رابطه سينما و ادبيات ايران در۱۰ برداشت
داشتن و نداشتن
گاوخوني؛ از آخرين اقتباس هاي سينماي ايران براساس يك اثر ادبي
|
|
سعيد مروتي
يك: اگر نگاهي به فيلم هاي شاخص تاريخ سينماي ايران بيندازيم متوجه مي شويم كه درصد قابل توجهي از آنها با اقتباس از آثار ادبي ساخته شده اند. آرامش در حضور ديگران ، داش آكل ، گاو ، دايره مينا ، ناخدا خورشيد ، درخت گلابي و... پس مي توان گفت اقتباس ادبي در سينماي ما نقش پررنگي دارد، چون اگر بخواهيم با هر سليقه اي از 10 فيلم برتر تاريخ سينماي ايران نام ببريم نيمي از آنها را اقتباس هايي از ادبيات تشكيل مي دهند.
دو: در سينماي ايران سالانه 60 تا۷۰ فيلم توليد مي شود. در اين ميان اگر تعداد فيلم هايي كه از روي آثار ادبي ساخته شده اند به شش تا هفت فيلم در سال برسد يعني 10 درصد توليدات سالانه، بايد بگوييم رويكرد فيلمسازان به ادبيات كاملاً قابل توجه بوده است. البته اين را هم در نظر بگيريد كه گاهي اوقات در طول يك سال تنها دو يا سه فيلم بر اساس آثار ادبي مقابل دوربين رفته اند. آمار قابل توجهي نيست. نه؟
سه: كافي است اين آمار را با سينماي روز جهان مقايسه كنيم. مثلاً در هاليوود اقتباس ادبي يك سنت قديمي و ريشه دار است؛ تا آنجا كه در مراسم اسكار، يك جايزه به فيلمنامه اقتباسي اهداء مي شود. در آنجا بعيد است در شاخه ادبيات داستاني اثري گل كند و فيلمسازان براي اقتباس به سراغش نروند.
چهار: وقتي صحبت از اقتباس ادبي براي سينما به ميان مي آيد، خيلي ها با واژه هايي چون نخبه گرايي و روشنفكر بازي از آن ياد مي كنند. صحبت هايي از اين دست كه در شرايطي كه سينما به لحاظ اقتصادي در بحران به سر مي برد نبايد با نخبه گرايي بيش از اين مخاطب را از سينما فراري داد. وقتي صحبت از اقتباس ادبي مي شود تهيه كنندگان سينما ياد درخت گلابي و گاوخوني مي افتند كه با وجود استقبال دوست داران ادبيات و سينما، گيشه موفقي نداشتند. دوستان ظاهراً يادشان رفته كه يكي از پرفروش ترين فيلم هاي دهه 70 بر اساس كتابي از اريش كستنر ساخته شده است، خواهران غريب ساخته كيومرث پوراحمد كه اتفاقاً اقتباس وفادارانه اي هم بود. حلقه مفقوده اي هم اگر وجود دارد در سينماي بدنه است وگرنه در سينماي روشنفكرانه معمولاً رويكرد به ادبيات وجود دارد.
پنج: يك دهه پيش رمان بامداد خمار نوشته فتانه حاج سيدجوادي در حالي به چاپ هاي مكرر رسيد كه نويسنده اش پيش از آن هيچ شهرتي نداشت ولي با اولين رمانش توانست خوانندگاني پرشمار بيابد. بامداد خمار به مثابه يك پديده، تحولي در بازار راكد كتاب به وجود آورد. در همان موقع شنيده شد كه مذاكراتي با نويسنده كتاب صورت گرفته تا بر اساس بامداد خمار فيلمي ساخته شود؛ مذاكراتي كه گويا به سرانجام نرسيد چون ماجراي ساخت فيلم بامداد خمار خيلي زود به فراموشي سپرده شد. سينماي ايران به هر دليل، خيلي راحت از كنار رماني پرخواننده گذشت. رماني پرحجم كه خيلي از خواننده هايش كل آن را در يك نشست خوانده بودند. مي گويند مبلغي كه خانم نويسنده درخواست كرده تهيه كننده را از صرافت اقتباس بامداد خمار انداخته است. اين هم البته نكته اي است.
شش: نزديك به 15 سال پيش وقتي از رسول صدرعاملي سؤال شد چرا سينماي ايران از ادبيات معاصر اقتباس نمي كند او ترجيح داد اين سؤال را با ذكر يك خاطره پاسخ گويد. در دهه 60، اسماعيل فصيح يكي از موفق ترين نويسنده هاي ايراني بود؛ نويسنده اي كه كتاب هايش به چاپ هاي مكرر مي رسيدند. داستان هاي فصيح هم براي مخاطبان جدي ادبيات جذاب بود و هم براي مردم عادي. صدر عاملي تصميم مي گيرد داستاني از فصيح را به فيلم برگرداند و حتي براي نگارش فيلمنامه هم از او ياري بگيرد. فكر مي كنيد پاسخ فصيح به پيشنهاد صدرعاملي چه بود؟ من كلمه اي پول مي گيرم!
به اين ترتيب پرونده اقتباس از آثار فصيح بسته شد؛ نويسنده اي كه حتي كارگرداني چون كيميايي هم يكي، دو بار داستان جاويد اش را مناسب براي اقتباس خوانده بود. يكي از مشكلاتي كه در همان ابتداي امر پيش مي آيد، تصورات غلطي است كه نويسندگان از عالم سينما دارند. بعضي از آنها وقتي با پيشنهادي از يك فيلمساز مواجه مي شوند، پاي ارقامي را پيش مي كشند كه در اين سينما فقط براي سوپراستارها هزينه مي شود، نه براي يك نويسنده، هرچند كه آقاي نويسنده، سرشناس و كتابش روي بورس باشد.
هفت: البته يك طرفه هم نبايد به قاضي رفت. در اين ماجرا اهالي سينما هم به همين نسبت مقصرند. به روايت يك فيلمنامه نويس توجه كنيد: در دفتر يكي از تهيه كنندگان سينما بودم. صحبت از سوژه هاي مناسب براي نوشتن فيلمنامه بود، گفتم اخيراً داستاني از جعفر مدرس صادقي درآمده كه به شدت سينمايي است و مي شود بر اساس آن فيلمنامه خوبي نوشت.
تهيه كننده در جواب گفت: اي آقا چه كاري است. اين طوري بايد دوبار هزينه كنيم. اول دستمزدي به نويسنده بدهيم و امتياز كتابش را بخريم بعد پولي به شما بدهيم تا برايمان فيلمنامه بنويسيد. اين جوري هزينه هاي توليد بالا مي رود.
واقعيت اين است كه نگارش فيلمنامه در سينماي ايران رقم تقريباً مشخصي دارد و كمتر تهيه كننده اي حاضر است در كنار پرداخت دستمزد فيلمنامه نويس، مبلغي هم به نويسنده يك داستان بدهد و امتياز كتابش را بخرد. جالب اين كه گاهي اوقات همين تهيه كننده حاضر است مبلغي قابل توجه هزينه كند تا فيلمنامه اش توسط يكي از استادان فيلمفارسي نويس بازنويسي شود. پس مسئله خيلي وقت ها، بيش از آن كه اقتصادي باشد، فرهنگي است؛ فرهنگي كه مي گويد خريدن حق اقتباس از يك اثر ادبي پول دور ريختن است.
هشت: اين بدبيني البته ريشه در تاريخ دارد. كارنامه اقتباس هاي سينماي عامه پسند ايران از پاورقي ها و داستان هاي پر تيراژ خيلي موفق نيست.بيشتر اين پاورقي هاي پرخواننده وقتي تبديل به فيلم شدند، كسي به تماشايشان ننشست. داستاني از حسين قلي مستعان در روزگاري كه نامش براي هر نشريه اي تيراژ مي آورد و پاورقي هايش بسيار پرخواننده بود، در سينما شكست خورد؛ اتفاقي كه در مورد محمد حجازي ديگر نويسنده عامه پسند آن سال ها هم تكرار شد.
نه: نكته ديگر عدم رضايت نويسنده ها از فيلم هايي است كه درباره آثارشان ساخته مي شود. ماجرايي كه البته محدود به ايران نيست و تقريباً در همه جاي دنيا رخ مي دهد. ادبيات و سينما دو مديوم متفاوتند. وقتي داستاني قرار است به زبان تصوير ترجمه شود، برخي تغييرات كاملاً گريزناپذير است. ولي معمولاً نويسنده ها از اين تغييرات دل خوشي ندارند. آنها در مواجهه با هر تغييري يك جمله آشنا را به زبان مي آوردند: قصه ام را خراب كردند. ماجراي اختلاف دولت آبادي و كيميايي را حتماً ُ به خاطر داريد. اقتباس از آوسنه بابا سبحان دولت آبادي شد خاك كيميايي. سابقه نشان داده فيلمسازان مولف بيشتر اقتباس هايشان از ادبيات به عدم رضايت نويسنده مي انجامد. به اين دليل واضح كه مؤلف معمولاً به منبع اقتباس به چشم يك دستمايه نگاه مي كند. به همين خاطر فيلم داش آكل كه بر اساس داستاني از هدايت ساخته شده، به شدت كيميايي وار است و از هدايت چيزي جز خط كلي داستان باقي نمانده است، چون روح حاكم بر اثر از مؤلف فيلم ناشي شده است.
نقطه مقابل چنين ديدگاهي را مي شود در فيلمسازي هم نسل و هم قواره با كيميايي مشاهده كرد. داريوش مهرجويي بخشي از اعتبارش را مديون اقتباس هاي هوشمندانه اش از ادبيات است. اما او برعكس كيميايي، نه تنها بنيان هاي داستان مورد اقتباس را عوض نمي كند كه حتي معمولاً فيلمنامه را هم با مشاركت نويسنده داستان مي نويسد. مهرجويي تأ ليفش را با همان انتخاب داستان انجام مي دهد. بعد از آن، همه توانايي او صرف غني كردن دستمايه داستان و به فيلم برگرداندنش است؛ آن هم به بهترين شكل ممكن. هيچ كدام از نويسندگاني كه داستانش توسط مهرجويي به فيلم برگردانده، از حاصل كار ناراضي نبوده اند. البته جز سالينجر كه جلوي نمايش پري را در آمريكا گرفت!
ده: اضافه شدن سيمرغ بهترين فيلمنامه اقتباسي به جوايز جشنواره نشان از آن داشت كه مديران سينمايي تمايل به تعامل بيشتر ادبيات و سينما دارند. هر چند در اهداي جايزه نشان دادند كه به ادبيات كهن بيشتر از ادبيات معاصر علاقه مندند.با اين همه گويا موج تازه اي به راه افتاده است. به شهادت خبرهايي كه اين روزها منتشر شده، قرار است از داستان هاي عادت مي كنيم و استخوان هاي خوك و دست هاي جذامي و دكتر نون زنش را بيشتر از مصدق دوست دارد فيلم ساخته شود. اين موج تازه را با يك پيش شرط مي توان به فال نيك گرفت. اين كه مطابق معمول همه چيز به اتاق هاي مديران فارابي ختم نشود.چون سابقه نشان داده كه سينماي بخشنامه اي هيچ وقت آخر و عاقبت خوشي نداشته است، حتي اگر نيت هاي خوبي پشت اين بخشنامه ها خوابيده باشد.
|