يكشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۱۰
نگاهي به چهار فيلم به نمايش درآمده در بخش مسابقه جشنواره بيست و چهارم فجر
عرفان، سينما، جنگ، اجتماع
000783.jpg
ستاره مي شود، ساخته فريدون جيراني
بزرگمهر كياني
بيست و چهارمين دوره جشنواره بين المللي فيلم فجر آخرين روزهاي برگزاري اش را سپري مي كند. نكته مهم در جشنواره امسال تنوع مضموني فيلم هاست. از اين تنوع در مضامين، چهار نمونه را كه به عرفان، سينما، جنگ و اجتماع مي پردازند برگزيده ايم و نگاهي اجمالي داريم به اين آثار؛ فيلم هايي كه از پرمخاطب ترين آثار جشنواره تا اينجا نيز بوده اند.
سفر به هيدالو
اولين فيلمي  كه چهره متفاوتي از راعي معرفي كرد غزال بود كه سال ها پيش به ياري صحنه پردازي چشمگير ملك جهان خزاعي، فيلمبرداري هنرمندانه محمود كلاري و بازي خوب بازيگران، توانست نظر منتقدان را جلب كند. پس از غزال او بهترين اثر كارنامه اش، تولد يك پروانه، را ساخت؛ فيلمي  در سه اپيزود با حال و هوايي شاعرانه كه با هوشمندي و درايت ناشي از كارگرداني راعي مضموني معنوي و مذهبي را در شكلي دلنشين پرداخت كرده بود. اما در سفر به هيدالو- كه نام قديمي  شوشتر است- باز هم با دغدغه هاي كارگردان براي ساختن فيلمي  با مضمون معنوي و عرفاني مواجه مي شويم؛ مضموني كه او در فيلم قبلي اش به آن پرداخته بود.
شخصيت اصلي سفر به هيدالو به دنبال مفاهيم معنوي در زندگي خود مي گردد. دكتر فخرالدين حسيني كه استاد دانشگاه ادبيات است، تازه از سفر حج به كشور بازگشته است. او پس از بازگشت ديدگاه و جهان بيني اش تغيير كرده و قصد دارد كتاب جديدش را به نام نهال جديد به چاپ برساند. او با زنش در تضاد فكري قرار دارد. نگاه او كاملاً به سمت معنويت است و همه انسان هاي اطراف خود را گناهكار مي  داند و خود را خالي از خطا. اين روند ادامه پيدا مي كند تا فضاي فيلم با حضور زني به نام حبيبه كه از طرف برادر او از دزفول آمده دگرگون مي شود. حبيبه استاد را به نام ديگري خطاب قرار مي دهد. اما استاد نام اصلي خود را كتمان مي كند. حبيبه از طرف برادرش به او يك آيينه هديه مي دهد و همين آيينه همراه با سكته او كه دليل آن درخواست طلاق زنش از اوست و علاوه بر اينها نشانه هايي كه در خواب مي بيند دست به دست هم مي دهند تا او به دنبال حقيقت برود.
در واقع او به خود و اعتقاداتش شك مي كند. بنابراين راهي دزفول مي شود، پس از رسيدن به دزفول و ملاقات با برادر و برادرزاده اش مخاطب درمي  يابد كه نام حقيقي او نقي حيدري است و به علت اين كه برادرش مطرب بوده نام خود را تغيير داده و به تهران كوچ كرده تا آبرويش نرود. سپس او از طريق برادرزاده اش درمي يابد كه گل سفيدي را كه در خواب ديده بود و كسي كه آن گل را در بيمارستان برايش آورده، كسي جز حبيبه نبوده است. پس براي پيدا كردن او به شوشتر مي رود. در حين گشتن در بازار شوشتر به يك آهنگر برمي خورد كه نمونه همان آيينه در آنجا ديده مي شود. او از آهنگر نشان سازنده آينه ها را مي خواهد، آهنگر دو نشان مسي به او مي دهد و او را راهي مي كند. او از طريق نشان، زن را مي يابد. زن او را در قبال حرف هايش در مورد دين مورد نكوهش قرار مي دهد و مي رود. استاد به پيش آهنگر كه برادر حبيبه است بازمي  گردد، در ادامه حبيبه او را به كارهايي از قبيل: كارگري كردن در سر ساختمان، زدن عموي شوهر برادرزاده اش با چوب در كوچه و... وامي دارد.
در حقيقت كارگردان با اين اعمال و سكانس هايي كه به مخاطب نشان مي دهد، مراحل عرفان را در نظر مخاطب مجسم مي كند. البته مجتبي راعي در مقام كارگردان حكم صادر نمي كند، بلكه تنها يكي از راهها را نشان مي دهد. در پايان استاد كه زنش هم به دليل نگراني به دزفول آمده و پس از مرگ برادرش كه از لحظه مرگ خود آگاه بود، تصميم مي گيرد به جايي خلوت برود و به سالهاي از دست رفته زندگي خود بپردازد. او به حسينيه اي مي رود، اما حبيبه در آنجا ظاهر مي شود و از او مي خواهد كه با زنش به تهران بازگردد و او همين كار را مي كند.
ستاره ها: جلد اول‎/ ستاره مي شود
وسوسه ساختن فيلمي  درباره سينما، چيز تازه اي نيست. فريدون جيراني هم اين وسوسه را از سال ها پيش، حتي قبل از ساخت قرمز و زماني كه به عنوان فيلمنامه نويس فعاليت مي  كرد، در ذهن داشت. او حتي يك بار بر اساس همين فكر فيلمنامه اي نوشت تا احمد اميني آن را كارگرداني كند، اما بعد از مخالفت تهيه كننده، اميني به جاي آن طرح فيلم ديگري ساخت.
اكنون جيراني وسوسه قديمي  خود را به صورت فيلم درآورده است. ستاره ها صرفاً فيلمي  ملودراماتيك با مضمون پشت صحنه سينما نيست، بلكه اين فيلم تجربه نوع جديدي از سينما و فيلمسازي در كارنامه اوست. گويا توافق اوليه جيراني با تهيه كننده فيلم ساختن چهار اپيزود يا جلد بوده اما در ادامه كار به دليل طولاني شدن زمان فيلمبرداري يكي از اپيزودها حذف و فيلم در سه اپيزود ساخته مي شود: اپيزود اول، ستاره مي شود- اپيزود دوم، ستاره است- و اپيزود سوم، ستاره بود، نام دارد. البته ناگفته نماند هريك از اين اپيزودها يك فيلم بلند سينمايي مستقل است و تنها اپيزود اول در بخش مسابقه سينماي ايران نمايش داده شد.
اين فيلم به زندگي يك بازيگر قديمي  و از كار افتاده تئاتر و سياهي لشكر سينما مي  پردازد كه به دليل فلج پاها سال هاست خانه نشين شده و حالا با وساطت دختر جوانش كه در روياي ستاره شدن سينما، سياهي لشكر فيلم هاست، قرار است نقش كوتاهي را بازي كند. وقتي پيرمرد در صحنه فيلمبرداري حاضر مي شود به مرور متوجه اين نكته تلخ مي شود كه دخترش آماده است براي به دست آوردن نقش اول يك فيلم تن به هر كاري بدهد. آگاه شدن پيرمرد به اين حقيقت به اضافه رويارويي او با زني كه سال ها پيش او هم با وسوسه گرفتن يك نقش اول سينما، به عشق پيرمرد پاسخ منفي داده، اعتماد به نفس او را براي بازي در جلوي دوربين از ميان مي برد و باعث مي شود از صحنه اخراجش كنند. در حقيقت جيراني تشابه و تضاد دو نسل را در فيلم تصوير مي كند. تشابه را در رفتار و كردار دخترش پونه، كه عاشق سينما است و مسعود، جواني كه مسئول هنروران فيلم است و قصد ازدواج با پونه را دارد، مي توان ديد. مخاطب پس از اين كه به رابطه بين پيرمرد و زني كه به عشق او پاسخ منفي داده پي مي برد، گردش زماني و تكرار همان اتفاقات گذشته را در رابطه بين پونه و مسعود احساس مي كند و به همين دليل است كه پيرمرد اعتماد به نفس خود را از بازي در جلوي دوربين از دست مي  دهد. اما تضاد بين اين دو نسل را به خوبي در گفت و گوهاي پيرمرد با دخترش، پونه مشاهده مي  كنيم. در حقيقت شخصيتي كه به زيبايي توسط عزت الله انتظا مي  به تصوير كشيده شده، به نوعي تبديل به داناي كل داستان مي شود. پيرمرد توانايي بازي در مقابل دوربين را دارد. گواه آن سكانسي است كه او در خانه اش نقش خود را تمرين مي  كند، اما هنگامي  كه او با دوست قديمي  خود يعني همان زن برخورد مي  كند همان موقعيت گذشته را براي دختر خود پونه مجسم مي سازد. زيرا پونه در سر فيلمبرداري توجه اش به مردي بزرگتر از خودش جلب شده، فقط به اين دليل كه او پولدار است و قصد ساخت فيلمي  را دارد و او مي تواند به آرزويش برسد.
در سكانس پاياني فيلم، پونه كه براي شام با مرد به بيرون رفته به خانه بازمي گردد و از پيرمرد مي خواهد كه موضوع را به مسعود نگويد. پيرمرد او را از بازي كردن در فيلم منع مي كند، چون نمي خواهد او و مسعود به سرنوشت خود و زني كه دوستش داشته دچار شوند. اما پونه به حرفهاي او توجهي نمي  كند و به رختخواب مي رود و پيرمرد در حالي كه او خواب است خود را از پله ها پايين مي اندازد.
مرگ در سكانس پاياني بيشتر فيلم هاي جيراني ديده مي شود، اما در اينجا جنس آن با كارهاي پيشين او تفاوت دارد. در حقيقت پيرمرد اين عمل خود را در رويارويي با سرنوشت و روزگار انجام مي دهد.
000786.jpg
سفر به هيدالو، ساخته مجتبي راعي
آفسايد
دختري به ياد قربانيان بازي ايران و ژاپن تصميم مي گيرد وارد ورزشگاه آزادي شود تا در بازي حساس ايران و بحرين جاي خالي آنها را پر كند، اما به دليل ممنوعيت ورود زن ها به ورزشگاه، همراه چند دختر ديگر دستگير مي شود.
به نظر مي رسد با نمايش آفسايد، طلسم نمايش فيلمي  از پناهي در ايران شكسته شده است. آفسايد درباره ممنوعيت حضور زنان و دختران در استاديوم هاي فوتبال براي تماشاي بازي ها است. روز هجدهم خرداد در جريان بازي ايران و بحرين كه مي تواند جواز حضور تيم ملي ايران در جام جهاني آلمان باشد، چند دختر فوتبال دوست براي حضور در استاديوم لباس پسرانه مي  پوشند و خود را به شكل پسران درمي آورند، اما چند نفري از آنها شناخته مي شوند و ماموران انتظامي  مستقر در ورزشگاه دستگيرشان مي كنند. بخش عمده فيلم شرح بازداشت اين چند نفر در زماني است كه مسابقه در جريان است و آنها پشت يكي از ديوارهاي ورزشگاه، در حالي كه هزاران تماشاگر در استاديوم هستند، ناچارند فقط صداها را بشنوند.
در نگاه اول پناهي مضمون ساده اي را دستمايه كار خود قرار داده اما در طول فيلم، او مخاطب را در مقابل بايدها و نبايدهاي جامعه به چالش مي  كشد. پناهي براي به تصوير كشيدن داستان خود روايت خطي و ساده اي را برمي گزيند، اما در پايان فيلم سربازها كه دختران را به سمت بازداشتگاه مي برند در راه به جشن و پايكوبي مردم در خيابان ها برمي خورند و همه به جشن ملي پيروزي تيم ايران مي پيوندند. بازيگران آفسايد همان طور كه شيوه كار هميشگي پناهي بوده، از بين بازيگران ناآشنا انتخاب شده اند، هرچند كه يكي از ويژگي ها و نقاط قوت فيلم بازي نابازيگران آن است.
حالا پناهي به شدت علاقه مند و كنجكاو است تا پس از چند سال غيبت از جشنواره فجر و قطع ارتباط با مخاطبان داخلي، در جريان واكنش ها و نظرهاي تماشاگران و منتقدان ايراني در مورد آخرين ساخته اش قرار بگيرد.
به نام پدر
حالا ديگر حاتمي كيا فيلم سازي است با موقعيت خاص در سينماي ايران و جسارت و توانايي او در پرداختن به مضمون هاي خاص و زدن برخي حرفها كه از عهده ديگر فيلم سازان برنمي آيد، مثال زدني است.
در به نام پدر، حاتمي كيا يك بار ديگر مضمون مورد علاقه اش، يعني روابط آدم هاي به جا مانده از دوران جنگ در شرايط حاضر جامعه و تقابل آن ها با نسل جديد را دستمايه كارش قرار داده است. فيلم شرح رابطه عاطفي پدر و دختري است كه به رغم چالش هاي فكري متعدد، به دليل يك حادثه، كه آن روي مين رفتن حبيبه دخترش كه براي حفاري با دوستانش به تپه اي رفته است ايجاد مي  شود. اين اتفاق موقعيتي را ايجاد مي كند كه باعث مي شود پدر يعني مهندس ناصر شفيعي كه پس از جنگ ديگر از مناطق جنگي گريزان شده است، دوباره به آن منطقه بازگردد. در واقع اين اتفاق باعث روشن شدن اين موضوع براي مخاطب مي  شود كه جنگ هنوز دست از سر او برنداشته و گواه آن سكانسي است كه ناصر به همراه دوست هم رزمش كه مسئول خنثي كردن مين هاست، به مكان انفجار مين مي رود. وقتي او به آنجا مي رسد، درمي يابد كه آن تپه را خود او در زمان جنگ مين گذاري كرده است. در واقع مين يكي از لايه هاي مورد توجه حاتمي  كيا در فيلم است. او بيشتر مخاطب را با اثرات به جا مانده از جنگ در جامعه رو در رو مي كند و براي بازگو كردن موضوع مورد نظرش رابطه خانواده اي را مورد توجه قرار مي دهد.
در واقع به نام پدر يك ملودرام خانوادگي است. فيلم در ظاهر رابطه مثلث گونه پدر، مادر و فرزند است. اما در لايه هاي زيرين خود تفاهم نداشتن بين دو نسل را به تصوير مي  كشد. به نظر مي  رسد حاتمي كيا اين بار به جاي پرداختن مستقيم به مسائل سياسي و امنيتي در مضمون اثرش، ترجيح داده درامي  گرم و ساده مبتني بر روابط چند نفر بسازد.

خبرسازان
ايرانشهر
تهرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
زيبـاشـهر
سفر و طبيعت
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  زيبـاشـهر  |  سفر و طبيعت  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |