گفت وگوي همشهري با «رولند پيچ» درباره «زيبايي شناسي دين و مسئوليت بشر»
رويارويي با واقعيت غايي
مسعودخيرخواه
|
|
به همت مركز مطالعات و تحقيقات هنري وزارت فرهنگ و ارشاد، همايش زيبايي شناسي دين دردي ماه در تهران برگزار شد. در اين همايش، ۶ پژوهشگر خارجي از كشورهاي آلمان، ايتاليا، اتريش، لبنان، عراق و يونان و ۱۸محقق ايراني، با ارائه مقالاتي به بحث پيرامون ابعاد مختلف زيبايي شناسي دين پرداختند. در ميان پژوهشگران خارجي حاضر در اين همايش پروفسور «رولند پيچ» (Rolandpietsch) چهره برجسته اي است. وي در سال ۱۹۴۲ در آلمان متولد شده و داراي دكتراي الهيات است و همچنين رياست انجمن بين المللي «ژاكوب بوهم» را نيز برعهده دارد. از وي تاكنون دو كتاب به نام هاي «فلسفه روسي» و «عرفان آلماني» به چاپ رسيده است. افزون بر اين مقالات فراواني نيز از وي در نشريات معتبر در حوزه دين به چاپ رسيده است. پيچ در اين همايش تحت عنوان «نظريه زيبايي مسيحيت در قرون وسطي» سخنراني كرد. پيچ در حال حاضر در دانشگاه مونيخ اديان تطبيقي تدريس مي كند و به زبان هاي انگليسي و عربي تسلط كامل دارد و در حال يادگيري زبان فارسي است. وي درحال حاضر ترجمه «حكمت الاشراق» سهروردي را از زبان عربي به آلماني در دست دارد. از اين رو، همشهري در فرصتي كوتاه در خلال همايش با وي پيرامون «زيبايي شناسي دين و مسئوليت انساني» گفت وگو كرد كه در پي مي آيد. در ضمن، در مقدمه اين گفت وگو براي آشنايي خوانندگان از سابقه زيبايي شناسي دين ترجمه گزيده اي از آراي كلايوبل(۱۹۱۴) در كتاب «هنر» ذيل عنوان «فرضيه زيباشناختي» و پل تيليش عرضه مي شود.
نگاهي به زيبايي شناسي دين
كلايوبل معتقد است «در لحظه هاي سرخوشي ام به اين فكر افتاده ام كه شايد هنر راه رستگاري جهان است» (ِبل،۱۹۱۴،ص۳۲). چيزي كه اين ارزش والا را توضيح مي دهد اين است كه توجه به صورت، ما را در تماس با «دنيا» يي قرار مي دهد كه دل مشغولي هاي روزمره عادي بشر را فرا مي گيرد. «هنر ما را از دنياي فعاليت انسان به دنياي وجد زيبايي شناختي فرا مي برد. براي لحظه اي از علايق انساني دور مي شويم و پيش بيني ها و خاطره هايمان متوقف مي شود؛ به بالاي جريان زندگي فرابرده مي شويم» (همان،ص۲۷). زباني كه بل در اينجا به كار مي گيرد تا «فرض زيبايي شناختي اش» را بپروراند بي شك بازتابي است از زبان ديني.
به اعتقاد بل، درباره اينكه هنر «وسيله اي» است «براي رسيدن به حالتي از شعف، همگان توافق نظر دارند و با اين حرف كه هنر از ژرفاي معنوي سرشت انسان مي آيد چندان مخالفت نمي شود... هنر در واقع ضرورتي براي زندگي معنوي و محصول آن است» . (ص۵۹). به همين دليل است كه از نظر بعضي ها به هر حال هنر «به زندگي ارزش زندگي كردن مي دهد» (همان).
بنابراين هنر خويشاوند دين است. با اين تفاسير است كه بل مي گويد «دين، آنگونه كه من مي فهمم، بيان برداشت فرد از معناي عاطفي جهان است» (ص۶۲).
پس هم هنر و هم دين «قدرت فرا بردن انسان تا شور و شعف ابرانساني را دارند؛ هر دو وسيله اي هستند براي رسيدن به حالت هاي غير خاكي ذهن. هنر و دين به يك دنيا تعلق دارند... ملك هيچ كدام به اين دنيا تعلق ندارد» (ص۶۳).
اما از نظر تيليش دين را مي توان همچون «فعاليت هاي گروهي از انسان ها كه داراي مجموعه اي از نمادها و آيين ها، مرتبط با قدرت الهي، هستند» دانست و همچنين مي توان آن را «نهايت توجه به چيزي غايي» دانست (تيليش،۱۹۸۷،ص ۱۷۲).
در اين ميان، همچنين تيليش معتقد است كه «سكولاريسم منكر مسأله غايي زندگي نيست. با توجه به مفهوم عام تر دين، سكولاريسم به طور غيرمستقيم مفهومي ديني است. درست همان گونه كه دين به معناي محدودش اشكال بسياري دارد، سكولاريسم هم اشكال بسياري دارد كه در آنها از مسأله معناي زندگي، نه تنها به شكل عقلي بلكه با توجه كامل و جديت تمام، پرسيده مي شود» (همان، ص۱۷۳).
براين اساس، تيليش مي گويد زماني كه به هنر سده بيستم- و در واقع هنر هر سده اي- مي نگرد، با بعد ديني «كه اين گونه درك مي شود» برخورد مي كند؛ مطابق نظر او همه هنر خلاقانه از جمله هنري كه از فرهنگ سكولار سده بيستم بروز مي كند، «بيان يك رويارويي ... با واقعيت غايي» است.«همه هنر» دربرگيرنده پاسخي است به مسأله معنا «(همان).
به زعم تيليش، عامل تعيين كننده موضوع هنر «سبك» است و «بيانگري در ذات هنر است». در نتيجه، تيليش پيشنهاد مي كند بايد به دين توجه كرد كه سبك بيان كننده هنر است؛ از طريق بيانگري سبك است كه «بعد ديني ظهور مي كند».
به هر تقدير، مي توان با نظريه پرداز ادبي ام.اچ.آبرامز نيز هم سخن شد كه در مقاله برجسته اش «هنر اينچنيني:جامعه شناسي زيباشناسي مدرن» نقل قولي از كارل فيليپ موريتس، نوشته شده در ،۱۷۸۵ نقل مي كند كه يادآور زبان آگوستيني است: «درحالي كه امور زيبا توجه ما را منحصراً به خود جلب مي كنند... به نظر مي رسد در شيء زيبا گم مي شويم؛ و دقيقاً اين گم شدن، اين فراموشي خود است كه بالاترين درجه خلوص و لذت بي غل و غش است كه زيبايي به ما عطا مي كند. در آن لحظه، ما وجود محصور فردي مان را در برابر وجودي والاتر قرباني مي كنيم...
زيبايي در اثر هنري خالص نيست... تا اينكه به آن همچون چيزي بينديشيم كه كاملاً به خاطر خودش پيش نهاده است تا به خودي خود چيز كاملي باشد».(آبرامز،۱۹۸۹، ص۱۵۶)
***
* پرفسور پيچ! منشأ زيبايي شناسي دين را در چه مي دانيد؟
- كشف و فهم حقيقت يكي از پيام هاي اصلي اديان است، از اين رو مفهوم توحيد و حقيقت هم نوعي زيبايي است. به عنوان مثال، مي توان در قرآن به سوره حشر اشاره كرد كه خداوند خود را آفريدگار صورتگر (الباري المصور) مي نامد. [مراد پيچ اين آيه است : «... پاك و برتر است خداوند از آنچه براي او شريك مي انگارند. اوست خداوند آفريدگار پديدآور صورتگر، او راست نام هاي نيك؛ آنچه در آسمان ها و زمين است او را تسبيح مي گويد، و اوست پيروزمند فرزانه» .] (قرآن كريم/ سوره حشر/ آيات ۲۴-۲۱/ ترجمه بهاءالدين خرمشاهي). يا مي توان به كتاب مقدس رجوع كرد و... . به هر حال، آنچه در ميان اديان از اهميت بسزايي برخوردار است، دريافت حقيقت است.
* آيا زيبايي شناسي دين در پي تفسيري نو (و مبتني بر زيبايي) از دين است؟
- [انسان در] دنياي مدرن تصويري ذهني از مفهوم زيبايي دارد. زيبايي شناسي سنتي سعي كرده كه اين تصوير را به صورت عيني و نمادين عرضه كند و پيش چشم بياورد. مثل پديده نور كه حالتي از زيبايي يا خداگونه بودن است؛ اما هدف زيبايي شناسي دين اين است كه ذهنيت و عينيت را براي نوع بشر در يك افق قرار دهد براي اينكه درك بهتري از حقيقت به عنوان شيئي زيبا داشته باشيم.
* انسان مدرن در خلاء معرفتي است و آزادانديش بودن آن، تعبدگريزي را نيز حاصل كرده است. زيبايي شناسي دين چگونه مي خواهد اين خلاء را پر كند؟
- سؤال خوبي است. بي شك شما منتظر و مترصد دادن دارويي براي درمان يكباره نيستيد. اگر با من هم نظر باشيد خواهم گفت كه ما بايد به بازتعريف بسياري از مفاهيم در جهان مدرن دست يازيم؛ يعني در درجه نخست بايد خداشناسي را مجددا تعريف كنيم، هر چند فرآيندي طولاني است. ديگر آنكه ديدن هنر و خلاقيت و زيبايي مي تواند آن جاذبه را ايجاد كند و اين امر در تصويري كه پيام آور فرهنگ ديني است نمايان تر است. به عنوان مثال، چندي پيش نمايشگاهي از هنرهاي اسلامي و بودايي در آلمان برگزار شد، مردم بسيار زيادي از اين نمايشگاه بازديد كردند و در نظرسنجي كه پس از آن منتشر شد، بسياري از بازديدكنندگان عنوان كرده بودند كه از اين طريق توانسته اند با روح زيبايي در اديان ديگر آشنا شوند. در واقع، زيبايي پيامي فوري به همگان مي دهد كه بتوانند مسائل را زودتر درك و حل كنند.
* بعضي مي پندارند كه با گذشت زمان دين فردي تر مي شود و سكولاريسم رشد بيشتري مي گيرد، زيبايي شناسي دين چه پيامي براي ماندگاري دين خواهد داشت؟
- كنفوسيوس مي گفت بايد در روح خودتان هماهنگي به وجود بياوريد. به عنوان مثال و به باور بسياري، موسيقي باخ، موتزارت و... نوعي الهام است كه از متافيزيك نشأت مي گيرد. با اين تفاسير، آنچه زيبايي شناسي دين در بحث هايي از جمله سكولاريسم مي تواند عرضه كند، اين است كه مسائل را عيني تر كند و به انسان مدرن بباوراند كه در بستر توازن مي توان زندگي بسامان تري داشت.
* انتظار نداشته باشيد كه با اين پاسخ قانع شوم. اگر اين تعبير صحيح باشد، مي توان گفت كه جهان مدرن از بين برنده آرامش است، بنابراين چه كنيم تا انسان به آرامش برسد؟
- سؤال مشكلي است. بخش اعظم اين مسئوليت بر عهده دولت هاست كه با سازماندهي و تعليم، سطح فهم عمومي را بالا ببرند. مثلا چند سال پيش در يكي از شهرهاي آلمان رفراندومي برگزار كردند كه آيا مردم اجازه مي دهند در اين شهر يك برج تجاري ساخته شود يا نه؟ مردم متفق القول راي دادند كه خير، اجازه نمي دهند؛ چرا كه آنها معتقد بودند با اين كار، زيبايي شهر به هم مي خورد و دولت به اين راي مردم احترام گذاشت و عليرغم فوايد فراوان، دست به اين كار نزد.
به هر حال زيبايي شناسي، نوعي آموزش و تحصيل فرهنگي است. اگر دولت ها شرايط مناسبي براي مردم فراهم نكنند چه بسا همچون پاريس، مردم عليه آنها بشورند.
* اما يكي از همان عواملي كه مي تواند برهم زننده نظم عمومي باشد نيز تمايزات قومي، مذهبي و... است كه سرانجام به شر مي انجامد و نه زيبايي و محبت.
- بله؛ آنچه مي گوييد درست است، چرا كه در دنياي فعلي مسئوليت پذيري بسيار مهم است. نه تنها براي خودمان، بلكه براي جامعه، خانواده، نوع بشر، محيط زيست و... . هيچ تمايزي نبايد ميان مذاهب و نژادها وجود داشته باشد و اين وظيفه اي جهاني است؛ مسئوليت در قبال نوع بشر.
و منشأ اين مسئوليت در قبال خود و ديگران عشق و محبت است. ما بايد بپذيريم كه تمايزات همه توهم اند، چرا كه از نظر ذاتي، همه يكسان هستيم. من هميشه مي گويم فرض كنيد رفته ايد چين در ميان آن خيل انبوه و عظيم جمعيت، يك انگليسي زبان را مي بينيد كه مي توانيد با او هم كلام شويد. آيا از اين ديدار خوشحال نمي شويد؟ حالا تصور كنيد رفته ايد كره ماه و يك انسان را ديده ايد. آن وقت چه مي كنيد؟ قطعا خدا را شكر مي كنيد. پس وضعيت ما در اين دنيا نيز اينگونه است. پس مي توان همين تمايزات را از جنبه مثبت نگاه كرد، چرا كه ما همه انسانيم و بايد بر اين تمايزات غلبه كرد.
* اما شر در جهان جديد فراگير شده و با اين شيوع، مسئوليت پذيري نيز كاهش پيدا كرده است. چگونه بايد از افزايش شر جلوگيري كرد؟
- اگر مدام بگوييم كه اين زشتي است و اين زيبايي؛ دچار سردرگمي خواهيم شد. بايد از اين تمايزات جدا شويم تا منشأ شر هم كاهش پيدا كند. آرامش دروني است كه آرامش بيروني را ايجاد مي كند، اما فزوني شر صورت ديگري هم دارد و آن به خاطر بعضي كارهايي است كه بشر انجام مي دهد.
* يعني شما به اين معتقديد كه وقوع پديده هايي مثل زلزله بم يا سونامي كه در آن عرض چند ثانيه انسان هاي بي شماري از بين رفتند، علت تامه هر آنچه كه بشر مي كند، است؟
- نمي دانم! شايد خدا مي خواهد بشر شر كند تا نتيجه اش را ببيند و عبرت بگيرد، ولي اين را مي دانم كه همه چيز به خواست خداست.
* برخي از مردم در مواجهه با اين حوادث مي گويند، اين همه رنج در جهان وجود دارد، پس ديگر وجود جهنم براي چيست؟
- در فلسفه بوديسم، آمده است كه كل زندگي رنج بردن است و انسان بايد روح خود را در اين زندگي مادي رها كند. همين بحث را سهروردي نيز مطرح مي كند؛ اما اين را هم اضافه كنم كه در برخي دين هاي ابراهيمي، جهنم ابدي نداريم، چرا كه همه افراد در روز قيامت بخشيده خواهند شد.
* شما هم با جان هيك _ فيلسوف دين معاصر- هم نظريد كه معتقد است «عالم سازشگاه روان است و نه آسايشگاه تن» ؟
- بله! چرا كه معتقدم بدن اصلي ما در آسمان هاست. ما در خلال رنج كشيدن مي توانيم فرصت بيشتري براي فهم جهان، خداوند، انسان و زندگي داشته باشيم. رنج كشيدن موهبتي گرانقدر در نزد انسان است تا به پايداري و تعالي برسد.
* آرامش، شادي و اميد سه وصف بهشتي است كه به غايت انسان در نزد اديان تعبير مي شود، اگرچه دسترسي به آن واجد مراحلي است. با اين اوصاف، زيبايي شناسي دين براي رسيدن به اين سه وصف يا مائده باطني (اديان) چه راه حلي دارد؟
- تعبير جالبي كرديد. دين حقيقي اين سه مولفه را داراست. بگذريم كه فهم اين دين حقيقي هم خود واجد دشواري هايي است، اما آنچه مي توان گفت، اين است كه اگر مسلمان يا مسيحي يا هر پيرو يك دين خاص، دين و شعائر آن را به شكل خالص انجام دهد به نحوي كه نتايج آن در درون فرد متجلي باشد، بقيه انسان ها نيز تاثير آن را در درون خود خواهند ديد؛ چرا كه رفتار و تفكرش نيز زيباتر خواهد شد. اين موضوع شايد يكي از مهم ترين دستاوردهاي زيبايي شناسي دين براي انسان مدرن باشد؛ يعني مسئوليت پذيري در قبال نوع بشر. با اين اوصاف است كه معتقدم تنوع بشر همچون تنوع گل هاست. نخواهيم كه همه مردم يكسان شوند.
|