را بلعيده است، اما اين بلاي خانمانسوز هنگامي كه قدم به حيطه انديشه مي گذارد، بسيار مصيبت بارتر مي شود. ما متأسفانه با اتخاذ شيوه هاي انفعالي در قبال نظريه هاي آموزشي ساير كشورها، نظريه هايي كه بي ترديد متناسب با نظام هاي اجتماعي، فرهنگي و اعتقادي خود آنها ساخته و پرداخته مي شوند، به كلي خط بطلان بر شيوه هاي مألوف و مفيد فرهنگي خود كشيده و خود و فرزندان را دچار هراس از «همرنگ جماعت نشدن» كرده ايم. ظاهراً نخستين و اساسي ترين وظيفه نظام هاي تعليم و تربيتي جهان، پرورش انساني متفكر و توانايي است كه پيوسته شهامت و جرأت نقد انديشه هاي پيشين و ارايه آراي متين و مستدل و نويني را داشته باشند. نظام آموزشي مبتني بر حجم اطلاعات و عاري از صبر و تعمق و خردورزي، بديهي است كه قادر به پرورش فرهيختگان جسور و شجاع نيست و اكثريت قريب به اتفاق كساني كه بار سنگين تمدن و فرهنگ اين كشور را به دوش مي كشند، كساني هستند كه به انواع ترفندها، گريبان انديشه خود را از آموزش فله اي و شتاب آلود، رها كرده و به مدد همت و پشتكار فردي و مدد گرفتن از صبر و شكيبايي بزرگان پيشين، به عمق دانسته هاي خويش دست يافته اند.
آموزش حجمي و عجولانه، تكيه بر محفوظات، اجتناب از بحث ها و تجربه هاي منتقدانه، تقيد به متون و موضوعات از پيش ساخته كه گاهي هم صحت و سقم آنها مورد ترديد قرار مي گيرد، جداسازي دانش آموز از طبيعت، واقعيت هاي اجتماعي و آموزش در محيط هاي كسالت بار و دروبوم بسته، هرچند ممكن است به قبولي در دانشگاه هاي مبتني بر همان شيوه چند جوابي بينجامد، ولي بي ترديد، از چنين نظامي، افرادي كه بتوانند در جامعه خويش تحولات بنيادين به وجود آورند، كمتر بيرون مي آيند و ما باز براي نظريه پردازي و خردورزي هاي كارگشا، بايد چشم به فراسوي خود داشته باشيم.
|