دوشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۸۴ - - ۳۹۳۸
غروب شد؛ شروع مي كنيم
تمام عوامل جمع شده اند در يك گاراژ كوچك، آنها منتظرند تا غروب شود و فيلمبرداري فلاش بك فيلم را شروع كنند
002457.jpg
عكس ها: بهرنگ دزفولي زاده
نگار مفيد
روزي قبل تر هم رفته بودم پشت صحنه فيلم گناه من كنار ريل هاي راه آهن، يك جايي نزديك پل امامزاده. آنجايي كه ريل راه آهن از وسط خانه هاي مردم مي گذرد. گروهشان جمع شده بودند تا يكي از آن صحنه هاي اساسي فيلم يعني ديدار باران و يغما را فيلمبرداري كنند؛ حميد گودرزي و نيوشا ضيغمي. دو بازيگر اصلي فيلم در اين صحنه حضور دارند. اما گزارش پشت صحنه نوشته نمي شود، چون اندكي فضا به هم مي ريزد و گروه وسايلشان را جمع مي كنند و از كنار خطوط راه آهن دور مي شوند. دور مي شوند تا فرداي همان روز كه دوباره برمي گردند و به خاطر آن صحنه  ريل هاي راه آهن كه احتياج به باران داشت، منتظر باران مي مانند.
دو، سه روز بعدتر اما در يك گاراژ جمع شده اند؛ گاراژي كه كل مساحتش بيشتر از 50متر نيست و يك گوشه اش را هم ماشين هاي تعميري اشغال كرده. گاراژ جايي حوالي ميدان امام حسين(ع) است. چند صد متر اين طرف تر، روبه روي يك پارك. ماشين هايي كه از جلو گاراژ رد مي شوند، سرعتشان را كم مي كنند، نگاهي به داخل گاراژ مي اندازند، ولي به جز چند چهره ناشناس و وسائل فيلمبرداري، چيزي دستگيرشان نمي شود. بازيگر اصلي اين صحنه، حميد گودرزي است كه خودش را زياد بين بقيه عوامل آفتابي نمي كند.
گناه من اولين فيلم مهرشاد كارخاني است و كارگردان مورد نظر اصرار دارد خلاصه فيلمش لو نرود.
به همين خاطر خلاصه فيلم كه زير برگه عوامل، دست به دست بين اهالي مطبوعات مي چرخد، براي خودش داستاني دارد: در انتظار آمدن قطارم. قطاري كه مسافرم در آن نيست. من هم در ايستگاه نيستم، روي ريلم. قطار هر لحظه نزديكتر مي شود. آن طرف خط غريبه اي مرا مي بيند. به او خيره مي شوم، اميد مي بينم و ... در صحبت هايم با مهرشاد كارخاني، او هم حاضر نمي شود بيش از اين حرفي بزند.
درباره خلاصه داستان حرفي نزنيم؟! تأييدش مي كنم. كمي جلوتر مي گويد: انتخاب محل هاي فيلمبرداري بر مبناي كهنگي فضا، از ماه ها قبل از فيلمبرداري شروع شد. خودم، شخصاً رفتم و محل هاي مورد نظرم را انتخاب كردم. اين مكان ها و محله ها، همه شان زير نواري است كه شمال و جنوب تهران را از هم جدا مي كند. فيلم در فضاهاي كهنه و قديمي و اندكي رنگ و رو رفته جنوب شهر مي گذرد؛ اطراف نازي آباد و خزانه و قلعه مرغي و امامزاده معصوم و اين حوالي . اما اين انتخاب را بايد در كنار فضاي ذهني كارگردانش جست و جو كرد: محله هايي كه از كودكي تا نوجواني ام را در آنها گذرانده ام.
