پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۲۹
ترافيك تهران، نيم قرني پيش از اين
حكايت ديرسال نساختن خانه اي درخور فيل!
در 1335 هجري شمسي، علائم آشناي بحران- شايد براي نخستين بار- قد و قواره اي چشمگير يافت و معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها شكل گرفت
001878.jpg
تصادف در خيابان وليعصر در سال 1334
سيروس سعدونديان
بركندن هر متاع فرنگي از بستر سازنده اش و آوردن آن به بستري نامهيا در اين سامان در غالب موارد، مسائل و معضلاتي با خود به همراه مي آورد كه گاه ساليان سال به درازا مي انجاميد، مزمن مي شد و جلوه اي ماندگار و آن چنان پيچيده و بغرنج كه ديگر بازشناختن و مهارش خود به مسئله بدل مي گشت و حل آن به سادگي ناممكن؛ كالايي كه محض آسودگي آفريده شده و در بستري مهيا همين را هم موجب مي آمد، در بستر نامهيا، به مرور معضل آفرين مي شد و اين يعني مصداق همان ضرب المثل قديمي اين ديار كه سر چشمه شايد گرفتن به بيل‎/ چو پر شد نتوان گذشتن به پيل . در اين ميان ما هم كه آويزه گوش هايمان اين دست ضرب المثل ها بود و از آن جمله يا مكن با فيلبانان دوستي‎/ يا بنا كن خانه اي در خورد فيل ، گويا تنها و تنها دلبسته دوستي با فيلبانان بوديم و بي خيال بناي آن خانه درخور. در حقيقت، بند دوم ضرب المثل از يك گوش نيامده، از ديگر گوش بيرون جسته بود و به نسيان سپرده و همين، آن جلوه هاي ماندگار مدنيت شهري را در پي مي آورد.
يكي از بارزترين اين جلوه ها، ترافيك تهران بود كه امروزه نيز معضلي است ديرآشنا. ناهنجاري ترافيك و مسائل و دشواري هاي مترتب بر آن همچون تصادفات، مرگ و ميرها، آلودگي هاي جوي و صوتي، ناهمخواني معابر و حجم خودروها، از همان آغاز ورود چهارچرخه آتشين به اين ديار، آمد و ماند و جا خوش كرد؛ آن هم بدان سان كه امروزه واژه معضل ترافيك، ديگر واژه آشنا و به كرات شنيده هر مرد و زن، پير و جوان و كودك تهراني است.
آنچه در نخستين روزها چهره نمود و نخستين مسائل را هم آفريد، استقبال غيرمنتظره خلايق از اين وسيله جديد آمد و شد بود. تعداد خودروها كه به مرور بالا رفت و آمار تصادفات و مرگ و ميرها كه فزوني گرفت، سيماي اوليه معضل پديدار شد.
پس از طي ساليان و تحمل تنگناهايي روزافزون، چاره ها انديشيده شد، از 1300 شمسي در بلديه و نواقل، بعد نظميه و سر آخر راهنمايي و رانندگي و راهكارها يكي از پس ديگري به منصه ظهور و بروز آمد. روزگاري چاره را در آن ديدند كه به مطالعه چند و چون متاع فرنگ در ديار سازنده اش پرداخته، راهكارهاي آنان را نيز به ارمغان آورند.
اسفند 1332 شمسي، مجله شهرباني (صفحات 3-42) حكايت از اين داشت كه: در يك شهر بزرگي چون تهران كه تعداد ساكنين آن فعلاً از 000/200/1 نفر متجاوز است و طبق آمار نسبتاً دقيقي در حدود۲۰ هزار وسائط نقليه موتوري، اعم از شخصي و مسافربري، شبانه روز در معابر آن حركت مي كنند، جلوگيري از تصادفات و تلفات از اهم مسائل رانندگي و راهنمايي است. ولي تصديق مي كنيد كه ممانعت از اين امر، هرقدر هم دقيق و منظم و توأم با انضباط باشد، مشكل خواهد بود. اصولاً بايد توجه داشت كه پس از پيدايش وسائط نقليه موتوري، آن هم به شكلي كه امروز ملاحظه مي شود، يك رشته مقررات و نظاماتي وضع و تدوين گرديده كه لزوم رعايت آن از طرف ساكنين شهرهاي بزرگ و متوسط و كوچك، حتمي است. اگر غير از اين باشد، منجر به حادثه و مرگ و خسارت جبران ناپذيري خواهد بود .
همان زمان بر تابلوهاي نصب شده در معابر مي خوانيد: شهرباني كل كشور
اهالي محترم تهران، عابرين توجه! رانندگان دقت! براي حفظ جان خود و كودكان معصوم و سايرين، نوشتجات تابلو را چندين بار بخوانيد و به ديگران نيز بگوييد. در ماه گذشته تعداد تلفات طهران و حومه به واسطه بي مبالاتي رانندگان و عابرين از اين قرار است: فوت 5 نفر، جرح 53 نفر، خسارت 45 مرتبه .
عابرين توجه كردند و رانندگان دقت، نوشتجات آن تابلوها نيز خوانده شد و به ديگران گفته، اما مسئله كماكان باقي بود. سال 1333 هجري شمسي آمد و شش نفر از افسران و مأموران شهرباني به منظور فراگيري رموز فني ساختمان اتوبوس ها و اتومبيل هاي بنز و قوانين عبور و مرور شهري، راهي آلمان شدند. حاصل اعزام گروه، مقاله اي شد در مجله شهرباني (آذر 1333)، شماري اقدامات در گوشه و كنار شهر و نيز راه يافتن انديشه هايي كم و بيش روزآمد در آن اداره متبوعه. اما آن سيل روزافزون خودرو، سر باز ايستادن نداشت و مشكل كماكان همان كه بود.
درست نيم قرن پيش، در 1335 هجري شمسي، علائم آشناي بحران- شايد براي نخستين بار- قد و قواره اي چشمگير يافت؛ معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها شكل گرفت و جريده هفتگي تهران (اطلاعات هفتگي، 4 آبان 1335) نوشت:
معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها. هر روز به طور متوسط صد اتومبيل بر اتومبيل هاي تهران اضافه مي شود. در هر لحظه كه شما در انتظار تاكسي و اتوبوس به سر مي بريد... و با اوقات تلخي مي گوييد اين چه شهري است كه وسيله نقليه عمومي در آن اين قدر كم است... در همان لحظه متجاوز از دويست هزار چرخ اتومبيل سواري، تاكسي، كرايه و اتوبوس در حال گردش است و در خيابان  هاي شهر كه گنجايش اين همه وسيله نقليه ندارد حركت مي كند. اين دويست هزار چرخ عبارت از چرخ هاي 75 هزار وسيله نقليه مختلف است كه در شهر مثل مور و ملخ در حركت هستند... . حقيقت قضيه اين است كه جمعيت شهر زياد شده است و با آنكه تعداد وسايل نقليه سرسام آور است، باز تكافوي احتياجات را نمي كند و خيابان هاي شهر و وسعت آن هم براي عبور و مرور اين همه وسيله نقليه كوچك است. علاوه بر رقم حيرت آور بالا، روزانه به طور متوسط صد اتومبيل جديد از دروازه هاي تهران داخل شهر شده و براي شماره گذاري به مأمورين مربوطه مراجعه مي كنند و از اين تعداد، 30 دستگاه آن شخصي و۷۰ دستگاه آن كرايه است و اگر وضع به همين منوال پيش برود، معلوم نيست عاقبت كار چه خواهد شد و مشكل عبور و مرور از خيابان ها كه هر روز پيچيده تر مي شود به چه صورتي درخواهد آمد. تعداد افراد پير و جواني كه هم اكنون در چهار محله تهران تصديق رانندگي در دست دارند...، متجاوز از چند هزار نفر مي باشد و همه روزه تعدادي به اين اضافه مي شود. اگر توجه كرده باشيد، در راه شميران، در اراضي روبه روي بي سيم، نزديكي ضرابخانه عده اي ماشين هستند كه به چپ و راست مي روند. اينها داوطلبان گذراندن آزمايش رانندگي هستند كه دارند به مأمورين مربوطه امتحان مي دهند و به طور متوسط هر روز در حدود 40 الي 50 نفر پس از گذراندن امتحان لازم، با خوشحالي تمام گواهي گرفته و با گروگذاردن فرش و اسباب، دنبال خريدن يك تاكسي مي روند و خيابان هاي شيك تهران را براي عبور و مرور تنگ تر مي كنند.
بد نيست بدانيد در تهران، 56 گاراژ مسافربري و 65 گاراژ باربري و در حدود 400 توقفگاه و 250 اتوشويي اتومبيل و 400 تعميرگاه و 10 كلاس تعليمات رانندگي وجود دارد... . رسيدگي به اين همه اتومبيل و نظارت در كار آنها با اداره رانندگي و راهنمايي است. شعبه تصادفات اداره راهنمايي در تمام بيست و چهار ساعت... تهران را بايد از اين حيث زير نظر داشته باشد. تهران كه در گذشته تمام آن يك ساعته با درشكه زير پا گذاشته مي شد، امروز براي حفظ و حراست جان ساكنين آن سازمان وسيعي وجود دارد؛ 14 نفر افسر كمربسته حاضر به خدمت و دو اتومبيل مخصوص و دو موتورسوار، دائم چشم به راه تصادف هستند... اين هم آمار دقيقي از وسايل نقليه موجود در تهران:
اتومبيل سياسي 527، اتومبيل كرايه 5686، اتوبوس كرايه 3290، اتومبيل كرايه باري 5360، آمبولانس 16، دوچرخه كرايه 318، گاري يك اسبه 1870، اتومبيل شخصي 15576، اتوبوس شخصي 27، اتومبيل باري شخصي 681، موتور سيكلت شخصي 1153، دوچرخه شخصي 39743، درشكه 811، چرخ آبي 417 .
همان جريده هفتگي، يك ماهي پيش از آن(مهر 1335) نيز گزارشي داشت خواندني و مبتني بر نظرخواهي از سكنه شهر كه مسئول حوادث عبور و مرور كيست؟ .
آن جريده نوشت: البته مدت هاست كه اولياي امور براي جلوگيري از حوادث و سوانح رانندگي در شهر يك ميليون و نيمي تهران نقشه مي كشند و با نصب علامات و چراغ هاي خطر سر چهارراه ها و كشيدن خطوط روي زمين، سعي دارند كه جان مردم را اعم از پياده يا سواره از خطر مصون نگهدارند ولي با همه اين احوال، روزي نيست كه شرح چند حادثه را در روزنامه نخوانيد... آقاي سرهنگ امير انصاري- رئيس اداره راهنمايي و رانندگي- مي گويند: به عقيده من جلوگيري از حوادث و سوانح در شهر پرجمعيت تهران به دو چيز بستگي دارد؛ اول مراقبت دائمي مأمورين، دوم داشتن وسايل كافي كه متأسفانه تهيه وسيله دوم چون با شهرداري است، ما هم بودجه جهت خريد چراغ هاي خطر و خط كشي و غيره نداريم، براي شهرداري هم بيش از اين مقدور نيست.
شوفر تاكسي بر آن بود كه نبودن كار آزاد باعث شده است كه هر كس صبح، زودتر از خانه بيرون آمد، يك تصديق رانندگي بگيرد و پشت رل بنشيند. اين اتوبوس ها هم كه ابداً معني يواش رفتن و ملاحظه كردن را نمي  دانند. رانندگان شخصي هم كه بدتر از همه، اكثراً ناشي هستند و تا غفلت مي كني سپر و گل گير ما را له و لورده مي كنند. از شما چه پنهان، خود ما هم از روي ناچاري مجبوريم قدري بي احتياطي كنيم و تند برانيم، براي اينكه صاحب ماشين آخر شب اگر دخلش خوب نباشد، كلك ما را مي كند... اما، آقا به خدا قسم اگر عابرين بدانند كه پياده رو براي آنها ساخته شده، آن قدر گرفتاري نداريم .
راننده شخصي هم حكايت خود را داشت كه دقت و مواظبت راننده تنها شرط جلوگيري از حوادث نيست. وقتي فلان پسربچه و فلان مرد عامي بيسواد خودش را جلوي ماشين پرتاب مي كند و يا فلان خانم دلش مي خواهد زودتر از اتومبيل به آن طرف برسد، گناه ما چيست؟ اصولاً در سال هاي اخير تعداد ماشين در تهران به قدري زياد شده كه حدي بر آن متصور نيست و هر كس دستش رسيده، با فروش فرش و باديه و لباس خود اتومبيل شخصي خريده و ارز مملكت را مبدل به آهن پاره كرده است .
پاسبان راهنمايي و رانندگي هم از اين مي گفت كه: عابرين هم بايد مقررات را رعايت بكنند و به دستورات و اوامر پليس بي   اعتنا نباشند... اما چه فايده كه بشكه هاي آب، دوچرخه سوارها و گاريچي ها به اين زودي و به اين سادگي نمي خواهند وظيفه شناس بشوند .
چاره انديشي شوفر اتوبوس هم راهكارهايي داشت قدري متفاوت با ديگران: اگر اين تاكسي ها را جمع كنند و اين دوچرخه سوارها را هم گوشمالي حسابي بدهند و در ضمن چرخ آب و گاري هم در شهر نباشد و بالاخره پياده روها خودشان را جلوي ماشين نيندازند، آب از آب تكان نمي خورد و سالي ماهي يك بار هم تصادف نمي شود .
عابر سالخورده نيز بر آن بود كه عيب كار ما در اين است كه مردم اين روزها از شتر و الاغ و يابو وحشت دارند، اما از اتومبيل كه خطرناك ترين وسايل است نمي ترسند و بدون توجه به اينكه ممكن است خداي ناكرده ترمز كار نكند، از سواره رو مي گذرند... . گفتند عبور از وسط ميدان ممنوع است و متخلفين برابر مقررات به دادگاه جلب مي شوند، در حالي كه حتي يك نفر هم تاكنون به دادگاه نرفته و جريمه نداده است... . وقتي عدم توجه پياده رو و بي اعتنايي راننده هر دو با هم مخلوط شد، آن وقت تصادفي رخ مي دهد كه باعث تأسف همه ماست .در اسفند ماه همان سال، ديگربار فرياد آن جريده از شوري ماجرا طنين انداز شد: كشتار اتومبيل بيداد مي كند. كشتار اتومبيل و قرباني هاي اتومبيل در مملكت ما كم كم به جاي وحشت آوري رسيده است كه اگر در به اين پاشنه بگردد، بايد از حالا فكر چند تا قبرستان تازه با دو سه فرسخ طول و عرض بود... . فقط در يك روز (روز شنبه اين هفته) تا آنجا كه صداي كار بلند شده و خبرش توي روزنامه نوشته شده است، تنها در همان يك روز، دوازده نفر قرباني اتومبيل داشته ايم... . همان يك روز پنج نفر در خيابان هاي تهران فداي سرعت راننده ها شدند... . اگر اين وضع ادامه پيدا كند، چند تا قبرستان هم كفاف قربانيان اتومبيل را نخواهد داد .
آنچه آمد، شمه اي بود از پست و بلند ترافيك تهران در قريب نيم قرني پيش از اين؛ جلوه اي ماندگار، آشناي ديرسال هر تهراني. دريغ اما بر طنين انداز بودن كماكان كلام آن راننده در فضاي امروزين شهر كه آقا، به خدا قسم اگر عابرين بدانند كه پياده روها براي آنها ساخته شده، ما آن قدر گرفتاري نداريم .
انديشيدن راهكارها را ديگران عهده دارند، اما بيا من و تو عابر پياده، راهكار آن عابر سالخورده را ديگر بار مرور كنيم: مردم اين روزها از شتر و الاغ و يابو وحشت دارند، اما از اتومبيل كه خطرناك ترين وسايل است نمي ترسند! .
آن روزها چنان بود؛ اين روزها اما چه سان است؟ تو مي ترسي؟

راه رفتن در شهر؛ مشقتي ديرسال
001881.jpg
ساليان سال پيش از آن كه چهار چرخه آتشين از فرنگ در رسد و دل جمله خلايق را بربايد و خيابان هاي شهر را به فراخور قد و قامت خود كند، جز معدود خيابان هاي داخلي ارگ، كه سنگفرش خود را از عصر صدارت امير به يادگار داشتند، ساير گذرگاه هاي شهر قلمرو ناهموار خاك بود و در زمستان ها هزارتويي تنگ، پيچان و لغزان از گل.
دكتر ياكوب ادوارد پولاك، طبيب مخصوص ناصرالدين شاه، كه به طنز فتح تهران و در هم كوبيدن حصار گلين آن را به ضرب آب و با چند دستگاه آتش نشاني ميسر مي دانست، در باب كوچه هاي تنگ شهر مي نويسد: به همان كمي كه ايراني به نماي خارجي منزل توجه مي كند، به همان اندازه هم در پرواي كار تأسيسات و عرض معابر است؛ كوچه ها تنگ، زاويه دار، بي نظم و بن بست است. چون كوچه ها به هم عمود نمي شود و يكديگر را قطع نمي كند، ناگزير بايد آنها را دور زد. اين وضع روز به روز بدتر هم مي شود. زيرا هركس مي تواند به ميل خود خانه اش را جلوتر بياورد و كوچه را از اين طريق تنگ تر كند. در بعضي مواضع به زحمت ممكن است دو حيوان باركش بتوانند به يكديگر راه بدهند، به نحوي كه استران و شتراني كه بارهاي بزرگي از كاه و هيزم و غيره دارند، مداوماً راه را بند مي آورند. به تبعيت از اين اصل كه كوچه مال هيچ فرد خاصي نيست و به همه تعلق دارد، مقابل خانه اعيان بار كاه، غله، برنج و غيره را خالي مي كنند و اين كار باعث مي شود كه ساعت ها عبور از آنجا ميسر نباشد.
حتي آن گاه كه شهر از حصار قديمي خود، حصار شاه طهماسبي، سرريز كرد، رو به گسترش گذارد، دارالخلافه ناصري شد و در حصاري جديد محصور، باز هم كماكان حال و روز شوارع همان بود كه بود و گذشته از تنگي و بي قاعدگي، به اندك باران هم دريايي مي شد از گل شل و عابرين سواره و پياده غريق آن غرقاب.
عين السلطنه، قهرمان ميرزا سالور، در خاطرات روزانه خود به تاريخ سه شنبه 10 جمادي الثاني 1311 هجري قمري، شمه اي از آن احوال را به دست مي دهد؛ مي نويسد:
از ديشب باران به شدت مي آمد. دو سه جاي خانه ما چكه كرد. حالا ديگر متصل باران مي آيد... دو ساعت به غروب مانده، خانه شاهزاده آغا رفتم. گل در كوچه بي حد و حساب بود. به ذلت و مشقت مردم بيچاره در عبور بودند. شش ماه همين طور است و پدر مردم سوخته مي شود.
كوچه تنگ، وسط جوي آب، طرفين تا يك چارك گل است و متصل از ناودان هاي عمارات طرفين آب به سر و مغز انسان جاري است، مثل سگ زندگي مي كنيم. در خيابان هاي نيم ذرع متجاوز گل است. خداوند همه چيز را به فرنگي تمام كرد، از هر حيث فارغ و آسوده هستند. زحمت كشيدند شهر را بزرگ كردند، اما بدتر و تنگ تر از شهر قديم طهران. مثل اين مي ماند كه زمين اينجاها ذرعي هزار تومان قيمت داشته و حال آن كه تماماً بي صاحب و بدون قيمت بوده.
هركس به خيال خود بنايي كرده. يك نفر نبوده كه مهندسي كند، اول نقشه شهر را بكشد و خيابان ها جدا كند و حدود معين كند، آن وقت خلق شروع به ساختن عمارت كنند. باري هزار مرتبه كثيف تر و بدتر از شهر قديم است.
فقط دو سه خيابان درست كردند. آن هم آن قدر وسعت ندارد و از بس دكان از طرفين درست كرده و سواد دكان ها را جلو آورده و نهر آب و درخت هاي بي معني كاشته اند، چاه و ممر قنات درست كرده اند، از كوچه بدتر شده است. در خيابان ما فردي حوض آب درست كرده و گل كاري نموده و تخت و نيمكت گذاشته قهوه خانه درست كرده است. وسط خيابان شمس العماره كه عبور شاه متصل از آنجاست، شخص سمساري قالي هاي متعدد فرش كرده و قالي فروشي مي كند. اغلب جاها براي اسب و الاغ وسط خياباني توبره زده مشغول تغذيه مي باشند. دو سه جا ديدم كه نمدمالي مي كنند و ده نفر ايستاده نمد را لوله كرده هي پا مي زنند. چون نمدمالي وسعت مكان لازم دارد، چه بهتر كه وسط خيابان باشد. هرچه بنويسم، بالاتر است. من كه نمي توانم شرح بدهم. البته سياحان فرنگي و بعضي ايراني ها نوشته اند. مختصر حكايت غريبي است... شهر قديم را سخت است قشنگ كرد. شهر جديد كه صحراي صاف است، چه سختي دارد كه اين طور كردند؟
گلي به سبزه آراسته؛ معبر ناهموار در تاريكي
آن شوارع ناهموار و ناهنجار اگر چه جز دشواري و مشقت نبود، گاه اما مي شد كه رونق كسب و كاري را موجب آيد، چون كار و بار شكسته بند، يا كه دستاويزي شود محض تبليغ كالايي تازه رسيده و از آب گذشته، چون چراغ قوه؛ خاصه كه شهر، شهر خاموشان بود و وصف آن به گفته جريده عصر- اطلاعات دوشنبه 12 شهريور 1307- از اين قرار:
پايتخت ايران را كه نيمه شب خاموش مي شود و از برق و روشنايي ديگر خبري نيست،  بايد شهر خاموشان نام گذاشت. غروب برق داده مي شود و نصف شب قطع مي گردد، يعني تهران چهار پنج ساعت برق دارد و از دوازده شب به بعد شهر در ظلمت مي افتد و احتمال هر گونه مخاطراتي از لحاظ وسايط نقليه و جنايات مي رود. نصف شب در بهار پنج و نيم ساعت، در پاييز و در فصل تابستان چهار و سه ربع از غروب گذشته است.
بنابراين روشنايي شب در اين شهر با عظمت بيش از چند ساعتي ادامه ندارد. هنوز فوت مرحوم درويش عالم شهير موسيقي به واسطه [تصادف] در ظلمت شب فراموش نشده .. مع ذلك، هنوز هم برحسب دستور سرتيپ بوذرجمهري، بلديه براي احتراز از خطرات ممكن الوقوع و تنوير معابر مجبور به داشتن چراغ هاي ذخيره از زنبوري و نفتي مي باشد. چنانچه در نقاط قلهك و تجريش، كه در تابستان پرجمعيت تر از خود تهران است، به وسيله چراغ هاي مخصوص بلدي روشن مي شود. (نيز بنگريد: اطلاعات در يك ربع قرن، صفحه 37)
قوز بالا قوز خاموشي را كه به حال و هواي معابر مي افزودي، حاصل آن نزد آگهي نويس جريده ناهيد - شنبه 14 جدي 1302- اعلاني مي شد از اين قرار:
اعلان
چراغ برق جيبي با قوه دائمي
اشخاصي كه در شب هاي تاريك مجبور عبور از كوچه هاي پر از گل و لجن كه تاكنون مورد توجه بلديه واقع نشده هستند و از شكستن قلم پا در سوراخ هاي متعدد اجتناب دارند، محتاج به چراغ دائم سوز كوچكي هستند كه بتوانند همراه خود داشته باشند،  براي تهيه چراغ مزبور به مغازه يك كلام، واقع در خيابان ناصريه رجوع فرموده اقسام متنوعه، خاصه رقم دائم سوز (Accmulateur) را بعد از امتحان خريداري فرماييد.
در يك كلام، شهر ناهمگون گلي بود به سبزه آراسته.

شهر قصه
شكستن ساق پا در كفش آخرين مد پاريس
بي قاعدگي و ناهنجاري خيابان هاي تهران تنها از تنگي و ناهمواري و خاك و گل نبود، شكل گيري ناگزير شوارع در مسير قنوات، كه منبع اصلي آب آشاميدني سكنه بود، بر اين معضل مي افزود و عبور و مرور خلايق را مشقت بارتر مي نمود. به نوشته پولاك، طبيب ناصرالدين شاه، شهر احتياج خود را به آب از شش قنات مختلف رفع مي كرد كه همه از دامنه رشته كوه البرز سرچشمه مي گرفتند و قنات شاه مهمترين آنها بود. براي پاك كردن مجدد آنها در بسياري از جاهاي خيابان سوراخ هايي كنده بودند. حيوانات باركش  شهر كه به اين وضع عادت داشتند،  با احتياط از كنار آن مي گذشتند؛ اما حيواناتي كه از ده ها مي آمدند و باري سنگين داشتند، به خصوص شترها، اغلب به چاله مي افتادند و پايشان مي شكست. اين معضل در زمستان ها به مراتب مصيبت بار بود، چرا كه برف و باران اين سوراخ ها را از ديده پنهان مي كرد و آن وقت شكستن ساق پاي هر گذرنده اي محتمل بود.اما همه بي قاعدگي ها همين نبود. همان طبيب مي نويسد: براي به دست آوردن خاك و گاه نيز براي تعبيه گند آبرو اغلب نزديك خانه ها چاه مي كنند و هميشه هم زحمت بستن روي آنها را به خود نمي دهند. سر اين چاه ها باز مي ماند و مانع ديگري در راه عبور و مرور ايجاد مي شود. گاهي هم كه روي آنها را مي بندند، اين كار را با چند تخته چوب نازك و قدري خاك كه به روي آن مي ريزند، انجام مي دهند؛ سرپوش نازك فرو مي رود و باز سر چاه همچنان باز مي ماند. مصيبت عبور و مرور در آن هزار توي ناهموار و ناهنجار آشناي دير سال خلايق بود و تا سال هاي سال پذيرفته و آشنا هم ماند و گام برداشتن به احتياط هم ملكه عابرين شد و شكستن ساق رونق بازار شكسته بندها. ناصرالدين شاه روي در مغاك خاك كشيد، مظفرالدين شاه هم به نحو ايضاً و محمدعلي شاه نيز از اريكه سلطنت مخلوع؛ اما حكايت همچنان باقي. كلودارنه، از شوارع تهران در عصر مشروطه چنين ياد مي كند:
در زير تهران هزار نهر قنات جاري است كه آبها را از كوهستان به شهر مي رسانند... اين قنات ها از هنگام ايجادشان، يعني از صد سال پيش يا بيشتر تاكنون، سرنوشت مصيبت باري داشته اند. يك جا اشخاص وارد و خبره طاق گنبدي اش را خراب كرده اند، جاي ديگر خود به خود فرو ريخته است....قاعدتاً دهانه اين قنات ها در خيابان، وقتي از آنها استفاده نمي شود بايد با قطعه سنگي بسته باشد، ولي ايراني ها اين كار را زايد و بي فايده مي دانند و سوراخ ها هميشه باز مي مانند. تعداد اين سوراخ ها در تهران زياد است. هم در وسط بازار نيم تاريك از آنها ديده مي شود و هم در ميان پر رفت و آمدترين كوچه و خيابان شهر... اين سوراخ ها تله وار در كمين مچ پاي عابران گيج و شترهاي سر به هوا و قاطرهاي پرحوصله و خرهاي با نمك و كوچك و اسب هاي مغرور و سركش هستند. شب ردخور ندارد و هر مچ پايي طعمه آنها بشود، بي رودربايستي خردش مي كنند. ايراني ها شاه را سرنگون كردند و به حكومت مشروطه رأي دادند و شايد روزي نه چندان دور برسد كه قوانين آن را نيز اجرا كنند، ولي محال است بشود پيش بيني كرد كه اگر يك ايراني در چاله اي افتاد، چه وقت به فكر مي افتد و وظيفه خود مي داند كه سر آن را بپوشاند تا ديگران به نوبه خود در آن نيافتند.
فروپاشيدن قاجار هم دردي از دردهاي تهران را چاره نكرد و تا سالياني از آن پس هم حكايت كماكان به قوت خود باقي ماند و گاه معضلاتي نيز شد قوز بالا قوز. گرچه تهران از نخست شهر تضادها بود و شهر تضادها ماند.
همين كلودانه مي نويسد: عصرها بايد به خيابان لاله زار رفت كه در حقيقت براي تهران به منزله خيابان صلح است براي پاريس. مغازه هاي مد روز همه در اين خيابان قرار دارند. خياط شيك دوز شريمن، مكانيسين همه كاره اي كه با ابزاري واحد هم ماشين ها را تعمير مي كند و هم ساعت ها را،  عكاسي كه عكس به دارآويختگان روز قبلي را فوراً به نمايش مي گذارد و همين طور خانه فرانسه و تجارتخانه هلند و اداره پست همه را در همين خيابان مي توان يافت. تنها ترمواي شهر نيز از اين خيابان عبور مي كند... چندين بچه از چاپخانه مجاور بيرون مي ريزند و با نعره هاي سرسام آور روزنامه هاي ليبرال و ايران نو را به فروش مي رسانند.
ويتاسكويل وست، كه 1925 تا 1927 در تهران بود و شاهد خلع قاجاريه و تاجگذاري پهلوي، از شهر تضادها و رشد ناهمگون اش حكايتي ديگر دارد؛ رشدي كه به گفته وي آميزه اي است از قرون وسطا و قرن بيستم كه در آن بي شك هرگز مرحله بينابين ترقي، يعني منزلگاه قرن نوزدهم، شناخته نخواهد شد. گرچه، چاپارخانه مباركه بين شهرها بي سر و سامان است و بي اندازه كند اما در تهران از راديو صداي زنگ ساعت بيگ بن را مي توان شنيد.
پس عجب نبود اگر يك دو سالي پس از آن، در جريده عصر شهر تضادها، در اطلاعات يكشنبه 13آبان 1307، مشاهده مي كردي مضموني از اين دست را: خياطخانه خانباباخان درويش و برادر. لباس خوب بر زيبايي و وقار مي افزايد. جديداً خياطخانه خبانباباخان درويش و برادر كه داراي ديپلم از مدرسه بين المللي برش پاريس است، در كوچه معين التجار بوشهري داير است. آقايان با سليقه و شيك مي توانند از اين خياطخانه استفاده نموده با كمال اطمينان به عمل ما، لباس هاي قشنگ مد جديد پاريس را بپوشند. فقط براي يكدفعه مراجعه كنيد تا به شما ثابت شود. و يا در سالنامه آن شهر ناهمگون، سالنامه ايران، فروردين 1307، اين آگهي را: فمينا FEMINA چهارراه شيخ هادي، مقابل منزل دكتر فرهمندي. تنها سالن خياطي در طهران براي خانم ها. در فمينا هميشه لباس دوخت فرنگ از قبيل پيراهن شب، لباس بعد از ظهر، پيراهن هاي قشنگ و ممتاز و انواع و اقسام كفش  ها براي خانم ها، روميزي، دستمال هاي دانتله، گل هاي مصنوعي، كيف هاي دست مطابق آخرين مد پاريس، كمربند زنانه، عطريات كارخانه معروف پي ور piver ، نان بيسكويت و شكلات كارخانه معروف ويكتوريا Victoria و اجناس ديگر را مي توانيد با ارزان ترين قيمت خريداري كنيد. قيمت مقطوع و يك كلام. بهترين هدايا را براي دوستان خود در فمينا پيدا خواهيد كرد. با كمال احترام از خواتين محترمه پذيرايي مي شود.
در شهر ناموزون اما، سوراخ هاي ديرين كوچه هاي تنگ و خاكي، كماكان تا به سال ها و ماه ها، ساق هاي فرو رفته در كفش هاي مطابق آخرين مد پاريس را از پاهاي پوشيده در گالش باز نمي شناخت. خواتين محترمه و آقايان با سليقه و شيك را چاره اي ديگر مي بايست.

شهر آرا
ايرانشهر
جهانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
زيبـاشـهر
عكاس خانه
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |