شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۰۳
دكه
خط (7)
شماره 7 دوهفته نامه فرهنگي، هنري، دانشجويي خط منتشر شد.
نازگل قادري اول خط اين است: من در سنگر هستم، در اين خانه محقر، در اين خانه فرياد و سكوت،فرياد عشق و سكوت تنهايي، در اين خانه سرد و گرم، سردي زمستان و گرماي خون، در اين خانه ساكن و پرجوش ... .
بعد نوبت به رمز شانزده مي رسد كه به سبك و سياق حرف جنگ و عدالت دنياست.
سكوت و تنهايي، از نوشته هاي شهيد حسين
علم الهدي است كه به گفته مسئولان خط صريح، سليس و خواندني اند. سنگر، به ياد اصغر، زندگي، عادت و تنهايي و سكوت بخش هاي مختلف اين مطلب هستند.
دوازده پرده تا انقلاب از خاطرات يكي از شهيدان انقلاب اسلامي مي گويد. گفت وگوي اين شماره خط به نصرت الله محمودزاده، نويسنده كتاب حماسه هويزه اختصاص دارد. نصرت الله محمودزاده در كتاب حماسه هويزه – رماني كه براساس داستان واقعي مقاومت دانشجويان در هويزه نوشته شده – مي نويسد: قامت حسين، از ميان دود و گرد و غبار پشت خاكريز پيدا شد. يك تانك ديگر با گلوله حسين به آتش كشيده شد. پيدا بود كه از همه افراد گروه، اكنون فقط حسين زنده مانده است. حسين از جا بلند شد و خود را به خاكريز ديگر رساند. غير از گلوله اي كه در آر.پي.جي بود، يك گلوله ديگر هم داشت... .
از ديدگاه او هويزه، نقطه عطف جنگ بوده است.
دادخواست تاريخي سيدحسين علم الهدي نيز در اين شماره 7 چاپ شده است. شعرهاي اين شماره نيز از عبدالرحيم سعيدي راد و قيصر امين پور به ترتيب با عنوان هاي ياد ياران قديم و راه ناتمام است.
شرح هجران، تپش قلب مسافران هويزه و منتظر پاسخ شما هستم! حسين از مشهد عنوان چند مطلب ديگر اين شماره هستند.
با خواهر شهيد محمدحسين علم الهدي نيز توسط اكرم حاجي محمدي گفت وگو شده كه در اين گفت وگو گفته است:
رسم خانوادگي ما بر اين بود، زماني كه نوزادي متولد مي شد مادر و پدر اسم هاي مورد نظر خود را بر روي كاغذهايي مي نوشتند و لاي صفحات قرآن مي گذاشتند و در نهايت كودك نابالغي يكي از اسم ها را درمي آورد و اسم نوزاد انتخاب مي شد. برايش اسم هاي مختلفي را پيش بيني كرده بودند: حسن، جواد و... . من مأمور شدم كه نام را از بين صفحات بيرون بياورم. پدر صدايم كرد و قرآن را جلويم گرفت. كاغذي را از لاي قرآن بيرون آوردم. پدر با خوشحالي گفتند: سيدمحمدحسين .
صفحات آخر شماره 7 خط هم از اخبار دفاع مقدس و ساير حوزه هاي مرتبط با اين امر مي گويند.

حال ما خوب است
جشنواره فيلم فجر از ديروز آغاز شده؛ بشتابيد كه غفلت موجب پشيماني است
000396.jpg
سال، تحويل شد؛ سال سينمايي ها و عشق سينماها. فقط هم همين سال تحويل است كه مي تواند يكباره 12روز جلوتر بيفتد. ديروز صبح، سال سينمايي ها تحويل شد و جشنواره فيلم فجر به بيست و چهارمين دوره اش رسيد.
خسرو نقيبي- انگار هنوز اين تغيير زماني باورمان نشده است. با هر كس كه حرف مي زني، مي گويد هنوز زمان مانده تا شروع جشنواره و وقتي يادآوري مي كني كه جشنواره از آخرين روز ماه نخست زمستان آغاز مي شود – يا حالا ديگر آغاز شده- به تكاپو مي افتد كه كلي كار نيمه كاره دارد و كارهايش به عادت هر ساله مانده براي لحظه آخر.
استوديوها هنوز مشغولند، فيلم ها قطع نگاتيو مي شود، كپي صفرها را مي كشند و اختلاف ها تازه بالا گرفته. در تعجيل جشنواره اما، وقتي براي اختلاف نظرها نمي ماند. همه چيز مسكوت مي ماند تا بيست و دوم بهمن ماه؛ نه، ببخشيد تا دهم بهمن ماه 1384 كه روز آخر جشنواره است و تكليف فيلم ها با منتقدان، مسئولان و مردم مشخص شده است.
بعد تازه مي شود نشست و فكر كرد كه چه اتفاقي افتاده؛ بدبينانه اش مي شود هياهوي بسيار براي هيچ و خوش بينانه اش مي شود پايان ضيافت سالانه. هيچ كدام اين نگاه ها اما نمي گويد كه چه اتفاق مهمي در اين 10 روز مي افتد كه حداقل يكي دو ماه هر آدم مرتبط با سينمايي را از خواب و خوراك مي اندازد.
ويژه نامه ها چاپ مي شوند، آدم ها با هم گفت وگو مي كنند، همه،ئ كل تسويه حساب هاي شخصي شان را كه نگه داشته اند تا زمان جشنواره براي ديده شدن و به چشم آمدن انجام مي دهند و در كنار همه اينها، فيلم ها هم به نمايش درمي آيند؛ هر چند ديگر نه از آن صف هاي رويايي خبري هست، نه از آن فيلم هاي دوست داشتني.
خب، اصل ماجرا مثل اينكه همين جاست. جشنواره وقت ديدن رفقا سر صف هاي طويل يا در سالن هاي ويژه است؛ وقت رفاقت هايي به عمر 10 روز. وقت سرما كشيدن كه البته جاي اين لذت را چند سالي است كه با جر و بحث هاي سالن مطبوعات عوض كرده ايم.
جشنواره بازها مي دانند كه در يكي- دو روز اول، معمولا جدول برنامه ها، فيلم مهمي را نمايش نمي دهد، پس از فردا تازه صف ها جلوي سينماها شكل مي گيرد. مي گويند نام بزرگي در جشنواره امسال نيست، اما اين خيلي هم اهميت ندارد؛ درست است كه كسي مثلا براي ديدن سگ كشي از شب قبل جلوي گيشه هيچ سينمايي نمي خوابد، اما اوضاع فيلم خوب ديدن، امسال كمي روبه راه تر از سال هاي قبل است. فيلم هايي كه به آنها اميد بسته ايم، اكثرا راضي كننده اند و در بدترين حالت، فيلم هاي متوسطي شده اند.
شايد حرص تان دربيايد كه چرا برخي فيلم ها مطابق انتظارتان نيستند، اما هيچ كدام آنقدر فيلم هاي بدي نيستند كه وقت خروج از سالن بگوييد: حيف وقت! . حداقل دو- سه فيلم خيلي خوب داريم، چهار- پنج فيلم خوب و يكسري فيلم متوسط. تازه امسال به لطف هيات انتخاب جشنواره، در بخش ميهمان هم اوضاع روبه راه است و چند فيلم خوب را بايد آن طرف ها جست وجو كرد. فيلم هاي خارجي امسال هم خوبند؛ پولانسكي، كايگه، جرج كلوني، گاوراس و... . چيزهاي خوب ديگري هم هست. در مجموع انگار حال ما خوب است يا بهتر بگويم، حال ما بايد خوب باشد. اين يك رسم و عادت سينمايي در زمان برگزاري جشنواره است.
آنقدر حاشيه رفتم كه اصل خبر فراموش شد. ليد خبر با قيد اتفاق، زمان و مكان مي شود چنين چيزي؛ جشنواره بيست وچهارم فيلم فجر از ديروز در تهران آغاز شده است . و ادامه اش را هم تقريبا اين روزها در همه جا مي شود خواند. اهميت خبر در همان جمله بالاست. جشنواره آغاز شده... .

از صبح تا شب
حميد رضا پور نصيري
با توجه به شروع جشنواره هاي فيلم و تئاتر احتمالا طبق قولي كه صداوسيمايي ها پيش از اين داده بودند مي توانيد يكي، دو گزارش روزانه از اين جشنواره ها را از شبكه هاي مختلف تماشا كنيد. يكي از آنها سيمرغ 24 است كه هر شب ساعت 21 از شبكه دوم پخش مي شود و مجري گري اش هم برعهده شهاب حسيني ا ست. ديگري هم برنامه اي  است با عنوان مونتاژ موازي كه هر شب از شبكه سراسري راديو در حوالي ساعت۱۹ و به  مدت نيم ساعت پخش مي شود و اختصاص به گزارش هايي از جشنواره فيلم فجر دارد. اما شبكه فرهنگ راديو هم براي پوشش جشنواره هاي تئاتر و فيلم برنامه اي دارد با عنوان هفت اقليم كه اگر اشتباه نكنم در همان حوالي ساعت 7 بعدازظهر پخش مي شود. در شبكه 4 هم احتمالا مي توانيد برنامه اي درباره جشنواره تئاتر پيدا كنيد كه چون تا لحظه نگارش اين مطلب خبر
تائيد شده اي از آن پيدا نكرده ام، نمي توانم درباره اش چيزي بنويسم. خلاصه كه اگر حسرت رفتن به جشنواره بر دلتان مانده و به هر دليلي نمي توانيد در اين بزم سالانه پايكوبي كنيد، همين برنامه هاي تكراري و نه چندان جذاب صدا و سيمايي تنها مرهمي  است كه مي توانيد بر زخمتان بگذاريد.اما در ميان مجموعه هاي تلويزيوني امروز مي توانيد در ساعت 20:45 قسمت ديگري از مجموعه و خداوند عشق را آفريد را تماشا كنيد كه راستش آنقدر ريتمش كند است و داستانش را كسل كننده تعريف مي كند كه ديگر نمي توانم از آن دفاع كنم و بخواهم كه تماشايش كنيد. اما اگر منصفانه به اوضاع نگاه كنيم، در ميان ديگر مجموعه هاي ايراني كه اين روزها از شبكه هاي مختلف پخش مي شود تنها گزينه اي ا ست كه ارزش وقت گذاشتن دارد. تنها كافي ا ست آن را با مجموعه نقش بر آب مقايسه كنيد كه همين امشب در حوالي ساعت 22:10 از شبكه اول پخش مي شود و كارگردانش عبدالله باكيده ا ست. شبكه 2 هم مانند هفته هاي گذشته در ساعت 21:30 مجموعه خارجي آواي وحش را پخش مي كند كه از اسمش مشخص است مناسب حال طرفداران حقوق حيوانات است. شبكه تهران نيز در ساعت 23 قسمت تازه اي از مجموعه پرطرفدار هشدار براي كبرا 11 را نمايش خواهد داد. تقريبا هم زمان با اين مجموعه هم از شبكه اول مي توانيد يك فيلم سينمايي تماشا كنيد كه به احتمال زياد چندان لقمه دندان گيري نيست و براي بار چندم از اين شبكه پخش مي شود. (وقتي مسئولان پخش، چنين زمان مرده اي را براي پخش فيلم سينمايي انتخاب مي كنند مشخص است كه چه هدفي دارند و مي خواهند آرشيوشان را گردگيري كنند.)
در ميان تكرار مجموعه هاي تلويزيوني هم پيشنهاد مي كنم در
ساعت 19 از شبكه تهران كنت مونت كريستو را ببينيد يا اينكه در حوالي ساعت 13 به تماشاي پخش مجدد كميسر شهر بنشينيد كه از شبكه۲ پخش مي شود. افسانه عقاب هاي مبارز هم در ساعت 15:10 از شبكه اول به نمايش درمي آيد. با توجه به شروع مجدد بازي هاي ليگ هاي اروپايي هم امشب مي توانيد يكي، دو فوتبال از باشگاه هاي انگليس و ايتاليا و اسپانيا را از طريق شبكه سوم تماشا كنيد. البته مي دانيد كه مدت ها ست اعتماد به نفس لازم براي نوشتن زمان و نام بازي ها را ندارم.

در شهر
از ناكجاآبادها به بم
من از حدود 1070 كيلومتر اين طرف تر، از يك شهر شلوغ پلوغ، از يك خيابان كه همه چيز از آن عبور مي كند حتي هواپيماي كنكورد، از درون يك خانه با پلاك 7 و خلاصه از طرف خودم برايت اين نامه را مي نويسم.
مينو زنده رود- هركدام از كودكان و نوجوانان ايران كه ذوقي و طبعي داشتند از يك نقطه جغرافيايي اين سرزمين به ياد بچه هاي بم يا نوشته يا كاريكاتور كشيده اند. ابتكار اين يادواره، مسابقه، جشنواره يا هرچي كه اسمش را مي خواهيد بگذاريد. از دست اندركاران مجله گل آقا بوده است تا لبخند بر لبان بچه هاي زلزله زده بم نشانند. پس از اين كه مصمم به اجراي طرحشان شدند در آذر ماه سال گذشته فراخوان مسابقه طنز نوشتاري و كاريكاتوري با عنوان به ياد بچه هاي بم دادند. بچه هاي غيربمي هم كوتاهي نكردند و سيل آثار نوشتاري و تصويري به دفتر گل آقا روانه شد و اهالي گل آقا هم به خاطر همين استقبال، مهلت ارسال آثار را تا پايان مهرماه 84 تمديد كردند.اين كه چند تا مطلب رسيد، چند تا كاريكاتور، خدا مي داند ولي بلافاصله قضاوت و
محك زدن آثار شروع شد. آثار طنز نوشتاري را علي زراندوز، پوپك صابري فومني و گيتي صفرزاده داوري كردند و بررسي كاريكاتورها نيز به ناصرپاكشير، اميرحسين داودي و لاله ضيايي سپرده شد.در بيست و چهارم ماه جاري نيز جاي علاقه مندان در گردهمايي طنزپردازان پير و جوان خالي بود. هم آن بچه هايي كه آثار خود را فرستاده بودند، حضور داشتند و هم شخصيت هايي چون جلال رفيع، هاشم طالب، منوچهر احترامي، صباح زنگنه، دكتر عباس پاكنژاد، رضي هيرمندي، محمد صحت و... . آن بچه هايي هم كه در اين طبع و هنرآزمايي برنده شدند جوايز خود را از دست عليرضا خمسه (كمدين) و سيف الله  گلكار (مترجم كودك و نوجوان) دريافت كردند.راستي بيست و چهارم دي ماه مصادف با بيست و يكمين سالگرد دوكلمه حرف حساب بود. ستون طنز كيومرث صابري فومني كه از روزنامه اطلاعات شروع شد و با شكل گيري گل آقا در آنجا ادامه پيدا كرد.كاريكاتورهايي كه به ياد بچه هاي بم كشيده شده، اين روزها تا چهارم بهمن ماه در دفتر مجله گل آقا واقع در ميدان آرژانتين، خيابان زاگرس پلاك 7 به نمايش گذاشته شدند تا بياييد، استعدادهاي جوان حوزه طنز را ببينيد، نه بياييد همراهي و همدردي بچه هاي ايراني را با كيلومترها فاصله از بم ببينيد.آثار بچه هايي هم كه طنز نوشتاري فرستادند، هرچند نمي شود به ديوار زد ولي خواندني است؛ مثل همان چند خط اول اين خبر كه شروع مطلب برنده اول بود و در پايان اثرش هم نوشته بود: شايد باور نكني، ولي همه مردم اينجا تو را دوست دارند و آنها هم مي خواهند كه هرچه زودتر از آن پنجره اي كه گفتم، سرت را بيرون بياوري و به آسمان بي ابر، خيابان هاي خاكي، اصغرآقا و مرغ و خروس هاي مادربزرگ نگاهي كني و لبخند بزني تا همه ما هم لبخند بزنيم!با آرزوي ساخت سريع يك پنجره قشنگ براي تو، يكي از مردم ناكجاآباد! .

زيبـاشـهر
آرمانشهر
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
علمي
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |