يكشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۸۴
عقل ؛قبل از همه
002037.jpg
امير خسرواني
تنها و بزرگ ترين سرمايه انسان در بازار وجود عقل است. كلمه حصرانگيزِ «تنها» را از سر تأمل و عقيده آوردم، نه از روي مبالغه يا مسامحه. عقل كه ما ايرانيان آن را به نام «خرد» هم مي شناسيم، هم راه است هم همراه. با او مي شناسيم، مي بينيم، تصميم مي گيريم، تربيت مي كنيم، انتخاب مي كنيم و رأي مي دهيم. به هر ميزان كه تسليم خرد باشيم، به همان اندازه از خطا دوريم. براي خرد، دست كم دو رقيب نام برده اند: وحي و قلب.
اين دو، به واقع رقيبان عقل نيستند. اولي، ادامه بيروني عقل است و دومي امتداد دروني آن. يكي پاي عقل را به جهان هاي ديگر مي گشايد و يكي دست او را در عوالم ناآشنا مي گيرد. عقل بدون وحي، نقص دارد، اما نقض نمي شود. عقل بدون قلب، همچون چشم اندازي است كه شايد دوردست ها را نبيند، اما همچنان از خطاي چشم مصون تر است. وحي به دستاويزي عقل راهي به زندگي بشر گشود؛ قلب به حرمت عقل، احترام و احتشامي دارد. عقل بدون وحي و قلب نيز عقل است، اما آن دو بدون عقل، پرندگان بي آشياني را مي مانند كه از شاخي به شاخي مي پرند و پيوسته در تيررس صيادان  تحريف و انحراف و تحميق اند.
هيچ بهانه اي براي كناره گيري از خردمندي پذيرفته نيست؛ حتي اگر سلوك باشد يا شهود باشد يا شنود. عرفان و شهود و هر آنچه كه بهانه هاي تاريخي ما براي گريز از خرد بوده اند، نيمه دوم بازي است. چگون ممكن است نخست نيمه دوم را بازي كنيم و سپس نيمه اول را؟ چه بد كردند آنان كه از عرفان و ولايت و عشق، گريزگاهي براي پشت كردن به عقل ساختند. نام آوران عرفان و اشراق، آنگاه از عقل گريختند كه آرد خود را بيختند و الك خود آويختند. اين گريختن، براي رهايي از خرد نبود، براي راه يافتن به خردي ديگر يا رهايي از خام انديشيِ عقل نما بود. آنچه در عرفان مذمت مي شود، عقلي است كه در مقابل عقلي ديگر مي ايستد. اولي عقل نماست و دومي عقل سالم. اگر حافظ، عاقلان را كه نقطه پرگار وجودند، در دايره عشق سرگردان مي بيند(۱)، مدح آنان است، نه ذم ايشان، زيرا معناي سخن حافظ اين نيز مي تواند باشد كه اولا عاقلان نقطه پرگار وجودند، ثانيا فقط از اين نقطه مي توان در دايره عشق پاي نهاد و سر گرداند. گو اينكه ذم عقل و عاقلان اگر به معناي تحقيرعقل باشد، پذيرفته نيست، هرچند كه از زبان حافظ و مولوي باشد.
عقل ناب، مدد عرفان و عشق ورزي است، نه سد آن. و راست گفته است فردوسي كه حتي راه هاي پنهان دل را نيز به نيروي خرد بايد گشود:
خرد رهنماي و خرد دلگشاي
خرد دست گيرد به هر دو سراي
كسي كو خرد را ندارد ز پيش
دلش گردد از كرده خويش ريش
از اويي به هر دو سراي ارجمند
گسسته خرد، پاي دارد به بند
خرد چشم جان است، چون بنگري
تو بي چشم جان، آن جهان نسپري
خرد را و جان را كه يارد ستود
اگر من ستايم كه يارد شنود؟
معروف ترين حديثي كه درباره عقل نقل شده است، آن را راه عبادت و كسب سعادت شمرده است(۲): العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمنُ و اكتُسِبَ بِهِ الجَنانُ. بدين ترتيب، فوايد خردمندي و عقل گرايي، تا جهان پس از مرگ نيز امتداد دارد. اگر مولوي رهبري عقل را تا گور مي پذيرد، اين را نيز بايد گردن بگذارد كه بي خردي و خردستيزي موجب مي گردد كه سر سالم به گور نبريم.
پيش بيني اين خرد تا گور بود
و آنِ صاحب دل به نفخ صور بود
اين خرد از گور و خاكي نگذرد
وين قدم، عرصه ي عجايب نسپرد
زين قدم وين عقل رو بيزار شو
چشم غيبي جوي و برخوردار شو (۳)
برخي براين گمانند كه عقل گرايي در غرب دنيا بيش از شرق عالم رواج و وجاهت دارد، آن چنان كه برخي شرقي بودن را برابر با اشراقي بودن دانسته اند. اگر چنين باشد، آيا نبايد ريشه بسياري از مشكلات كوچك و بزرگ خود را در اين خصلت شرقي خويش ببينيم؟ آيا تا كنون رنج گفت وگو با كسي كه عقل را عضوي زايد در وجود خود مي بيند، شما را نيز عذاب داده است؟ عقل گريزي _ كه گاه به عقل ستيزي هم مي انجامد_ در عالم دانش و نظريه پردازي، عواقب درازمدت دارد و در جهان سياست، آسيب هاي خانمان سوزِ عاجل. تا حرمت عقل و فصل الخطابي آن بر همگان آشكار نگردد، چرخه دانش و سياست و فرهنگ و صنعت و ... به همان نام و نشان است كه بود. چه انديشه هاي مضحك و سستي كه در غياب عقل بر صدر نشسته اند و قدر مي بينند، چه خون دل هايي كه سفره خردمندان را هر روز رنگين تر مي كند و نقش آنان را بي رنگ تر. عاقلان كه حافظ آنان را نقطه پرگار وجود مي خواند، فقط در دايره عشق سرگردان نيستند، در قتلگاه سياست نيز سر بر تن ايشان گراني مي كند. متر و معيار عقل به دست گيريد تا بدانيد كه آنچه اكنون بر جهان حكومت مي كند، چه نام دارد. هرجا كه خردمندان حكم مي رانند و حرمت دارند، همه روي ها به سوي كمال است و امنيت و آرامش. آنجا كه خردمند قدر نمي بيند و بر صدر نمي نشيند، مجال گرگان است و سگان. بهانه هاي عقل گريزي در ميان آدميان گاه چنان موجه و مقدس مي نمايد كه حتي عاقلان را نيز به شك مي اندازد؛ اما هرگز نبايد اولُ ما خَلَقَ الله را وانهاد و عرصه به خرافات و توهمات بي بنيان داد. جوامع انساني، هر چه زودتر بايد وام خود را به عقل بپردازند و خردپذيري را همچون عبادت خداوند، مقدس شمارند، ورنه جوركش غول هاي سفاهت و نامردمي خواهند شد.
هر كه گريزد ز خرابات شهر
جور كش غول بيابان شود
پي نوشت ها:
۱.عاقلان نقطه پرگاروجودند،ولي
عشق داندكه دراين دايره سرگردانند
۲.المعجم المفهرس لالفاظ احاديث الكتب الاربعه،ج،۷به اشراف علي رضابرازش،انتشارات احياي كتاب،۱۳۷۳،ص۴۸۶۳.
۳.مثنوي معنوي،دفتر چهارم،ابيات۳۳۱۱ ۳۳۱۳.

درباب عاشوراپژوهي ميرزا حسين نوري
شادي بيداران و غم خفتگان
002040.jpg
مسعود خيرخواه
۱- سخن گفتن از حسين(ع) همواره با دو مشكل مواجه بوده است. نخست اين كه متأسفانه آنچه كه ما درباره واقعه كربلا مي دانيم. غالباً با موازين درست تاريخ نگاري به دست نيامده است. از اين رو كساني كه بخواهند محققانه در ارتباط با اين واقعه سخن بگويند، بيشترين اهتمام آنها بايد در انكار اين شنيده ها باشد. بنابراين حاصل كار اين افراد بيشتر از اين كه جنبه ايجابي داشته باشد، جنبه سلبي خواهد داشت، چون دائم بايد بگوييد در كربلا اين طور نشده و ...
مورد ديگر اين است كه در ميان مبلغان مرام حسيني و مخاطبان حائل هاي عاطفي زيادي حس مي كند. در صورتي كه شرط اول يك گفت وگو و رابطه درست، از بين رفتن حائل هاي عاطفي است، يعني طرفين حس كنند هيچ مانعي وجود ندارد، در صورتي كه هم اكنون اين موانع كم نيست. متأسفانه كساني كه در چند دهه اخير سعي كرده اند با رويكردي واقعي تر به كربلا نگاه كنند، متهم شده اند كه نتوانسته اند با ديد شيعي به مسأله بنگرند. به همين دليل متهم به فساد عقيده شده اند.
۲- از جمله كساني كه سعي كرده اند به موضوع عاشورا و انحرافات وارد شده در آن نگاه تحقيقي بيندازد و اين واقعه را از دامان خرافات بزدايد، حسين بن محمد تقي نوري (۱۳۲۰-۱۲۵۴ ق) (مشهور به خاتم المحدثين حاج ميرزا حسين نوري) است.
مي توان ميرزا حسين نوري را عالمي آشنا به شرايط اجتماعي كه در آن مي زيست دانست كه تمام هم و غم خود را در آخرين اثرش(لؤلؤ و مرجان) به نمايش گذاشت. او با نگراني از انحرافات از دين سخن مي گويد و با تكيه بر احاديث و روايات و برهان هاي عقلي سعي در شناساندن اين انحرافات، به خصوص در واقعه عاشورا دارد. نوري در پي اين است كه تحليلي بشري و نه ماوراءالطبيعي از حادثه عاشورا داشته باشد و اين واقعه حقيقت جويانه و عدالت طلبانه را درس آموز و عبرت انگيز گرداند، چرا كه او معتقد است اگر اين حادثه را مبتني بر دلايل عقلاني نكنيم، از دايره عقول عادي خارج خواهد شد و انسانها نمي توانند از آن الهام بگيرند؛ همان چيزي كه امروز ما بيش از پيش با آن مواجهيم؛ حادثه اي كه به عنوان يك عمل غيرقابل انكار چنان در هاله اي از تقدس فرو رفته كه الگوگيري از آن را محال كرده است، به گونه اي كه مردم يك طرف قضيه را فقط در شخص حسين بن علي(ع) و طرف ديگر را در شخص يزيد مي بينند. تا جايي كه به طور طبيعي، امروزه مردم بيشتر دوستدار و دلمشغول شنيدن مصائب آن بزرگوارند و مويه  كردن را يك اصل و هدف اساسي تلقي مي كنند و نفس توجه به فلسفه عاشورا تا حدودي به فراموشي سپرده شده است. هم از اين روست كه مولف لؤلؤ و مرجان مي نويسد:« پس بر هر روضه خواني كه عزم نموده بر داخل كردن نفس خويشتن در اين صنف و رسيدن به مقامات عاليه و درجات ساميه و ثواب هاي بي نهايت و اكرام هاي بي منت و اذيت كه براي اين زمره مهيا نمودند و وعده دادند، لازم است پيش از اشتغال در اين فن، درست كردن اين دو شرط (اخلاص و صدق كه به جاي دو پله منبري است كه بر آن بالا مي رود) و دارابودن آن به نحو جزم يا اطمينان بلكه امتحان داشتن يا نداشتن آن را به ميزان عدل كه در كف با كفايت علماء راسخين و امناي شرع مبين است. تا آن كه از كيد شيطان و تسويل نفس كه بسيار شده و مي شود كه باطل را به صورت حق و خطا را در لباس صواب بيرون آورده آسوده شود و كوركورانه خود را در مهالك عظيمه نيندازد.» (ص۲۹) و در تكليف روضه خواني مي گويد:« مقصود از اين فصل بيان تكليف شخصي روضه خوان است و كيفيت اشتغال او در اين فن و صنعتي كه پيش گرفته كه روح آن، اخلاص است در اين عمل و بجاآوردن آن به قصد و داعي فرمانبرداري امر خداي تعالي و خشنودي رسول خدا ... و اما ديگران كه از او بهره مند شوند و به فيوضات بي حد و احصا رسند. پس تكليف ايشان، چه صاحب مجلس و چه غير از او از حاضرين، اعانت و رعايت و توقير و اكرام و احسان و انعام است به او، به مال و زيان و ساير جوارح به قدر آنچه از قوه برآيد و از عهده تواند درآيد.» (ص۸۶)
۳- باري، مي توان دغدغه مولف كتاب را از سرچشمه نوشيد و متصل به كلام حسين بن علي(ع) شد كه در كربلا اين خطبه را در هشدار به جوامع اسلامي در طول تاريخ مي خواند: الا ترون ان الحق لايعمل به وان الباطل لايتناهي عنه. آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل نهي نمي شود. سيرغب المومن في لقاءالله... با اين كه مومن وقتي اين امور را مي بيند رغبت مي كند كه به لقاء خدا نائل شود. فاني لا اري الموت الالسعاده والحياه مع الظالمين الابرما. من مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمگران را جز نكبت و ننگ نمي شمارم. الناس عبيدالدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت به معايشهم و اذا محصوا بالبلاء قل الديانون. جمله بسيار تلخ و گزنده اي است. :مردم بندگان دنيايند و دين لقلقله زبانشان است. آن را مي چرخانند تا زندگي و معيشتشان بچرخد، وقتي لحظه آزمون فرا برسد، دينداران بسيار اندكند. حسين(ع) دين ابزاري، يعني استفاده از دين براي رسيدن به دنيا را شديداً مذمت مي كرد. امام حسين(ع) به تعبير مولوي سينه اي شرابخانه عالم داشت كه شادمان و طربناك به سوي مرگ / رستاخيز مي رود و اين مائيم كه غمگين و خفته ايم و بدون نظر به عمق حركت وي بر سر و سينه خود مي زنيم و اشك مي ريزيم، دريغ از اين كه جان سلطاني ز زنداني بجست
جامه دين دريم و خائيم دست؟
چون كه ايشان خسرو دين بوده اند
وقت شادي شد چو بشكستند بند
سوي شادروان دولت تاختند
كنده و زنجير را انداختند
منبع:
چشم اندازي به تاليفات عاشورا:لؤلؤ و مرجان،حاج ميرزا حسين نوري،تحقيق و تعليق مصطفي درايتي،چاپ اول:،۱۳۷۹نشر مطهري

تازه هاي انديشه
002034.jpg
عقل سياسي
عقل سياسي در اسلام نوشته محمدعابد جابري، ترجمه عبدالرضا سواري، انتشارات گام نو، بها ۴۰۰۰۰ ريال.
مفهوم عقلانيت مدرن نه تنها محور چالش هاي اساسي در معرفت شناسي عصر حاضر شده، بلكه دامنه آن بسياري از حيطه هاي علوم انساني را نيز در برگرفته است. چالش مزبور در كشورهايي كه سنت در آن حضوري قوي و گسترده دارد، مجادلات اجتماعي حادي را شامل شده است. ضرورت هاي ناشي از چنين وضعيتي، نحوه تقابل با سنت را به مسئله اي اساسي تبديل كرده است. تلاش جابري در اين كتاب، رو در رويي با معضلات ذكر شده در بالاست. او مي كوشد تا با ارائه قرائتي جديد از سنت اسلامي و با تكيه بر مفهوم عقل سياسي و استفاده از نظرات تئوريك انديشمنداني نظير فوكو، دلايل عدم شكل گيري مدرنيته سياسي در جهان معاصر عربي- اسلامي را توضيح دهد.
002031.jpg
تلاش براي صنعتي شدن
موقعيت تجار و صاحبان صنايع در ايران دوره پهلوي،
علي اصغر سعيدي، فريدون شيرين كام، انتشارات گام نو، بهاء ۳۴۰۰۰ ريال.
صنعتي شدن در كشورهاي توسعه نيافته، فرآيندي است كه دغدغه ها و اميدهاي بسياري را دربرمي گيرد.
تقريباً تمامي متفكران اجتماعي در اين باور كه اين راه، تنها راه غلبه بر عقب ماندگي است، متفق القولند. اما بر هيچ كس پوشيده نيست كه اين آرزو و راه حل براي تحقق، محتاج تلاش و ابتكار، طي فرآيندي بسيار سخت و طولاني است. كتاب حاضر نشان دهنده گوشه اي از اين تلاش توسط خانواده اي است كه از پايين ترين مراحل و مراتب اجتماعي آغاز و سرانجام منجر به تأسيس يكي از بزرگترين واحدهاي صنعتي كشور در سال هاي قبل از انقلاب شد.
تيم اسلام  شناسي نيوكالج كاليفرنيا، بهار ۸۵ به ايران مي  آيد
ايلنا: تيم پژوهشي ايران شناسي و اسلام شناسي نيوكالج كاليفرنيا بهار ۱۳۸۵به ايران مي  آيد. هدف از اين سفر پژوهشي، پيمودن مسير جاده ابريشم دقيقاً برمبناي ردپا و آثار تاريخي به جا مانده از مسافراني است كه در طي قرون متمادي از اين مسير سفر كرده اند تا دانشجويان و پژوهشگران را قادر سازند چشم  انداز خود را از جهان گسترش دهند. پروفسور «جري دكر»، استاد علوم انساني و متخصص بخش مطالعات خاورميانه نيوكالج كاليفرنيا از اعضاي اين گروه است. وي چندين سال پياپي در ايران زندگي كرده و كاملاً به زبان فارسي مسلط است.
براساس اطلاعيه اعلام شده از سوي دانشگاه نيوكالج كاليفرنيا، اين سفر به گونه  اي برنامه  ريزي شده تا امكان تكميل بررسي هاي پژوهشي دانشجويان شركت كننده را در شاخه هاي ميان رشته اي علوم انساني از طريق توسعه آگاهي دانشجويان نسبت به هنر و معماري اسلامي، عرفان ، تمدن و فرهنگ ايران باستان، تلاش ها و فعاليت هاي محيط زيستي و شعر فارسي فراهم آورد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |