ترافيك تهران، نيم قرني پيش از اين
حكايت ديرسال نساختن خانه اي درخور فيل!
در 1335 هجري شمسي، علائم آشناي بحران- شايد براي نخستين بار- قد و قواره اي چشمگير يافت و معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها شكل گرفت
|
|
تصادف در خيابان وليعصر در سال 1334
سيروس سعدونديان
بركندن هر متاع فرنگي از بستر سازنده اش و آوردن آن به بستري نامهيا در اين سامان در غالب موارد، مسائل و معضلاتي با خود به همراه مي آورد كه گاه ساليان سال به درازا مي انجاميد، مزمن مي شد و جلوه اي ماندگار و آن چنان پيچيده و بغرنج كه ديگر بازشناختن و مهارش خود به مسئله بدل مي گشت و حل آن به سادگي ناممكن؛ كالايي كه محض آسودگي آفريده شده و در بستري مهيا همين را هم موجب مي آمد، در بستر نامهيا، به مرور معضل آفرين مي شد و اين يعني مصداق همان ضرب المثل قديمي اين ديار كه سر چشمه شايد گرفتن به بيل/ چو پر شد نتوان گذشتن به پيل . در اين ميان ما هم كه آويزه گوش هايمان اين دست ضرب المثل ها بود و از آن جمله يا مكن با فيلبانان دوستي/ يا بنا كن خانه اي در خورد فيل ، گويا تنها و تنها دلبسته دوستي با فيلبانان بوديم و بي خيال بناي آن خانه درخور. در حقيقت، بند دوم ضرب المثل از يك گوش نيامده، از ديگر گوش بيرون جسته بود و به نسيان سپرده و همين، آن جلوه هاي ماندگار مدنيت شهري را در پي مي آورد.
يكي از بارزترين اين جلوه ها، ترافيك تهران بود كه امروزه نيز معضلي است ديرآشنا. ناهنجاري ترافيك و مسائل و دشواري هاي مترتب بر آن همچون تصادفات، مرگ و ميرها، آلودگي هاي جوي و صوتي، ناهمخواني معابر و حجم خودروها، از همان آغاز ورود چهارچرخه آتشين به اين ديار، آمد و ماند و جا خوش كرد؛ آن هم بدان سان كه امروزه واژه معضل ترافيك، ديگر واژه آشنا و به كرات شنيده هر مرد و زن، پير و جوان و كودك تهراني است.
آنچه در نخستين روزها چهره نمود و نخستين مسائل را هم آفريد، استقبال غيرمنتظره خلايق از اين وسيله جديد آمد و شد بود. تعداد خودروها كه به مرور بالا رفت و آمار تصادفات و مرگ و ميرها كه فزوني گرفت، سيماي اوليه معضل پديدار شد.
پس از طي ساليان و تحمل تنگناهايي روزافزون، چاره ها انديشيده شد، از 1300 شمسي در بلديه و نواقل، بعد نظميه و سر آخر راهنمايي و رانندگي و راهكارها يكي از پس ديگري به منصه ظهور و بروز آمد. روزگاري چاره را در آن ديدند كه به مطالعه چند و چون متاع فرنگ در ديار سازنده اش پرداخته، راهكارهاي آنان را نيز به ارمغان آورند.
اسفند 1332 شمسي، مجله شهرباني (صفحات 3-42) حكايت از اين داشت كه: در يك شهر بزرگي چون تهران كه تعداد ساكنين آن فعلاً از 000/200/1 نفر متجاوز است و طبق آمار نسبتاً دقيقي در حدود۲۰ هزار وسائط نقليه موتوري، اعم از شخصي و مسافربري، شبانه روز در معابر آن حركت مي كنند، جلوگيري از تصادفات و تلفات از اهم مسائل رانندگي و راهنمايي است. ولي تصديق مي كنيد كه ممانعت از اين امر، هرقدر هم دقيق و منظم و توأم با انضباط باشد، مشكل خواهد بود. اصولاً بايد توجه داشت كه پس از پيدايش وسائط نقليه موتوري، آن هم به شكلي كه امروز ملاحظه مي شود، يك رشته مقررات و نظاماتي وضع و تدوين گرديده كه لزوم رعايت آن از طرف ساكنين شهرهاي بزرگ و متوسط و كوچك، حتمي است. اگر غير از اين باشد، منجر به حادثه و مرگ و خسارت جبران ناپذيري خواهد بود .
همان زمان بر تابلوهاي نصب شده در معابر مي خوانيد: شهرباني كل كشور
اهالي محترم تهران، عابرين توجه! رانندگان دقت! براي حفظ جان خود و كودكان معصوم و سايرين، نوشتجات تابلو را چندين بار بخوانيد و به ديگران نيز بگوييد. در ماه گذشته تعداد تلفات طهران و حومه به واسطه بي مبالاتي رانندگان و عابرين از اين قرار است: فوت 5 نفر، جرح 53 نفر، خسارت 45 مرتبه .
عابرين توجه كردند و رانندگان دقت، نوشتجات آن تابلوها نيز خوانده شد و به ديگران گفته، اما مسئله كماكان باقي بود. سال 1333 هجري شمسي آمد و شش نفر از افسران و مأموران شهرباني به منظور فراگيري رموز فني ساختمان اتوبوس ها و اتومبيل هاي بنز و قوانين عبور و مرور شهري، راهي آلمان شدند. حاصل اعزام گروه، مقاله اي شد در مجله شهرباني (آذر 1333)، شماري اقدامات در گوشه و كنار شهر و نيز راه يافتن انديشه هايي كم و بيش روزآمد در آن اداره متبوعه. اما آن سيل روزافزون خودرو، سر باز ايستادن نداشت و مشكل كماكان همان كه بود.
درست نيم قرن پيش، در 1335 هجري شمسي، علائم آشناي بحران- شايد براي نخستين بار- قد و قواره اي چشمگير يافت؛ معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها شكل گرفت و جريده هفتگي تهران (اطلاعات هفتگي، 4 آبان 1335) نوشت:
معماي عجيب زياد شدن اتومبيل ها و تنگي خيابان ها. هر روز به طور متوسط صد اتومبيل بر اتومبيل هاي تهران اضافه مي شود. در هر لحظه كه شما در انتظار تاكسي و اتوبوس به سر مي بريد... و با اوقات تلخي مي گوييد اين چه شهري است كه وسيله نقليه عمومي در آن اين قدر كم است... در همان لحظه متجاوز از دويست هزار چرخ اتومبيل سواري، تاكسي، كرايه و اتوبوس در حال گردش است و در خيابان هاي شهر كه گنجايش اين همه وسيله نقليه ندارد حركت مي كند. اين دويست هزار چرخ عبارت از چرخ هاي 75 هزار وسيله نقليه مختلف است كه در شهر مثل مور و ملخ در حركت هستند... . حقيقت قضيه اين است كه جمعيت شهر زياد شده است و با آنكه تعداد وسايل نقليه سرسام آور است، باز تكافوي احتياجات را نمي كند و خيابان هاي شهر و وسعت آن هم براي عبور و مرور اين همه وسيله نقليه كوچك است. علاوه بر رقم حيرت آور بالا، روزانه به طور متوسط صد اتومبيل جديد از دروازه هاي تهران داخل شهر شده و براي شماره گذاري به مأمورين مربوطه مراجعه مي كنند و از اين تعداد، 30 دستگاه آن شخصي و۷۰ دستگاه آن كرايه است و اگر وضع به همين منوال پيش برود، معلوم نيست عاقبت كار چه خواهد شد و مشكل عبور و مرور از خيابان ها كه هر روز پيچيده تر مي شود به چه صورتي درخواهد آمد. تعداد افراد پير و جواني كه هم اكنون در چهار محله تهران تصديق رانندگي در دست دارند...، متجاوز از چند هزار نفر مي باشد و همه روزه تعدادي به اين اضافه مي شود. اگر توجه كرده باشيد، در راه شميران، در اراضي روبه روي بي سيم، نزديكي ضرابخانه عده اي ماشين هستند كه به چپ و راست مي روند. اينها داوطلبان گذراندن آزمايش رانندگي هستند كه دارند به مأمورين مربوطه امتحان مي دهند و به طور متوسط هر روز در حدود 40 الي 50 نفر پس از گذراندن امتحان لازم، با خوشحالي تمام گواهي گرفته و با گروگذاردن فرش و اسباب، دنبال خريدن يك تاكسي مي روند و خيابان هاي شيك تهران را براي عبور و مرور تنگ تر مي كنند.
بد نيست بدانيد در تهران، 56 گاراژ مسافربري و 65 گاراژ باربري و در حدود 400 توقفگاه و 250 اتوشويي اتومبيل و 400 تعميرگاه و 10 كلاس تعليمات رانندگي وجود دارد... . رسيدگي به اين همه اتومبيل و نظارت در كار آنها با اداره رانندگي و راهنمايي است. شعبه تصادفات اداره راهنمايي در تمام بيست و چهار ساعت... تهران را بايد از اين حيث زير نظر داشته باشد. تهران كه در گذشته تمام آن يك ساعته با درشكه زير پا گذاشته مي شد، امروز براي حفظ و حراست جان ساكنين آن سازمان وسيعي وجود دارد؛ 14 نفر افسر كمربسته حاضر به خدمت و دو اتومبيل مخصوص و دو موتورسوار، دائم چشم به راه تصادف هستند... اين هم آمار دقيقي از وسايل نقليه موجود در تهران:
اتومبيل سياسي 527، اتومبيل كرايه 5686، اتوبوس كرايه 3290، اتومبيل كرايه باري 5360، آمبولانس 16، دوچرخه كرايه 318، گاري يك اسبه 1870، اتومبيل شخصي 15576، اتوبوس شخصي 27، اتومبيل باري شخصي 681، موتور سيكلت شخصي 1153، دوچرخه شخصي 39743، درشكه 811، چرخ آبي 417 .
همان جريده هفتگي، يك ماهي پيش از آن(مهر 1335) نيز گزارشي داشت خواندني و مبتني بر نظرخواهي از سكنه شهر كه مسئول حوادث عبور و مرور كيست؟ .
آن جريده نوشت: البته مدت هاست كه اولياي امور براي جلوگيري از حوادث و سوانح رانندگي در شهر يك ميليون و نيمي تهران نقشه مي كشند و با نصب علامات و چراغ هاي خطر سر چهارراه ها و كشيدن خطوط روي زمين، سعي دارند كه جان مردم را اعم از پياده يا سواره از خطر مصون نگهدارند ولي با همه اين احوال، روزي نيست كه شرح چند حادثه را در روزنامه نخوانيد... آقاي سرهنگ امير انصاري- رئيس اداره راهنمايي و رانندگي- مي گويند: به عقيده من جلوگيري از حوادث و سوانح در شهر پرجمعيت تهران به دو چيز بستگي دارد؛ اول مراقبت دائمي مأمورين، دوم داشتن وسايل كافي كه متأسفانه تهيه وسيله دوم چون با شهرداري است، ما هم بودجه جهت خريد چراغ هاي خطر و خط كشي و غيره نداريم، براي شهرداري هم بيش از اين مقدور نيست.
شوفر تاكسي بر آن بود كه نبودن كار آزاد باعث شده است كه هر كس صبح، زودتر از خانه بيرون آمد، يك تصديق رانندگي بگيرد و پشت رل بنشيند. اين اتوبوس ها هم كه ابداً معني يواش رفتن و ملاحظه كردن را نمي دانند. رانندگان شخصي هم كه بدتر از همه، اكثراً ناشي هستند و تا غفلت مي كني سپر و گل گير ما را له و لورده مي كنند. از شما چه پنهان، خود ما هم از روي ناچاري مجبوريم قدري بي احتياطي كنيم و تند برانيم، براي اينكه صاحب ماشين آخر شب اگر دخلش خوب نباشد، كلك ما را مي كند... اما، آقا به خدا قسم اگر عابرين بدانند كه پياده رو براي آنها ساخته شده، آن قدر گرفتاري نداريم .
راننده شخصي هم حكايت خود را داشت كه دقت و مواظبت راننده تنها شرط جلوگيري از حوادث نيست. وقتي فلان پسربچه و فلان مرد عامي بيسواد خودش را جلوي ماشين پرتاب مي كند و يا فلان خانم دلش مي خواهد زودتر از اتومبيل به آن طرف برسد، گناه ما چيست؟ اصولاً در سال هاي اخير تعداد ماشين در تهران به قدري زياد شده كه حدي بر آن متصور نيست و هر كس دستش رسيده، با فروش فرش و باديه و لباس خود اتومبيل شخصي خريده و ارز مملكت را مبدل به آهن پاره كرده است .
پاسبان راهنمايي و رانندگي هم از اين مي گفت كه: عابرين هم بايد مقررات را رعايت بكنند و به دستورات و اوامر پليس بي اعتنا نباشند... اما چه فايده كه بشكه هاي آب، دوچرخه سوارها و گاريچي ها به اين زودي و به اين سادگي نمي خواهند وظيفه شناس بشوند .
چاره انديشي شوفر اتوبوس هم راهكارهايي داشت قدري متفاوت با ديگران: اگر اين تاكسي ها را جمع كنند و اين دوچرخه سوارها را هم گوشمالي حسابي بدهند و در ضمن چرخ آب و گاري هم در شهر نباشد و بالاخره پياده روها خودشان را جلوي ماشين نيندازند، آب از آب تكان نمي خورد و سالي ماهي يك بار هم تصادف نمي شود .
عابر سالخورده نيز بر آن بود كه عيب كار ما در اين است كه مردم اين روزها از شتر و الاغ و يابو وحشت دارند، اما از اتومبيل كه خطرناك ترين وسايل است نمي ترسند و بدون توجه به اينكه ممكن است خداي ناكرده ترمز كار نكند، از سواره رو مي گذرند... . گفتند عبور از وسط ميدان ممنوع است و متخلفين برابر مقررات به دادگاه جلب مي شوند، در حالي كه حتي يك نفر هم تاكنون به دادگاه نرفته و جريمه نداده است... . وقتي عدم توجه پياده رو و بي اعتنايي راننده هر دو با هم مخلوط شد، آن وقت تصادفي رخ مي دهد كه باعث تأسف همه ماست .در اسفند ماه همان سال، ديگربار فرياد آن جريده از شوري ماجرا طنين انداز شد: كشتار اتومبيل بيداد مي كند. كشتار اتومبيل و قرباني هاي اتومبيل در مملكت ما كم كم به جاي وحشت آوري رسيده است كه اگر در به اين پاشنه بگردد، بايد از حالا فكر چند تا قبرستان تازه با دو سه فرسخ طول و عرض بود... . فقط در يك روز (روز شنبه اين هفته) تا آنجا كه صداي كار بلند شده و خبرش توي روزنامه نوشته شده است، تنها در همان يك روز، دوازده نفر قرباني اتومبيل داشته ايم... . همان يك روز پنج نفر در خيابان هاي تهران فداي سرعت راننده ها شدند... . اگر اين وضع ادامه پيدا كند، چند تا قبرستان هم كفاف قربانيان اتومبيل را نخواهد داد .
آنچه آمد، شمه اي بود از پست و بلند ترافيك تهران در قريب نيم قرني پيش از اين؛ جلوه اي ماندگار، آشناي ديرسال هر تهراني. دريغ اما بر طنين انداز بودن كماكان كلام آن راننده در فضاي امروزين شهر كه آقا، به خدا قسم اگر عابرين بدانند كه پياده روها براي آنها ساخته شده، ما آن قدر گرفتاري نداريم .
انديشيدن راهكارها را ديگران عهده دارند، اما بيا من و تو عابر پياده، راهكار آن عابر سالخورده را ديگر بار مرور كنيم: مردم اين روزها از شتر و الاغ و يابو وحشت دارند، اما از اتومبيل كه خطرناك ترين وسايل است نمي ترسند! .
آن روزها چنان بود؛ اين روزها اما چه سان است؟ تو مي ترسي؟
|