پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۲۹
پلنگ صورتي؛ چهار دهه بعد
قسمت تازه پلنگ صورتي به نمايش درآمده؛ فيلمي كه در آن استيو مارتين جاي پيتر سلرز را گرفته است
001911.jpg
مايكل ويلمينگتون‎/ ترجمه: ساسان گلفر
بازرس ژاك كلوزو، همان پليس فرانسوي كه نبوغ بي نظيري در اشتباه گرفتن مجرمان داشت و ستاره اي به نام پيتر سلرز و فيلمسازي به نام بليك ادواردز در مجموعه فيلم هاي كلاسيك پلنگ صورتي او را خلق كرده بودند، از نيمه ماه فوريه (روزهاي پاياني بهمن) به سالن هاي سينما بازگشته. فيلمي كه او در كانونش قرار گرفته پلنگ صورتي نام دارد؛ فيلمي پرهزينه و ظاهراً پرطرفدار كه استيو مارتين در آن بازي كرده و در نوشتن فيلمنامه اش نيز همكاري داشته ولي نمي شود اين را ناديده گرفت كه از اين مفتش حادثه ساز- كه در زمان مرحوم پيتر سلرز با سر به داخل درهاي شيشه اي مي رفت و روي گوي هاي غلتان سكندري مي خورد- فقط يك نام روي پرده بازگشته است.
نمي توان انتظار داشت كه مارتين- با آنكه گاهي اوقات در حد يك نابغه كمدي است- با كلوزوي سلرز برابري كند. اما اساساً غير ممكن است كه بتوان جانشيني براي سلرز پيدا كرد و پلنگ صورتي جديد نيز با آنكه فاجعه نيست، به شدت نااميد كننده از كار درآمده. كارگردان فيلم، شان لوي تم موسيقي جسورانه هنري مانچيني را دوباره به كار مي گيرد و از عنوان بندي بسيار زيباي كارتوني پلنگ صورتي استفاده مي كند تا شايد تجديد خاطره كرده باشد، اما با همه تمهيداتي كه به كار مي بندد، نمي تواند به اين پرسش كه آيا جايي براي يك كلوزوي ديگر هست؟ پاسخ مثبت بدهد.
پلنگ صورتي  جديد يك بازسازي نيست؛ در واقع قسمتي ديگر از مجموعه است كه وقايع آن پيش از قسمت هاي ديگر و در ابتداي فعاليت حرفه اي كلوزو در پاريس اتفاق مي افتد و البته زمان آن به روزگار جديد موكول شده. مارتين، نقش كلوزو را بازي مي كند، كوين كلاين به جاي هربرت لوم نقش سربازرس دريفوس- مافوق آتشين مزاج كلوزو- را برعهده دارد و ژان رنو به نوعي جامه برت كووكزكاتو را بر ترن كرده و نوچه تازه كلوزو شده است؛ ژاندارمي با تدبير و بي روح به نام ژيلبر پانتون. آنها پرونده سرقت حلقه اي با نگين الماس پلنگ صورتي و كشته شدن صاحب آن- مربي تيم فوتبال فرانسه به نام ايوگلوان (جيسون استاتهام) كه جلوي دوربين هاي تلويزيوني در جريان مسابقه فوتبال فرانسه و چين با دارت سمي به قتل رسيده- را دنبال مي كنند.
مظنونين اين پرونده عبارتند از: يك ستاره محبوب موسيقي پاپ به نام زانيا (بيانس ناولز) كه دوست گلوان بوده، مربي تيم به نام يوري (هنري چرني)، مقامات عاليرتبه چيني و مشاهير فوتبال فرانسه. صحنه هاي فيلم نيز در مكان هاي مختلفي از پاريس و نيويورك اتفاق مي افتد اما طبق معمول، راز اين قضيه اهميت چنداني ندارد. سربازرس دريفوس موذي- كه هنوز مانند هربرت لوم از دست اين زير دست بي كفايت جانش به لبش رسيده و به حال تشنج نيافتده است- كلوزو را مأمور تحقيق اين پرونده مي كند، چون آن بازرس به عنوان يك ابله شهرت خوبي به هم زده و دريفوس هم كسي را مي خواهد كه پرونده را به هيچ سرانجامي نرساند تا بتواند بعضي مسائل پشت پرده را بپوشاند و مدال افتخار بگيرد.
اين پيرنگ شباهت زيادي به فيلم هاي شاد و بامزه بليك ادواردز دارد، اما شخصيت ها به راه ديگري مي روند. كلوزوي اصلي،  آن طور كه سلرز و ادواردز به او شكل داده بودند، فرانسوي احمقي بود كه توهم برش مي داشت كه شرلوك هلمز، جيمز باند، بازرس مگره يا كازانوا است. اما با تمام اين اوصاف در چشم هاي غمگين كلوزوي سلرز جاذبه اي نهفته بود و در زير ظاهر ناآگاه او نشانه هايي از خودآگاهي به چشم مي خورد.
كلوزوي مارتين در فانتزي هاي سلرز شريك است اما اتكا به نفس بيش از حدي دارد. او فرد خوشايند تر و حتي باهوش تري است كه لباس هاي بي قواره اي بر تن كرده- بالاتنه تنگ، شلوار گشاد و يك كلاه بره مضحك- تا ظاهر غريب تري بيابد. مارتين هر چقدر هم كه در خنده گرفتن توانا باشد، فاقد حالت خصمانه و زهرآلود سلرز است. به جاي آن خنده لوده واري دارد كه وجه مشخصه يكي از شخصيت هاي جذابي است كه قبلاً خلق كرده و در واقع آسودگي خاطر او را مي رساند.
اجباري نيست كه اين پلنگ صورتي به همان اوجي دست يابد كه فيلم هاي اصلي به آن رسيده بودند؛ همين كافيست كه بتواند به نوبه خود و در جاي خود خنده دار باشد ولي فيلم در اين زمينه هم كم مي آورد. كوين كلاين، استاد كمدي هاي دووجهي استحقاق آن را دارد كه زمان بيشتري روي پرده باشد، به اميلي مورتيمر در نقش دستيار دوست داشتني كلوزو چندان بها داده نشده و زانياي ناولز لوس از كار درآمده است.
كارگردان فيلم هم فاقد سبك ديوانه وار بي عيب و نقص ادواردز و توانايي هاي او در كمدي اسلپ استيك است.كلوزوي سلرز به خاطر آن جلب توجه مي كرد كه حماقت و ندانم كاري هاي او در عين خنده دار بودن، عميقاً انساني بود. كلوزوي مارتين نيز به خاطر آنكه شخصيت بامزه اي است و با سبيل مضحك و سر و ريخت مسخره اش مي كوشد تا خنده بگيرد، جلب توجه مي كند. اما شوخي نمي تواند جاي همه چيز را بگيرد. شايد بهتر باشد كه مارتين، كلوزو را كنار بگذارد و به جاي آن به سراغ دان آيكرويد برود و همراه با او فيلمي درباره همان شخصيت هاي بامزه و آشناي قبلي بسازد.
منبع: شيكاگو تريبيون

شبكه
مدار صفر درجه
جنگ جهاني دوم در تلويزيون
از معدود خبرهاي اين روزها در حوزه تلويزيون كه ارزش نقل كردن دارد، خبر ساخت مجموعه جديد حسن فتحي است. حسن فتحي جزو كارگردانان فعال چند سال اخير تلويزيون است و اين روزها مشغول فيلمبرداري سريال جديدي ا ست با عنوان مدار صفر درجه . در خلاصه داستان اين مجموعه هم آمده درباره يك دانشجوي جوان ايراني است كه براي تحصيل وارد كشور فرانسه مي شود و در آنجا با يك دختر فرانسوي آشنا مي شود. همزمان با اين اتفاقات، جنگ جهاني دوم آغاز مي شود و شرايط تازه اي در زندگي آنها به وجود مي آيد. در اين مجموعه ناتالي مكلي (بازيگر فرانسوي)، شهاب حسيني، لعيا زنگنه، آتنه فقيه نصيري، علي قربان زاده، رؤيا تيموريان و مسعود رايگان حضور دارند و اين طور كه شنيده مي شود قرار است در قالب 23 قسمت 50 دقيقه اي براي شبكه اول سيما حاضر شود. البته هنوز چند ماهي از فيلمبرداري اين پروژه باقي مانده و در خوشبينانه ترين حالت مي توان در نيمه دوم سال بعد تماشايش كرد. اگر هم نام حسن فتحي را به خاطر نياورده ايد بد نيست بگويم كه او با ساختن مجموعه شب دهم به شهرت رسيد و پس از آن سريال ناموفق روشن تر از خاموشي را كه درباره زندگي ملاصدرا بود، ساخت. يكي- دو سال گذشته را هم درگير فيلم پر سر و صداي ازدواج به سبك ايراني بوده كه گويا سرانجام قرار است در آينده نزديك اكران شود.

مرور جشنواره 24
امروز: كارگران مشغول كارند (ماني حقيقي)
عكس: محمد رضا شاهرخي نژاد
001914.jpg
تابلوي هشداردهنده در پيچ كند جاده
ليلي نيكو نظر- براي نگاهي كه سرسختانه و لجبازانه نمي خواهد كارگران مشغول كارند ماني حقيقي را در حيطه تفسيرهاي رايج و سياسي استعاره ها ببيند، كارگران.... بيشتر يك قصه است. براي نگاهي كه سرسختانه و لجبازانه نمي خواهد براي فيلمي كه امسال يكي از آثار قابل تأمل جشنواره بيست و چهارم بود، به شيوه ارجاع به سبقه كارگران و به طور مثال فيلم قبلي اش نقدي كند، كارگران.... باز هم بيشتر يك قصه است، قصه بروز ناگهاني و دوست داشتني كودك شخصيت؛ شبيه داستانهاي بي اتفاق كارور ، بازيگوشانه و بچگانه؛  قصه چهار مرد باز هم شبيه اغلب مردهاي داستانهاي كارور، ذاتاً مجرد كه در يك سفر يك روزه، اسير در يك وسوسه مبهم كودكانه تصميم مي گيرند، سنگي كه در پيچ كند يك جاده ايستاده را به دره بياندازند و حالا داستان حول اين تلاش است كه شكل مي گيرد، بال و پر پيدا مي كند، حاشيه هايش رنگ مي گيرد، كاراكتر هاي جديدي مي يابد و قصه هاي تازه اي مي پروراند. قصه پرتاب سنگ به دره، وسوسه اي كه به ناگاه جدي مي شود، درست شبيه خنده هاي الكي كه بي اراده و به ناگهان تبديل به قهقهه مي شوند، مي تواند نقبي به جهان بيني آفريننده اش باشد مگر نه اينكه نگاه عباس كيارستمي، نويسنده قصه، بيشتر نگاهي فيلسوفانه است؟ - و رجعتي به نگاه كيارستمي به زندگي. به زندگي، اتفاقي كه شبيه يك شوخي است و ناگهان جدي مي شود؛ شبيه پرتاب يك سنگ به دره، پر از وسوسه است؛ شبيه يك تلاش بي ثمر؛ بيهوده است و شبيه قصه كارگران مشغول كارند ؛  كودكانه كارگران مشغول كارند مي تواند يك جور نگاه به زندگي باشد. يك شكل زندگي كه آن قدرها هم جدي نيست، اما آنقدر پر از تعليق و پر كشش مي شود، آنقدر كنجكاوي برانگيز و دوست داشتني هست كه تو را تا هر پيچ تند و كند قصه ببرد، درست شبيه وسوسه شكوفه گيلاسي كه ابدي است و تا هميشه صدايت مي كند؛  چه باشي و چه نباشي. درست شبيه مسابقه فوتبال چه تطبيق مناسبي است تطبيق تلاش براي انداختن سنگي به دره و اشتياق مسابقه فوتبال ايران و ژاپن چنان كه كامو در سقوط مي گويد: فوتبال شبيه زندگي است، يك شوخي كه به ناگهان جدي مي شود ؛ و آن پايان بندي بي نظير فيلم، سنگي كه به دره مي افتد؛ صداي متلاشي شدنش مي آيد، مسابقه فوتبال تمام مي شود، گزارشگر مسابقه خداحافظي مي كند و فيلم تمام مي شود. كارگران مشغول كارند شايد در كنار طعم گيلاس كامل كننده نگاه كيارستمي به زندگي باشد. با اين حال براي نگاهي كه سرسختانه و لجبازانه نمي خواهد بداند سنگ نماد كدام تحول اجتماعي است يا آن آدم ها هر كدام نشانه كدام طبقه و دسته اجتماعي و چه و چه، كارگردان... بيشتر يك قصه است. فقط يك قصه. شايد حكيمانه يا احتمالاً فيلسوفانه؛ با اين حال نه همچنان يك بيانيه سياسي و نه يك نگاه اجتماعي. كارگران مشغول كارند بيشتر يك قصه است تا هر چيز ديگر...
من سنگ را مي اندازم
ساجده شريفي- يك: من هستم. شما برويد. من سنگ را مي اندازم. شما بي خيال شويد. ما آدم هاي پوچ بايد يك بار هم كه شده كار را تمام كنيم. بايد بي خيال زخم پاي رفيقمان بشويم، وقتي كه طناب ماشين درمي رود. سنگ نمي افتد و پاي رفيق قديمي زخم مي خورد.
شما نامرديد و رفيق نيمه راه، مثل آن دو ماشيني كه از خون همين پا، ترسيدند و در رفتند. من اما تنها مرد اين رفاقت هاي ناتمامم. خر نيانداخت، ماشين نيانداخت، اهرم نيانداخت... من مي اندازم. سنگ را من مي اندازم.ما راسخ بوديم كه بايد بيفتد. مثل يك دندان بي ريشه ايستاده گوشه جاده، لب پرتگاه و ما فكر مي كرديم ريشه در كوه دارد، ولي بين كوه و اين سنگ، فاصله اي هست؛ جاده. جاده فاصله انداخته است بين كوه و سنگ. از همين جاده كه مي رفتيم تا به پيست اسكي برسيم و در راه گپ هم مي زديم و غيبت مي كرديم و به عشق نوسال دوست پيرمان مي خنديديم و نوه تازه ميلاد من و دندانپزشكي دكترمان كه هميشه با ايدئولوژي و فلسفه آميخته بود. گپ مي زديم و قهوه مي خورديم تا درد مرگباري كه در دل يكي از ما پيچيد. او پشت سنگ، سنگر گرفت براي رفع اين درد مرگبار؛ تا سبك شود و ما دوباره به راهمان ادامه دهيم و از پيچ هاي جاده بگذريم.
حالا برويد. غروب است و از پاي اين يكي خون مي آيد. نوعروس آن يكي هم دارد تنها جاده بازگشت به تهران را مي گذرد. هوا سردتر شده و سنگ همچنان پابرجاست. فوتبال هم كه شروع شود همه انداختن سنگ را فراموش مي كنند.
دو: كارگران مشغول كارند همانند آبادان در خلأ مكاني و زماني روايت مي شود. تماشاگر باز هم قرار نيست بداند كه دقيقا در كدام نقطه مكاني و زماني، قصه اتفاق مي افتد و به تعبير خودماني حقيقي فيلم عاري از هر گونه مفاهيم كنايي است. قصه همان را روايت مي كند كه دارد روايت مي شود. آدم هاي فيلم هم در طول اين روايت به ظاهر ساده، كاروروار اتفاق مي سازند و مي گذرند.اما در پس اين روايت ساده و پوچ كامويي، گاه پرده هايي دريده مي شود كه حاكي از جو سنگين غالب بر قلب هاي آدم هاست.گويي شخصيت ها در بسيج همگاني براي انداختن سنگ، دارند دغدغه ها و عقده هاي خويش را مي اندازند. زور بازوشان به سنگ است و عرق جبينشان از خنكاي لحظه اي دل؛ كه سرانجام جسم ساكت و سنگيني پيدا شد تا تمام دردهاي مانده و در راهمان را بر سرش آوار كنيم و آن هم تا غروب از جايش تكان نخورد.
كارگران مشغول كارند را، اگر از ردپاي آشكار كيارستمي و بلندي اغراق آميزش بگذريم، مي توان تجربه خوبي براي يك 90 دقيقه اي سينمايي دانست.

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
حتما تا حالا خبر متوقف شدن پخش شب هاي برره را شنيده ايد. جالب است كه قبل از رسيدن به دهه اول محرم شنيده مي شد كه قرارداد گروه سازنده اين مجموعه تمديد شده و 35 قسمت ديگر به نود قسمت اوليه آن اضافه خواهد شد اما در اين چند روز گويا ورق برگشته و اتفاقاتي افتاده كه جام جمي ها ترجيح داده اند از مخاطب پرشمار و آگهي هاي بازرگاني سودآور اين برنامه صرف نظر كنند.
تنها اظهار نظر رسمي در اين باره هم ـ البته تا لحظه نگارش اين مطلب ـ متعلق به مدير گروه فيلم و سريال شبكه سه است كه افت كيفي اين برنامه و تكرار در مضمون و محتواي آن را علت قطع ناگهاني آن اعلام كرده است كه البته مي دانيد چنين دليلي حداقل در تلويزيون بيشتر به يك بهانه مي ماند تا علت واقعي ماجرا.
البته خبرهاي غيررسمي ديگري هم وجود دارد كه مي گويند هنوز به طور قطعي وضعيت اين برنامه مشخص نشده و شايد دوباره پخش آن از سر گرفته شود؛ آن هم برنامه اي كه اين همه مخاطب دارد و حتي مسئولان بلند پايه تلويزيون هم در روزهايي كه همه از آن انتقاد مي كردند پشت اين برنامه ايستادند و حالا عجيب است كه چطور اين گونه مي خواهند برره را به فراموشي بسپارند. البته خبرهاي غيررسمي ديگري هم وجود دارد كه ترجيح مي دهم درباره شان چيزي نگويم و صبر كنيم تا ببينيم نتيجه چه خواهد شد.
آخرين خبر درباره شب هاي برره هم اين است كه مهران مديري اعلام كرده توقف پخش اين مجموعه حاصل توافقي ميان او و مديران شبكه بوده و او تنها به خاطر افت نكردن مجموعه اش دست به اين كار زده است.
در ضمن، تمام شايعاتي را هم كه به ارتباط حضور او در بيل بوردهاي تبليغاتي و قطع اين برنامه مي پرداخت، تكذيب كرده است. البته اگر خاطرتان باشد و مجموعه هاي پيشين مديري را هم ديده باشيد مي دانيد كه سابقه ندارد او اين گونه مجموعه هايش را به پايان برساند و حتي اگر نخواهد ادامه شان دهد، به هرحال به لحاظ داستاني، آنها را در جاي مناسبي به زمين مي نشاند.
به  خاطر همين هنوز هم پايان يكباره و بي مقدمه شب هاي برره برايم تعجب برانگيز است اما مي توان اميدوار بود كه با اين حرف هاي مديري، رابطه او و مديران تلويزيون همچنان حسنه باشد و چند ماه بعد او دوباره به اين رسانه بازگردد.
اما در ميان برنامه هاي امروز باز هم پيشنهاد اولم ايران بهشتي ديگر است؛ هرچند كه مي دانم ديگر از تكرار اين پيشنهاد خسته شده ايد اما باور كنيد بهترين و دلچسب ترين گزينه اي ا ست كه مي توان براي شروع يك آخر هفته توصيه كرد. از اين گذشته آقاي ميلاني و همكارانش هم اين روزها درگير ساخت برنامه هاي ويژه عيدشان هستند و به همين خاطر توصيه مي كنم حتماً اين برنامه را در ساعت 12:30 از شبكه اول تماشا كنيد.
درباره مستند ايران هم كه هفته هاي گذشته در ساعت 21:45 پخش مي شد به اندازه كافي صحبت كرده ام و گفته ام كه چه قدر از سطح تلويزيون و سينماي ايران بالاتر است. فقط گويي چند هفته اي است كه ديگر اين برنامه پخش نمي شود. تا جايي هم كه مي دانم قسمت شيراز اين برنامه باقي مانده و به نمايش درنيامده بود. به هرحال امشب حواس تان به شبكه يك باشد. اگر هم زمان پخش آن تغيير كرده يك خبري به من بدهيد و عده اي را از نگراني برهانيد.
هرچه باشد لذت ديدن چنين مستندي بعيد است به اين زودي ها دوباره تكرار شود. اما در ميان ديگر برنامه هاي تلويزيون مي توانيد در غياب شب هاي برره به تماشاي نيمكت بنشينيد كه احتمالاً قسمت هاي پاياني اش در حال پخش است. ساعت پخش اين مجموعه بي نظير 20:30 است و شبكه يك آن را نمايش مي دهد.
شبكه سه هم مانند پنج شنبه هاي گذشته در ساعت 20 فيلم سينمايي پخش خواهد كرد كه گويي اين هفته فيلم بيمار شماره 14 به كارگرداني اندرو بيكلار را در آستين دارد.
سينما يك هم كه مدت هاست ديگر هيچ نشاني از آن سينما يك دوست داشتني ندارد و تبديل به يك برنامه معمولي معمولي شده، همچون هر هفته در ساعت 22:30 پخش خواهد شد. ساعت 23 هم گويي مجموعه جديدي با عنوان چوگان از شبكه تهران پخش خواهد شد كه جايگزين سريال پرطرفدار مظنونين شده است.
براي صبح آخرين روز هفته تان هم چندان پيشنهاد اغوا كننده اي ندارم و تنها مي توانم توصيه كنم اگر به برنامه هاي ورزشي علاقه داريد شبكه هاي يك و تهران را تماشا كنيد.
اما بعدازظهر جمعه تان را پيشنهاد مي كنم تنها به تماشاي شرلوك هولمز اختصاص دهيد كه با زبان اصلي و زيرنويس فارسي در حوالي ساعت 16 از شبكه چهار پخش خواهد شد.
البته حدود نيم ساعت زودتر هم شبكه يك، فيلم سينمايي در برابر امواج خروشان را براي تان پخش خواهد كرد.
شبكه تهران در ساعت 19 تكرار مجموعه فرانسوي ژان مولن را نمايش مي دهد و در ساعت 20 قسمت ديگري از سريال گنجينه معبد از شبكه سه پخش خواهد شد.
شبكه يك هم چند هفته اي است كه مجموعه تكراري همه فرزندان من را جايگزين افسانه عقاب هاي مبارز كرده و جمعه  شب ها در ساعت 10 آن را نمايش مي دهد. از سينما چهار هم خبر مي رسد كه قرار است اين هفته فيلم گمشده ساخته كاستا گاوراس را نمايش دهد كه بدون شك ديدنش را توصيه مي كنم.

كاراكتر
مسعود كيميايي
در تدارك رئيس

به ندرت پيش آمده مسعود كيميايي ساخت فيلمي را قبل از مشخص شدن تكليف آخرين ساخته اش آغاز كند. قانوني نانوشته كه از قيصر تا حكم اجرا شده است.
كيميايي طرح رئيس را از مدتها قبل در ذهن داشت ولي هنگامي پيش توليد فيلم وارد مرحله جدي شد كه حكم به نمايش عمومي درآمد. گويا فروش خوب حكم (كه تهيه اش را كيميايي خود بر عهده داشت) باعث شده تا رئيس در دستور كار اين كارگردان قرار گيرد. اين روزها كيميايي آخرين بازنويسي هاي فيلمنامه را انجام مي دهد و گويا تركيب تعدادي از بازيگران فيلم هم مشخص شده است. حضور پولاد كيميايي و ليلا حاتمي (كه در حكم زوج موفقي بودند) قطعي شده و دغدغه اصلي كيميايي يافتن بازيگر نقش رئيس است. از محمدرضا فروتن و فريبرز عرب نيا به عنوان بازيگران بيست و ششمين فيلم كيميايي نام برده مي شود.
دو بازيگري كه نقاط اوج كارنامه شان با كيميايي رقم خورده است. در اين ميان حضور عرب نيا اگر رنگ حقيقت به خود بگيرد مي تواند يك اتفاق مهم قلمداد شود. پس از فيلم سلطان فريبرز عرب نيا ديگر با مسعود كيميايي كار نكرده و محمدرضا فروتن هم هرچند قرار بود در فيلم پيشين كيميايي يعني حكم بازي كند ولي در نهايت جاي خودش را به بهرام رادان داد تا دومين همكاري متوالي اش با كيميايي را تجربه كند. دويي كه گويا سه نمي شود و رادان در فيلم تازه كيميايي بازي نخواهد كرد.
آنچه از گروه بازيگران تا اينجا قطعي به نظر مي رسد اين است كه پولاد كيميايي به شيوه فيلم قبلي پدر در اين فيلم هم نقش تاثيرگذار قصه را بازي خواهد كرد و ليلا حاتمي هم باز به مانند حكم در فيلم حضور خواهد داشت. از سوفي كياني بازيگري كه كارش را با فيلم ديشب باباتو ديدم آيدا ساخته رسول صدرعاملي آغاز كرده بود، به عنوان بازيگر ديگر فيلم نام برده مي شود.
رئيس فيلمي خياباني خواهد بود. درامي جنوب شهري كه حكم بازگشت كيميايي به رئاليسم اجتماعي هم محسوب مي شود. رئاليسمي كه در فضاي به شدت استيريلزه حكم ، كمرنگ شده بود.
پيتر بنكلي
درگذشت خالق آرواره ها

پيتر بنكلي خالق رمان و فيلمنامه آرواره ها در سن 65 سالگي درگذشت.
بيشترين شهرت اين نويسنده آمريكايي به خاطر نگارش رمان آرواره ها و در مرحله بعد فيلمنامه آرواره ها بود كه اين فيلمنامه را استيون اسپيلبرگ كارگردان شناخته شده سينماي هاليوود به تصوير كشيد. بنكلي با وجود آن كه چندان پير و سالخورده نبود ولي از مجموعه اي از بيماري ها رنج مي برد و همين امر منجر به مرگش شد.
پيتر بنكلي در نيويورك سيتي بزرگ شد و در دانشگاه هاروارد درس خواند و پيش از طبع آزمايي در حوزه نويسندگي به روزنامه نگاري پرداخت.
رمان مشهور بنكلي، آرواره ها ، در باره حمله يك كوسه سفيد و يك جزيره است كه در سال 1974 منتشر شد و در همان سال تيراژ آن به بيش از 20 ميليون نسخه رسيد.
با موفقيت رمان آرواره ها، بنكلي خود كار تهيه و تدوين فيلمنامه آن را برعهده گرفت و استيون اسپيلبرگ متولي كارگرداني اين فيلم شد؛ فيلمي كه 3اسكار را نيز از آن خود كرد. پس از فيلمنامه آرواره ها، بنكلي كار فيلمنامه نويسي را ادامه داد و نزديك به 20فيلمنامه نوشت كه برخي برگرفته از رمان هايي بودند كه در اين سال ها به قلم خودش منتشر شد.
فيلم آرواره ها در مقايسه با ساير ساخته هاي اسپيلبرگ مانند پارك ژوراسيك جرياني آرام و پيوسته دارد. نكته پيچيده در ساخت فيلم آرواره ها اين است كه تركيب كارگرداني حرفه اي و تدوين هوشمندانه اين فيلم باعث شده تماشاگر در هنگام تماشاي فيلم درست در اوج لحظات وحشت و اضطراب، خونسرد، آرام و آسوده باشد.

خبرسازان
ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
زيبـاشـهر
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  زيبـاشـهر  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |