دوشنبه ۱۲ دي ۱۳۸۴
خود شيفتگي
005607.jpg
سميه شرافتي
شايد همه  ما در دوره هايي از زندگي خود با افرادي مواجه بوده ايم كه خود را در بسياري از جهات از ديگران برتر مي دانند و هميشه احساس خود بزرگ بيني و مهم بودن دارند: «من تا به حال هيچ گاه شكست نخورده ام» ، «مي توانم با قدرت بيانم روي همه نفوذ داشته باشم» ، «دست به هر چيزي مي زنم طلا مي شود.» ، «آن قدر جذاب هستم كه همه ناخودآگاه متوجه من مي شوند» و من، من، من... اينها، جملات و عباراتي هستند كه از زبان انسان هاي خودشيفته بيان مي شوند. خودشيفتگي يكي از اختلالات روانشناختي محسوب مي شود. اين اختلال در دوران كودكي همه افراد ممكن است وجود داشته باشد. البته با گذراندن دوران رشد و خروج از كودكي انتظار مي رود كه اين اختلال به تدريج از بين برود. همگي ما در دوران كودكي خود و در چند هفته اول زندگي قبل از آن كه مادر و يا پرستار خود را بشناسيم حالتي از درخود رفتگي را تجربه كرده ايم. در سنين يك، دو و سه سالگي،  نيز باز هم همان حالات خودمحوري در تمامي كودكان ديده مي شود. كودك در اين سنين احساس مي كند كه همه چيز در انحصار اوست و تمامي دنيا و هر چيزي كه در اطرافش است بايد تحت تملك او باشند. اين حالات خودمحوري در كودك با افزايش سن و شناخت بيشتر او نسبت به دنيا و همچنين واقف شدن به اين موضوع كه ديگران لزوماً  مانند او نيستند و هر كسي آرزوها، افكار و عقايد خودش را دارد، تغيير مي كند. ولي اگر اين تغيير و تحول در كودك بوجود نيايد، شخصيت و هويت او در دوران بزرگسالي همچنان خودشيفته باقي مي ماند. دكتر ابوالقاسم مهري نژاد ، روانشناس، در خصوص علل و عوامل خودشيفتگي مي گويد: «ارزش گذاري بيش از حد، مورد توجه قرار گرفتن و در رأس توجه بودن در طول دوران تربيت از عواملي هستند كه اين بحران را بوجود مي آورند. محدوديت روابط اجتماعي و عدم برخورداري از فرصت هايي كه فرد بتواند با همسالانش تعامل داشته باشد موجب پايداري اين اختلال مي شوند. همچنين ناامني، ترس، طرد و عدم تأييد از سوي اطرافيان از ديگر عواملي هستند كه باعث مي شوند توجه فرد به خودش معطوف شود.» دكتر مهري نژاد در خصوص ديگر عوامل تشديد خودشيفتگي مي گويد: «مهارت هاي تخصصي، برتري در ويژگي هاي جسماني، موفقيت هاي پي در پي و در نتيجه تشويق ها و ترغيب هاي بيش از حد نيز فرد را به سوي خود دوست داري سوق مي دهد.»
در اين اختلال تمام انرژي رواني فرد فقط متوجه خودش است. به طوري كه او ديگر قادر نيست علاقه و محبت خود را در مورد ديگران نيز به كار برد. اين افراد فقط مي توانند با كساني كه مثل آنها هستند و مانند آنها فكر مي كنند و مي انديشند، ارتباط برقرار كنند. اگر از آنها انتقاد شود و يا اگر در انجام كاري شكست بخورند، به سرعت واكنش نشان مي دهند. از ديگران بهره كشي مي كنند و در روابط بين فردي استثمارگرند، نسبت به ظاهر خود حساس هستند و از اطرافتان خود انتظار تعريف و تمجيد بيش از حد دارند. دكتر مهري نژاد در خصوص مهمترين علت اين اختلال مي افزايد: «براي اين اختلال يك علت مشخص شده وجود دارد و آن اين است كه فرد خودشيفته احتمالاً  در همدلي و روابط عاطفي با مادر خود دچار مشكل بوده و يا اين كه از طرف والدين خود بخصوص مادر در همان اوايل زندگي طرد شده است.»
آمارها شيوع تثبيت شده تعداد افراد خودشيفته در كل جمعيت را حدود ۱ درصد پيش بيني كرده اند كه البته تصور مي شود تعداد آنها شايع تر از اين رقم است. همچنين تعداد افرادي كه به درمانگاه ها و كلينيك هاي تخصصي مراجعه مي كنند حدود ۲ تا ۱۶ درصدشان به اين اختلال مبتلا هستند. وجود ناهمگوني و به هم ريختگي در روابط اين افراد علاوه بر روابط خانوادگي و زناشويي روابط بين فردي و شغلي را نيز شامل مي شود. دكتر محمود ساعتچي روانشناس و عضو هيأت علمي دانشگاه علامه طباطبايي در خصوص مشكلات اين افراد در محيط كار و خانواده مي گويد: «اگر ويژگي هاي گوناگون فرد خودشيفته را مورد توجه قرار دهيم به اين نتيجه مي رسيم كه آثار منفي فرد خودشيفته در محيط كار بسيار متنوع و گسترده است. فردخودشيفته هدف زندگي خود را ارضاء نيازهاي خود مي داند و بنابراين علاقه و هدف اصلي او ارضاء خواسته ها و نيازهاي خويش است. به نيازهاي ديگران توجهي ندارد هر چند كه به ظاهر، تظاهر مي كند كه اين چنين نيست. بنابراين در محيط كار همه همكاران او با گذشت زمان بالاخره به مرحله اي مي رسند كه او را دوست داشتني نمي يابند، از همكاري با او اجتناب مي كنند و با شيوه هاي مختلف مي كوشند كه برخورد كمتري با او داشته باشند. به دليل آن كه فرد خودشيفته در مراحل گوناگون رشد شخصيت از ديدگاه فرويد، در اولين مرحله رشد شخصيت خود يعني نهاد متوقف شده اند، بنابراين براساس اصل كسب لذت و اجتناب از درد، عمل مي كنند. اگر چنين فردي مدير يك واحد باشد، به رشد و ارتقاء مهارت هاي شناختي، هيجاني و حركتي افراد تحت نظارت خود توجهي ندارد و همه تلاش خود را معطوف آن مي سازد كه از توان و استعداد و مهارت هاي آنان در جهت كسب امتياز و شهرت براي خود استفاده كند.» دكتر ساعتچي در ادامه، در خصوص مشكلات اين افراد با خانواده هايشان مي افزايد: «وضعيت چنين افرادي در خانواده هاي آنان نيز به همين سبك و سياق است.يعني همسر آنها به عنوان وسيله اي تلقي مي شود كه نيازهاي زيستي، اجتماعي و فرهنگي او را ارضاء كند و در نهايت همسر برايش ارزش جدي ندارد. روابط خانوادگي اين افراد معمولاً  مغشوش و درگيري هاي لفظي، مشاجره ها و عدم تفاهم در خانواده آنها زياد به چشم مي خورد. به عبارت ديگر مي توان گفت آثار و نتايج زندگي اين افراد در خانواده باعث ايجاد پريشاني فكري، اعتماد به نفس پايين و بسياري ديگر از افكار و نگرش هاي منفي در بين اعضا خانواده مي شود.»
اين اختلال ممكن است بسيار مزمن و صعب العلاج باشد و علاوه بر اختلالات ديگر نيز به همراه آن فرد را تهديد مي كنند. افسردگي و اضطراب بيمارگونه گرايش به الكل و مواد مخدر و ... در اكثر مواقع به دنبال اين بيماري ظاهر مي شوند. براي كمك به اين بيماران انواع روش هاي درماني روانشناسي از قبيل روان درماني فردي، گروهي و محيط درماني به كار مي رود. البته اگر فرد خودشيفته در مقابل اين روش ها مقاومت كند، هيچ كدام از آنها نمي توانند مفيد واقع شوند. اين افراد حتي ممكن است در مقابل پزشك معالج نيز از خود مقاومت شديدي نشان دهند. از ميان تمام اين روش هاي درماني، گروه درماني بيشتر مفيد واقع مي شود.
در اين روش عده اي از افراد خود شيفته در جلسه اي با روانشناس ملاقات كرده و در اين ميان روانشناس با بررسي مشكلات مشترك آنها، برايشان برنامه هاي خاص درماني در نظر مي گيرد. اين بيماران در ارتباط با برخورد مستقيم با هم بهتر مي توانند به خود و به ديگر بيماران كمك كنند.

خودشيفتگي از ديدگاه تحليل رفتار متقابل
خودشيفتگي از اختلال هاي شخصيتي است كه در آن فرد حس خود بزرگ بيني و مهم بودن را در خود احساس كرده و در رفتار خود نشان مي دهد. چنين افرادي نياز به مورد توجه و تحسين قرار گرفتن بيش از اندازه دارند و در روابط متقابل خود بسيار آسيب پذير بوده و همواره از حالت نفساني شخصيت «والد كنترل گر» و يا گاهي «والد حمايت گر» با افراد ارتباط برقرار مي نمايند. يك خودشيفته همواره درصدد بهره كشي از ديگران مي باشد. آنها هميشه ارزش ها را بر اساس خوب يا بد و درست يا غلط بودن ارزيابي و طبقه بندي مي كنند و در روابط خود كمتر احساس و عواطف را در نظر مي گيرند.
در تئوري تحليل رفتار متقابل وضعيت هاي زندگي هر كودك در اوايل زندگي نتيجه گيري مي شود و اين وضعيت ها اولين برداشت هاي طفل درباره دنياي اطراف خود است و تا پايان عمر با او همراه خواهد بود. اين تصميم و نتيجه گيري در تمام احساس، افكار و ارزش ها و كلاً رفتار فرد تأثيرگذار مي باشد اين چهار وضعيت عبارتند از:
۱. من خوب نيستم تو خوب هستي
۲. من خوب نيستمتو خوب نيستي
۳. من خوب هستمتو خوب نيستي
۴. من خوب هستمتو خوب هستي
در شرايطي كه كودك در وضعيت سوم «من خوب هستم»، «تو خوب نيستي» موقعيت و شرايط خود را تثبيت كند حالت هاي خودشيفتگي در او ظاهر مي شود. كودكي كه در شرايط آمادگي پيدا نمودن وضعيت زندگي خود قرار دارد، چنانچه از طرف والدين و يا افراد نزديك آنها مورد آزار و اذيت و بي مهري قرار گرفته باشد و احساس كند «تو خوب نيستي» سرچشمه و منشاء نوازش را از خود مي گيرد و در وضعيت «من خوب هستم» قرار خواهد گرفت و به اين باور مي رسد كه من در مقابل ديگران قرار دارم و خود بايد خويشتن را نوازش و تيمار كنم. او براي زنده ماندن و زندگي به كسي تسليم نشده و درصدد مقابله با ديگران از طريق عدم ارسال نوازش و ممانعت از دريافت آن برمي آيد. انسان هاي خودشيفته افرادي هستند كه ارزش هاي اجتماعي و فردي را فقط در برابر خواسته خود مي دانند و رفتار خود را صحيح و به حق مي شمارند و همواره ديگران را مقصر قلمداد مي نمايند. افراد خودشيفته هر نوع خوب بودن ديگران را ناديده گرفته و يا آن را شرطي مي بينند.
شخصيتي كه خودشيفته است از محروميت نوازشي هم در رنج است و در نظر او هيچكس خوب نبوده، بنابراين نوازش خوب هم وجود ندارد. او در اطراف خود،  عده اي از افراد تائيد و تمجيدكننده را جمع مي كند تا او را به طور دائم تحسين كنند و در بازي هاي رواني كه ايجاد مي نمايد نقش مقابل را به نحوي مناسب اجرا نمايند.
پس شيوع عارضه شخصيتي خودشيفته ريشه در دوران كودكي هر فرد دارد و عوارض اجتماعي آن پس از رشد كودك مي تواند به شرح زير باشد:
- رابطه با ديگران فاقد هرگونه ارتباط مثبت و مستمر است.
- در ارتباط هاي شخصي هدف بهره كشي از ديگران مي باشد.
- انتظار دريافت هرگونه خدمات و نوازش و لطف بدون ارائه پاسخ متقابل را دارند.
- داراي عزت نفس پائين و شكننده هستند.
- همواره در جستجوي جلب تحسين و ارزش گذاري براي ظواهر مي باشد.
- خيال پردازي با اهداف غيرواقعي و به دنبال كمال گرايي رفتن از صفات فرد خودشيفته است.
براي درمان و به تعادل رسانيدن فرد خودشيفته نياز به روانكاوي و شايد در ادامه به گروه درماني باشد و اينگونه اختلالات رواني قابل كم رنگ شدن و يا حذف كامل مي باشد.
منصور بهرامي

حيله هاي رواني
به نظر من
بيست حقه ظريف از زبان حيله گر- هفته هشتم
اگر يك جمله يا عبارت را بدون توجه به مفهوم آن چندين بار با صداي بلند تكرار كنيم چه حالتي پيش مي آيد؟
جواب: مفهوم آن جمله تغيير مي كند يا به عبارت دقيق تر، درك ما نسبت به آن جمله تغيير مي كند. به نظر شما چطور؟ آيا به نظر شما هم تكرار پي در پي يك واژه مفهوم آن را در ذهن كمرنگ  مي كند؟ شما معمولاً چگونه به نظر خود مي رسيد؟
ما مي توانيم با يكديگر موافقت يا مخالفت كنيم، مي توانيم ابراز عقيده كنيم. معمولاً هنگام بحث عبارات (به عقيده من)، ( به نظر من)، و (خوب اين نظر من است) را بسيار مي شنويم. اين عبارات بحث را كنترل مي كنند يعني هم مانع تداوم بحث مي شوند و هم مانع تشنج ميان دو طرف مباحثه ولي اين نكته را درنظر بياوريد كه اصولاً بحث كردن براي رسيدن به نقاط مشترك است، از نقاط اختلاف شروع مي شود و حين حركت و تداوم آن به نقاط اشتراك مي رسد. اگر بحث را در مرحله اختلاف متوقف كنيم، مدار حركت را و در واقع ارتباط را ناقص و نارسا ساخته ايم. بحثي كه به مشتركي نرسد از مزاياي مباحثه تهي است. اگر به علت ضعف بنيه رواني از مباحثه پرهيز كنيم، در بستر جامعه فرهنگهاي فردي به فرهنگ جمعي و تمدن تمايل نمي يابند. در جامعه ما، در ايران عزيز ما، افراد في نفسه و به طور فردي بسيار خوبند، جذابند، حتي لطيف و فعال هستند ولي همين فرد خوب و جذاب و فعال در امور جمعي مفيد واقع نمي شود چون روش هاي هماهنگ شدن با جمع را نياموخته و تمايلي هم نشان نمي دهد. يكي از عباراتي كه هر بحث را از جنبه پويايي خود محروم مي كند همين عبارت «به نظر من» است.
بياييد به نظر من را با نگاهي دقيق تر بنگريم. به نظر من يعني چه؟
اين عبارت مترادف (به عقيده من) نيست، مترادف (به ميل من) نيست، حتي مترادف (به رأي من) نيز نيست. رأي و عقيده و ميل شما دقيقاً مي تواند با نظر شما متفاوت باشد.
نظر يعني نگاه، يعني بينش. وقتي مي توان گفت به نظر من كه دقيقاً و به وضوح چيزي ديده شده باشد، اين يعني يقين! خطاپذيري يقين، نسبت به حدس و گمان و عقيده و ميل و رأي چگونه است؟ فكر كنيد.
هنگامي كه از عقايد خود صحبت مي كنيد، ممكن است ترديد داشته باشيد، هنگامي كه از ميل خود صحبت مي كنيد شايد جنبه موقت آن  را احساس كنيد، وقتي كه رأي خود را ابراز مي كنيد يا حكمي صادر مي كنيد همواره تحت تأثير پيچيدگي ها و حتي خطاهاي ذهني و ادراكي هستيد ولي هنگامي كه به چيزي به طور مستقيم و بي واسطه نگاه و نظر مي كنيد چطور؟
خواهيد گفت شايد كسي نظر كند ولي لوچ و احول باشد. دقت كنيد ما از خودمان صحبت مي كنيم. از آدم هاي عادي و معمولي و سالم.
هنگامي كه به طور مستقيم به چيزي نگاه مي كنيد، دريافت شما همراه تعيين و صراحت است. خود توفيق ديدن، مقارن با يقين است. مولانا مي فرمايد: «علم برتر از ظن و كمتر از يقين است» و سپس مي فرمايد: «مي كشد دانش به بينش اي عليم.» اين بينش همان نظر است.
آيا وقتي كه شما مي گوييد به نظر من، واقعاً به چيزي نظر كرده ايد؟ يا فقط اكتسابها، ترديدها و تقليد هاي خود را گزينش مي كنيد؟
وقتي در بحث روند منطقي و موشكافانه آن شما را به هر دليل خسته مي كند در آنجا مي گوييد به نظر من كه چنين است و چنان... در اين حالت آيا فقط قصد اثبات خود را نداريد؟ خود ذهني كه مي ترسد زير سؤال گرفته شود؟ يا خود ذهني كه پيش از سايرين درباره خود قضاوت و ارزشيابي مي كند.
دقت كنيد: ما فقط وقتي مي توانيم بگوئيم به نظر من كه واقعاً به چيزي نظر كرده باشيم. عيناً آن را ديده باشيم، نسبت به آن بصيرت يافته باشيم، بصيرت يعني يقين. تئوري، احتمال و تعصب هيچ كدام كيفيت يقيني ندارند. وقتي بينش اتفاق مي افتد، شما از پي دانش لازم را كسب كرده و با خود تركيب نموده ايد، با واقعيات بيروني پيوند خورده و تبديل به حقيقت تازه اي شده ايد كه قابل درك و بيان است. اين حقيقت را شما توليد كرده ايد نه مصرف. وقتي مي گوييد به عقيده من، شما مصرف كننده هستيد. مصرف كننده يك احتمال. هنگام مصرف، شما منفعل هستيد نه فعال. در حال انفعال پيوند شما با مكانيزم هاي پويا و زنده حقيقي، ضعيف و تأثيرپذير مي شود. هنگام انفعال، هر كس، به شدت، من سنگين ذهني خود را پر و بال مي دهد، هر چه سنگين تر، حركت كمتر و هر چه حركت كمتر باشد، حضور و تمركز پايين تر است ولي هنگامي كه به نظر من را به كار مي بريد، اگر حاصل بينش باشد، شما توليد كننده هستيد. فعال هستيد، در محيط يقين پويش خود گام مي زنيد، حذف من اتفاق مي افتد، ذهن سبك مي شود و حركت آسوده، حضور و تمركز بالا مي رود و خودآگاهي شما سر به راه و مؤدب مي شود. شايد كسي كه اولين بار عبارت به نظر من را به كار برد، نگاه دقيق خود را ابراز كرده بود، شايد او عبارت سنجيده اي وضع كرده بود ولي امروزه آنقدر اين عبارت را بدون توجه به مفهوم آن تكرار كرده ايم كه ديگر از مفهوم اصيل خود فاصله گرفته و حتي تهي شده است. عبارت به نظر من، گويي يك حيله ذهني است براي راكد نگه داشتن حركات خودشناسانه و در عين حال، محق جلوه دادن اين ركود.
آگاهي درون ما به طور دائم به دو بخش پنهان و آشكار تقسيم مي شود. بخش آشكار همان است كه نظر مي شود. آيا بخش پنهان آگاهي خود را در دسترس داريد؟
فكر كردن لذت بخش است. فكر كنيد، با خود خلوت كنيد، جهان خود را دوباره تعريف كنيد. از نو نگاه كنيد. زيبايي ديدني است، باور كردني است. اين يك نظر است نه يك عقيده!
مهشيد سليماني

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
علم
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  علم  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |