نگاهي به دو نمايش يك مرد يك زن و تهران زير بال فرشتگان
بازگشت به گذشته
پژمان پروازي
|
|
|
|
|
|
اجراي نمايش «يك زن، يك مرد» در تالار اصلي تئاتر شهر مي تواند از چند منظر مورد توجه باشد؛ اول آن كه نمايشنامه از برشت است، دوم اين كه متن توسط مينو فرشچي فيلمنامه نويس سينماي ايران بازنويسي شده، سوم اكثر بازيگران آن از تلويزيون و سينما هستند. در اين مجال اندك زمان براي تجزيه و تحليل كافي نيست و در حد ضرورت به برخي موارد يادشده و نوع اجراء اشاره خواهيم داشت. شيوه نگارش برتولدبرشت يا تكنيك فاصله گذاري كه به آن در اصطلاح ساختار اپيك (حماسي) گفته مي شود، برآن است تا به جاي بازگفت داستان، حقيقتي را بر مخاطب مكشوف نمايد. او از ابتدا مي داند چه اتفاقي قرار است بيفتد و در نهايت چه خواهد شد، پس نيازي به دانستن ماجرا ندارد و انديشه اي كه بايد منتقل شود حائز اهميت است تا بيننده براساس آن به استنتاج منطقي برسد و اما آنچه ما برصحنه مي بينيم روايتي است از نمايشنامه برشت كه فرشچي تلاش مي كند با دستمايه قراردادن اجتماع پيرامون و به روز در آوردن آن در كنار حفظ ساختار به اقتباس وفادارانه دست پيدا كند و صدالبته كه نام اين كار بازنويسي نيست، چرا كه اين لفظ بسيار در متون غير دراماتيك كاربرد دارد و لذا در تئاترها قاعده اي داريم به نام «درماتولوژي» كه متأسفانه هنوز به شكل علمي در حيطه هنر نمايش راه پيدا نكرده و غالب نويسندگان ما با تلفيق ديدگاه هاي خود به مجموعه داستان و حتي در برخي نمايشنامه ها، بدون تغيير نقطه شروع، مبادرت به چنين كاري مي كنند و البته در همين حد اشاره كنم كه در اين متد، ساختار برهم مي ريزد و نقطه شروع تغيير پيدا مي كند، آيا «يك زن، يك مرد» اينچنين است؟
شيوه اجراي نمايش «امپرسيونيستي» است و فضاي انتزاع به شدت حس مي شود. برهمين مبنا، تمهيدات صحنه اي از جمله دكور، نور و آكسسوار از همين قاعده متابعت مي كنند و حتي حركات بازيگران را مي توان پيرو همين مسأله برشمرد.
هرچند نام برشت قاعده رايج تكنيك فاصله گذاري را به ذهن متبادر مي سازد، اما از آنجا كه كارگران در برداشت خود آزاد است و مي تواند در روش اجراء تغيير بدهد، به نظر مي رسد آزيتا حاجيان رغبت بيشتري به اين كار نشان داده و ايده هاي خود را در اجراء به كار گرفته است.
از نكات جالب و قابل توجه در تكنيك كارگرداني، به دست گرفتن تمام اجزاء فضاي نمايش است به گونه اي كه بازيگران حتي در بالكن هم حضور پيدا مي كنند- ارتباط و صميميت هنرمند با بيننده كه از پايه هاي اساسي نمايش به شمار مي آيد، در اين كار شكل بارزي دارد و باعث شراكت تماشاگر در تمامي لحظه ها مي شود. در طراحي صحنه به علاوه بر در نظر گرفتن حجم براي ساختن فضاي مطلوب حركتي و نيز تبعيت از روش بازگفت داستان، ايجاد عمق كه با استفاده مناسب از نورپردازي توام است، مساعدت لازم را در پيشبرد ماجرا مي نمايد. حضور همسرايان در غالب راوي و كر در كنار تغيير آرايش صحنه، با روند كار تطبيق دارد. با وجود تعدد شخصيت ها، به دليل تعيين دقيق وضعيت و پرداخت مناسب، كارگردان در معرفي آدم هاي بازي موفق ظاهر مي شود- استفاده از تعادل غيرقرينه در چينش صحنه و ميزانسن صحيح از عوامل موفقيت كارگردان است. در مجموع با بهره گيري از تمهيدات لازم در طرح و اجرا، حاجيان توانسته در طول مدت يكصد و پنجاه دقيقه نمايش درست عمل كند، هرچند مدت زمان اجرا مي توانست اندكي كوتاه تر باشد. تمامي بازيگران با استفاده از تجربيات حرفه اي، از عهده ايفاي نقش به خوبي برآمده اند .
در اين ميان، بايد به بازي دلچسب و گيراي «مريلا زارعي» كه بيشتر او را در نقش هاي سينمايي ديده ايم اشاره كرد كه شيوه نقش آفريني اش بسيار متمايز و مطلوب و ماناست و در عرصه نمايش هم نشان داد كه مي تواند و به حقيقت هم تواناست.
«يك زن، يك مرد» سعي دارد تا اوقات مفرحي براي بيننده فراهم سازد و اين جنبه برپيام تفوق دارد. به نظر مي رسد كارگردان تمايل زيادي براي همراه كردن مخاطب با خود دارد و در عين ايجاد باورپذيري، درصدد است تا قالبي براي هم طرازي بين دو جنس از انسان و يا حتي برتري يكي بر ديگري ارايه دهد.
تهران زير بال فرشتگان
انسان عصر حاضر بيش از هر زمان ديگر نيازمند آرامش است- تكنولوژي از يك سو به كمك او شتافته و از طرف ديگر اضطراب را برايش به ارمغان آورده، بنابر اين يافتن راهي براي رسيدن به خود و خويشتن را ديدن، كمكي است كه بي گمان هنر نمايش توانمندانه و با شيوه هاي كاربردي عناصر ذاتي اش مي تواند به آدميان داشته باشد، لذا تئاتري موفق است كه ضمن داشتن پيام، بيشترين همذات پنداري را با مخاطب فراهم آورد. در زماني كه چگونه زيستن نياز به توجه جدي به شناخت بيشتر انسان از خود دارد، صحبت از استعاره هاي ناكارآمد فلسفي بيهوده است- ما امروز نيازمند آئينه اي هستيم تا حقايق را در آن مشاهده كنيم؛ اين تكليفي است كه برعهده هنر نمايش است.
زيربال فرشتگان روايت آدم هاي امروزي است با دغدغه هايشان، همان هايي كه در كنار ما هستند و هر روز از كنارشان مي گذريم: دلال ساختماني با همسر و فرزند بيمارش، و دخترش كه در خانه مانده، پسري كه به جبهه رفته و يادگار روزهاي جنگ است، دختري ديگر كه آشيانه اش بر باد رفته و پيرمرد سرايدار كه در رؤياهاي پسر بيمار نقش بازي مي كند. ساختار نمايش «روايتي» است و از ابتدا تا انتها قالب خود را حفظ مي كند- در شروع، محيط معرفي و آدم ها نقششان را بيان مي كنند، ميانه نقطه اي است براي تلاقي اتفاق ها و بروز حادثه كه با كنش و واكنش توأم است- داستان ادامه پيدا مي كند و در نهايت با ورود فرشته به پايان مي رسد؛ سرانجامي كه چندان دلچسب نيست- شيوه كار كارگردان در طي روند اجراء «رئال» است و شخصيت ها واقعي اند و حتي اعمالشان حقيقي است و اگر در هنگام غذا خوردن، در بشقاب چيزي قرار داده مي شد، همه چيز طبق روال بود، اما انتهاي كار از ساختار تبعيت نمي كند و آمدن فرشته بدون آن كه الزامي داشته باشد ذهنيت مخاطب را به هم مي ريزد و مي ماند كه بعدش چه؟ ولي خبري نمي شود- به نظر مي رسد به دليل استفاده نمايش از نام «فرشته» كارگردان الزاماً او را وارد صحنه مي كند تا تمامي اتفاقات را ببيند به ويژه آدمياني كه در تهرانند؛ «تهران زيربال فرشتگان.»
ماجرا به شيوه داناي كل روايت مي شود و انسجام در تك تك اجزاء نمايان است. برهاني برآن است تا مثل هميشه جنگ را دستمايه اش قرار دهد و اين بار حاشيه اي از اين حماسه، به عنوان موضوع اصلي به آن استناد مي كند با بن مايه «تقدير»، سرنوشتي كه گريز از آن مقدور نيست. چينش صحنه ها موجز و درخور تحسين است به گونه اي كه از قواعد دراماتيك در تطبيق فضاي صحنه اي با ساختار ارسطويي داستان متابعت مي كند- شخصيت پردازي نمود عيني دارد و همين باعث مي شود تا بازي ها براساس چنين قاعده اي روال عادي خود را طي كند و لذا نوع حركات آدم هاي بازي به پيشبرد خط سير ماجرا كمك مي كند.
كارگردان مي كوشد تا با تعويض به موقع نور و فراهم آوردن شرايط مناسب از جمله تلفيق ذهنيات به شكل بازگشت به گذشته، از كسالت بار شدن فضا جلوگيري كند، ليكن بيشتر به نوعي گفتمان راديويي نزديك مي شويم و حتي حركت بسيار اندك است و در كل بازي ها مي توانست حساب شده تر باشد تا به تئاتر صحنه اي نزديك شود. موسيقي تأثير چنداني در ريتم كار ندارد و هيچ حسي را به بيننده منتقل نمي كند. چهره پردازي در حد متعارف و براي تعيين شخصيت ها به كار گرفته شده و مناسب به نظر مي رسد.
اگر چه نگاه برهاني به آدم هاي اجتماع خويش، «انساني» و آرمان گرايانه» است، اما در كليت، «تهران زير بال فرشتگان» مي تواند در قالب راديويي موفق تر باشد، انتظاري كه به خواسته هاي مخاطب پاسخ دهد.
|