فيلم «حكم» ساخته «مسعود كيميايي» از نگاه خوانندگان
بهترين ها در آينده
پروين رئوفي
|
|
|
|
|
|
وسوسه ديدن يكي ديگر از آثار كارگردان قديمي سينماي ايران كه خاطره ديدن بعضي از فيلم هاي قبل از انقلاب ايشان را هنوز در خاطر دارم، باز هم باعث شد كه فيلم هاي ضعيف چند سال اخير اين كارگردان صاحب نام گذشته را از ياد ببرم و بعد از يك روز كاري سخت و تحمل حدود ۳ ساعت ترافيك براي رفت و برگشت به منزل را نديده بگيرم و به ديدن فيلم حكم بروم و اميدوار باشم كه شايد اين بار با بازي استاد انتظامي فيلمي متفاوت را تماشا كنم.
فيلم با تصوير يك گانگستر با كلاه بر سر و سيگار بر لب با پس زمينه نمايش آثار قديمي سينماي جهان خود را معرفي مي كند. بعد از اتمام تيتراژ و... وارد يك فضاي بسيار قوي، رعب انگيز و باراني كه از نظر ميزانسن و فضاسازي و فيلمبرداري كم نظير است مي شود. چند نفر ماسك به صورت وارد يك خانه شيك و مجلل مي شوند و ظاهرا يك خلافكار و شارلاتان را كه با پول و آبروي آنها بازي كرده تهديد مي كنند. آنها ابتدا دنبال پول و جواهرات هستند ولي در ادامه ماسك ها را برداشته و معلوم مي شود دو نفر از آنها بطور جدي قصد انتقام و تسويه حساب شخصي دارند. آنها از رابطه ناسالم آن مرد پرده برمي دارند و با مصدوم كردن او آنجا را ترك مي كنند. ادامه فيلم با تلاش آنها براي تهيه گذرنامه جعلي و فرار به خارج است. در اين رابطه با «رضا معروفي» آشنا مي شوند. او از طرف باندهاي خاصي مسؤول دادن گذرنامه به آنهاست. آنها ۳ نفرند. پسري به نام سهند كه مي ماند ولي فروزنده دختري است كه دوست محسن (يكي ديگر از آنها) بوده و بعد از چند سال بي خبري همديگر را پيدا كرده اند، به اضطرار زمان به طرف مرز حركت مي كنند. رضا معروفي و سهند در راه برگشت به تهران ماجراي زندگي شان براي هم تعريف مي كنند. سهند در دوران دانشجويي عاشق دختري مي شود ولي آن دختر بخاطر مخالفت خانواده اش به خارج مي رود و بعد از ۳ ماه برمي گردد و با سهند ازدواج مي كند ولي بعداً معلوم مي شود كه او در خارج عاشق كس ديگري شده و براي فراموشي عشق نافرجام خود با سهند ازدواج كرده است و عاقبت نيز خود را در دريا غرق مي كند! محسن و فروزنده در نهايت بي اعتمادي سفر مي كنند. محسن كه بشدت درگير روابط ناسالم باند بازيهاي گروههاي خطرناك شده به راحتي آب خوردن و حتي آسان تر از آن آدم مي كشد. او با فروزنده درگير مي شود و بعد از ضرب و شتم او از هم جدا مي شوند. فروزنده كه ظاهراً پناهي ندارد پيش رضا معروفي و سهند برمي گردد و تصميم به انتقام از محسن مي گيرد. البته فيلم معلوم نمي كند چرا سهند با رضا معروفي زندگي مي كند.
رضا معروفي به او قول مساعد مي دهد ولي منتظر فرصت مناسب است كه دست دهد. طي حوادثي عاقبت امكان انتقام پيش مي آيد و او محسن را در حالي كه منتظر دختري ديگر است تا با او فرار كند پيدا مي كند ولي دچار احساسات شده و نمي تواند او را بكشد و نهايت رضا معروفي ماشه را كشيده و محسن را به قتل مي رساند. در صحنه پاياني فيلم فروزنده و محسن خاطرات و عشق خود را يادآوري مي كنند.
فيلم در يك فضاي رئال اتفاق مي افتد و بايد منطق خاص خود را داشته باشد و از يك رابطه علي و معلولي خاصي كه مخصوص اين نوع فيلم هاست تبعيت كند كه اينگونه نيست. طرح مغشوش فيلم مشخص نمي كند كه اتفاقات فيلم برمبناي كدام واقعيت هاي بيروني حركت مي كند. فيلم مي خواهد چه چيز را بگويد! آيا باندهاي مخوف را افشا مي كند و جوان هايي را كه قرباني مي گيرند؛ ولي بيشتر از آنكه روابط را افشا كند به تقليد از فيلم هاي خارجي نوچه ها و ظواهر آنها را بيان مي كند. يا، فيلم از عشق هاي امروزي انتقاد مي كند كه ديگر وجود ندارد. در جايي كه فروزنده مي گويد «ما به هم عادت كرده بوديم.» يا سهند از بي وفايي معشوق مي گويد كه امروز عاشق است و فردا فارغ. ولي باز همه چيز در سطح مي ماند و توجيه لازم براي حركتهاي آنها وجود ندارد.
از نظر شخصيت پردازي ديگر بدتر است. اين جوانها نماينده و مصداق كدام يك از جوانان كشورمان هستند و يا مي توانند باشند. آيا آنها دانشجويان سرخورده هستند؟ كه زماني انقلابي و كتاب خوان بودند؟
رضا معروفي كيست؟ واقعا نماد كدام يك از افراد جامعه ما هست و يا مي تواند باشد. او اجراكننده حكم است. او كه طرفدار سينما از نوع خاص اش است، به گذشته تعلق خاطر دارد. هم خير و هم شرور است.
عضو باند است. رابط باند جعل گذرنامه است. در ابتدا خود را شاگرد يكي از رؤساي باند معرفي مي كند. چگونه است او هم با آنها كار مي كند و هم مخالف آنهاست. مي تواند اين گونه باشد ولي فيلم بايد پرداخت محكمي داشته باشد و آن شخصيت را باورپذير كند. چرا او تغيير مي كند ؟ رضا معروفي آدم عجيبي است با عرض معذرت از استاد انتظامي (با بازي كليشه اي آقاي انتظامي) او از صادق هدايت نقل قول مي كند. خود را دوست صميمي او نشان مي دهد و از قضا يكي از شبهه انگيزترين و نااميدكننده ترين جمله او را نقل مي كند. «خودكشي تنها سرمايه انسان است.» آيا هدايت يعني همين جمله آنهم از زبان يك دوست. رضا معروفي در ضمن مي خواهد خطرات قدرت را هم بيان كند فقط با يك جمله «يك بار تنم به قدرت خورد و هنوز درگير مشكلاتش هستم» (نقل به مضمون). او براستي آدم عجيبي است و فقط مي تواند در يك ذهن مغشوش وجود داشته باشد. براستي چرا اين مرد با اين همه تجربه، عشق، حادثه و سرد و گرم چشيدن روزگار و عشق سينما داشتن باز هم عشق را نمي شناسد و جامعه را نيز! چرا او اينقدر احساساتي است و از كشتن محسن فقط به خاطر اينكه مي فهمد اسلحه اش خالي بوده اين قدر متأسف مي شود كه مي گويد تا آخر عمر ناراحت خواهد بود. آيا مي تواند تلقي او از عشق خام تر از فروزنده باشد كه گيج باشد و بي تجربه! و فوري يادش مي رود همه آن زجرها و ضرب و شتم ها و... را و بر بالين محسن گريه مي كند. تا كي بايد به يك سنت قديمي و نادرست صحه بگذاريم و هنگام مرگ كسي بدي هايش از يادمان برود و مانند ۱۴ ساله ها به عشق فكر كنيم! تماشاگر نيز هنگام خارج شدن از سينما عصباني است و همانند شخصيت ها و كارگردان سردرگم، كلافه و بي هدف و بي اعتماد. حتماً موقع آن رسيده كه واقعاً بينديشيم كه «بهترين ها نه در گذشته، بلكه در آينده اند.»
|