شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
عشق و ميل به زندگي
001716.jpg
وجيهه زحمتكش
عشق عبارتست از رغبت جدي به زندگي و پرورش آنچه بدان مهر مي ورزيم. عشق يعني حمايت، احترام و علاقه دو انسان به يكديگر. عشق يعني بودن در كنار ديگري و همراهي كردن او در تمام فراز و نشيبها، شاديها و ناكاميها. عشق يعني درك كردن و صبر داشتن.
در ميل به عشق ورزيدن پيامي بسيار ساده نهفته است: «نمي خواهم از شما سوءاستفاده كنم از اينكه دوستتان دارم لذت مي برم.شما را بشناسم، به احساس تان پي ببرم، با شما رشد كنم، در شادي و غم با شما شريك باشم، در كنار و همراه شما باشم و با شما الفتي برقرار كنم.» ما در تنهايي  رنج مي كشيم و مي ميريم ولي در كنار هم رشد مي كنيم، تغذيه، ارضاء و سعادتمند مي شويم. يكي از فوايد مهم عشق ورزيدن اين است كه با توليد آن انسان دنياي بزرگتري براي خود مي سازد.
به نظر «اوشو» عارف معاصر هندي،ميل به عشق،قاطعانه ترين نشانه براي اثبات وجود خداوند است. چون انسان عشق مي ورزد پس خدا وجود دارد. چون انسان بدون عشق نمي تواند زندگي كند پس خدا وجود دارد. عشق شوق وافر دروني براي يكي بودن با كل است. ميل باطني براي فنا شدن در وحدانيت. منشاء عشق جدايي است ما از منشاء جدا شده ايم. اگر درختي از خاك بيرون بياوري اشتياقي عظيم براي بازگشت به خاك و ريشه دوندان در آن احساس خواهد كرد. زندگي درخت در خاك با خاك و از طريق خاك ممكن مي شود و اين يعني عشق.
هر نوع عشق حتي عشق هاي مادي صورتهايي از عشق هستند كه در نهايت ما را به مرحله اي از كمال مي رسانند و از آنجا كه كمال مطلق خداست در نهايت همه عشقها به او ختم مي شود. در مسير خاك تا افلاك مراحل و مراتب گوناگوني از عشق را مي توان برشمرد كه هر فرد به تناسب رشدي كه دارد، مي تواند خود را به يكي از اين مراتب برساند.
عاشق بودن از هر نوعي كه باشد در رفتار انسانها تحولات شگرفي را ايجاد مي كند،اين تحولات نيز طيف وسيعي را شامل مي شوند برخي از آنها محدود و كم تأثيرند و برخي ديگر آنچنان تحول ايجاد مي كنند كه جوامع بشري را تا قرنها تحت تأثير خود قرار مي دهند و انقلابي در رفتار انسانها به وجود مي آورند.
مرد مي تواند از طريق زن به هستي متصل شود و زن از طريق مرد در هستي ريشه مي دواند. وقتي كه اين دو نيمه به هم مي رسند و در يكديگر ادغام مي شوند براي اولين بار احساس ريشه داشتن و متصل بودن مي كنند و لذتي بزرگ وجود آنها را فرا مي گيرد. زن و مرد به مثابه دروازه هايي هستند كه به درگاه خداوند گشوده مي شوند. ميل به عشق، ميل به خداوند است. برخي مي پندارند فقط زماني مي توانند عشق بورزند كه شخصي كه از نظر آنان سزاوار عشق باشد را يافته باشند، مطمئناً چنين شخصي يافت نمي شود زيرا مرد يا زن كامل اصلاً وجود ندارد.
عشق يك اتفاق نيست، يك احساس نيست، بلكه خواستن است، گنجي است كه نابرده رنج ميسر نمي شود و دستيابي به آن مستلزم تحمل مشقت هاي فراواني است. عشق يعني خود را وقف خدمت كردن، يعني برقراري ارتباط و خود را به لحظه ها سپردن، عشق يعني نقض «من» و گريز از هرگونه خود رأيي و خودخواهي و خودكامگي. عشق از «من» ، «ما» مي سازد، از اين رو موجب شكوفايي مي شود. عشق فقط از درون كسي به بيرون جاري مي شود كه كسي نباشد. وقتي آكنده از غرور باشي عشق ناپديد مي شود. همزيستي عشق و غرور ممكن نيست، اين دو جايي در كنار يكديگر ندارند.
مشكل وقتي پيدا مي شود كه بخواهيم ازدواج را با عشق درآميزيم آنگاه زيبايي عشق در مقابل واقعيت كه همان نيازهاي روزمره ازدواج است رنگ مي بازد. بدين ترتيب ما بدترين دشمنان خود مي شويم، چرا كه با ايجاد تصوير ذهني غيرواقعي از عشق، در برخورد با واقعيت سرخورده و مأيوس مي شويم. عشق رؤيايي نمي تواند با روابط معمولي و متعادل همخواني داشته باشد. بايستي به جاي اينكه پيوسته در طلب عشق رؤيايي و هيجان فوق العاده باشيم زيبايي را در كارهاي معمولي جستجو كنيم. هنگامي كه عشق را از قلمرو تخيل و رؤيا بيرون آورده و وارد زندگي روزمره كنيم انجام بسياري از كارهايي كه حقير و پيش پا افتاده است هم لذت بخش خواهد شد. آنچه زندگي اجتماعي را زيبا و دلپذير مي نمايد عشق است.
عشق چيزي نيست كه ناگهاني و خودبه خود به وجود آيد. عشق آموختني است و هر كس مي تواند و بايد عشق ورزيدن را بياموزد. در مسير زندگي كسي بايد عشق ورزيدن را به شما آموخته باشد. اولين مربيان ما والدين ما هستند، گر چه كامل و بي عيب نيستند ولي كودك بايد بداند كه تجلي عشق است و وجودش از عشق لبريز است. احساس عزيز بودن به كودك كمك مي كند احساس ارزشمندي كند و خود پنداره مثبت در او شكل گيرد. عشق گلي است بسيار ظريف و شكننده كه بايد محافظت، تقويت و آبياري شود. عشق نيازي مبرم، حياتي و همگاني است كه تبلور آن شكوفايي و خلاقيت مي آفريند و كمبود آن انسان را به فساد و تباهي مي كشاند.
بايد با عشق و در عشق زندگي كنيم تا معني و مفهوم واقعي حيات را درك كنيم و از آن لذت ببريم. خوشبختي هر كس در گرو احساسي است كه نسبت به ساير انسانها دارد. قبل از عشق ورزيدن بايد تخم كينه و نفرت را از دل زدوده باشيم تا بتوانيم جايي براي عشق ورزيدن باز كنيم. دوست داشتن يكديگر و عشق به همنوع انگيزه اصلي انسانها براي رعايت اصول اخلاقي است. خوشبختانه امروزه مردم به مسئله عشق توجه بيشتري نشان مي دهند و آن را بدون احساس شرم و خجلت ابراز مي كنند و در عشق خود ديگران را سهيم مي سازند. چنانچه واقعاً جوياي عشق و محبت هستيد كوشش كنيد بهترين شمايي را كه در وجودتان نهفته است ارائه دهيد. سلامت فكر و روح هر كس بستگي به ميزان پايداري و عمق دوستي و رابطه او با ديگران دارد. شما فقط از آنچه داريد مي توانيد ايثار كنيد پس اول زندگيتان را سرشار از شادي كنيد. زندگي هدف نيست. زندگي يك روند متحول است و شما قدم به قدم آن را طي مي كنيد و اگر بتوانيد اين قدمها و اين لحظات را شادي بخش و نشاط آفرين كنيد آن وقت است به مفهوم واقعي زندگي كرده ايد.
عشق،تقسيم كردن خوبي ها و زيبايي هاست. عشق بخشيدن است. برخي وقتي شاد هستند خست به خرج مي دهند و آن را با كسي تقسيم نمي كنند، برعكس وقتي غمگين هستند ولخرج و دست و دلباز مي شوند و دوست دارند ديگران را در غم و درد خود سهيم كنند. احتكار از هر نوع كه باشد، سمي است. اگر ببخشي وجود از سموم پالايش مي يابد. وقتي هم كه مي بخشي در انتظار عمل متقابل يا پاداش نباش، حتي منتظر تشكر هم نباش بلكه از كسي كه به تو اجازه داده چيزي را با او تقسيم كني سپاسگزار باش.
اگر هر يك از ما فقط يك نفر را داشته باشيم كه بتوانيم با او صميمانه درد دل كنيم كسي از درد تنهايي به جان نمي آمد. كسي كه شما بتوانيد درد خود را با او در ميان بگذاريد، ترسي از پنهان كردن مسائل خود از او نداشته باشيد و او احساسات و عواطف شما را صميمانه درك كند و به جاي تضعيف روحيه، همدردي كند، دلداري دهد و به شما آرامش بخشد. از طريق دوستي و اتحاد با ديگران به همان نسبت بر توانايي هايمان و شادي هايمان افزوده مي شود. در اين ميان احتمال غم و رنج هم مسلماً وجود دارد، چون اقتضاي زندگي است. زندگي در عين شادي و لذت، رنج و درد زيادي هم دربردارد، اما حسن كار در اين است كه وقتي مي گريم، كسي را در كنار خود دارم و هنگامي كه او مي گريد، مرا در كنار خود دارد، اما در تنهايي و بي كسي كه درد بزرگي است، اشك نمي ريزيم.
حال از شما مي پرسم كه شما چه كسي را به عنوان معشوق خود برگزيده ايد؟ او همسر شماست يا فرزند شما يا يكي از والدين شما و يا خواهر و برادر شما و يا دوست همجنس شما؟ فرقي نمي كند، انتخاب با شماست. اما چه زباني را براي بيان عشق خود بكار مي بريد؟
آيا زماني را براي بودن در كنار او اختصاص مي دهيد؟
آيا او را با كلام خود تأييد و تصديق مي كنيد؟
آيا در كارها به او كمك مي كنيد و در سختي ها از او حمايت مي كنيد؟
آيا با او ارتباط فيزيكي داريد، تماس برقرار مي كنيد و او را مورد نوازش قرار مي دهيد؟
آيا به او هديه مي دهيد؟ ( الزاماً هدايا مادي نيستند بلكه مي توانند حتي جملات عاشقانه شما باشد).
شما براي تداوم عشق و محبت خود چه راهكارهايي را تمرين مي كنيد؟ تمرينهاي زير شما را در استمرار بخشيدن به عشق و محبتتان ياري مي دهد. مي توانيد امتحان كنيد.
۱ _ زماني را براي بودن در كنار همسرتان در نظر بگيريد. در اوقات معيني با او بيرون برويد و يا حتي مي توانيد براي مدت كوتاهي تلويزيون را خاموش كنيد و با او گفتگو كنيد.
۲ _ با هم بودنتان را به خاطره خوشايندي تبديل كنيد.
۳ _ به او بگوييد كه عاشقش هستيد. حداقل روزي يكبار جمله «دوستت دارم» را به يكديگر بگوييد.
۴ _ گاهي چراغها را خاموش كنيد، شمع روشن كنيد، غروب خورشيد را بنگريد و يا زير نور مهتاب با هم شام بخوريد.
۵ _ تعطيلات و اوقات فراغت را به يكديگر اختصاص دهيد.
۶ _ براي خوشحال كردن يكديگر هر كاري كه مي توانيد انجام دهيد. تا مي توانيد به يكديگر هديه بدهيد و بدانيد هدايا فقط اشياي مادي نيستند بلكه مي توانند عبارات و جملات عاشقانه باشند.
۷ _ هرگز درباره يكديگر قضاوت نكرده، از هم انتقاد نكنيد.
۸ _ به يكديگر احترام گذاشته، از هم حمايت كنيد. با اظهار علاقه و قدرداني و تمجيد و تحسين، مشوق و مدافع او باشيد.
۹ _ هنگام غم و شادي در كنار هم باشيد و در گوش يكديگر سخنان دلنشين زمزمه كنيد و يكديگر را نوازش كنيد.
۱۰ _ اسرار خود را به يكديگر بگوئيد، اما همه آنها را فاش نكنيد. از روياها و آرزوهايتان براي يكديگر حرف بزنيد.
۱۱- در كارها به يكديگر كمك كنيد.
۱۲ _ با يكديگر صادق باشيد.
۱۳- سعي كنيد علائق همسرتان را بشناسيد و به آنها احترام بگذاريد و به انتظارات او جامه عمل بپوشانيد.
۱۴ _ گاهي نامه عاشقانه براي يكديگر بنويسيد و هر گاه خانه را ترك مي كنيد حتماً برايش يادداشت بگذاريد.
۱۵ _ و فراموش نكنيد كه عشق عمر را طولاني تر و زندگي را لذت بخش تر و تن و روان را سالمتر مي سازد.
به اميد داشتن زندگي عاشقانه

خاطرات زندگي روزانه
در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارد كه گرچه به سرعت مي گذرند اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگيمان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند. از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا يك خاطره از يك مهماني خانوادگي و... هريك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن ما باقي مانده اند. در ورق زدن آلبوم خاطرات يكديگر همراه شويم:
فعلا تا زمان دريافت نوشته هاي شما خاطرات زير را به عنوان نمونه تقديم مي كنيم.
دست هاي آلوده
چند روز پيش براي گرفتن فيلم ويدئويي به فروشگاه محصولات فرهنگي سر كوچه مان رفتم. بعد از سلام و عليك معمول از فروشنده پرسيدم: «دست هاي آلوده» را داريد؟ او بدون معطلي و با سرعت انتقال و واكنشي خيلي سريع دست هاي خود را برگرداند و جلوي من آورد و گفت: بفرماييد! اول متوجه منظور او نشدم و چند لحظه خيره خيره دستهايش را نگاه كردم. بعد كه متوجه شوخي هوشمندانه او شدم ناخودآگاه خنده ام گرفت و گفتم: خواهش مي كنم، اختيار داريد...
* عبدالرضا كرماني _ ۳۱ ساله _ تهران
آن پنجاه ميليون تومان ...
توي بانك منتظر رسيدن نوبت براي پرداخت يك قبض بودم و يك نفر هم با فاصله چند نفر جلوتر از من داشت باصداي بلند با موبايل حرف مي زد طوري كه توجه همه به او جلب شده بود. به شخصي كه طرف صحبتش بود ،مي گفت: «آن پنجاه ميليون تومان را اول وصول كن... نه بابا تراول چك ها كه رقمي نيست همه اش پنج شش ميليون تومان مي شود. به حسن هم بگو دلارها را بردارد و... نه ببين، اول برو قالي ابريشم هاي مغازه را بياور... آره... نه... آره...» مردم همين طور به او نگاه مي كردند و او كه ديگر داشت نوبتش مي شد همچنان بلند بلند صحبت مي كرد: «من آمده ام اين چك را وصول كنم. تو برو بليت هاي فرانسه را هم بگير، به كيش هم زنگ بزن بگو زودتر آن صد هزار دلار را حواله كنند پاريس، بيست و پنج ميليون تومان را هم به حساب تهران بريزند و...» در همين لحظه يكهو موبايل آقا شروع كرد به زنگ زدن...! مردم كه همه داشتند به او نگاه مي كردند ناباورانه همديگر را نگاه كردند و همه با هم زديم زير خنده... بيچاره اينقدر خجالت كشيد كه بدون معطلي سرش را انداخت پايين و صاف از در بانك رفت بيرون. بيشتر از همه مسئول باجه تعجب كرده بود و داشت خيره خيره به در بانك نگاه مي كرد.
خانم بدون ذكر نام _ كارمند _ تهران
راه خروج از اين طرف است
شب عقدمان وقتي خطبه خوانده شد و رسما به هم محرم شديم پدر عروس  دست مرا گرفت و از طبقه دوم كه مردها بودند آورد طبقه پايين كه محل حضور زن ها و عروس  خانم بود. من كه به شدت مضطرب بودم و خجالت مي كشيدم سرم را انداخته بودم پايين و از حضور آن همه زن كه يكباره به من خيره شده بودند احساس بدي پيدا  كردم. گرچه از نشستن كنار عروس خيلي خوشحال بودم ولي جو زنانه مجلس و آن نگاه ها خيلي عذابم مي داد و خداخدا مي كردم زودتر بلند شوم و بروم بيرون. وقتي عكس گرفتيم و شيريني خورديم و قرار شد دوباره برويم بالا با عجله راه افتادم و همين كه در خروجي آپارتمان را باز كردم يكدفعه ديدم همه جمعيت از خنده تركيدند. تازه متوجه شدم كه اشتباهي در آشپزخانه را باز كرده ام! نمي دانم با چه حالي از پله ها رفتم بالا و برگشتم. البته بعدها خيالم راحت شد چون فهميدم باجناق بزرگترم شب عقد توي كمد رفته است!
مرد بدون نام _ ۴۲ ساله _ معلم
* نمونه هاي اوليه از روزنامه جام جم (مرداد ۸۰) نقل مي شود.

اجتماعي
اقتصاد
سياست
سينما
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |