ميهمان ناخوانده
|
|
|
|
يك نمايش ديگر با بازيگران سينمايي روي صحنه است؛ به نظر نمي رسد موج حضور سينمايي ها در تئاتر پايان پذير باشد
ليلي نيكونظر - اوايل دهه 60، سينما در يك وضعيت خاص انتقالي قرار مي گيرد؛ سينمايي كه ديگر به علت تغيير شرايط اجتماعي و عوض شدن موازين هنري و فرهنگي، بازيگران سابق را برنمي تابد، عده زيادي از بازيگران تئاتري را در خود جاي مي دهد. همان ها كه تا پيش ازآن شهرت هاي چنداني نداشتند، ناگهان سينما را قبضه مي كنند و به كلام بهتر، نجاتش مي دهند. هرچند كه اين حضور ديري نمي پايد و با رشد نسل جوان بازيگر و تولد چهره هاي نو و به عرصه آمدن جواناني كه از همان ابتدا در سينما بوده اند و آغازشان از سينما بوده است، اين نسل از بازيگران پس مي خورند و دوباره به عرصه نمايش بازمي گردند.
حال اين سال ها را كه در نظر بگيريم، وضعيت برعكس شده است. عده زيادي از بازيگران عزم مي كنند به تئاتر بيايند و همان زمان كه براي قرار گرفتن در كانون يك نمايش دورخيز كرده اند، در گفت گوهايشان از اين مي گويند كه خانه اصلي شان تئاتر است و ذاتا تئاتري هستند يا داشتن تجربه هاي نمايشي از آرزوهاي ديرپايشان است و جالب اينجاست كه وقتي اين حضور محقق مي شود، همه به ناگهان از اين همه شور و ذوق تئاتري شدن و ژن نمايش و قريحه تئاتر، به بازيگران ضعيفي تبديل مي شوند كه صدايشان در نمي آيد و مي ترسند و تسلط ندارند و مخاطب تئاتري را به خنده مي اندازند. اين بازيگران كه اغلب چهره اند و با شخصيت هاي سينمايي شان شهرت هاي عجيب و غريب دارند وگاهي آنقدر اسم و رسم دارند كه همان قرارگرفتنشان در فهرست بازيگران يك نمايش كافي است كه تا مدت ها سوژه خبرهاي تئاتري باشند و نفس مخاطب سينما- تئاتر را بند مي آورند، به اين خاطر در يك نمايش قرار مي گيرند كه به تئاتر ساكن و لخت و مرده شهر، تكاني بدهند و مخاطب به تالارهاي نمايش بياورند و اتفاق باشند و نفسي تازه در ناي وني بي جان تئاتر بدمد. اما جالب است كه اين حضور باوجود فراهم كردن سوژه هاي خوب خبر و تبليغ و اينكه گاهي حتي باعث فروش بيشتر مي شوند وجدا از مخاطب پيگير و هميشگي نمايش، دلباختگان وجهه هاي سينمايي را هم به عرصه مي كشانند، در مراحل بعدي و اصل كار و اجراهاي عمومي و اصلي، در كارنامه هايشان نقاط سياه ثبت مي كنند و مخاطب تئاتري را هم مي رنجانند و شيفتگاني كه از سينما تا نمايش آمده اند را دلسرد مي كنند و در غالب موارد سبب ياسند و نااميد كننده اند. بازيگري كه صدايش به ته سالن نمي رسد و براي آنكه صداي تعليم نداده اش را به سراسر تالار برساند آنقدر جيغ مي كشد كه صدايش مي گيرد تا جايي كه مخاطب نشسته روي صندلي را نگران حال خود و باقي نمايش مي كند، اين روزها اولين فكري است كه از سابقه اين حضورها به ذهن مخاطب پيگير تئاتر و تئاتري هاي شهر و قديمي هاي نمايش متبادر مي شود. هرچند كه انگار تئاتري ها دل خوشي از اين چهره هاي محبوب ندارند و پاي حرف هاي اهالي نمايش كه بنشيني، اين حضورها را پاي ادا و اصول هاي روشنفكري مي گذارند و اين دسته از بازيگران را نوكيسگاني مي دانند كه بي جهت دنبال كشف عرصه هاي تازه اند و اينكه اينها تازه واردان و مهيمانان ناخوانده اي هستند كه نان چهره هايشان را مي خورند و... اما منصفانه هم كه بخواهي قضاوت كني هيچ چيز براي يك نمايش و يك چهره محبوب سينمايي بدتر از اين نيست كه هر شب اجراي نمايش ، باعث خنده حضار شود و از جمعيتي كه از سالن هاي نمايش بيرون مي آيند، به حالت نجوا بشنوي كه مي گويند: خانم فلاني اگر همچنان جيغ بكشد و داد بزند، تا دو- سه شب ديگر كاملا صدايش را از دست مي دهد . به هر حال اين حضورها احتمالا بايد با ميزان دقيق تري اندازه گيري شود و لباس هايي كه براي اين چهره ها در سالن هاي نمايش اين روزها دوخته مي شود بايد به قامتشان بيايد. بازيگر چهره اي كه مخاطب پرشور سينما را هم به تالارهاي نمايش مي كشاند مهم است، اما مهمتر اين است كه اين مخاطب، با ريشخند و حالت تمسخر و بعضا هاج و واج از تالار نمايش بيرون نرود. قطعا اين از همه چيز مهمتر است.
شهاب مهدوي- در روزهايي كه سينماي فارسي غرق در ابتذال و پيش پاافتادگي بود، تئاتر، دوران طلايي اش را پشت سر مي گذاشت. شايد به همين خاطر بود كه معدود تجربه هاي متفاوت سينماي ايران در دهه 40 (با استثنايي به نام قيصر كه البته مشايخي در آن حضور يافت) با حضور بازيگران تئاتر مقابل دوربين رفتند. تئاتري ها با فيلم هاي متفاوت به سينما آمدند، ولي تداوم حضورشان در اين سينما اغلب در همراهي با فيلمفارسي ها رقم خورد. آنچه از اين حضور در خاطره ها ثبت شده، همان چند فيلم متفاوت موج نو است.با پيروزي انقلاب اسلامي و كنار رفتن بيشتر ستاره هاي آن سينما (كه ديگر با معيارهاي جامعه همخواني نداشتند)، حضور بازيگران تئاتر در سينما به شدت پررنگ شد؛ نسلي كه با خود اخلاق و آرمان هاي صحنه تئاتر را هم به سينما آورد تا هم دامن آلوده سينما را تا حد مقدور و ممكن پاك كند و هم معيارهاي بازيگري سينما را تغيير دهد. بازيگراني كه در دهه 60 از تئاتر به سينما آمدند، خيلي زود به قدري پركار شدند كه ديگر مجالي براي حضور در صحنه نيافتند.
اگر نگاهي به آمار پركار شدن بازيگران سينماي ايران در آن سال ها بيندازيم بيشتر شاهد كساني مي شويم كه پس از سال ها خاك صحنه خوردن، به سينما آمده بودند.
در آن سال ها نه تنها هيچ مخالفتي از سوي اهالي سينما با ورود تئاتري ها به سينما نشد بلكه سينمايي ها اين حضور را غنيمت شمرده و از آن استقبال شاياني هم به عمل آوردند.
در دهه 70، حضور بازيگران تئاتر در سينما به تدريج كمرنگ شد، چون سينما هم پس از دهه آزمون و خطا سرانجام ستاره هاي خود را يافته بود و حالا همان بازيگران پركار دهه 60، چاره اي جز بازگشت به صحنه تئاتر يا تلويزيون نمي يافتند.
از چند سال پيش ما شاهد اتفاق تازه اي شديم و اين بار اين بازيگران جوان سينما بودند كه علاقه مند به حضور در صحنه تئاتر نشان مي دادند. محمدرضا فروتن در اوج شهرت و محبوبيت، با گروه دكتر رفيعي تمرين كرد تا در رمئو و ژوليت حضور يابد؛ اتفاقي كه تئاتري ها اصلا از آن استقبال نكردند. با اين همه روند حضور سينمايي ها به تئاتر متوقف نشد. كار به جايي رسيد كه چند كارگردان شاخص سينما هم اعلام كردند كه قصد دارند نمايش هايي را روي صحنه ببرند. ماجرايي كه البته از مرحله حرف فراتر نرفت، ولي بازيگران جوان سينما مصرتر از كارگردانان قديمي نشان مي دادند. به همين خاطر و با وجود استقبال نه چندان شايان توجه تئاتري ها، آنان روي صحنه آمدند و بر رونق تئاتر افزودند. در اينكه حضور بازيگران سينما در صحنه تئاتر از چه كيفيتي برخوردار بوده، روايت هاي متفاوت و حتي متناقضي وجود دارد، ولي در يك نكته همه اتفاق نظر دارند كه حضور بازيگران سينما، بر تعداد مخاطبان تئاتر مي افزايد. شهرت و محبوبيت، هر چند هم كه آن را كاذب بخوانيم و محصول جذابيت هاي ظاهري، در مواقع اينچنين مفيد واقع مي شود. همان طور كه تئاتري ها روزگاري بر غناي سينما افزودند، سينمايي ها هم مي توانند خوني تازه در رگ هاي تئاتر به جريان بيندازند. اين حداقل فايده اي است كه اين رفت و آمدها مي تواند به دو هنري كه شباهت هاي زيادي هم با هم دارند، برساند.
|