ايده هايي ناشي از روح فن آورانه زمان براي ايران
استعاره اي معمارانه در تغزل انسان
|
|
بهرام هوشيار يوسفي
ما در حال ورود به دوره بدن هايي به شكل الكترونيكي گسترش يافته و زيستن در نقاط تقاطع دنياهاي فيزيكي و مجازي هستيم.
ويليام ميچل
آرمين محسن دانشگر، فارغ التحصيل دانشكده معماري وين اتريش و داراي مدرك دكتراي معماري و مدرس فعلي دانشكده معماري وين كه پيش از اين استاد ميهمان دانشكده هاي لندن، نيويورك و هنگ كنگ بوده، هفته گذشته در ايران بود تا به زعم بسياري، پيوندهايي بين مسلمان و ايراني بودنمان از يك سو و انديشه هاي ناشي از روح زمانه در عرصه معماري برقرار كند. بيشتر مردم او را از برنامه مهاجران شبكه يك سيما مي شناسند.
دانشگر كه هنوز نتوانسته نظر شوراي شهر تهران را براي ساخت مركزي براي پايتخت (طرحي موسوم به قاليچه پرنده) در اراضي عباس آباد جلب كند، ظاهرا در مورد متقاعد كردن مديران بروجردي براي پذيرش طرحي - به قول بعضي بلندپروازانه و به قول بسياري غرور آفرين- براي ميدان آيت الله بروجردي (ره) و طرح بهسازي امام زاده جعفر(ع) در بروجرد، موفق بوده است. وي در سخنراني اش كه در آن قرار بود به بيان ايده هايش بپردازد، نويد روز هايي را كه بتوانيم انديشه ايراني را (به خصوص در حوزه معماري) جهاني كنيم با زباني دردآشنا ارائه كرد. اين متن توصيفي است از ديدگاه هاي او كه به ظاهر پيچيده مي نمود ولي از دل بود و بر دل نشست.
همه چيز از نقطه آغاز شد
همه چيز از نقطه آغاز شد؛ نقطه اي كه نيست و هست... و خط، خطي معمارانه و سطح و فضا... و محصول معماري كه خلق فضاست؛ فضايي كه در مفهوم عام و در تعاملي خاص، انسان، احساسات، انديشه و دلبستگي هاي و... وي را لمس كرده و در اين ارتباط دو سويه، دركي عميق و تعالي بخش را در بستر زمان، متبلور مي سازد؛ دركي استعاري و ارتباطي در معناي تغزلي كلمه، خلاقيتي هوشمندانه كه حاصل سنتز روح زمانه است با نبوغي طراحانه، روحي منشعب از نگاهي جهاني و جهاني در كوران اطلاعات و فن آوري مشتق از آن و البته مهمتر از همه، نيرويي گران كه از حضوري انساني سرچشمه مي گيرد، آنچنان كه دانشگر عميقا علاقه مند است آن را به چالش كشيده، فضايي نو را از آن استخراج كند: سال ها كار كرده بودم و در كار و دانشكده خط كشيده بودم؛ ناگهان به اينجا رسيدم كه نقطه اي نيست و تمام جاهايي كه مي روم و هر ساختماني كه مي بينم و ديده ام همه از همين خط تشكيل شده اند! وقتي در فضايي هستيم يا در مكاني كه به نقطه هايي كه در خطوط هستند فشار وارد مي شود، اين نيروها نبايد باعث تغيير فرم خطوط شوند...؟ .
اگر فضا داراي مرزهايي است، آيا در پس آن مرزها فضاي ديگري وجود دارد؟ اگر فضا هيچ مرزي ندارد، آيا اشيا مي توانند تا بي نهايت گسترش يابند؟
برنارد چومي
نقطه عطف از نوع مجازي
آشكارا، تغيير در مفاهيم هرروزه درباره واقعيت، بايد اثري بر معماري داشته باشد.
اد ناسبيت
شناخت متفكرانه از انسان عصر فن آوري اطلاعات، عصري سرشار از داده ها، همواره مويد اين واقعيت است كه دنياي ذهني اين انسان، دنيايي مجازي (كلمه مجاز نه در مقابل حقيقت بلكه به عنوان بخشي از آن، بخشي وانموده شده، ولي كاملا واقعي مانند آنچه در آينه مي بينيم و در معناي اصيل كلمه VIRTUAL) است؛ دنيايي مملو از تصاوير وانموده شده، تصاويري كه هرگز مايل نيستند به واقعيت فيزيكي، مگر در معنايي شاعرانه، هبوط كنند. اينجاست كه مرز واقعيت و آنچه مجاز مي خوانيم، به كل، ناپايدار است؛ دانشگر با اشاره به لزوم حضور معمار در طراحي چنين فضايي، اينگونه تعبير مي كند: ... حالا چطور مي توانيم اين دنياي مجازي را طراحي كنيم؟! به عقيده من ما آرشيتكت ها بهتر مي توانيم اين كار را بكنيم، چون ما فضا را بهتر مي شناسيم يا لااقل تصور مي كنيم فضا را بهتر مي توانيم طراحي كنيم. چطور فعالان عرصه انفورماتيك طراحي اينگونه فضا ها را به دست گرفتند...؛ وب سايت ها را مي بينيد كه مثل كتاب صفحه بندي شده اند، ورق مي زني و.... به عقيده من اگر قرار باشد دنياي مجازي هم وجود داشته باشد اين وظيفه معمار است كه آن را خلق كند. زماني كه دنيايي مجازي مي سازيم اين دنياي مجازي تبديل به دنياي واقعي مي شود، يعني ما به يك نقطه عطف مي رسيم... .
در ديدگاه دانشگر ، آميزش رويا و واقعيت نه تنها در دنيايي مجازي (VIRTUAL) به وقوع مي پيوندد، بلكه وي پا را از اين مرز نيز فراتر مي گذارد و در جاهايي بخش هايي از جهان طبيعت يا جهان فيزيكي را با فضاي سايبر (Cyberspace) متحد مي كند؛ به بياني ديگر، وي در جست وجوي نگاهي جامع تر در جهت دست يازيدن به مرحله اي بالاتر از مقوله تكامل فرهنگ است. نتيجه هرچه كه باشد، دانشگر ترجمان معمارانه آن را در خلق اين فضا و اين فرهنگ، تجربه كرده است؛ خلق يك فرهنگ بصري نو يا ارائه تعاريفي بديع در حوزه فضاي زيست؛ فضايي كه در آن، معاني جديد دو دنياي مجاز (واقعيت وانموده) و واقعيت (واقعيت فيزيكي در مفهوم كلاسيك) قرار است در يكديگر فرو روند. اين همه نه سبك است و نه يك متدولوژي طراحانه؛ رويكردي است كه مي تواند دانشگر را در جايگاه معمار پيشرو نهضتي نو در قرن 21 قرار دهد. وي خود، اما در تلاش براي توسعه كران هاي اين نوع رويكرد است: من ادعا ندارم و اين يك رويكرد است. اين يك رويكرد است و گمان نمي كنم به نهضت هم تبديل شود... .
سفارت ايران در وين، ادامه يك حقيقت فرهنگي- تاريخي
ما به وسيله فن آوري، حواسمان را گسترش داده ايم. ما به طور روز افزوني در حال تعامل با چنين فن آوري هايي هستيم تا بتوانيم حقيقت اجتماعي و فرهنگي خويش را ادامه دهيم.
پيتر اندرس
... در اين كار فرصتي پيش آمد كه با معماري اسلامي آشنا شوم؛ كارهاي مختلف در دانشكده و دانشگاه هاي مختلف فرصتي نگذاشته بود كه با معماري اسلامي آشنا شوم؛ درباره اش مي خواندم و نگاه مي كردم ولي كار اجرايي نكرده بودم. وقتي اين تكليف را به من سپردند، از من خواستند به خاطر بياورم در ايران چه مي كردم. من دوران كودكي را در ايران بودم. چيزهايي كه به يادم مي آمد مربوط به كودكي ام و پدر و مادرم بود. گاهي از معبري رد مي شديم يا به مسجدي مي رفتيم. به خاطر مي آورم كه روي سايه ها مي پريدم و با آنها بازي مي كردم! هنوز كه هنوز است اين بازي ها در ذهنم مانده و به خودم گفتم خب، من چشم هايم را مي بستم و توي خيابان راه مي رفتم و بازي مي كردم، دقيقا مي دانستم از كجا رد شوم؛ بازي نور و سايه، نبايد نور ها را لگد مي كردم يا برعكس. اينها خط ها را به من نشان مي دادند. اگر به مسجد مي رفتم، مي دانستم اگر در راهرو مسجد هستم و مي خواهم بروم فلان قسمت چطور مي توانم از روي سايه ها بروم. اين را به عنوان يك ايده در نظر گرفتم و بعد نوبت خلق فرم بود... . نتيجه نگاه نوستالژيك دانشگر و تركيب آن با روش ويژه او در حركت سطوح از كف به ديوار و سقف و بازگشت آن در حركات رفت و برگشتي، توام با اعمال كاربري با روشي عمل گرايانه به اين حركات، كليت طرح وي را براي سفارت ايران در وين تشكيل مي دهد.
شايد آنچه وي را از افتادن در دام فرماليسم رايج در ميان معماران با روند مشابه مي رهاند، همان نگاه عمل گراي وي باشد؛ روشي ابداعي در توليد فرم و نهايتا سياليتي خاص كه از انديشه هاي وي در حوزه فن آوري اطلاعات سرچشمه مي گيرد: فرض كنيد شما كتابي را مي خوانيد. كتاب براي شما به يك فرم، يك تصوير تبديل مي شود. فرض كنيد چند ماه بعد همان كتاب را بخوانيد. آيا كتاب براي شما بيان كننده فرم ديگري نمي شود؟ اين تغييرات فرم است و من درموردش يك كتاب نوشتم. برنامه (program ) نيست، به عنوان اديتور نوشتم و يك سري تغييرات، احساسات و خواسته هايم را در آن وارد مي كنم و بعد آن را به صورت فرم به من ارائه مي كند... .
نمود عيني آنچه به عنوان تلفيق و اتحاد جهان فيزيكي و نگاه Virtual در يك كنش تعاملي مطرح شد، در اين پروژه قابل رديابي است. نگاه مجازي در جايگاه بخشي از حقيقت (با تلاش براي دستيابي به سرچشمه غايي اين حقيقت) با نگاهي بومي ديگر در برابر حقيقت نخواهد بود؛ يعني از واقعيت يك واقعيت ديگر گرفته شده و دوباره روايت مي شود، چون آينه اي كه راوي حقيقت است و گاه عين آن؛ نه چيزي كم و نه چيزي زياد، شفاف و گويا. حركتي آغاز مي شود؛ صفحه اي كه در حال سفر است و البته در راه به واقعيت بياني خويش نيز وقعي تمام مي گذارد. گاه با اين بيان يكي مي شود، گاه هجا هايي از آن فاصله مي گيرد و به بيننده مجال انديشه مي دهد و نهايتا اين بازي بين حقيقت ومجاز يا واقعيت و واقعيت بازنموده، همان بازي نور و سايه است كه با چشماني بسته نيز بيننده را همراهي مي كند...؛ برگ برنده اي براي معمار جهت حركت بر لبه تيغ سايه خيال. هر جا مفاهيم محدود مي شوند يا حتي وجود ندارند، معمار مفهومي جديد را خلق مي كند (يعني همان صعود به قله اي بالاتر در سلسله جبال تكامل فرهنگي) و هرجا كه دانسته ها يكنواخت مي شوند، معمار براي بيننده دغدغه سازي مي كند...؛ دغدغه هايي زيبا، تعالي بخش و البته منطبق بر آنچه مخاطب مي شناسد؛ شناختي به عمق تاريخ و فرهنگ يك ملت. اين يعني ادامه يك حقيقت فرهنگي- تاريخي به زبان روح زمانه.
|