سه شنبه ۱۳ دي ۱۳۸۴ - - ۳۸۹۱
وسواس دراولين شب آرامش
لوكيشن سريال اولين شب آرامش، يك خانه قديمي است، با يك پنجره پر از شمعداني رو به حياط
008160.jpg
عكس :حبيب مجيدي
ليلي نيكونظر
اينجا خانه اي قديمي است در ميدان سپاه تهران، از آن خانه هايي كه در سريال هاي تلويزيوني، زياد مشابهش را ديده ايد. از همان خانه هايي كه پنجره هاي بزرگ و چوبي رو به حياط دارند و روي هره پشت پنجره هم پر از شمعداني هايي است كه هيچ ترسي از سرما ندارند. مهتاج نجومي تكيه داده به پنجره و با تلفن حرف مي زند. احمد اميني مي گويد كات و نكات ريزي را توضيح مي دهد.
اينجا لوكيشن سريال اولين شب آرامش به كارگرداني احمد اميني است. فعلا برايم يك ليوان چاي آورده اند كه طعم خوبي دارد و در سرماي اين اتاق هم مي چسبد. احمد اميني كارگردان آرامي است يا حداقل در اين چند دقيقه اينطور به نظر مي رسد و البته بسيار خوش برخورد و ميهمان نواز است. از من مي خواهد هرچيزي كه به ذهنم رسيد و هر سؤالي كه داشتم، بپرسم. در اين شلوغ پلوغي سؤالاتم را يادداشت مي كنم، تا يكجا با او گفت وگو كنم. هرچقدر برخورد اميني مودبانه و دوستانه است، آتيلا پسياني سرجنگ دارد. به نظرم آقاي پسياني مي بايست كمي ديدشان را نسبت به خبرنگارها مهربان تر كنند!
آخرين روزهاي فيلمبرداري فضاهاي داخلي است و تنها چند صحنه پراكنده خارجي برايشان مانده. تقريبا كار تمام است و سريال مي رود تا به حدس احمد اميني آن طرف سال از شبكه 3 سيما پخش شود. در فاصله تكميل شدن گريم مهدي پاكدل تا پلان بعدي، اهالي پشت صحنه دور هم مي نشينند و احتمالا شبيه روزهاي ديگر، حرف مي زنند و از در و ديوار مي گويند. از بحث مشقات و سختي هاي كار سريال مخصوصا سريال هاي بلندي كه دوران فيلمبرداري اش گاهي به 14- 13 ماه مي رسد مي گويند، تا طرح زوج و فرد شدن پلاك ماشين ها و آتيلا پسياني كه تازه به اين جمع رسيده است تاييد مي كند كه طرح بسيار خوبي است. همچنان و در همين فواصل بحث مي شود و گفت وگوهاي دوسه تايي دست اندركاران سريال از بورخس و كنراد گرفته، تا طرز طبخ شلغم(!) ادامه دارد. در همين حين، اميني يك ديالوگ را از فيلمنامه سريال نشانم مي دهد كه اين ديالوگ را به خيلي از رسانه ها به جاي خلاصه داستان اولين شب آرامش داده ايم. اين حرف ما در اين سريال است .
مهرداد: منم مي ترسم. اين جور بارمون مي آرن كه هميشه بترسيم، از همه چيز. از بزرگتر كه مبادا بهش بربخوره. از كوچكتر كه مبادا دلش بشكنه، از دوست كه مبادا برنجه و تنهامون بذاره، از دشمن كه مبادا سراغمون بياد و... اما من مي خوام يه بار نترسم... يه بار جرات كنم كه نترسم، ببينم چطور ميشه .
وقتش است كه با احمد اميني، گپي كوتاه بزنم، دارند وسايل فيلمبرداري را به اتاق ديگري منتقل مي كنند و اين كمي طول كشيده است. گريم مهدي پاكدل هم تمام شده و در خانه پرسه مي زند و با بازيگران و دست اندركاران سريال، شوخي مي كند و مي خندد. به شدت خوش رو و مودب است و كمي به نظرم خجالتي مي زند. فعلا خلاصه گپمان با اميني را بخوانيد تا بعد...
اميني كار تلويزيوني زيادي نداشته است. كارهايش در تلويزيون به قصه هايي محدود مي شود كه به آنها علاقه داشته است مثل برنامه ها و سريال هايي چون باران عشق ، بيگانه اي ميان ما و... مي شود حدود سه- چهار تا كار. دليل اميني براي كار كردن اين سريال هم به قصه خوب سريال برمي گردد، قصه اي كه اميني دوست دارد، تهيه كننده دوست قديمي اش بوده و هميشه در انتظار اين بوده اند كه فرصتي پيش بيايد و با هم كار كنند و يك عامل سومي هم وجود داشته؛ اينكه اميني دلش مي خواسته پس از تجربه باران عشق دوباره با مديران شبكه۵ كه حالا در شبكه 3 هستند، كار كند چرا كه هر دو طرف خاطرات خوبي از اين همكاري مشترك داشته اند و همين ها باعث شده اميني كارش را با علاقه شروع كند و همين ها انگيزه هاي اوليه اش بوده است و به قول خودش انگيزه هاي بعدي، بعدا و در طول كار پيدا شده است.
از نظر زمان اصلا به مشكل برنخورده اند. از ابتدا روي 8-7 ماه برنامه ريزي كرده اند و حالا كه تقريبا به انتهاي كار رسيده اند، در ماه ششم برنامه ريزي هستند، اميني مي گويد كه شرايط مناسبي در اختيار داشته اند و همين فرصت كافي و اينكه هيچ فشاري از سوي تهيه كننده نبوده، باعث شده زمان كافي داشته باشند براي آنكه روي جزئيات كار كنند و با همين شرايط مناسب و فرصت كافي و همكاران خوب، كار خوبي شكل گرفته است و حالا هم او و هم باقي دست اندركاران اولين شب آرامش اميدوارند كار آبرومندي شود.
كارگردان فيلم هاي سينمايي غريبانه ، سايه هاي هجوم و اين زن حرف نمي زند راجع به بازي هاي اين سريال قضاوت نمي كند، چرا كه اعتقاد دارد بازي تازه بعد از مونتاژ و صداگذاري ديده مي شود و نتيجه، تازه بعد از اين مراحل مشخص مي شود چرا كه در مرحله مونتاژ و صداگذاري، بازي ها از نو صيقل مي خورد و اين ويرايش خيلي مواقع برايشان غيرمنتظره است. ممكن است من از يك بازي راضي نباشم، اما بعد از طي شدن اين مراحل، تازه ببينم چه بازي اميدواركننده اي ارائه شده است. هم توضيح دادن اين، مشكل است و هم كلا اين ماجرا كمي پيچيده است . اميني ادامه مي دهد: تهيه كننده راش ها را ديده و اظهار رضايت كرده است . احمد اميني همچنين به نكته جالبي اشاره مي كند: دركارهايي كه وسعت زياد دارد و بازيگران مختلف و شخصيت هاي زيادي در آن كارها ايفاي نقش مي كنند، با پس زمينه هاي مختلف و توانايي هاي مختلف؛ بايد علاوه بر بازي گرفتن، در كار تعادل ايجاد شود و جنس بازي ها به هم نزديك شود و نوسانات اين بازي ها در مقابل هم كم باشد و به تعادل برسد، اين باعث مي شود مجموعه خوب و قابل قبولي از آب دربيايد . اميني فكر مي كند اولين شب آرامش بازي هاي خوبي داشته باشد و تيم بازيگري يكدست و متعادل عمل كرده باشند و هم جوان ها و هم قديمي ترها بازي هاي قابل قبولي ارائه داده باشند. اميني با خيلي از بازيگران تا پيش از اين كار كرده است و با خيلي ها هم براي اولين بار و فقط در اين سريال؛ با اين همه به سهم خودش راضي است و قطعا اگر شما هم به ليست بازيگران اين سريال يك نگاه كوتاه و سرسري بيندازيد، احتمالا به اين نتيجه مي رسيد كه اولين شب آرامش مجموعه بازي هاي قابل قبولي ارائه خواهد داد. ببينيد:پرويز پورحسيني، آتيلا پسياني، مهتاج نجومي، اكرم محمدي، بهرام ابراهيمي، يكتا ناصر، شبنم قلي خاني، مهدي پاكدل، امير آقايي، شهروز ابراهيمي، مهرداد ضيايي و...
با اين حال، اميني معتقد است مهمترين ويژگي اولين شب آرامش داستان پرپيچ و خم و پر از گره آن است و فراز و نشيب و تنشي كه در قصه وجود دارد. اميني مي گويد: در بين مجموعه هاي تلويزيوني كه پيشنهاد مي شد، اين كار از نظر قابليت گسترده شدن زماني و موضوعي و كشاكش قصه و گره و حادثه داستان، قابل توجه بود . اميني اميدوار است همين سرگرم كننده بودن و جذاب و پر و پيمان بودن قصه مهمترين خصلت اين سريال باشد. اميني همچنين در گپ و گفت وگويمان به اين اشاره مي كند كه اين كار به نسبت ساير كارهاي آپارتماني كه سه- چهار ماهه ساخته مي شود، بايد خيلي زودتر تمام مي شد اما تا به حال تقريبا دو برابر اين زمان طول كشيده است و همين نشان مي دهد كه كار، سرسري انجام نشده و روي اولين شب آرامش وسواس بوده است. اميني دوست دارد اين زحمتي كه كشيده شده در نتيجه نهايي هم ديده شود.
موقع شروع كار است. وسايل صدا و تصوير به اتاق ديگري منتقل شده و دست اندركاران پشت صحنه هم از بحث هاي دو- سه نفري خسته شده اند و كم كم سرپست هايشان برمي گردند. اين اتاق، اميني جلو مانيتور مي نشيند و آن اتاق مهدي پاكدل تمرين مي كند. احمد اميني اين اتاق داد مي زند كات ، گرفتيم و مهدي پاكدل متعجب و باخنده از آن اتاق مي دود كه اي بابا من داشتم تمرين مي كردم و دوباره مي خندد و اميني با لبخند مي گويد گرفتيم ديگر! . مهدي پاكدل در اين كار به قول خودش نقش پسرجواني به نام عليرضا را بازي مي كند كه شبيه اش را در جامعه زياد ديده ايم. او براي رسيدن به هدف هايش دچار مشكل مي شود و رفتارهايش آن پختگي لازم را ندارد تا جايي كه كارش به زندان هم مي كشد. عليرضا با يك سري مجهولاتي روبه روست و رازهايي دارد و گره هاي بازنشده اي كه براي گشودن و فهميدنش به آب و آتش مي زند و لحظه اي كه آن راز اصلي را مي فهمد، سخت ترين لحظه حسي مهدي پاكدل است.
پاكدل را بيشتر با تئاتر مي شناسيم وخودش هم علاقه اصلي اش تئاتر است و كار در تلويزيون را با تيم هاي خاصي دنبال مي كند. خودش مي گويد: با كساني كار مي كنم كه با آنها آرامش داشته باشم، هر كسي دغدغه هاي مادي دارد، اما من ترجيح مي دهم تنها با كساني كار كنم كه در حيطه فعاليتي خودشان خاص باشند و اين به همكاري مي ارزد . خودش فكر مي كند نسبت به كارهاي قبلي اش پخته تر و جدي تر و كامل تر بوده و تمام تلاشش را براي ارائه دادن يك بازي خوب انجام داده است. از بعد از نمايش بي شير و شكر حميد امجد روي صحنه نمايش نبوده و ماهي ها عاشق مي شوند ، چاي نت و آبي را هم در كارنامه سينمايي اش دارد. ساعت 7شب است و وقت رفتن. ضيافت تصوير و صدا و كنراد و بورخس و شلغم(!) در همين جا به پايان مي رسد. اما تصويربرداري اين مجموعه كه از خرداد 84 درتهران آغاز شد، همچنان ادامه دارد و طبق برنامه ريزي گويا اواسط بهمن ماه به پايان مي رسد. اولين شب آرامش در 26قسمت 45دقيقه اي براساس فيلمنامه اي از سعيد شاهسواري و عباس نعمتي و به سفارش گروه فيلم و سريال شبكه سوم توليد مي شود.

تيتراژ اول
سعيد مروتي - مي گويند چهره او سال هاست كه تغييري نكرده؛ مردي كه گذر زمان ردي به چهره اش باقي نگذاشته است. منتقد ديروز و كارگردان امروز،  جز چند تار موي سفيد در شقيقه ها و سبيلي كه گاهي اوقات تراشيده مي شود، تغييري در 20سال اخير نكرده است. او كسي است كه نزديك به 25 سال پاسخگوي نامه هاي علاقه مندان سينما بوده است. خط باريكي كه همچنان او را در عالم روزنامه نگاري حفظ كرده است. جالب است كه بدانيد بسياري از منتقدان سينمايي نام آشنا و حتي كارگردانان مشهور امروز، اولين نامه هايشان توسط او خوانده شده است. اين فهرست دست كم در مورد منتقدان آنقدر پر تعداد است كه شايد شامل نيمي از چهره هاي سرشناس نقد فيلم بشود؛ از جواد طوسي و كامبيز كاهه گرفته تا اميرپوريا و سعيد عقيقي. از نقدهاي خودش هم چيزي كه بيشتر در حافظه ها مانده، ديدگاهي معتدل بوده. نقد منفي او به فيلم راه همچنان مثال زدني است. اينكه چگونه مي شود با باورهاي جمعي مخالف خواني كرد و به جاي دشنام دادن، دلايل مستدل و منطقي آورد. فيلم اول اميني گرچه منتقد پسند بود ولي او خيلي زود نشان داد كه تا چه اندازه به حرفه اي بودن اهميت مي دهد. احتمالا به همين خاطر بود كه فيلمي چون غريبانه را ساخت؛ با همان مايه ها و حتي همان پرداخت كه خودش سال ها در مقام منتقد از آن خرده گرفته بود. اين زن حرف نمي زند نشان داد كه او مي تواند در عين حرفه اي بودن و به مخاطب عام فكر كردن به سينما هم بينديشد. او در اين سال ها البته، بيشتر در تلويزيون فعال بوده تا سينما و اين روزها هم درگير ساخت مجموعه تازه اي است؛ مجموعه اي كه هنوز هيچ كس حتي از موضوعش هم اطلاع ندارد ولي به احتمال قوي مي شود از پس نماهايش سليقه و بينش مردي موقر و محترم را شناخت؛ آقاي احمد اميني.

تيتراژ دوم
كارگردان: احمد اميني، نويسندگان فيلمنامه: سعيد شاهسواري، عباس نعمتي. برنامه ريز و دستيار كارگردان: عليرضا بزدوده. مدير تصويربرداري: كيوان معتمدي. مدير توليد: شهنام شهباززاده. صدابردار: ناصر شكوهي نيا. طراح چهره پردازي:محسن بابايي. انتخاب بازيگر و مشاور فيلمنامه: بهرام عظيم پور. طراح صحنه و لباس: ملك جهان خزائي. منشي صحنه: ندا قائدي مقامي. عكاس:حبيب مجيدي. مشاور و كارشناس انتظامي:سرهنگ عبدالله قاسمي. روابط عمومي:افشين رضايي. محصول: گروه فيلم و سريال شبكه سوم سيما.
بازيگران:پرويز پورحسيني، مهتاج نجومي، اكرم محمدي، بهرام ابراهيمي، يكتا ناصر، شبنم قلي خاني، مهدي پاكدل، اميرآقايي، شهروز ابراهيمي، مهرداد ضيايي، مريم معترف، پرويز سيرتي، اشكان صادقي، جواد مولانيا، منظر لشگري، تورج فرامرزيان، سعيده عرب، علي گل زاده، جواد زيتوني، مرتضي كاظمي، سودابه عليپور، سحر چوبدار و...

مونولوگ -6
بايد برگرديم...
ساجده شريفي
گفته اي كه امروز جمعه است و كوه دريده. گفته اي كه جمعه ها كوه سنگين تر از وزن هر روزش مي شود. از طعم قهوه چهارشنبه پرسيده اي و جواب داده بودم كه حالا تماشاخانه ام و اين قهوه هاي دستگاهي سينما فرهنگ هم چندان تعريفي ندارد.
گفته بودي يك قهوه خانه مي شناسي با ديوارهاي سنگي و شيشه هاي بخارگرفته و بوي عدسي و آش كه تا دامنه كوه مي پيچد. گفته بودم ذهن من لبريز از تجربه يك قهوه خانه واقعي است بس كه دلم از اين تماشاخانه هاي كسالت بار،گرفته. گفتي كوه دريده است، گفتم زمستان خزان زده هم كه بيداد مي كند. گفتي بايد از نور پيشدستي كنيم و راه بيفتيم. شب را تا اذان نخوابيدم و ابن خلدون خواندم؛ از عصبيت اجتماعات بربر كه چطور در بيابان و كوه حزن جامعه كوچكشان را در برابر بادو زمستان و برف و سنگ حفظ مي كنند. نخوابيدم كه نكند نور بيايد و من خواب بمانم. اين طور بود كه اذان جمعه را به كوه پناه برديم. كوه دريده، آفتاب آويزان، برف خجول و يخ هاي پاكوب شده كوهنوردان روز قبل. حالا مي توانيم از هر دري بگوييم. كنفرانس طولاني من درباره قاطرها كه به خاطر جبر زما نه از تجربه اصالت نوع، محروم مي شوند و مانيفست تو در باب آداب بستن بند كفش. راه مالرو كوه به سمت پلنگ چال باريك تر مي شود و برف هاي تكه تكه اي كه مانده اند راه را براي رفتن سخت و ناامن مي كنند اما تو گفته بودي مهم رفتن است. چطور رفتن را ما تعيين نمي كنيم. حالا داريم مي رويم به هر سنگيني و سختي و سرما. داريم از كمرگاه بالا مي رويم با جمعيتي كه هركس آواز خودش را مي خواند. تو كمي جلوتر مي روي تا به قدرت خلقت خدا فكر كني. من كمي عقب تر مي آيم تا در چشم هايم، كمي تجربه پناهندگان كوهستان را جا دهم. جمع جواني دور بساط آتش نشسته اند و نان داغ مي كنند، از فرط سرما و لقمه هاي نان داغ و پنيرشان را تعارف مي كنند به رهگذراني كه دارند مي روند. كسي هم هست كه مدام جيغ مي كشد. من مي هراسم كه نكند گوشه اي از اين كوهستان لغزان سقوط كرده است. تو مي خندي كه جيغ بنفش. خشم مي گيرم كه مزاح بي فلسفه ايراني. يكي هم صداي صافش را انداخته به خش هاي صخره و آواز مي خواند. پيرمردي بساط كلاه و دستكش گشوده است و به خوبي مي داند كه بين اين رهگذران سرما، پناهندگان غيرحرفه اي مثل من هم هستند كه از سرماي بي رحم اين دره ها خبر ندارند. صداي قيچك و ويولن هم درهم است. باور نمي كنم كه موسيقي تكراري و تحريرهاي خياباني شهرما تا كوه هم رسيده باشد. به روي خودم نمي آورم. دستكش مي خري برايم و يك صدتوماني نو هم مي گذارم توي جيب مرد قيچكي كه نواختن ديوار سنگي  را قطع نكند. يك نفر سيگار مي كشد. يك نفر از همراهش با موبايل ضعيفي عكس مي گيرد. يك نفر دماغه عصايش را مي كوبد توي برف هاي يخ زده و پيش مي رود. يك نفر كتش را مي دهد به بغل دستي سرمازده اش و يك نفر كافكا و همينگوي مي فروشد. يك نفر ديگر هم مي خزدكناري... .به خلقت خدا مي انديشي و من نگاه مي كنم؛ به سرماي دلچسب كوهستان، به نور كه هم كوه را دور مي زند و هم آسمان را، به درخت هاي لخت و قهوه اي، به آبشارهاي متوقف شده قنديل بسته كه انگار ايستاده اند براي اينكه من و تو و همه اين پناهندگان وقت داشته باشيم و يك دل سير به تماشايشان بنشينيم. از تجربه ام مي پرسي. من حالا سرشار از يك تجربه انتزاعي ام. اينجا كوه است كه جمعه ها سنگين تر و دريده تر مي شود. سرما آفتاب را آويزان كرده پشت كوه، اين آدم ها كلاه و دستكش مي فروشند. نوازنده هاي دوره گرد از كنارمان رد مي شوند. جوان ها صبحانه گرم تعارف مي كنند. عاشق ها از هم عكس يادگاري مي گيرند. تنهاترها آوازشان را ول مي كنند تا ته دره و به برگشت صداشان هم كاري ندارند. كتابفروش ها كافكا مي فروشند. داستان خوان ها كافكا مي خرند... همه چيز مثل يك تابلو نقاشي متحرك است كه به سبك رئاليسم جادويي روي يك بوم سفيد و خاكستري كشيده اند. به قهوه خانه مي رسيم كه ديوارهاي سنگي دارد با شيشه هاي بخار گرفته و بوي عدسي و آش كه تا دورها، توي هوا پيچيده است . چاي مي خوريم با خرما و تو از تجربه من مي پرسي. من سرشار از يك تجربه انتزاعي ام. دستم را مي گيري و از راه مالرو يخ زده لغزان پايين مي آييم. بندكتاني هايت باز مي شوند و چكمه هاي من هم دماغه فرورفتن در يخ ندارند اما داريم پايين مي رويم. بايد برويم. چطور رفتن دست ما نيست؟! مي گويي حالا تنمان به تعادل رسيده است و بايد برگرديم. مي گويم تجربه انتزاعي من هنوز به تعادل نرسيده. تن من هنوز طبيعت كم دارد. اگر برگرديم واقعيت شهر، بدجوري توي صورتم مي خورد. انتزاع طبيعت نبايد اين طور نوك ذهنم بماند. كوه بايد واقعيت تنم باشد و شهر انتزاع ذهنم. مي گويي آن بالا برف آمده. خورشيد كوه را دور مي زند. جمعه ها كوه دريده تر مي شود و شهر فارغ تر. جمعه ها بايد برگرديم كه سفيدي برف را ببينيم.
برمي گرديم از كمرگاه كوه پايين مي رويم و من به تجربه اي انتزاعي مي انديشم كه كاش جمعه هاي ديگر هم به تعادل و طراوت تنم ببارد.

خبرسازان
آرمانشهر
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |