دوشنبه ۱۲ دي ۱۳۸۴
انديشه
Front Page

گزارش همايش جهاني «زيبايي شناسي دين» - واپسين بخش
تجلي امر قدسي
005643.jpg
مريم وحدتي _ عليرضا كشوري
اشاره: در نخستين بخش گزارش حاضر، خلاصه اي از سخنراني هاي دكتر ديناني، رولاند پيچ، حبيب شهبازي ، و سام الخطاوي، از نظر خوانندگان گرامي گذشت. اينك واپسين بخش گزارش را مي خوانيم:
نهج البلاغه، تناسب لفظ و معنا
سيد محمد مهدي جعفري، دانشيار دانشگاه شيراز با ارائه مقاله اي درباره آفرينش هاي هنري «نهج البلاغه» هنر را از ويژگي هاي فطري انسان دانست كه در سرشت هر انساني نهفته است. او گفت: كسي كه بتواند اين ويژگي سرشتي را از نهانگاه وجود خويش به جهان بيرون بياورد و به شكلي آن را به ديگران بنماياند، هنرمند ناميده مي شود.
وي ادامه داد: علي (ع) همان انسان كاملي است كه در زمينه هنر و بهره بردن از سرشت پاك و زيباي خود بيشترين بهره ها را برده است و آفرينش هايي در سخن پديد آورده كه همه صاحب نظران و زيبايي شناسان را به شيفتگي واداشته است. گويي در روند خدا گونه شدن در بهره مندي از صفات جمال و كمال الهي، از همه پيشتر شناخته است و بر چكاد سلسله جبال «تبارك الله احسن الخالقين» ايستاده است.
وي افزود: در سخنان امير المؤمنين (ع) زيبايي لفظ و استفاده از صنايع بديعي، بدون هيچ تصنعي، همراه با هماهنگي و ايقاع و تأثير ژرف پند و اندرز و قاطعيت و كوبندگي آن، يكجا به چشم مي خورد.
جعفري در بخشي ديگر از سخنان خود گفت:تمثيل از زيباترين موضوعات علم بديع به شمار مي رود و سخنان امير المؤمنين (ع) سرشار از چنين هنرنمائي شگفت انگيز است.
امام (ع) همه موجودات جاندار و بي جان را داراي يك روح و يك مسير و در حركت به سوي يك هدف مي بيند و مي داند. اين دانش و بينش از جهان بيني توحيدي او سرچشمه گرفته است و پيوسته به اين موجود ظلوم و جهول كه با پروردگارش پيمان بست بار امانت را به منزل نهايي برساند، بانگ مي زند و هشدار مي دهد تا آن روح ساري و جاري در همه اشياء  و جنب و جوش آنها را دريابد و از آنها باز پس نماند و هماهنگ با كاروان آفريدگان رهسپار ديار كمال شود. تصويري كه علي (ع) از آفرينش، كيفر، عذاب، دوزخ و ... ترسيم مي كند. تمثيلي است حقيقي از واقعيتي موجود در همه زمان ها و مكان ها كه نه با چشم دل بلكه با چشم سر و نه در جهان تخيل بلكه در عالم واقع هم به روشني مي توان ديد. اما خواب غفلت و غرور قدرت و حال سلامت نمي گذارد چنين درس روشن و گرانبهايي را فراگرفت و به كار بست. ليكن آهنگ سخن امام به گونه اي است كه هيچ هشياري با شنيدن آن از لذت مستي سر بر نمي تابد. و هيچ مستي با چنان بانگي بي خبر نمي خوابد.
زيبايي شناسي نيايش
محمد والدمن، روحاني مسلمان اتريشي ديگر سخنران اين همايش در مقاله خود با عنوان«زيبايي شناسي نيايش» با طرح اين پرسش كه آيا در فضاي حاكميت مطلق و بندگي  جايي براي زيبائي وجود دارد و اگر وجود دارد چگونه زيبايي در اين فضا متصور است به برخي از معيارهاي زيبايي اشاره كرد و گفت: پديده زيبا داراي اوصاف زير مي باشد:
۱- نشأت گرفته از واقعيت باشد. ۲- نقش تربيتي ايفا نمايد. ۳- برخوردار از اتحاد، تعادل يا هماهنگي و درخشش رنگ باشد. ۴- ضرورتاً در انسان، خوشايندي ايجاد نمايد. ۵- نماد خيراخلاقي باشد. ۶- مظهر آزادي پديده باشد. ۷- تربيت زيبايي شناختي به سوي آزادي داشته باشد. ۸- درخشش معنوي ايده آل داشته باشد. ۹-جلوه اي از كمالات الهي باشد.
۱۰) برخوردار از تناسب خاصي باشد كه متناسب طبع انسان و خوشايند او باشد.
او سپس افزود: با توجه به اينكه ديدگاه اسلام، ديدگاه حقيقي و واقع بينانه در اين مسئله است. مي توان اين ديدگاه را به طور مكمل براي ديدگاه هاي متفكران غربي در نظر گرفت و همان گونه كه فلسفه اخلاق، بحث نشأت گرفتن خير و شر افعالي از حقيقت مطرح است. در بحث زيبايي شناختي نيز نيايش از افعال اخلاقي انسان به شمار مي آيد. به همين خاطر، معيارهاي خير و شر نيز بر آن اطلاق مي گردد و از آن جهت كه نيايش، انسان را به خدا نزديك مي كند، از خير اخلاقي نيز برخوردار مي باشد. زيبايي يكي از كمالات جهان هستي است و در بعد اخلاقي، تنها افعالي را مي توان زيبا ناميد كه داراي كمال باشند. اما اگر فعلي، فاقد كمال باشد، نمي توان مفهوم زيبايي برآن اطلاق نمود. از اين جهت افعالي كه انسان را از هدف اخلاقي خود، يعني رسيدن به بهشت يا قرب الهي دور نمايد، فاقد كمالند. اين گونه افعال در عرف دين، گناه ناميده مي شوند و طبيعتاً افعال زشتي هستند. اما افعالي كه داراي كمال باشند، افعالي هستند كه انسان را به هدف اخلاقي خود و به كمال برسانند، يعني او را به بهشت، يعني قرب الهي، نزديك مي كنند. اين گونه افعال، چون داراي كمال مي باشند، زيبا نيز مي باشند پس همان گونه كه خير و شر اخلاقي ناشي از حقيقت و از هستي مي باشد، زيبايي افعال نيز ناشي از حقيقت و واقع مي باشد و زيبايي در اشياء، تجلي زيبايي خداوند است و در افعال، تجلي زيبايي خداوند همراه با خير اخلاقي است.
معرفت شهودي
آقاي دكتر اصغر فهيمي فر، استاديار دانشكده صدا و سيما كه مقاله اي با عنوان «بررسي نظريه هاي آفرينش هنر و نسبت آنها با الهام، شهود و حقيقت» در اين همايش شركت كرده بود، گفت: هنر نتيجه تعامل هنرمند با طبيعت و هستي است و به تعبير ديگر درك زيبايي و انعكاس آن در هنر منوط به ايجاد نسبت بين ذهن با خارج از ذهن است. كميت و كيفيت اين تعامل است كه مكاتب و سبكهاي هنري و فرضيه هاي زيباشناختي را مي سازد. در اين ارتباط دو فرضيه وجود دارد. فرضيه بازنمود و فرضيه بيان آيا هنر بازنمود و تقليد طبيعت است و يا تجلي روح و بيان حالات عاطفي هنرمند در تعامل با طبيعت و هستي است؛ اين دو رويكرد به آفرينش هنر به مرور مبدل به نظريه هاي زيباشناختي و فلسفي شده اند كه به قول هايدگر در كتاب «سرآغاز آفرينش هنري» تاريخ هنر محل تعارض اين دو نظريه است. مسامحتاً مي توان مدعي شد كه در تئوري بازنمود و تقليد كه موضع هنرمند، موضعي بيشتر منفعلانه است خلق اثر نتيجه و مرهون مهارت فني هنرمند در تقليد است و از اين نظر هنر به حيطه صنع و صناعت نزديك مِي شود. اين تئوري عمدتاً زيرساخت آثار كلاسيك اروپايي را شكل مي دهد كه از يونان آغاز شده و تا امروز كم و بيش ادامه دارد.
دكتر فهيمي فر اضافه كرد:نظريه دوم يعني هنر به مثابه بيان كه سهم اساسي را به منظر و روح زيباشناخت هنرمند در درك و كشف، ارزش گذاري و در نهايت بيان و تفسير ذهن هنرمند از حقيقت مي دهد از طرفي بر زمينه اي عرفاني _ شهودي و الهي قابل تحليل و بررسي است و از طرفي بر زمينه اي كاملاً نفساني و شيطاني. هنرهاي شرقي و همچنين سهم عظيمي از هنر اروپايي مشمول اين نظريه قرار مي گيرد. دماغ شرقي به قول ويل دورانت دماغي رمزور بوده و بالطبع طبيعت و وجود را از زاويه لايه هاي ذهني خود مي بيند و تفسير مي كند و هنر، صورت زيباشناخت اين تفسير است. لذا هنر شرقي و خاصه اسلامي در زمره اين تئوري قرار مي گيرند.
او افزود: فلسفه در اسلام با وجود و وجودشناسي آغاز مي گردد و كار فيلسوف معرفت به وجود است. لذا در فلسفه هنر اسلامي انعكاس هستي و نه طبيعت صرف هدف قرار مي گيرد. طبيعت عالم كثرات و جزييات است در حالي كه وجود، مطلق و ثابت است. گرايش هنر اسلامي به ترسيم كليات و صور ابدي و ثابت متكي بر اين نوع وجودشناسي است. البته هنرمند اسلامي طبيعت را فراموش نمي كند بلكه مي كوشد تا از جهان طبيعت به عالم هستي پل بزند و دنياي ناديدني را از طريق دگرگون كردن منطق مادي طبيعت متجلي كند. هنر اسلامي از وجود و وجودشناسي آغاز مي كند و از اين نظر هنرمند با فيلسوف و عارف تشابه دارد. هنرمند به جاي توجه صرف به موجود به وجود معطوف است از اين روي به انعكاس صرف از دنيا و جزييات بسنده نمي كند و به عالم حقايق كلي رجوع مي كند. در اين راستا هنرمند تا جايي پيش مي رود كه هيچ چيز جز خدا نمي بيند و همه چيز او، به سوي او مي شود. در اين جا ديگر هنرمند به معناي انسان ارزشگذار و خودبنياد آن چنان كه در انديشه دكارتي تعريف مي شود محو مي گردد و شاهد و مشهود يكي مي شود. اين نظريه فلسفي و عرفاني همان است كه تحت عنوان نظريه «وحدت وجود» از آن نام مي برند.
يوسف احديت
غلامرضا جلالي ديگر سخنران همايش در رابطه با موضوع «سرچشمه هاي زيبايي شناسي دين» گفت: براساس داده هاي عرفاني، توجه عقل به عنوان اول ماخلق الله، به يوسف احديت، منشأ پيدايش حُسن شد و توجه او به پديده ها موجب پيدايش حزن و نگاه او به خودش سبب پيدايش عشق گرديد.
او در ادامه افزود: هنرمند سالك مي تواند سه رويكرد نسبت به موضوع هنري خود داشته باشد. رويكرد به يوسف احديت، رويكرد به موجودات و رويكرد به خود. در حالت اول او نمي تواند به زيبايي شناسي حقيقي برسد. چون سرآغاز حُسن، يوسف احديت است. او خود منزه از صورت، وصف و رنگ است و در عين حال جامع جمال و كمال.جمال احديت منشأ دل فريبي و كمال او منشأ قهر است. تقابل جمال و كمال ظاهري است. در باطن هر جمالي كمالي نهفته است و در باطن هر كمالي، جمالي؛ يعني در هر جمالي حيرت و در هر جلالي رحمت وجود دارد.
همه اسماء و صفات الهي كه در آن معني لطف باشد، صفات جمالي هستند مثل باري، مصور، جميل، مبدي، بديع و محيي و موجودات همه در نفس الامر از حيث اطلاق مظاهر اسماء جمالي هستند. جمال او حقيقي و جمال جهان صوري و اعتباري است.
جلالي آنگاه گفت: صورت هاي زيبا اموري نوراني و مجرد هستند كه از وراي حجاب در عالم شهادت انعكاس مي يابد. اين صورت ها از ديد حواس ظاهري پنهانند و هنرمند سالك در مراقبه زيبايي است كه صورت هاي تنزيل يافته را تأويل مي كند و با استفاده از زبان رمز آنها را در قالب هاي بصري مي نماياند. مشروط به اين كه خود به حالت جمع دست يافته باشد و مفهوم جمع آن است كه «تو را از تو بربايد.» در اين حالت است كه جان آگاه هنرمند سالك به مشاهده جمال تأمل مي آيد و عقلي كه فاروق اشياء است از نظر او مستور مي گردد.
او ادامه داد: نقطه مقابل جمع تفرقه است. از نظر عرفا تفرقه بدون جمع تعطيل و جمع با تفرقه توحيد است. جمع اصل است و تفرقه فرع. هرگاه هنرمند اعمال خويش به خود ببيند در تفرقه است و اگر آنها را براي ثابت ببيند در جمع است.
و به اين منظور بايد از حس بهره جست. جلالي اين حركت را پيامبرانه دانست و اضافه كرد، در رويكرد دوم يعني توجه هنرمند سالك به موجودات، زيبايي شناسي او صوري و اعتباري است. او ممكن است مست قدح هاي صور كشته و بت پرست باشد.مشكل دوم در رويكرد هنرمند سالك به پديدارها، كثرت گرايي حسي و ماندن در حيات است كه عما و عدم بصيرت را به دنبال دارد.مشكل سوم، دچارشدن هنرمند پديدارگرا به حزن است. چون جهان پديده ها جهان تفرقه ها و فناپذير است تأمل در آنها منشأ حز ن است مگر اين كه حزن به سرور انجامد و هنرمند از اين ورطه كه فاقد پيام است برهد.در رويكرد سوم يعني توجه هنرمند به خود، عشق زاده مي شود. حضور عشق در يك عمل هنري امري ضروري است،چون عشق مشاطه گر است و جهان مجازي را چونان جهان حقيقي مي تواند بيارايد و بنماياند.
او در پايان سخنان خود گفت: اين نگاه است كه عبور از خود را به هنرمند سالك مي آموزد و انديشه او را تا حضرت مثال و خيال بالا مي برد. هنرمند سالك از راه پيوند خيال متصل نهاد خود به جهان پهناور خيال منفعل آثار هنري خود را به اوج مي رساند.
تجلي امر قدسي
همايون همتي كه براي ارايه مقاله زيبايي شناسي و دين به دلايلي موفق به ارايه كامل مقاله خود نشده بود، طي مصاحبه اي با خبرنگار روزنامه همشهري در تشريح مقاله خود گفت: زيبايي شناسي به عنوان يك علم در گذشته بين دانايان يونان و فيلسوفان مسيحي قرون وسطي و فلاسفه جديد و معاصر مطرح بوده است. اين يك رويكرد به دين است. رويكرد ديگري كه نسبت به دين وجود دارد در قالب مناسك و كمك ها، اعتقادات و جزئيات و باورهاي ديني است، يا اين كه دين تجلياتي دارد كه به شكل تشكيلات، نهادهاي ديني، سوگواري ها و رقص هاي مذهبي، موسيقي آئيني، معماري معابد و مساجد تجلي مي كند. ما وقتي اين گونه به دين نگاه مي كنيم، آن را به احساس فرو كاسته ايم چنان كه «فردريش شلاير ماخر» مي گويد: دين فقط نوعي احساس محض است كه دين را نبايد به اين شكل نگريست. دين محتواي شناختاري و معرفتي دارد. اگر اين گونه  بنگريم، در متن آموزه هاي ديني و به خصوص اسلام، هم مناسك است، هم باور و هم احساس و هم نماد هاي ديني و حتي پوشاك ديني و معماري ديني مي توان يافت. مثلاً در كليساهاي قرون وسطي به شكل مستطيل و در آن فرد حالت يك مسافر را دارد كه در حال گذر از طبيعت به ماوراء طبيعت است و اين مسافر بودن را به خاطر آدمي مي آورد. در عصر اخير همه چيز در دل طبيعت ختم مي شود و گويي هيچ بيروني متصور نيست و هرچه هست درون چارچوب طبيعت و محنت كده عالم ماده حل و فصل مي شود؛ گويي كه انسان به شكل حلقه به دور خود مي چرخد.
او در ادامه گفت: اين ديالكتيك ظهور امر قدسي است كه از يك سو به ساحت حريم كبريايي نمي توان نزديك شد و پر جبرئيل در آنجا مي سوزد و از سوي ديگر جذاب است. اين ترس، آميخته با لطف و جذبه است كه مؤمن را به خود فرا مي خواند و اجازه مي دهد كه در عين اين كه از او حريم بگيرد، با او رابطه برقرار كند و حاجت بطلبد. لذا فراتر از عقل و درك آدمي است. اين ديالكتيك امر قدسي كه در پديدارشناسي دين مطرح است در تمامي مناسك، باورها و سمبل ها و در تمام آموزش هاي ديني و بيرون از آموزش ها به شكل معماري، خوشنويسي، موسيقي، نقاشي و ... به خصوص از ديدگاه اگزيستانسياليستي، هنر امري وجودي است و با وضعيت بشري سروكار دارد. او در خاتمه گفت: هنري كه نغمه اوست و ما را با او آشنا مي سازد نوعي عبادت و بلكه برترين عبادت است..
تابلويي از قرآن
ابوالفضل حري، در مقاله خود با عنوان «تصوير و تصويرپردازي و انسجام ساختاري متن در پرتو قرائت تنگاتنگ سوره والعاديات» ، صدمين سوره قرآن را از نظر تصوير و تصويرپردازي عموماً و روابط ساختاري ميان آيات و انسجام متن سوره خصوصاً مورد امعان نظر قرار داد. او در اين راستا ابتدا به شأن نزول سوره اشاره كرد و آن گاه سامان صوري و محتوايي سوره را مورد بررسي قرار داد و گفت: سوره عاديات يازده آيه دارد. آيات اين سوره را مي توان در سه بخش جاي داد: پنج آيه اول كه بيشتر جنبه تصويري دارند و در حكم پنج تابلو (Image) عمل مي كنند؛ سه آيه بخش دوم كه به بيان حقايق درباره انسان مي پردازد و سه آيه آخر كه روز محشر را به تصوير مي كشند. در ابتدا به نظر مي آيد كه سه بخش سوره مجزا از هم اند اما با اندكي تأمل درمي يابيم كه ميان اين سه بخش هم به لحاظ مضمون و هم شكل رابطه  ساختاري منسجم و اندام وار وجود دارد. به لحاظ رتوريكي در سوره عاديات، تشبيه مورد نظر تشبيه امور محسوس به امور معقول و از نوع مركب است؛ در تشبيه مركب وجه شبه از دو يا چند چيز انتزاع شده است: حركت اسبان، بيرون آمدن آتش از سنگ، غارت كردن و در ميان گرفتن دشمن، مجموعه اموري است كه يك حركت به هم پيوسته را به ذهن متبادر مي سازد. در مجموع اجزاي مختلف اين سه بخش در حكم دو تابلوي حسي (۵  آيه اول) و تابلوي عقلي (۶ آيه بعدي) عمل مي كند. از اين رو در اين سوره، ناسپاسي انسان نسبت به خداوند و حريص بودن او نسبت به مال دنيا و برانگيختگي او از قبر (مشبه/ مقسم عليه) با حركت اسبان و آتش بيرون آمدن از سم ها و برانگيختن غبار و در ميان گرفتن دشمن (مشبه به/مقسم) داراي ارتباط اندام وار است. هر بخش سوره به اقتضاي بافت كلام و حال و هواي سخن، جو، موسيقي و وزن مختص به خود را دارد. بخش اول كه به حمله اسب سواران مي پردازد داراي وزن بريده و نيرومند با تپش تند و سريع است درست مثل حركت خود اسبان كه گاه به دو مي روند، گاه يورتمه و گاه چهارنعل. بخش دوم كه به بيان احوال و سرنوشت انسان مي پردازد داراي آهنگي سنگين، ممتد و كشيده است كنود، شديد- قبور، صدور و خبير. در واقع سوره به آرامي از يك صحنه به بخش ديگر حركت مي كند. به گونه اي كه وقتي به آيه آخر مي رسيم، هر چيز چه نحو، بافت كلام، وزن و موسيقي و چه معنا، مضمون و درونمايه به يك نقطه ثابت و ايستا مي رسند، همان گونه كه حركت اسبان با در ميان گرفتن دشمن به سكون و آرامش مي رسد. اسبان مأموريت خود را انجام مي دهند، اوج و فرود سوره نيز به پايان مي رسد و جملگي در يك مكان جمع مي شوند: حضور در پيشگاه الهي كه اول هر چيز است و منشأ هر حركت اوست.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   علم  |   فرهنگ   |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |