شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
تخمير افكار
001710.jpg
يوسف بهمن آبادي
رسانه ها هميشه كاركردهاي مثبت و مفيدي از خود ارائه نمي دهند. گاهي هم اين تكنولوژي ها، ابزاري مي شوند براي فرافكني در ميان افكار عمومي جهاني. به اين معنا كه برخي از قدرت هاي سياسي به مدد اعتبار و توانايي داشتن رسانه هاي نوين ارتباطي، اقدام به دستكاري اطلاعات كرده و سعي مي كنند افكار عمومي دنيا را نسبت به مسئله اي خاص، همسو و متمايل با سياست هاي تجاوزطلبانه خود سازند. به طوري كه دارندگان رسانه هاي جمعي با نيات سلطه گرانه ممكن است در دو نوع جبهه جنگ، مخالفان خود را به تيغ سركوبي و خدشه دار كردن شخصيت بين المللي سلاخي كنند. به مفهوم جنگ اشاره كرديم، ممكن است اين سؤال پيش آيد كه «مگر براي اشغال سرزميني توسط يك كشور قدرتمند و صاحب تكنولوژي هاي عظيم نظامي، ديگر چه نيازي به رسانه ها خواهد بود؟»
دقيقا نكته همين جاست. افكار عمومي دنياي عصر حاضر، ديگر اشغال نظامي بدون دليل و توجيه را نمي پذيرد و كمتر كشوري مي تواند بدون توجيه افكار عمومي جهاني، جنگي را عليه كشور ديگر آغاز كند، اما چرا؟
به  گونه اي كه رسانه ها ظاهر شدند، پديده اي به نام افكار عمومي نيز پررنگ شده و در رديف يكي از واقعيت هاي انكارناپذير سازوكارهاي دنياي كنوني مطرح گرديده اند. در دنيايي كه تعامل با همديگر، از اصول ماندگاري جوامع حاضر محسوب مي شود، ساختن چهره اي مخدوش، اشغالگر، تجاوزگرانه و استعمارگونه از خود در اذهان افكار عمومي جهان قابل هضم نبوده و راه را براي توسعه اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... مي بندد. اينجاست كه مفهوم «جنگ رواني» معنا پيدا مي كند؛ استراتژي كه مقاصد كاربران آن را به كمك رسانه هاي جمعي تحقق مي بخشد.
اما جنگ رواني چيست؟ چگونه صورت مي گيرد و اصلاً چه اهميتي بر آن مترتب است؟ براي درك مفهوم جنگ رواني مي توان به تعريف وزارت جنگ آمريكا اشاره كرد كه در كتابي تحت عنوان «در صحنه نبرد» در سال ۱۹۵۵ آورده بود.
در اين كتاب مفهوم جنگ رواني چنين تعريف شده: «جنگ رواني استفاده برنامه ريزي شده از تبليغات و ساير اعمالي است كه قبل از هر چيز با هدف تأثير بر نظرات، احساس ها، موانع و رفتار جوامع دشمن، بي طرف يا دوست و به شيوه اي خاص دستيابي به اهداف ملي صورت مي گيرد.» (۱)
اگرچه در اين تعريف، مفهوم جنگ رواني در دايره اي وسيع مطرح شده است و اعتقادش بر اين است كه اين استراتژي، تمام جوانب امر تأثيرگذاري بر رفتار توده اي از انسان ها را دربرمي گيرد، اما مقصود ما در اين نوشتار آن جنبه از اين استراتژي است كه به قصد تخمير افكار عمومي جوامع از سوي يك كشور به كار برده مي شود. شگردهاي نوين جنگ رواني تقريباً از جنگ جهاني دوم ظهور پيدا كرد، همان گونه كه صلاح نصر در كتاب خود «جنگ رواني» مي نويسد: «اهميت جنگ رواني در آلمان هنگامي كه آلماني هاي شكست خورده در جنگ جهاني اول در پي آن برآمدند تا علل شكست خود را دريابند، افزايش يافت.»
كارشناسان آلماني دريافتند كه برتري دشمن بر آنها ناشي از استفاده از وسايل ارتباط جمعي و آنچه كه غالباً به نام تبليغات مشهور است، بوده است. همچنين آنها علت شكست خود را ناتواني در استفاده از تمامي نيروها و سلاح هاي خود براي اعمال بيشترين تأثير ممكن بر اراده دشمن مي دانستند. ازدياد تعداد روان شناسان متخصص در آلمان، ايالات متحده و كشورهاي اروپا موجب گسترش استفاده از مفهوم جنگ رواني شد. «(۲)
در نيم قرن اخير، جنگ هاي متعددي روي داده است كه باني اصلي آن هم آمريكا بوده است.
استراتژي جنگ رواني به عنوان يكي از ملزومات و پيش زمينه هاي جنگ هاي فيزيكي مطرح بوده تا جهت توجيه اشغالگري و تجاوز نظامي يا اجماع بين المللي افكار عمومي براي پيشبرد مقاصد خود مؤثر افتد.
001713.jpg
در رابطه با جنگ هاي فيزيكي، از آنجا كه لشكركشي به يك كشور هزينه هاي سنگيني را براي اشغالگران دربرداشته و معمولاً با ريسك بالايي هم همراه بوده است، ضرورت استفاده از پيش زمينه هاي امتناع آميز و تخديركننده فراهم سازي يك جنگ تمام عيار محسوس شده است. و اين امر در حالي مطرح مي شد كه دست داشتن كشورها به سلاح هاي هسته اي امكان بروز جنگ را در ميان افكار عمومي جهان خطرناك جلوه مي داد.
از اين جهت بوده كه تفكر حمله نظامي، پيش از هر چيزي مي بايست در اذهان عمومي افكار عمومي جهان قابليت توجيه پيدا مي كرد و از طرفي ديگر، مقاومت نيروي مقابل نيز مي بايست شكسته مي شد. به اين ترتيب، جنگ رواني به يك تكنيك ضروري براي حملات نظامي مطرح شد.
صلاح نصر در اين مورد مي نويسد:«جنگ رواني كه جديدترين سلاح جنگي است عليه فكر، عقيده، شجاعت، اطمينان و ميل به جنگيدن عمل مي كند و جنگي دفاعي و هجومي به شمار مي رود، چرا كه در عين تقويت روحيه ملت و سربازان خودي، به شكستن روحيه دشمن مي پردازد.
جنگ رواني قسمتي از جنگ همه جانبه است كه پيش از شروع نبرد آغاز مي شود و در حين آن و پس از آن ادامه مي يابد، چرا كه اين نوع جنگ تابع قوانين و شيوه هاي جنگ عادي نيست و بر مبناي توصيفي كه از صحنه نبرد يا سازماندهي عمليات جنگي ارائه مي شود يا بر طبق انواع مختلف عناوين عمليات جنگي قابل تعريف نيست. »(۳) وي همچنين معتقد است:« غالباً پيروزي يا شكست در جنگ رواني، پس از گذشت ماه ها و شايد سال ها از اجراي آن معلوم مي شود. در عين حال، پيروزي در اين جنگ ممكن است قاطع باشد _ هر چند كه ممكن است برآورد كمي آن دشوار به نظر آيد- همانگونه كه شكست در آن ممكن است شكستي كشنده- هر چند غيرملموس باشد، ولي امكان درك و آگاهي بر اين امر وجود دارد.»(۴)
همان گونه كه در تعريف ارائه شده از جنگ رواني آمد، علل اصلي جنگ رواني رسيدن به اهداف سياسي است؛ اهدافي كه كشور مزبور را بر آن مي دارد تا از طريق رسانه هاي ارتباطي به القاي خواسته ها و جريان هاي موردنظر بپردازد. بنابراين در استراتژي مذكور، رسانه هاي ارتباطي ابزاري تلقي مي شوند در جهت پيشبرد سياست هاي نظام حاكم بر كشور اعمال كننده.
به عنوان مثال، در جنگ خليج فارس (۱۹۹۱) براي حمله نظامي آمريكا به عراق نياز بود تا افكار عمومي بر اين حمله مهر تأييد بزند و آمريكا بتواند بدون هيچ دغدغه ابراز مخالفت كشورهاي ديگر، اهداف خود را دنبال كند و اين چنين بود كه يك پرستار كويتي آموزش ديد تا در برابر دوربين هاي تلويزيون CNN _ كه در آن زمان شبكه اي انحصاري بود- به گريه و زاري پرداخته و اين حادثه خيالي را بر زبان آورد كه سربازان عراقي كودكان داخل زايشگاه را بر زمين مي كوبند. اين امر، احساسات افكار عمومي جهاني را جريحه دار ساخت. بنابراين، بيش از پيش دلايلي قابل توجيه، اقناع كننده و متقن براي حمله به عراق فراهم شد، اما اين دروغ بزرگ چندان دوام نياورد و خود را عيان كرد. به طوري كه«روز ۲۰ فوريه ۲۰۰۲ »روزنامه نيويورك تايمز پرده از روي يكي از عظيم ترين طرح هاي تحريف افكار تاريخ برداشت. پنتاگون كه در تبعيت از اوامر  رامسفلد و داگلاس فيث معاون وزير دفاع به منظور احاطه بر«كارزار اطلاعاتي »به طور محرمانه نهاد مزبور را به نام دفتر استراتژيك (OIS) با هدف نشر اخبار بي اساس در خدمت منافع ايالات متحده ايجاد كرده و رياست آن را به يك ژنرال نيروي هوايي سيمون وردن، سپرده بود. اين دفتر مجاز بود تا رسماً به شيوه هاي تحريف افكار عمومي به ويژه در مورد    رسانه هاي خارجي متوسل شود. نيويورك تايمز تصريح كرد OIS قراردادي بالغ بر ۱۰۰ هزار دلار در ماه با كابينه ارتباط جمعي، راندون گروپ منعقد ساخته بود.
اين كابينه در سال ۱۹۹۰ به هنگام تدارك جنگ خليج فارس نيز به همكاري دعوت شده بود و اعلاميه دروغ پرستار كويتي را كه گويي شاهد حمله سربازان عراقي به زايشگاه«بيمارستان كويت »و «جدا كردن وحشيانه نوزادان زودرس از تخت و قتل بي رحمانه آنان با پرتابشان به روي زمين »بوده است، منتشر كرده بود، اين شهادت تأثير قاطعي در جلب آراي اعضاي كنگره به نفع جنگ داشته است. (۵)
نكته ديگر در رابطه با همين جنگ، اينكه عمليات جنگ رواني به قدري متبحرانه صورت گرفت كه موجب شد «حدود ۸۷ هزار نظامي عراقي خود را تسليم كنند.» (۶)
همه اين تأثيرات برگرفته از قدرت شگرف رسانه هاي جمعي است كه قادرند اذهان مردم جهان را در مسيري خاص سازماندهي كنند. «براي مثال، نتايج بررسي هاي صورت گرفته در خلال جنگ خليج فارس (۱۹۹۱) نشان مي دهد رسانه هاي آمريكا در طول يك هفته، ۱۰۰ خبر درباره اعتراضات ضدجنگ و ۸۰۰ خبر در حمايت از جنگ پيرامون آرايش نظامي نيروهاي عمل كننده پخش كرده اند.» (۷)
كمي كه به تاريخ روزگار خود نزديك تر مي شويم، حمله آمريكا به افغانستان و عراق را به خاطر مي آوريم.
قبل از حمله، رسانه هاي غرب، آتشبار خبري خود را بر سرتاسر جهان به كار انداختند. از ديدگاه اين رسانه ها، تروريسم، جهان را هدف قرار داده و عوامل آن، سعي دارند به نابود كردن امنيت جهان بپردازند كه نمونه هايي از آن، حمله به برج هاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني آمريكاست. (هنوز مشخص نيست كه تروريست هاي واقعي اين حمله چه كساني بوده اند) مردان سياسي به تكاپو مي افتند تا به بهره وري از رسانه هاي جمعي، صف آرايي هاي عظيمي از افكار عمومي جهان را عليه تروريسم! شكل دهند.
جنگ رواني عليه تروريسم شدت مي گيرد بعد از بسترسازي هاي عميق در تخمير افكار عمومي، حمله هاي اشغالگرانه آغاز مي شود. ابتدا، افغانستان سرزمين تروريسم اعلام مي شود و افكار عمومي جهان به تدريج بر اين امر صحه مي گذارند كه جاي هيچ درنگي در حمله به سرزمين تروريسم نيست.
بعد از چند سال كشتار و تخريب، هنوز بن لادن و شبكه القاعده _ كه ادعا مي شود عوامل اصلي تروريسم هستند- در تيررس عمليات هوايي و زميني ارتش آمريكا قرار نگرفته اند! سرزمين ديگر، كشور عراق است كه سياستمداران غرب وانمود كردند يكي از سرزمين هاي داراي پتانسيل خطرناك تروريسم است و در حال حاضر هم مجهز به سلاح هاي كشتار جمعي است. رسانه هاي غول پيكر براين سياست خيمه مي زنند تا افكار عمومي جهان را در اين گير و دار غرق سازند.
از آن جايي كه بازرسان سازمان ملل هيچ گونه مدركي، دال بر توليد و يا مخفي كردن سلاح هاي كشتار جمعي در عراق به دست نياوردند اما، پافشاري آمريكا بر تحقق يافتن سياست هاي رمز آلود خود، امپرياليسم خبري را تا به باور رساندن دنيا به وجود سلاح هاي كشتار جمعي در عراق هدايت كرد.
به تدريج افكار عمومي در ميان سيلي از اخبار ناقص و غلط و اقناع آميز، تسليم شد و ناچار در برابر حمله گستاخانه به سرزمين مظلوم مهر سكوت بر لب زد.
نكته تعجب برانگيز در اين جا، اين است كه برخي از كشورهاي متمدن نيز در اين حمله آمريكا را ياري كردند تا در عرصه سياست جهاني، چيزي از دست ندهند.
وقتي كه ديگر افكار عمومي جهاني خود را آماده حمله اي تجاوزكارانه نمود، هلِي كوپترهاي آمريكايي برفراز آسمان عراق در تاكتيك هاي بسيار منسجم، اقدام به انتشار اطلاعيه هايي مبني بر تثبيت صلح و دموكراسي، مقاومت نيروي نظامي و غيرنظامي عراق را نسبت به مقابله و دفاع كم رنگ ساختند. و اين، يك جنگ رواني تمام عيار براي تخمير توده ها  بودكه بدون ترديد، بدون وجود رسانه هاي جمعي اين امر امكان پذير نبود.
قدرت رسانه ها
پيچيده شدن تكنولوژي هاي ارتباطي و قدرت گسترش پوشش دهي آنها بر سراسر جهاني روند تاثيرگذاري بر توده ها را افزايش داده است. رسانه هاي جمعي با قدرت اعجاب   انگيز كه دارند قادرند جوامع گوناگون و متفاوت از هم را در دوردست ترين نقاط دنيا در يك جريان فكري مشتركي رهنمون كنند و بدون اين كه ارتباط مستقيمي با پديده ها و حادثه هاي اتفاق افتاده داشته باشند تحت تاثير جريان اطلاعاتي منظم در مورد مسئله خاصي به اجماع فكري برسند. به گونه اي كه آلوين تافلر، از منتقدان تكنولوژي هاي ارتباطي با پيش بيني آينده اين وسايل معتقد است: «در بحران هاي سياسي آينده در جهان، تاكتيك هاي اطلاعاتي حرف اول را خواهند زد. او معتقد است كه محور مانورهاي قدرت در آينده را همين تاكتيك هاي اطلاعاتي تشكيل خواهند داد و اين تاكتيك ها چيزي نيست جز«قدرت دستكاري اطلاعات »كه بخش عمده آن نيز حتي پيش از آنكه اين اطلاعات به رسانه ها برسد، انجام خواهد شد.»(۸)
از آنجايي كه امتناع و توجيه ملت هايي كه حاكمان آن سياست هاي گستاخانه اي در برابر جوامع ديگر دارند مهم تلقي مي شود، ناچارند افكار عمومي خود را هماهنگ با سياست هاي خود سازند. به طوري كه رسانه ها نيز در پرورش افكار موازي با سياست ها دست به كار مي شوند.
پروفسور حميد مولانا، در مقاله اي با نام «جنگ رواني و فريبكاري  رسانه ها» مي نويسد: «مطالعه اخير موسسه مربوط به «انصاف و درستكاري در اطلاع رساني» در گزارش اخير خود خاطرنشان مي كند كه ۷۶ درصد از مدعوين برنامه هاي گفت وگوي تلويزيوني و راديويي آمريكا در ماه هاي مصادف با حمله نيروهاي نظامي آمريكا به عراق از مقامات رسمي جنگ طلب آمريكا بوده اند و منابع و برنامه هاي مخالف يا ضدجنگ كمتر از يك درصد برنامه هاي رسانه اي الكترونيكي آمريكا را شامل مي شده است.
نود درصد مردم آمريكا، غذاي خبري و اطلاعاتي روزانه خود را از تلويزيون و راديو دريافت مي كنند. طبق مطالعات يك جامعه شناس آمريكايي به نام تادگيتنيز در ماه هاي پيش از آغاز حمله آمريكا به عراق مقالات مندرج در روزنامه واشنگتن نسبت به يكي از چند روزنامه با نفوذ آمريكا سه بر يك در پشتيباني از جنگ بوده است.» (۹)
اين امر، ما را به ياد سخن مارشال مك لوهان مي اندازد كه پيش بيني كرد «جنگ هاي آينده نه با سلاح هاي قراردادي در ميدان هاي جنگ، بلكه با تصاوير نشان داده شده به وسيله رسانه هاي جمعي به وقوع خواهد پيوست. امروز«جنگ تصاوير»در اوج خود است و تصويرسازان به شدت مشغول بسته بندي و فروش همه چيز از صابون، اسباب بازي و غلات مخصوص صبحانه گرفته تا نامزدهاي رياست جمهوري، ملت ها، مذهب ها و عقايد هستند.» (۱۰)
واقعيت اين است كه، فهم و درك دنياي پيرامون، به دليل گستردگي آن براي انسان ها بسيار مشكل است. آنچه در ساز و كارهاي واقعي اتفاق مي افتد با آنچه كه در اذهان انسان ها شكل مي گيرد تفاوتي دو چندان است.
رسانه ها، اگر چه آمده اند تا به اطلاع رساني عيني گرانه از واقعيت ها و رخدادهاي پيرامون بپردازند اما، به دليل آنكه قدرت انعكاس مسائل را از سياست هاي حاكمان خود مي گيرند، بنابراين دور از انتظار نيز نخواهد بود كه مطالب انعكاس يافته از رسانه ها، چارچوبي از سياست هاي حاكمان باشد، حتي اگر سنخيت چنداني با واقعيت هاي پيرامون نداشته باشند.
زماني كه موضوع عراق با اشغال آن و تغيير رژيم از آب و تاب افتاد، ايران در جرگه پرونده سازي قرار گرفت. چند سال قبل بوش، رئيس جمهور آمريكا، ايران را، به عنوان يكي از محورهاي شرارت تلقي كرد. آنها ادعا داشتند كه ريشه تروريسم را بايد در كشورهاي اسلامي جستجو كرد.
از اين رو، سومين كشور اسلامي بود كه در مظان اتهامات آمريكا قرار گرفت. براي كشورهاي غرب، فرصت بهتر از اين نمي توانست باشد كه انرژي صلح آميز هسته اي ايران را نمودي از اقدامات بسترسازي كننده براي فعاليت هاي تروريستي در دنيا جا بيندازند. پس از آن كه آمريكا از آزمايش چندين پرونده سازي عليه ايران مبني بر اعمال تروريستي كه پس از وقوع انفجارهاي صورت گرفته در كشورهاي مختلف عليه نيروهاي آمريكايي و اسرائيلي انجام گرفت، سربلند بيرون نيامد، اتهام فعاليت هاي هسته اي نظامي را دستور كار خود قرار داد.
در حال حاضر ۵/۲ سال است كه پرونده هسته اي ايران هنوز مفتوح است و هر روز وارد چالش هاي جديدي مي شود.
به رغم آن كه نظارت هاي مكرر سازمان هاي بين المللي، اين اتهام را رد كرده است اما، آمريكا همچنان درصدد است تا ايران به انرژي صلح آميز هسته اي دست نيابد.
در برابر قدرت بي نظير امپرياليسم رسانه اي كه جنگ رواني بر پايه آن ظهور مي يابد، عامل ديگر كه در اين ظهور موثر است، ضعف ديپلماسي كشور مغلوب است. به طوري كه توانايي اثبات واقعيت ها را در مجامع بين المللي نداشته باشد و در نتيجه افكار عمومي جهاني زودتر از آنچه كه قدرت ديپلماسي آشكار شود، شكل گرفته باشد.
از اين بحث چند نتيجه گرفته مي شود:
۱ _ امپرياليسم رسانه اي از قدرت اعجاب انگيزي در تخمير توده ها و افكار عمومي برخوردار است؛ به طوري كه قادر است اجماع بين المللي را به طور قاطعي عليه يك كشور تحريك كند حتي اگر عيناً خلاف واقعيت ها باشد.
۲ _ امروز تقويت و ايجاد رسانه هاي قوي چه در عرصه داخلي و چه در عرصه بين المللي ضرورتي انكارناپذير است.
۳ _ ديپلماسي قوي بين المللي براي كشور، از ضروريات حيات عصر امروز است.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
سينما
علم
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  سينما  |  علم  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |