شب نشيني عروسك هاي شاهنامه
اپراي عروسكي رستم و سهراب با كارگرداني بهروز غريب پور و لوريس چكناواريان روي پرده است
|
|
عكس: گلناز بهشتي
سعيده امين
اپراي باشكوه عروسكي رستم وسهراب برگرفته از شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي توسط بهروز غريب پور روي پرده تالار فردوسي در حال اجراست.
فضاي تالار فردوسي سرد و تاريك است. چشم چشم را نمي بيند. قرار است فردوسي با آن رداي سفيد و صورت تكيده و افتاده اش و با آن عمامه اي كه يك سرش را روي شانه اش مي اندازد روي صحنه بيايد و آمد؛ درست شبيه تصاوير نقاشي كه در كتاب ها از فردوسي ديده بوديم و بعد رستم آمد با همان كلاهخود معروفش كه دوشاخ از دو طرف آن روييده بود. عروسك سازان اتريشي عجب هنرمنداني هستند. چه زيبا تصاوير اسطوره اي را در ذهن ما ايرانيان و در لابه لاي ابيات شاهنامه ديده اند و چه هنرمندانه به آنها تجسم بخشيده اند.
و صداي اولين بيت از اشعار فردوسي از زبان گروه كر اپرا:
به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جاي
خداوند روزي ده رهنماي
تصورش هم دلپذير است كه بتوان اشعار فردوسي را در قالب اپرا خواند.
آن هم به آهنگسازي لوريس چكناواريان با گروه نوازندگان و خوانندگان ارمنستان.
صحنه اول
فردوسي در حال نوشتن داستان رستم و سهراب است. او در انديشه آن است كه چگونه رستم-پهلوان نامدار- را به كاخ شاه سمنگان روانه كند كه ربودن رخش - اسب رستم - در ذهن او شكل مي گيرد. پس ازآن به تولد كودكي فكرمي كند كه سرنوشتي تلخ وغمبار دارد. فرشتگان آورندگان اين كودك هستند.
صحنه دوم
به شكرگزاري و نيايش فردوسي مي گذرد با آن تك خواني دلنواز خواننده ارمني.
صحنه سوم
رستم در جست و جوي رخش به دربار شاه سمنگان وارد شده و برآشفته خواستار بازگرداندن اسب نازنين و بي همتايش مي شود.
گروه كر مي خواند:
كنون رزم سهراب و رستم شنو
دگرها شنيدستي اين هم شنو
از لحن آوازها پيداست كه گروه كر ايراني نيستند. غريب پور مي گويد كه با اجازه چكناواريان قريب به يك ساعت و 10 دقيقه از موسيقي اصلي را كم كرده است تا با شرايط عروسكي تطبيق پيدا كند.
نزديك به 26سال است كه در ايران سنت اپرا به شكل واقعي خود اجرا نمي شود. خوانندگان اپرا به كشورهاي مختلف به ويژه اروپا مهاجرت كرده اند به همين دليل غريب پور به خوانندگان ارمنستان متوسل شد؛ استادان ارمني دانشگاه ايروان همكاري زيادي با ما كردند. آنها فارسي را زير نظر چكناواريان ياد گرفتند و بعد از تمرين مداوم روي متن شاهنامه در نهايت موسيقي و آواز گروه كر در آن كشور ضبط شد .
از دقيقه اول اپرا تا لحظه آخر طنين اپرا با كيفيت بسيار بالا از بلندگوها پخش مي شد اما به دليل لهجه گروه كر درك اشعار فردوسي چندان آسان نبود.
وقتي خوب دقت مي كردي اشعار فردوسي كمي بامزه به نظر مي رسيد. واژه ها كش و قوس پيدا كرده بودند.
صورت عروسك ها همراه با آواز تكان مي خورد به طوري كه و به نظر مي رسيد عروسك ها اپرا را اجرا مي كنند؛ اين عروسك هاي 90 سانتي متري.
وقتي عروسك هاي اپرا را مي ديدي ناخودآگاه به تركيب عروسك هاي دارا وسارا مي خنديدي باور كردني نيست كه چند اتريشي كه شايد تا به حال در زندگي، يك ايراني را نديده اند اين چنين هنرمندانه ظرافت ها، زيبايي ها و ويژگي چهره ايراني را تجسم ببخشند.
اولين عروسكي كه روي پرده آمد فردوسي بود با آن رداي سفيد و شال كمرسفيدش شبيه مجسمه ميدان فردوسي خودمان، باورتان نمي شود با آن مو نمي زد.
فردوسي در يك قاب سراسر سياه وسيع همانند عروسك هاي خيمه شب بازي با طمانينه قدم برمي داشت، انگار نه انگار كه توسط چند قطعه نخ تحرك پيدا مي كند. چند لحظه بعد كه پرده پايين و بالا رفت رستم دستان كه از همه عروسك ها لااقل 70 سانتي متر بلندتر و درشت تر بود در حالي كه به شكل خنده داري نعلين هايش را به زمين چوبي تئاتر مي كوفت، وارد صحنه شد. درست در آن صحنه كه رستم به دنبال رخش وارد بارگاه شاه سمنگان مي شود.
بعد از چند لحظه از رستم خشمگين و رجز خوان جز يك مرد آرام كه روي تخت نشسته و حركات موزون رقصندگان را تماشا مي كند چيزي باقي نمانده است. نزديك به 12 عروسك زن با لباس هاي زيباي ايراني- همان ها كه زري دوزي شده و روي پارچه اش بته جقه نشسته- درحالي كه دستمال به دست به سبك زنان محلي آرام و موزون مي رقصند. حركات اين رقصندگان 90سانتي متري به قدري ايراني است كه براي لحظاتي آدم را در همزاد پنداري با آنها به شور و هيجان وا مي دارد. حركات هماهنگ است، مي توان دست هايي كه نخ ها را بالا و پايين به اين طرف و آن طرف مي كشند را در ذهن مجسم كرد كه چگونه شكلي هماهنگ و موزون به خود مي گيرند مثل خود رقصندگان. حدود يكصد عروسك جورواجور به جاي هر يك از شخصيت هاي شاهنامه ساخته شده است.
طرح اوليه عروسك ها توسط غريب پور ارائه شده است. ساويز فروغي به عنوان مشاور هنري ساخت عروسك ها به اتريش مي رود تا ورنرهايرزر، كريستين هايرزر و جرالد كوبي چك، سازندگان عروسك ها را همراهي كند.
از طرف ديگر مريم اقبالي و علي پاكدست نيز به وين مي روند تا از تجارب گروه ماريونتن ياري گرفته و بازي دهندگي عروسك ها را ياد بگيرند. گروه ماريونتن تئاتر وين يكي از قديمي ترين و بهترين گروه هاي تئاتر كشور اتريش است.
حدود يكصد عروسك ساخت دست هنرمندان اتريشي به ايران انتقال يافته و به عنوان ميراث فرهنگي ثبت شد. هر عروسك با 14 الي 17 نخ قابل حركت مي شود.
فرم چشم ها، رنگ چشم ها و موها، فرو رفتگي هاي چهره همه حكايت از ايراني بودن دارد. بيشتر عروسك ها مرد هستند، اما اغلب بازي دهندگان زن هستند.15 بازي دهنده يك ساعت و نيم تمام ده ها عروسك را روي نخ مي چرخانند، اين مي رود آن مي آيد يواش نخ ها به هم گير نكنند .
مونا مواظب باش همزمان با نور فردوسي را روي زانويش خم كني . همايون چرا پرده را دير كشيدي؟ . افسانه در حالي كه عروسك ها را در صحنه رژه جلو مي برد يك بار نزديك بود كه زمين بخورد، هنوز نمي داند او كيست، منتظر است تا در فرصت ديگر شكارش كند.تمام اين 15نفر، تمام اين لحظه ها را مدام مي دوند روي ثانيه ها. هر اشتباه در يك آن يعني شليك خنده تماشاگران. در اين سرماي سالن فردوسي عرق از سر و صورتشان مي ريزد. هنوز بعد از سه هفته اجرا استرس بر كار حاكم است.
استرس اجرا تمام شدني نيست، اين را براي همه بنويسيد . در حالي كه غريب پور درست زير صحنه تئاتر، آنجايي كه اگر بلند شوي حتما سرت به سقف مي خورد، اين حرف ها را مي زند، 15 دختر و پسر جوان دوستانه دورش گرد آمده اند، همه با پوششي مشكي و شالي قرمز درست به رنگ شال قرمزي كه غريب پور روي گردنش انداخته است.
هنگامه سازش، دستيار دوم كارگردان است. يك دفترچه يادداشت كوچك دستش گرفته و كنار بچه ها يكي يكي ايرادات اجراي قبلي را مي گويد تا برطرف شود. اگر نور را در صحنه رقصنده ها كم كنيم، بهتر است . مونا كياني فر از جوان ترين هاي گروه است، اما به خوبي از پس عروسك گرداني فردوسي برمي آيد.
كامليا نوحي كار جاگذاري پرده را بر عهده دارد؛ او عادت كرده كه چند كار را با هم انجام دهد. مثل برق از پله ها بالا مي رود تا به افسانه علامت بدهد. افسانه زماني يكي از گردانندگان صحنه جنگ است. آنجا كه سربازان رژه مي روند. بنفشه رقصنده اول را كمي زود داخل صحنه آوردي . بنفشه صمدي از سريع ترين عروسك گردانان است. دست هايش حركت دهنده زيباترين رقص هاي ايراني است، دست هايش را بالا برده و روي هوا موج مي دهد و مي خندد.
رويا مقيسه و سلما محسني آرام تر از همه به توصيه هاي غريب پور گوش مي دهند. جليله هيبتيان چند تذكر به بچه ها مي دهد. غزل اسكندرنژاد، مرجان احمدي و علي ابوالخيريان اين بار كمي پر اشتباه بودند ببخشيد ببخشيد . وجدان محمد عاقبتي دستيار اول كارگردان بيدار مي شود اين دفعه تقصير من بود، چون من در لحظه اي كه بايد مي آمد بالا علامت بدهم، ايستادم پاي آيفون با آقاي غريب هماهنگ شوم . محسن ايمانخاني كمي ديرتر از ديگران مي آيد. محسن ديركردي .
هنگامه مي خواهد كه نقاط قوت كار را بگويد فقط كه نبايد ايرادات را شمرد. بنفشه در را بسيار آرام و خوب بست آفرين . غريب پور تندي پريد وسط: آقا چرا رستم، سهراب را آنقدر بد پرتاب كرد، انگار كه بشقاب پرت مي كند و باز هم وجدان بيدار عاقبتي ببخشيد تقصير من بود، دست رستم گير كرد به سهراب، امروز درستش مي كنم .
اينها فقط توصيف 10 دقيقه از تلاش گروه تئاتر عروسكي آران براي نمايش اپراي عروسكي رستم و سهراب بود؛ دغدغه هاي آميخته با خنده و عذرخواهي هاي ناشي از تواضع. كار اصلي از سال قبل شروع شد؛ آن زمان كه كسي از 25 سال تلاش براي روي پرده بردن يك اسطورعه اصيل ايراني خبر نداشت.
همواره درتمام دنيا، تئاتر عروسكي محملي براي به تصوير كشاندن اسطوره ها، افسانه ها و قصه هاي ملل مختلف است. در زماني كه پديده سينما وجود نداشت، نمايش عروسكي در انواع ارزشمند خود سندي براي حفظ ميراث فرهنگي ملي اقوام مختلف بوده است. در نمايش عروسكي سه هنر تئاتر، نمايش هاي عروسكي و موسيقي در يك همكاري هماهنگ قرار مي گيرند.
در شاهنامه فردوسي، سيماهاي تراژيك نظير ايرج و فردين، رستم و سهراب، سياوش و فرنگيس، بيژن و فرود، جريره و اسفنديار، كتايون و رودابه و... وجود دارند، اما هيچ يك از آنها به اندازه رستم و سهراب و داستان تراژيك اين دو پهلوان در ميان مردم ما محبوبيت ندارد. در قهوه خانه هاي قديم نقادان در نقل داستان رستم و سهراب به خود مي باليدند.
طرز شيفتگي تهمينه، دختر پادشاه سمنگان بر رستم و به دنيا آمدن سهراب از تهمينه، جنگ ميان پدر و فرزند؛ فرزندي كه به خيال خود براي بر تخت نشاندن پدر به ايران حمله كرده است، به روايت فردوسي از چنان زيبايي برخوردار است كه در كمتر تراژدي مي توان نظير آن را سراغ گرفت. بهروز غريب پور يكي از شيفتگان اين داستان است يكي از دلايل انتخاب اپراي رستم و سهراب براي اجراي عروسكي از سابقه ديرين اين داستان ها سرچشمه مي گيرد. اما مهمتر از همه اثر جاودانه لوريس چكناواريان است كه با توانايي شگفت انگيز خود و با آفريدن اين اپرا، دين خود را به مردم ايران ادا كرده و اثري در منتهاي احساس و دردمندي خلق كرده است .
اپرا همچنان روي صحنه است تا اسفند و بعد از ساخته شدن استوديوي سيار به كشورهاي آسيايي و اروپايي خواهد رفت تا غني ترين اسطوره هاي ايراني را در دنيا به تصوير بكشد.
|