|
|
|
|
|
بخاري ها ما را گرم مي كنند يا مي كشند
مرگ هاي تبليغاتي
|
|
رؤيا ملكي
گاز به زندگي يك روزه عروس و داماد پايان داد
نفس هاي دخترك براي هميشه در گاز خفه شد
گاز، خانواده اي را به كام خاموش كشيد و...
و ده ها خبر ديگر كه تيتر سياه دل كاغذهاي روزنوشت مي شوند، مرگ هايي كه پاورچين و بي صدا مي آيند و هيچ زاويه اي براي اشاره انگشت اتهام نمي يابند.
مرگ و ميري بي كنكاش كه به فراموشي سپرده مي شود و بي وقفه تكرار مي شود. مرگ هايي در پس تبليغات رسانه اي كه بي رحمانه نفس كشيدن را از ياد آدم مي برد.
تبليغات تلويزيوني، ادعاهاي فروشندگان و مهر استاندارد تنها تكيه گاه و راهنما براي تفكيك شر از ناشر است، ولي دريغ كه اين علامت هم چندان ضامن ايمني و كيفيت نيست. تبليغات انواع بخاري ها و آبگرم كن ها كه آرامش ابدي را به جاي آرامش زندگي به ارمغان مي آورند.
تبليغات محصولاتي كه مرگ در خانه ها پخش مي كند و هرگز گامي به سوي استاندارد شدن برنمي دارند، تبليغاتي كه حتي سال پيش رئيس جمهوري گرجستان را هم به كام مرگ كشيد.
مرگ هاي غيراستاندارد
استاندارد ملي بخاري گازسوز دودكش دار همان روياي سال هاي قبل است كه هيچ گاه به اجرا نرسيد.
استانداردي كه پس از گذشت 30 سال دوباره روي ميز بازنگري نشست و بر مبناي استانداردهاي بين المللي و جديد تدوين شد تا علاوه بر دستيابي به فناوري جديد، ايمني استفاده از بخاري، به ويژه از نظر نشت محصولات احتراق و گاز با الزامات طرح شده، استاندارد را افزايش دهد.
استانداردي كه اجراي آن از سال 1383 اجباري اعلام شد، اما هرگز اعمال نشد. برخي واحدهاي توليدي به دليل كمبود اطلاعات فني و تخصصي، به رغم تصويب اين استاندارد و اجباري شدن آن، مطابق استاندارد توليد نمي كنند و حتي موسسه استاندارد نيز در اين خصوص با افزايش مهلت قانوني به صورت رسمي و غيررسمي اجراي استانداردهاي ملي تصويب شده را به تاخير مي اندازد.به هر حال مجري قانون و قانونگذار هر دو سر تخلف باز زده اند و با توليد محصولات غيراستاندارد، مرگ روزانه ده ها انسان را رقم مي زنند.
تهران ركورددار مرگ خاموش
گازگرفتگي طي 10 ماهه اول سال جاري، 179 تهراني را به مرگ بي صدا كشاند. 122 مرد و 57 زن كه چشمانشان در سكوت به سفيدي نشست.
اين تعداد بنا به آمار پزشكي قانوني در سطح كشور ركورد 465 نفر را شكست كه نسبت به 9 ماهه مشابه سال گذشته 15درصد افزايش از خود نشان داد. مرگ بر اثر مسموميت با گاز كه بعد از مسموميت ناشي از الكل و دارو شايع ترين نوع مسموميت مرگ آور در جهان است.روند صعودي افزايش مرگ و مير ناشي از مسموميت گازي در حالي خودنمايي مي كند كه آمارها حكايت از مرگ 235 نفر در سال 80 ، 510 نفر در سال 81 ، 583 مرگ در سال 82 و 713 مسموميت با گاز در سال 83 خبر مي دهد. اعدادي كه رشد 10 تا 15 درصدي را در هر سال نسبت به سال قبل نشان مي دهد آمارهاي فوتي ها بيانگر ركورددار بودن تهران در مرگ و مير ناشي از مسموميت با CO است و اين ركورد و فراواني ناشي از جمعيت زياد تهران نسبت به استان هاي ديگر است، اما رده بندي حقيقي و به دور از جمعيت، آذربايجان شرقي، سمنان و اصفهان را روي سكوهاي مرگ مي نشاند. رتبه هاي اول تا سوم مرگ و مير ناشي از مسموميت گاز در كشور كه بيشترين آمار را به خود اختصاص مي دهند و سپس استان هاي اردبيل، خراسان، چهارمحال و بختياري و در نهايت تهران در مقام هاي چهارم تا هفتم اين فاجعه قرار دارند.
بنا به آمار، استان آذربايجان شرقي سال گذشته با 5/2 نفر مرگ و مير در هر 100هزار نفر جمعيت، بيشترين ميزان مرگ و مير در اين زمينه را به خود اختصاص داد، آماري كه امسال نيز در اين استان به چشم مي خورد و آذربايجان شرقي را پيشتاز مرگ ناشي از گاز مونوكسيدكربن در كشور معرفي مي كند.
اين آمارهاي وحشتناك در حالي اعلام مي شود كه هنوز از آمارهاي سه ماهه پرخطر سال (دي، بهمن و اسفند) رقمي در دست نيست.
بخاري ها حادثه مي آفرينند
نخستين سابقه توليد بخاري گازي به سال 1343 برمي گردد و 20 سال بعد شركت ديگري محصول جديدتري وارد بازار كرد و به موازات آن، شركت هاي ديگر اقدام به طراحي و ساخت محصولات گرماساز كردند كه اغلب متكي بر تبديل بخاري هاي قبلي به گازسوز بود.
از آغاز دهه 1360، تعدادي از كارخانجات داخلي دست به توليد بخاري هاي گازي زدند، موفق ترين اين واحدهاي صنعتي، آنهايي بودند كه نمونه هاي خارجي و به خصوص ايتاليايي را كپي سازي مي كردند و تا سال 67 مشعل و كنترل گاز را از ايتاليا و دانمارك وارد مي كردند، ولي با توليدات داخلي مشعل هاي گازسوز دغدغه توليدكنندگان به سمت تنوع رفت و كيفيت فداي كميت شد.
۳۷ واحد توليد بخاري گازسوز در ايران فعال شد و ظرفيت توليد آنها به يك ميليون و 35 هزار و 500 بخاري در سال رسيد.
در دو دهه اخير بخاري هاي گوناگون پا به بازار گذاشتند، ولي از كيفيت و استاندارد خبري نيست.
وسايل گرمازايي كه به جاي گرما، مرگ به خانه ها مي آورند و هيچ كس مسئوليت اين مرگ و مير را نمي پذيرد.
به هر حال اگر وسايل گرمازا به محض خريد از شركت توليدكننده يا در زمان پس از آن به دلايلي مانند غيراستاندارد بودن، حادثه ساز شوند تقصير، متوجه شركت توليدكننده خواهد بود و در صورت شكايت اولياي دم، شركت مذكور ملزم به پرداخت ديه و خسارت ناشي از حادثه خواهد بود، اما در صورتي كه افراد شخصا اقدام به نصب غيراصولي دودكش و لوله بخاري كرده باشند با بروز حادثه هيچ گونه شكايتي به مقام قضايي قابل پيگيري نيست.
توپ در زمين حريف
توليدكنندگان دستگاه هاي گرماساز مي گويند آمار مرگ و ميرها ناشي از اختلالات شبكه گاز است. ناخالصي هايي كه مي تواند عامل اصلي اين آمارها باشد.
در حالي كه كارشناسان ايمني گاز معتقدند با وجود ناخالصي در گاز، احتراق كامل صورت نمي گيرد و خود شهروندان هم مي توانند آزمايش كنند، اگر اجاق گاز منزل بد بسوزد يا قرمز بسوزد به معني وجود ناخالصي در گاز است كه اين مورد مشاهده نمي شود.
شبكه گاز تهران داراي هيچ گونه ناخالصي نيست و كيفيت گاز تهران تغييري نكرده است.
پاس كاري توليدكنندگان بخاري هاي گازسوز در پي غيراستاندارد بودن و عدم توجه به بهينه سازي مصرف سوخت در حالي جان صدها نفر را مي گيرد كه هيچ مقام مسئولي نمي تواند دست اين مافياي بزرگ را بخواند.
افتادن بازار بخاري دست گروهي خاص و تبديل اين صنف به يك مافياي غيراستاندارد سبب شده آمار مرگ و ميرهاي ناشي از مسموميت گازي رو به افزايش بگذارد و مصوبه استانداردسازي بخاري هاي گازسوز هيچ گاه رنگ واقعيت نبيند.
|
|
|
يادي از شيخ رجبعلي خياط(نكوگويان)
گلي كه در باغ فردوس روييد
|
|
روح الله مهر پارسا- اين يك روايت از شخصيتي است كه در جامعه پيشه وران ما به تمام معنا حجت است. او در طول 78 سال زندگي خاكي، طريقي را به يادگار گذارد كه يك انسان با هر درجه از علم و ثروت مي تواند به موقعيت هاي فريبنده دنيا بي اعتنا باشد، راه انس با خدا را بشناسد و بالاخره ياد بگيرد كه از خدا چه بخواهد؟!
محله باغ فردوس در بيرون دروازه قديم شاه عبدالعظيم، از اواسط سلطنت ناصرالدين شاه در محور جنوبي خيابان مولوي فعلي شكل گرفت. گذرها و كوچه ها و بازارچه هاي متعددي در اطراف آن ساخته شد كه چهره هاي معروفي در زمان قاجار و پهلوي در زمينه هاي مختلف از آن برخاسته اند.
دو چهره معروف زمان قاجار بابا نوروز علي و زعفران باجي كه دو بازارچه هم به نام اين دو درگذشته معروف بود. در دوره پهلوي اول در ورزش باستاني جعفر شيرخدا، در زمان پهلوي دوم هم در جمع ملي مذهبي ها حسين شاه حسيني، از شعرا مهدي سهيلي، از پاتوق دارها طيب حاج رضايي و بالاخره سرآمد عرفان و اخلاق در نيم قرن اخير شيخ رجبعلي خياط (نكوگويان) را مي توان نام برد. در ضلع جنوب غربي باغ فردوس، كوچه اي باريك و طولاني به طرف صابون پزخونه كشيده شده كه همچنان به كوچه سياه ها معروف است. با توجه به اينكه قبل از انقلاب حافظ و بعد از انقلاب شهيد منتظري نام گرفته است. شيخ رجبعلي خياط در سال 1262 هجري شمسي در تهران ديده به جهان گشود. پدرش كارگر ساده اي بود كه در 12 سالگي وي، از دنيا رفت. رجبعلي جوان براي گذران زندگي، شغل خياطي را پيشه خود كرد و تا آخر عمر به اين كار اشتغال داشت. جناب شيخ علاقه وافري به حافظ و ديوان وي و همچنين به طاقديس ملا احمد نراقي داشت و به تعبير جناب دكتر مدرسي (نوه شهيد مدرس) حافظ را عارفي بزرگ و شيعي مي دانست.
از دوره جواني شيخ، آگاهي اندكي به دست است. برابر آنچه در كتاب تنديس اخلاص و كيمياي محبت آمده است، وي در جواني حدود 23 سالگي- در ماجرايي يوسف گونه با مقاومت در برابر گناه و هواي نفس، از سوي خداوند بصيرت و بينايي مي يابد و ديده بر رخسارش روشن مي شود و آنچه را كه ديگران نمي ديدند و نمي شنيدند، مي ديد و مي شنيد و برخي اسرار براي او كشف مي شود. جناب شيخ در محل زندگي و كارش كلاس هاي عمومي و خصوصي داشت. شمار شاگردان عمومي وي به قول جناب دكتر مدرسي گاه به 200 نفر مي رسيد.شيخ رجبعلي خياط با اينكه خود اهل كشف و شهود و كرامات متعدد بود، سير و سلوكش، تعبد محض از رهنمودهاي اهل بيت (ع) بود. در مسائل شرعي از آيت الله العظمي حجت تقليد مي كرد. وي مربي بسيار مهربان، متين، مؤدب، بي اعتنا به دنيا و داراي كمالات معنوي بود. جناب شيخ، شيوه ويژه اي را براي تربيت شاگردان خود اتخاذ كرده بود كه در نوع خود كم نظير بود. شاگردانش حكايات، كرامات و سخنان چندي از وي نقل كرده اند. وي پس از عمري 78 ساله و پربركت، سرانجام در بيست و دوم شهريور سال 1340 كالبد خاكي را واگذاشت و به ديدار معشوق شتافت. مرگ وي نيز همچون مرگ ديگر مردان راه حق سرشار از شگفتي ها بود. جناب شيخ روز و ساعت و ماه و سال مرگ خودش را از قبل پيش بيني كرده بود. مزار او هم اكنون در ابن بابويه مورد توجه صاحبدلان است.
جلسه هاي عمومي جناب شيخ
جلسه هاي عمومي شيخ معمولاً هفته اي يك بار در منزل خودش برگزار مي شد. همچنين بيشتر روزهاي عيد، ميلاد و روزهاي شهادت معصومان عليهم السلام مجلسي در منزل خود برقرار مي كرد. ايام محرم و صفر و ماه مبارك رمضان نيز هر شب برنامه موعظه داشت. گاهي كه اين جلسه ها در منزل دوستان و به صورت دوره اي برگزار مي شد، در حدود دو سال طول مي كشيد. جلسه هفتگي معمولاً شب هاي جمعه بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، به امامت جناب شيخ برگزار مي شد. بعد از نماز شروع به سخن گفتن و موعظه مي كرد. جناب شيخ بسيار خوش بيان بود و در سخنراني ها تلاش مي كرد يافته هاي خود را از قرآن و احاديث اسلامي و حقايقي كه درباره آنها به يقين رسيده بود، به ديگران منتقل كند. تكيه كلامش در خطاب به حاضران رفقا بود و محورهاي اصلي سخنان ايشان توحيد، اخلاص، محبت به خدا، حضور دائم، انس با خدا، خدمت به خلق، توسل به اهل بيت، انتظار فرج و تحذير از محبت دنيا، خودخواهي و هواي نفس بود. در جلسات ايشان جز چند كلمه صحبت و نصيحت و موعظه و سپس خواندن يك دعا چيزي نبود، صحبت ها همه تكراري بود ولي جلسه از يك بعد روحاني برخوردار بود كه انسان هرقدر از آن صحبت هاي مشابه و مكرر مي شنيد، خسته نمي شد و بالاخره درباره خودبيني مي فرمود:
اينجا تن ضعيف و دل خسته مي خرند
بازار خودفروشي از آن سوي ديگر است
خانه شيخ
خانه شيخ بعد از رحلت ايشان قبل از انقلاب فروخته شد. وليكن در سال هاي اخير يكي از مريدان جناب شيخ كه در آمريكا اقامت دارد، مبلغ 14 ميليون تومان حواله كرد كه فرزندان شيخ خانه را خريدند و در حال حاضر با تغييرات داخلي به صورت حسينيه اي قابل استفاده در آمده تا جايي كه در سالن بزرگ آن امكان اقامه جماعت هم وجود دارد.
|
|
|
كوتاه
خرافات در عصر دانايي محور
يوسف بهمن آبادي- خرافات براي برخي از ما از نان شب هم واجب تر است .آن هم در روزگاري كه عقل و دانش حرف اول را دربسياري از امور مي زند.قسمت اول گفت و گو با دكتر سيدضياء هاشمي، استاد دانشگاه تهران را ديروز خوانديد امروز قسمت دوم و آخر آن از نظرتان مي گذرد.
زماني كه شفافيت و آگاهي هاي عمومي بالاتر رود، زمينه هاي گرايش به خرافات كمتر مي شود. يك نكته اينكه گروه هاي مرجع مثل فرهنگيان، ريش سفيدان، چهره هاي محبوب و... چنانچه به خرافات گرايش پيدا كنند، عمل آنها روي ديگران تأثير گذاشته و موجب مي شود افراد به اين سمت روي آورند. براي كاهش خرافات در جامعه، گروه هاي مرجع، رسانه هاي آموزشي و تربيتي و نخبگان جامعه بايد تلاش كنند حوزه خرافات را از حوزه دين تفكيك كنند. مرزها را برجسته كنند و معلوم كنند آن بخش هايي كه مبناي ديني ندارد و مبناي علمي هم ندارد تبديل به ضدارزش شود.
همچنين بايستي نقاطي كه جاي ابهام دارد قدرت استدلال خواهي و نقادي را در جامعه بالا برد. به اين معنا كه جامعه پذيري استدلالي گسترش يابد، يعني كودك و نوجوان ما در مدرسه، جوان ما در دانشگاه و افكار عمومي ما در سطح جامعه بايد عادت كند كه پديده ها را به صورت استدلالي بپذيرد و نيز افراد بايد در مقابل وقايع، مسئوليت پذير باشند و متعهدانه با قضايا برخورد كنند و در مقابل مشكلات و شكست ها، مسئوليت و هزينه هاي رفتارشان را شجاعانه بپذيرند. به عنوان مثال كسي كه بيمار است بايد بداند كه راه حل هايي وجود دارد كه براي رفع بيماري بايد به آنها رجوع كند.
به همين منوال در عرصه اجتماع نيز دختري كه مي خواهد ازدواج كند يا پسري كه مي خواهد همسريابي كند، بايد بداند كه اين كار دشواري هاي خاص خودش را دارد و بايد مسئوليت اين دشواري ها را بپذيرد.
نكته ديگر اين است كه نبايد ساده انديشي و ساده خواهي و تنبل پروري در جامعه ترويج يابد، چرا كه هرچه اين مسأله ترويج شود خرافه گرايي در جامعه تشديد خواهد شد. به خصوص در ميان قشر جوان و نوجوان.
* آقاي دكتر! با توجه به اينكه در عصر دانايي محوري قرار داريم و باورهاي خرافي در همه جوامع ديده مي شود، اما در جوامعي مثل ما كه در حال گذار هستيم، فكر مي كنيد گستره خرافات چه پيامدهاي منفي مي تواند بر ساختارهاي توسعه داشته باشد؟
- ببينيد، نمي توانيم بگوييم كه ساز و كارهاي جامعه ما روي روال منطقي خود نيست، جامعه ما در حال سيرورت است، يعني جامعه ما، جامعه اي است كه درگير يك فرايندي پر از تغيير است.
پس اگر جوامع مدرن و اساساً جوامع امروزي كه تحولات در آن زياد است و جامعه ما به تعبيري در مرحله گذار قرار دارد و شكاف هاي متقاطعي را كه ناشي از عوامل مختلفي نظير رشد شهرنشيني، تحول رسانه ها، بالا رفتن مواد و معلومات و تحولات اقتصادي و... را تجربه مي كند، اين عوامل تحولات جوامع ما را ترسيم مي كنند و در چنين جوامعي هم زمينه هايي وجود دارد كه باعث مي شود باورهاي خرافي توسعه پيدا كند و به دنبال آن، پيامدهايي را به دنبال داشته باشد. در فرهنگ ايراني كه متأثر از فرهنگ شرقي است يكسري زمينه هايي براي پذيرش باورهاي خرافي وجود دارد. در فرهنگ شرقي و ايراني به دليل اينكه انتزاعيات و مسائل ذهني جايگاه مهمي دارد، باعث مي شود تا شفافيت ها كمتر شود و در نتيجه در فرهنگي كه شفافيت در باورها كمتر هست، زمينه هاي بروز باورهاي خرافي افزايش مي يابد.ضمن اين كه در جامعه ديني هم به دليل اينكه هاله هايي از باورهاي ديني با واقعيت ها عجين شود، باعث مي شود كه زمينه رشد باورهاي غيرعلمي و غيرمنطقي و غيرديني تقويت شود.
دو آسيب و آفت عمده، باورهاي ديني را تعقيب مي كند: 1- آفت تظاهر 2- آفت خرافه گرايي. در واقع اين دو مسأله براي باورهاي سليس و روان ديني و براي اعتقادات اصيل ديني كه همواره در معرض اعتقادات جعلي، ساختي و غيرواقعي قرار دارد، خطر تلقي مي شود.
چون در اينجا جنس و سنخ مقوله اعتقادات و مقدسات مطرح هست، اين خطر وجود دارد كه مرز باورهاي اصيل و واقعي با باورهاي غيرواقعي كم رنگ شود و يك اختلاطي به وجود آيد.
اما اگر اين اتفاق افتاد عوارض گسترده اي براي آن وجود دارد. يكي از مهم ترين عوارض آن بحث دينداري است، يعني رواج باورهاي خرافه باعث مي شود كه نقدي بر حوزه دين وارد شود و دين را به خرافات ملحق كند و ممكن است به اين ادعا دامن زده شود كه دين به زمان خاص تعلق دارد و همچنين موجب مي شود تا قدرت توجيه و توسعه باورهاي ديني كاهش يابد.
در عرصه روابط اجتماعي و اقتصادي هم خرافات باعث مي شود تا مسئوليت و تعهد در جامعه كم شود به دليل اينكه خرافه و خرافه گرايي راحت ترين راهكارها را پيش پاي انسان ها قرار مي دهد و حس مسئوليت پذيري در جامعه كاهش پيدا مي كند. در عرصه اقتصادي و اجتماعي اگر منطق، جاي خود را به هيجانات خرافي و عواطفي كه در تعارض با منطق علمي هستند بدهد، به اين نتيجه منجر مي شود كه جامعه خلاء آگاهي را حس نكند. به اين معنا كه در جامعه خرافه متوجه نيستيم كه ناآگاهي چه خساراتي به جامعه وارد مي كند.
ما وقتي معتقديم كه دانايي محور، اساس توسعه است، يعني باور داريم كه هرچه دانايي كمتر باشد، توسعه نيز كمتر است. هرچه دانايي كمتر، سعادت و تكامل جامعه كمتر و وفاق عمومي هم كمتر است.
بنابراين قطعاً دامن زدن به خرافات و باورهاي خرافي تعارض آشكار خواهد داشت با توسعه؛ توسعه اي كه مبتني بر آگاهي و دانايي است.
|
|
|
اصولي نامه
امير مهنا
يكي از همسايه ها بعد از من و مني كوتاه صدايش را بلند كرد و گفت: آقايون! ظاهراً اين دسته گل هديه از ما بهترونه، هيچ كس زير بارش نمي ره و ظاهراً ما حالا حالاها توي خونه هامون زندوني هستيم.
يكي ديگر فرياد زد: يعني چه آقا! بالاخره بايد يه فكري بكنيم يا نه؟
همسايه اولي گفت: چه فكري عزيز من، شما بفرمائيد بايد چه كار كنيم تا ما هم بگيم چشم؟
همسايه ديگر گفت: ماشاءالله همه بلدن فقط حرف بزنن
ديگري گفت: شما كه اهل عمليد بسم الله
آقاي اصولي ديد كه اگر دير بجنبد حتماً شاهد يك دعواي شديد خواهد بود، به همين خاطر سينه اش را صاف كرد و ضمن دعوت به آرامش گفت: آقايون! با جر و بحث با همديگه هيچ نتيجه اي نمي گيريم، بهتره دست به كار شيم.
همسايه عصباني گفت: دست به كار چي؟
آقاي اصولي گفت: هيچي بايد چاله رو پر بكنيم تا بتونيم بريم سركار و زندگي مون.
يكي از همسايه ها با قيافه اي حق به جانب گفت: مسئوليت داره آقا، مگه الكيه؟ بالاخره اونايي كه اين كارو كردن لابد چيزي مي دونستن.
همسايه عصباني گفت: آخه كي يا؟
همان همسايه گفت: يعني اين چاله خودش سبز شده اين جا؟
همسايه عصباني گفت: ولمون كن آقا اگه شما دوست نداريد از خونه تشريف ببريد بيرون ديگه كارشكني نفرمائيد لطفاً
آقاي اصولي باز هم پادرمياني كرد و گفت: اي بابا، شما هم كه وقت گير آورديد، بابا ظهر شد و ما هنوز داريم با همديگه جرو بحث مي كنيم.
دوباره ولوله ها شروع شد، به طوري كه صدا به صدا نمي رسيد، هيچ كس طرح و ايده ديگران را قبول نداشت، زمان داشت به سرعت سپري مي شد اما هيچ كاري نكرده بودند.عصبانيت مرد عصباني به همه سرايت كرده بود و حرف زدن ها بيشتر شبيه به داد و فرياد بود. مدتي به همين منوال گذشت تا اين كه همسر آقاي اصولي نفس نفس زنان خودش را به جمع نزديك كرد و چيزهايي گفت.هيچ كس صدايش را نشنيد، آقاي اصولي با هزار زحمت همه را ساكت كرد تا ببيند همسرش چه مي گويد.
همسر آقاي اصولي در حالي كه تند تند نفس مي كشيد گفت: من زنگ زدم، من زنگ زدم.
يكي گفت: خب نتيجه
همسر آقاي اصولي گفت: گفتن ببخشيد اشتباه شده!
همسايه عصباني گفت: يعني چه ؟ چي اشتباه شده
همسر آقاي اصولي گفت: همين چاله ديگه! مثل اين كه كارگرها اشتباه كردن، گفتن لطف كنيد خودتون پرش كنيد.
پچ پچه ها شروع شد، همه به همديگر نگاه مي كردند.
همسايه عصباني صدايش را بلند كرد و گفت: معطل چي هستيد آقايون! خب شروع كنيم ديگه.
آقاي اصولي گفت: ببخشيد! كساني كه بيلي چيزي دارن لطفاً بيارن تا هر چه زودتر كار رو شروع كنيم.
همه همسايه ها به طرف خانه هايشان دويدند و لحظه اي ديگر بيل به دست برگشتند و بدون مقدمه شروع كردند به پركردن چاله، گرد و غبار تا راهروهاي مجتمع هم رسيد و تا مدتي بعد چشم چشم را نمي ديد.
كار تمام شده بود و همسايه ها بدون خداحافظي بيل هايشان را توي حياط جا گذاشتند و زدند بيرون.
آقاي اصولي هم كه حسابي ديرش شده بود بي توجه به خواهش و تمناهاي همسرش كه به او مي گفت آبي به سرو صورتش بزند و گرد و غبار را از روي لباس هايش پاك كند دوچرخه اش را سوار شد و از خانه بيرون آمد.
با خودش فكر كرد كه امروز هم بايد جوابگوي همكاران عجيب و غريبش باشد. خوب مي فهميد كه اين خاك آلودگي برايش گران تمام خواهد شد.
آقاي اصولي نفهميد چطور در آن مدت كم خودش را به اداره رسانده است، دوچرخه اش را به درخت جلوي اداره تكيه داد و سراسيمه پله ها را يكي دو تا كرد و خودش را انداخت توي اتاق محل كارش.
همكارهايش كه منتظر رسيدن او بودند بدون مقدمه شروع كردند به سئوالات ريز و درشت. انگار تصميم شان را گرفته بودند كه تمام جيك و پيك آقاي اصولي را بيرون بكشند.
لباس هاي خاك آلود آقاي اصولي دو روز بود كه كار دستش مي داد، دستي به لباس هايش كشيد و خودش را آماده كار روزانه كرد، هنوز داشت نفس نفس مي زد، كف دست هايش بر اثر بيل زدن گز گز مي كرد.
يكي از همكارانش كه انگار حرف هايش را در دلش تلنبار كرده بود نتوانست جلوي خودش را بگيرد، او بعد از كمي من و من كردن گفت: آقاي اصولي بهتر نيست يه كارگر بگيرين؟ آخه براي يك ارباب بزرگ افت داره كه خودش بيل بگيره دستش! آقاي اصولي فهميد كه اگر جوابش را بدهد به كارهايش نمي رسد، به همين خاطر لبخند كوچكي زد و شروع كرد به كار كردن.
همكارهايش از هر دري وارد شدند تا او را به جواب دادن وادار كنند اما آقاي اصولي آنقدر كار عقب افتاده داشت كه حتي نمي توانست لحظه اي سربلند كند. همكاري كه زياد از اين بي توجهي عاصي شده بود صدايش را بلند كرد و گفت: حق داري جناب اصولي، بايد هم ما هارو ريز ببيني، شايد هم اصلاً جزو آدم نباشيم. يكي ديگر گفت: فاصله طبقاتيه آقا! فاصله طبقاتي مشكل امروز ماست.
آقاي اصولي توي دلش فكر كرد كه آنها حق دارند از اين خيال ها بكنند، اما دنبال يك فرصت خوب مي گشت كه محترمانه جوابشان را بدهد، او آنقدر سرگرم كارهايش بود كه صداي كوبيده شدن استكان چاي را هم بر روي ميزش نشنيد، آبدارچي اداره آنقدر با تحكم اين كار را انجام داد كه تمام اهل اداره به جز آقاي اصولي از جا پريدند، آبدارچي همين كه متوجه بي خيالي او شد دهانش را باز كرد و تمام مشكلات زندگي اش را ريخت روي دايره. او مي خواست به اين وسيله حرف هايش را به گوش آقاي اصولي كه به زعم تمام كارمندان حالا ديگر پولدارشده بود برساند.
ادامه دارد...
|
|
|