فضا در عين سنگيني،  بسيار دوستانه است. معلوم نيست زير اين ظاهر دوستانه چه اتفاقاتي مي افتد ولي قطعاً اين قدرها كه سعي مي كنند آرام باشند، در آرامش به سر نمي برند. هوا هنوز روشن است. ساعت حوالي 3 بعدازظهر. جيپ بايد بيايد و خيابان را رد كند و جلو در گاراژ بزند روي ترمز. حركت ساده اي است اما دردسرهايش هم زياد است. دوربين را مي كارند جايي كه ماشين هاي ديگر آن را نبينند. قبل از اين صحنه، بايد باران باريده باشد. گروه تداركات دست به كار مي شوند و با سطل هاي رنگي و سفيد، آب را از جوي مي كشند و روي زمين مي ريزند، فضاي جدي شان در فاصله يك چشم برهم زدن تبديل به كودكانه اي آرام مي شود. آب كه مي پاشند، هوا سردتر مي شود. حميد گودرزي گريم شده در جيپ نشسته، منتظر است تا فيلمبرداري شروع شود. 200متري از در گاراژ فاصله گرفته اند. مهرشاد كارخاني با روابط عمومي فيلمش، افشين رضايي صحبت مي كند. اين طرف تر، صدا بردار جوان فيلم محمود خرسند- سر به سر سعيد واثق دستيار اول فيلمبردار مي گذارد. به خيابان كه نزديك شويد، محمدتقي محمودي، مدير تداركات با خنده به طرفتان مي آيد و مي گويد: پاترول فكر كرد باران دارد مي آيد، برف پاك كن روشن كرد! گروه مي خندند. آن طرف تر، يكي از دخترهاي اهل محل هنگام رد شدن از كنار جيپ، حميد گودرزي را مي بيند و اصرار دارد كه بگذارند در فيلم بازي كند، بازيگر جوان نقش اول مرد، دختر را راهنمايي مي كند به سمت احسان سجادي، دستيار دوم كارگردان و خودش در فاصله يك سر برگرداندن غيبش مي زند و به داخل ميني بوس مي رود. فرصت كوتاه مي گذرد و جيپ نزديك در گاراژ توقف مي كند. گروه براي چند لحظه پراكنده مي شوند. دوباره جمع مي شوند دور يك ماشين نقره اي رنگ كه بايد رنگش آبي متاليك باشد. آستين ها را بالا زده اند و پيشنهاد پشت پيشنهاد مي رسد كه چطور رنگ ماشين براي يك تك صحنه كوتاه عوض شود.
اتفاقات زيادي در پشت صحنه اين فيلم افتاده. از جمله اينكه: ماشين قبلي را كه گرفته بوديم، آبي بود. بعد از يك مدت معلوم شد كه كلاهبرداري در كار بوده و ماشين را پس داده اند و اين يكي را گرفته اند كه رنگش با آن ديگري متفاوت است . از همين دست اتفاقات روند كار را كند كرده است. فيلمبرداري گناه من از دوم دي ماه شروع شده و هنوز كه هنوز است ادامه دارد. پيش بيني مدير توليد فيلم اين است: اگر هوا ابري شود، 10روز ديگر فيلمبرداري تمام است. منتظر هواي باراني و ابري هستيم تا سكانس راه آهن را بگيريم . همان سكانسي را مي گويد كه دو سه روز پيش تر به خاطر خيس شدن زمين گروه پراكنده شدند. گروه دوباره جمع شده اند. ساعت از 4:30گذشته و 13-12 جوان افغاني مي آيند تا سكانس جشن افغان فيلم را بگيرند. لبا س هايشان را عوض مي كنند و لوازم صوتي شان را دم دست مي گذارند و روي فرش 6 متري مي نشينند. مهرشاد كارخاني دور فرش مي چرخد، مي خواهد جاي دوربين را پيدا كند. مسن ترين عضو گروه افغاني ها، در حال خواندن است: جومه نارنجي، رخساره نارنجي . حميد گودرزي كه نقش يغما ي فيلم را دارد، در ميني بوس دراز كشيده. نيوشا ضيغمي كه نقش باران را دارد، امروز بازي ندارد. همه گروه در گاراژ جمع شده اند، كسي اين طرف و آن طرف نيست. افغاني هاي مقيم فرش 6 متري در حال تمرين هستند. گروه منتظرند تا غروب شود و فيلمبرداري را شروع كنند.
002454.jpg
مهرشاد كارخاني: اين نگاه من است
مهرشاد كارخاني با گناه من اولين فيلم بلند سينمايي اش را ساخته؛ فيلمي كه تلاش مي كند خلاصه داستانش لو نرود. اما قطع بدانيد وقتي دو هنرپيشه جوان و خوش چهره در مقابل هم قرار مي گيرند، پاي عشق و زندگي در ميان است. اگر هم حواسمان به اين گروه افغاني بيشتر جلب شود، مي توانيم حدس بزنيم كه افغاني ها هم در اين فيلم نقش مهمي دارند. شايد مهمترين نقششان را كرامت رودساز بازي مي كند، صاحبكار يغما (حميد گودرزي) به نام اقبال. اما وقتي در فاصله دو سكانس كنار نرده هاي پارك كوچك جلو گاراژ مي نشينم تا با مهرشاد كارخاني صحبت كنم، درباره هيچ كدام از اينها حرف نمي زنيم.
چرا همه عوامل سينما، وسوسه كارگرداني دارند؟ ما مهرشاد كارخاني را به عنوان عكاس مي شناختيم...
وسوسه كارگرداني در همه عوامل نيست؛ مثل صدابردار و فيلمبردار. آنها به خاطر علاقه و وابستگي به تخصصشان تا آخر عمر همين كار را ادامه مي دهند. ولي من به عنوان عكاس، وارد سينما شدم، چون مي خواستم به زماني برسم كه كاملاً سينما را بشناسم، با اين نيت كه زماني برسد كه بتوانم فيلم بسازم.
چه طور شروع كرديد؟
به صورت تجربي. از چاپ عكس در لابراتوار عكاسي. با امير نادري آشنا شدم و نگاه عكاسي ام را از او يادگرفتم و بقيه نكته هاي سينما را از عزيزالله حميدنژاد- برادر بزرگترم-. از همان اول هم گرايش به عكاسي اجتماعي يا مستند اجتماعي داشتم. وقتي كه عكس مي گرفتم باز هم علاقه و گرايش به سينما داشتم و در عكس هايم حس و حال سينما ديده مي شود.
اين علاقه تان به عكاسي اجتماعي و مستند اجتماعي در فيلم هايي كه مي سازيد هم مشخص است...
شايد به خاطر نگاه من و فضايي است كه در دوران كودكي و نوجواني ديده ام و با آن آشنايي دارم. فضاي فيلم فضاي پايين شهر است و فضاي غبار گرفته و رنگ پريده در تصوير، حرف اول را مي زند.
انتخاب حميد گودرزي و نيوشا ضيغمي براي فروش بود، ديگر؟!
فقط نگاهم به فروش نبوده. يك سوپراستار هم مي تواند در فيلمي كه تجاري نيست ظاهر شود. بازيگر را ما هدايت مي كنيم به سمتي كه موضوع فيلم مان مي طلبد. چه به لحاظ بازي، چه به لحاظ شخصيت پردازي و كليت كار. حميد گودرزي تنها كاراكتري بود كه از اول رويش فكر مي كردم، اما با گريم متفاوت. نيوشا ضيغمي هم به دعوت يكي از دوستانم آمد. البته تنها گزينه مان نبود، اما مناسب ترين فرد براي نقش باران بود؛ به خاطر سادگي و معصوميتي كه در اين كاراكتر دنبالش بوديم.

نيوشا ضيغمي: از تكرار متنفرم
سريال در چشم باد و فيلم هاي سينمايي تردست ، شوريده ، مواجهه و گناه من در پرونده نيوشا ضيغمي ديده مي شود. جالب اينكه از همان فيلم اول، نقش اول بازي كرده. در اين فيلم هم گناه من نقش اول زن را بازي مي كند. روزي كه براي گزارش پشت صحنه مي روم، او بازي ندارد. موقع تنظيم گزارش زنگ مي زنم و با هم حرف مي زنيم. مي پرسم درباره باران برايم توضيح بده مي خندد كه چند تا باران در اين فيلم وجود دارد كه نقش يك دارند. اين باران يك هفته است، آن يكي باران را علاف كرده
حالا اين باراني كه علاف شده چقدر به نقش هاي قبلي ات نزديك است؟
شخصيت باران شباهتي به نقش هاي ديگر من ندارد و از نظر آناليز شخصيتي اش، شبيه هيچ كدام از نقش هايم نيست. مختصات شخصيتي خودش را دارد. تنها از شرايط اجتماع و زندگي اش خسته است. شخصيتي كه در شوريده بازي مي كنم عاصي تر و متلاطم تر از باران است ولي باران با توجه به جغرافياي محيط سكونتش و نوع تربيت خانوادگي، ملايم تر است. نمونه دختري است كه بنا به شرايط زندگي اش محكوم شده در جنوب تهران زندگي كند. در شرايطي كه به دلايل شرايط اقتصادي در جنوب تهران زندگي مي كند ولي مختصات فرهنگي مادرش شبيه آدم هاي آن منطقه نيست.
باران چند ساله است؟ چقدر با تو اختلاف سن دارد؟
باران از من 4 سال كوچكتر است. 20 ساله...
شخصيت باران را دوست داشتي؟
خيلي.
به خاطر آرامشش؟
باران آرامش ندارد. دختر غمگيني است. آدمي است كه در شرايط زندگي اش مانده و نمي داند چه كار كند. يكهو وارد رابطه اي عاطفي مي شود كه يك دختر 20 ساله را له مي كند.
بازي در فيلم اول كارخاني چطور بود؟
براي من تجربه متفاوتي بود. سيستم كارش، با كارگردان هاي ديگر متفاوت بود، اما من اين تجربه را دوست داشتم.
و در كل؟
كليت قضيه اينكه عاشق نقش هاي متفاوتم. از تكرارشدن متنفرم و دوست ندارم شخصيت هايم را تكرار كنم. اين تفاوت در اين فيلم وجود دارد. اميدوارم كار خوبي شود.

خبرسازان
ايرانشهر
جهانشهر
دخل و خرج
درمانگاه
عكاس خانه
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  جهانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  عكاس خانه  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |