|
|
|
|
|
|
|
به سبك ايراني
وفا نخستين مجموعه پليسي جاسوسي تلويزيون ايران است كه در آن يك مأمور امنيتي به عنوان كاراكتر اصلي، ماجرايي آشنا براي مخاطب ايراني را دنبال مي كند
|
|
عكس: حافظ احمدي
خسرو نقيبي
در اين نكته نبايد شك كرد كه وفا يك اتفاق در جريان رايج مجموعه سازي است. مي توان خيلي سريع ژست روشنفكرانه گرفت، سطح فرهنگي عامه را زير سئوال برد و پاي نخستين ايراداتي را كه مي توان بر مجموعه اي اين چنين وارد كرد، به ميان كشيد؛ اين اصلاً كار سختي نيست. آن ژست روشنفكرانه هم حفظ مي شود كه هر توليدي در سيما يك كار سطحي براي پايين آوردن كف ذائقه مخاطب است. اما به هر حال از يك جا بايد شروع كرد. در اين سال ها به جز سريال هاي پرهزينه الف معمولاً كارهاي تلويزيوني يك استاندارد نازل با تم ها و ساختارهاي مشخص داشته اند و براي همين، وقتي وفا به عنوان يك مجموعه پليسي- جاسوسي روي آنتن مي رود، آن را بايد به عنوان يك اتفاق، زير ذره بين برد و آسان از كنارش نگذشت؛ كاري كه هر چند نمونه هاي مشابه آن (مثلاً آلماني) به دفعات و در قالب هاي مختلف از تلويزيون پخش شده اما يك ورسيون ايراني با همه ضعف هايش باز مي تواند جذابيتي مضاعف داشته باشد. اينجا همه چيز دم دست است و آدم ها از چيزهايي حرف مي زنند كه در اين سال ها براي بيننده كاملاً ملموس و قابل مشاهده بوده. وفا جذابيتش را از اين دليل فرامتني اولين بودن وام مي گيرد.
***
وفا يك مجموعه ايراني است. يك دزد و پليس ايراني كه اين بار برخلاف نمونه هاي معدود گذشته، يك اولين بودن را هم با خود همراه دارد. كاراكتر اصلي مجموعه وفا نه در محور فيلمنامه، كه درآنچه پي مي گيريم يك مأمور امنيتي است؛ كاراكتري كه هيچ گاه در تلويزيون به عنوان يك آدم محوري طرح نشده. تنها نمونه هاي مشخص سينمايي در اين زمينه را هم مي توان در دو فيلم روز شيطان و ضيافت سراغ گرفت. نكته جالب اينجاست كه اين آدم اصلي، دقيقاً از دل سينماي پليسي جاسوسي هم بيرون مي آيد. خارج از مناسبات ايراني كاراكتر، آدم تنهايي كه يك يادگار از زندگي گذشته (در اينجا كودك شيرخواره) و حسرتي از آن دوره (زن درگذشته) را با خود دارد، نمونه آشناي بسياري از نوآرها و تريلرهاي جاسوسي سينماي كلاسيك است. در كنار اين، نوع رابطه يك مأمور امنيتي با مافوق خود و در عمليات هاي پليسي در همراهي با پليس، از جمله جذابيت هاي اين اولين بودن است؛ چيزهايي كه تاكنون براي مخاطب گسترده تلويزيون تصوير نشده. حضور اين مأمور، يك روي سكه است. در قطب مخالف هم يك كاراكتر جذاب وجود دارد كه معمولاً وزن يك كار پليسي جاسوسي را تعيين مي كند. آدمكش حرفه اي يا جاسوس وفا، دقيقاً از همان نمونه هاي ايده آل كارهاي كلاسيك است؛ آدمي كه در جواني يك عاشق پيشه بوده، بعد براي آرمان هايش وارد سياست شده ولي حال فقط براي پول زندگي مي كند و اصول خودش را هم دارد. براي همين اصول حرفه اي، زنش را مي كشد و بعد بي توجه به اينكه زن به دست خودش كشته شده، همه جا از گرفتن انتقام او حرف مي زند چرا كه برايش جا افتاده زن در آن شرايط يك مهره سوخته بوده و كسي كه او را بدل به يك مهره سوخته كرده، قاتل اصلي اش است. بدمن جذاب خصوصاً در شكل يك جاسوس آدمكش حرفه اي از آن كاراكترهاي ايده آل ژانر است و به نوعي برگ برنده فيلمنامه نويسان وفا. در مورد اين دو كاراكتر، يك نكته ديگر هم وجود دارد؛ فرهاد اصلاني و فرهاد قائميان با آنكه در سرتاسر كار تنها يك بار در ايران و يك بار در لبنان با هم مواجه مي شوند، اما به عنوان دو قطب مكمل، درخشان ترين بازي هاي مجموعه را دارند. طبق قاعده ژانر، يكي از جذاب ترين فصل هاي فيلمنامه هاي اينچنيني، گفت وگوي ناخواسته دو قطب ماجراست و اتفاقاً در وفا، اين گفت وگو دقيقاً بهترين فصل مجموعه شده؛ هرچند به دليل فضاها، امكان گفت وگوي رو در رو براي نويسندگان نبوده و همه چيز پشت تلفن شكل مي گيرد اما به هر حال دو حرفه اي در مواجهه با هم، آن قدر قانع كننده و جذابند كه خارج از ايدئولوژي خوب و بد، هر دو بدل به آدم هاي جذاب درام مي شوند و مي توان ميانشان يكي را انتخاب كرد. خونسردي فرهاد اصلاني و سكونش كه كاملاً مرز ميان يك مأمور امنيتي با پليس را در كاراكتر او بازتاب مي دهد، در كنار بازي سرد فرهاد قائميان كه در سخت ترين شرايط هم به عنوان يك آدم حرفه اي تصميم گيري هاي سريع دارد، شاخصه بازيگري اين دو است. در بازي اولي، نگاه كنيد به همان فصل مكالمه تلفني و در بازي دومي، يك فصل قبل از مواجهه دوم در لبنان؛ زماني كه در مي يابد مأمور ايراني اسلحه با خود ندارد و تصميم به كشتن او مي گيرد.
از نگاه كلي به همين دو كاراكتر و مناسبات ميان آنها مي توان دريافت كه وفا اثري بر اساس قواعد ژانر است. افت و خيزهاي درام و تمام نقاط عطف اصلي كار از ساختار گونه پليسي جاسوسي مي آيد و جز در چند مورد كوتاه كه ايدئولوژي بر فرم ارجح بوده، در باقي موارد، فيلمنامه كاملاً معيارهاي يك كار كلاسيك را دارد.
با اين حال، در اجرا چيزهايي هست كه از دست مي رود. در نقطه مقابل بازي دزد و پليس، يك رابطه عاشقانه، وجه دوم داستان وفاست؛ رابطه اي كه بايد از يك جا با محور اصلي درام تنيده شود و فينال را شكل دهد اما اين رابطه عاشقانه از يك جا حدوداً قسمت ششم تا قسمت نهم تقريباً همه داستان را پر مي كند و موازي پيش نمي رود. اين اتفاق در كنار اجراي غيرهمسطح بازيگران اين بخش با بخش پيشين، يك كفه ترازو را سنگين مي كند و تعادل لازم براي پيشرفت درام از دست مي رود. در واقع آدم محوري فيلمنامه اينجا دقيقاً منظورم فيلمنامه است- ژوبين كاراكتري است كه قالب قرباني را دارد. آدم ازهمه جابي خبر و عاشق پيشه اي كه همه طرف هاي درگير درام را به هم وصل مي كند و به نوعي نخ تسبيح ماجراهاست. ژوبين اما هم در پرداخت فيلمنامه اي و هم در اجرا، مشكلات زيادي دارد. نوع رابطه اي كه از او با وفا ترسيم مي شود نه يك عاشقانه جذاب كه بيشتر عشقي تحميلي است و در كنار اين، اجراي نه چندان خوب پوريا پورسرخ كه نخستين نقش محوري اش را تجربه مي كند نه تنها نمي تواند كاستي هاي شخصيت را بپوشاند كه بسياري از اين كاستي ها را عيان هم مي كند. رابطه ژوبين با وفا به شدت قرباني ناهمخواني زوج پورسرخ هانيه توسلي است و توسلي هم به دليل چهره به شدت آشناي هميشگي، در نقش يك عرب با مادري ايراني در مواجهه با ژوبين، باورپذير نيست. اگر وفا در كليت، قدر و منزلتي را كه بايد نمي يابد، بخش عمده اش به همين يكسان نبودن دو كفه ترازو و بالطبع صفر و صدهاي قسمت هاي مختلف مجموعه برمي گردد.
***
در ابتداي نوشته گفتم وفا يك اتفاق در روند مجموعه سازي سيماست. جدا از موضوعي كه اين مجموعه روي آن دست مي گذارد بخش عمده اي از فيلمبرداري كار هم در لبنان انجام شده و حضور دو گروه ايراني و عرب، خود يك ويژگي ديگر است.
بازيگران عرب درست در نقش هايي كه بايد، جا افتاده اند و اين بار خبري از چهره هاي آشناي هميشگي نيست. عرب ها عرب زبانند و اگر فارسي هم حرف مي زنند همان قدر دست و پا شكسته است كه دقيقاً براي كار لازم بوده و اصلاً رابطه جذاب زوج مأمور ايراني مأمور لبناني از دل همين موقعيت برمي آيد و شوخي هايي كه از اين تقابل فرهنگي ساخته مي شود هم به همين دليل، باورپذير است.
وفا يك تلاش مشهود براي ساخت يك اثر متفاوت در دل جريان پيوسته مجموعه سازي تلويزيون است و از همين رو شايسته توجه. شايد تعجيل نهايي در آماده كردن مجموعه براي پخش هرشبه كه حاصلش تفاوت طول هر قسمت از 35 دقيقه تا 60 دقيقه است- و نداشتن متريال لازم براي طولاني شدن در حد دوازده قسمت، در جاهاي مختلف به كار لطمه زده، اما اينها را مي توان در مقابل روايت درست يك داستان پليسي جاسوسي در تلويزيون ايران ناديده گرفت؛ تصويري تازه براي مخاطب كه ديگر عادت كرده تصويرهاي آشناي ذهنش از مجموعه هاي ايراني چه باشد. آدم هاي تازه يك درام از اين دست مطمئناً هنوز هم جذابيت هاي تصويرنشده اي براي اين مخاطب دارند كه ادامه اين شكل از مجموعه سازي را لازم جلوه مي دهد. حضور در قالب هاي تازه، مسلماً راه گريز از بن بستي است كه مجموعه هاي ايراني براي داشتن مخاطب با آن مواجه شده اند.
|
|
|
از چشم سياست
ميثم قاسمي- سريال وفا كه در ايام نوروز از تلويزيون پخش شد، علي رغم نام نه چندان جذاب و ايراداتي كه به لحاظ تكنيكي داشت، نكات مهمي را رعايت كرده بود كه توجه به آن از سريال هايي چنين انتظار نمي رود. به طور كلي در ايران مرسوم نيست براي سريال هاي مناسبتي طرح خاصي ارايه شود و حتي سريالي مانند شب دهم كه مخاطبان زيادي را به خود جلب كرد نيز از مشكلات محتوايي زيادي رنج مي برد اما در داستان وفا به خوبي با اين معضلات ابتدايي برخورد شده بود.
داستان، چندان پيچيده نيست، جاسوسان اسرائيلي براي ترور يكي از فرماندهان حزب الله لبنان از رابطه عاشقانه يك جوان يهودي و خواهر آن فرمانده استفاده مي كنند. در اين بين البته اتفاقات جانبي ديگري نيز رخ مي دهد كه بيشتر شاخ و برگ هاي داستان هستند و طرح آن ها مقاصد ديگري دارد. پرداختن به هيچ كدام از اين مسايل هدف اين نوشته نيست، بلكه نحوه تعامل ايرانيان و مردم لبنان در اينجا مدنظر است.
در طول سال هاي جنگ داخلي لبنان و سپس اشغال اين كشور توسط اسرائيل، حداقل دو گروه سياسي- نظامي ارتباطي تنگاتنگ با ايران داشتند. جنبش امل و حزب الله لبنان از آغاز شكل گيري مناسبات نزديكي با سياستمداران ايراني داشته و دارند.
نفوذ معنوي رهبران جمهوري اسلامي در جنوب لبنان و شيعيان اين منطقه نيز غيرقابل انكار است. شايد به همين خاطر باشد كه ايران همواره به دخالت در امور داخلي لبنان محكوم مي شود. سريال وفا دقيقاً با توجه به اين پيوندهاي سياسي- مذهبي و ادعاهايي كه عليه ايران مطرح مي شود، ساخته شده است؛ مي دانيم كه براساس قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل متحد نيروهاي نظامي و امنيتي خارجي كه در لبنان حاضر بودند موظف به ترك اين كشور شدند. ترور رفيق حريري نخست وزير سابق لبنان در همين رابطه ارزيابي شد. در چنين وضعيتي سازندگان سريال وفا ناگزير از نمايش حضور پليس ايران در لبنان بودند كه ارتباط كاملاً سيستماتيك و اداري بين پليس دو كشور راه حل اين مشكل بود. البته همكاري حزب الله لبنان با گروه سازنده فيلم نيز عاملي است كه بر كيفيت داستان مي افزايد.
شرايط حاكم بر لبنان و مناسبات سياسي نزديك دو كشور فرصت مناسبي را براي فيلم سازان ايراني ايجاد مي كند كه متأسفانه تاكنون از اين امكان استفاده نشده است. تنها توليدات مشترك قابل دفاع ايران و لبنان به فيلم سينمايي بازمانده و سريال وفا محدود مي شود كه اولي نيز به مسايل فلسطين مي پردازد.
وضعيت مناسبات سياسي ايران و اسرائيل در سال هاي پس از انقلاب به گونه اي بوده است كه دوطرف در تخاصم دايمي به سر برده اند؛ تخاصمي كه به نظر نمي رسد هيچ گاه به پايان برسد. در اين شرايط حكومت اسرائيل و دستگاه هاي تبليغاتي آن از هر فرصتي براي تبليغ عليه ايران استفاده مي كنند ولي متأسفانه از اين سو معمولاً اقدامي صورت نمي گيرد، يا اگر محصولي توليد مي شود آن قدر ضعيف است كه توان برقراري ارتباط با مخاطب را ندارد. البته در اين راه يك مشكل نيز وجود دارد و آن تفكيك ميان صهيونيسم و يهوديت است. استفاده از مشاوران آگاه و فيلم سازان مجرب مي تواند به حل مشكلات و مقابله با تبليغات اسرائيلي كمك فراواني كند.
|
|
|
وفا چگونه ساخته شد؟
شهاب مهدوي- در مرداد سال گذشته گروه فيلم و سريال شبكه 3 به منصور سهراب پور طرحي با عنوان غريبه اي در شام را پيشنهاد كرد. طرحي كه پس از برگزاري جلساتي با چند فيلمنامه نويس، در نهايت در اختيار فريدون جيراني قرار گرفت تا او فيلمنامه را بنويسد. جيراني در حالي به عنوان فيلمنامه نويس انتخاب شد كه حضور محمدحسين لطيفي به عنوان كارگردان قطعي شده بود.
جيراني سيناپس كامل سريال را نوشت و بعد نگارش چهار قسمت از سريال را به پايان رساند روزهايي كه جيراني در حال نوشتن فيلمنامه بود، گروه در حال انتخاب بازيگران بود. در حالي كه صحبت از حضور مهتاب كرامتي(براي نقش وفا)، جمشيد هاشم پور(براي نقش خرچنگ)، امين حيايي(براي نقش ژوبين) و فرهاد اصلاني (براي نقش مأمور امنيتي) بود، در نهايت تنها اصلاني در كار حضور يافت.
جيراني پس از نگارش چهار قسمت اول بنا به دلايلي (گويا مشكلات شخصي) جاي خود را به عليرضا افخمي داد. افخمي از ابتداي پروژه در جريان كار قرار داشت و در حالي نگارش فيلمنامه را با همراهي سعيد رحماني آغاز كرد كه تصويربرداري سريال شروع شده بود.
نقش وفا به هانيه توسلي رسيد. بازيگري كه پس از غريبه كه اولين كارش به شمار مي رفت، در هيچ سريالي بازي نكرده بود و حضورش در مجموعه اي كه آن موقع هنوز غريبه در شام ناميده مي شد؛ يك اتفاق قلمداد شد.
وقتي هم جمشيد هاشم پور به خاطر حضور در يك پروژه سينمايي امكان بازي در نقش جاسوس را نيافت، فرهاد قائميان خرچنگ شد. امين حيايي هم جاي خود را به پوريا پورسرخ داد.
مجموعه اوايل پاييز در تهران كليد خورد و پس از دو ماه كار، گروه براي ادامه فيلمبرداري به لبنان رفت. آن هم در حالي كه گروه نويسندگان پا به پاي گروه توليد در حال نگارش فيلمنامه بودند. فيلمنامه اي كه تقريباً همزمان با تصويربرداري نوشته مي شد.
با همه دشواري هاي كار در لبنان، تصويربرداري بدون مشكل خاصي، تقريباً منطبق با برنامه ريزي هاي اوليه در اواخر بهمن به پايان رسيد.
در حاليكه ابتدا تلاش مي شد تا سريال در زمان محرم به آنتن برسد، در نهايت اين اتفاق نيفتاد و سازندگان ترجيح دادند پروسه مراحل فني را با شتاب برگزار نكنند. در آخرين مراحل تدوين، با قطعي شدن حضور علي كهن ديري به عنوان آهنگساز، محمد اصفهاني هم ترانه تيتراژ پاياني را خواند.
وقتي سريال به محرم نرسيد، نمايش آن در ايام نوروز قطعي شد. در آستانه پخش، نام سريال هم به وفا تغيير يافت. در شرايطي كه عده اي تصور مي كردند وفا يك سريال مناسبتي براي ايام محرم است با روي آنتن رفتن مجموعه، مشخص شد كه چنين چيزي صحت ندارد. در شرايطي كه تلويزيون تدارك چنداني براي ساخت مجموعه هاي نوروزي نديده بود، وفا به عنوان يك مجموعه خوش ساخت پليسي، بيش از بقيه سريال هاي نوروز با مخاطب ارتباط برقرار كرد.
|
|
|
راهنماي تلويزيون
غلبه محتوا بر فرم
وفا(محمد حسين لطيفي)
سعيد مروتي
اولين تجربه جدي و قابل تأمل در ساخت مجموعه اي پليسي جاسوسي در سيما را قاعدتاً بايد به فال نيك گرفت. مجموعه اي كه كوشيده تا به الگوهاي
ژانر وفادار باشد. جاسوسي با هوش و خونسرد، مأمور امنيتي كه در زندگي شخصِي اش با مشكلاتي دست و پنجه نرم مي كند و در سايه نمايش همين مسائل شخصي، تماشاگر به او نزديك مي شود، دستياري كمي دستپاچه كه بار طنزآميز اثر را تقويت مي كند و حتي پليس سياهپوست! (با حضور سيروس كهوري نژاد). وفا تا چهار قسمت اول كه ماجراهايش در تهران مي گذرد، نقطه اوج وفاداري به قواعد ژانر پليسي را به نمايش مي گذارد. امتيازات هم بيشتر مديون فيلمنامه است. پردازش شخصيت خرچنگ و مأمور امنيتي البته مديون اجراي درك شده و درست فرهاد قائميان و فرهاد اصلاني نيز هست. اگر اين دقت نظر در مورد بقيه شخصيت ها چندان به چشم نمي آيد،(جز كاراكتر وفا با بازي خوب هانيه توسلي) بيشتر به خاطر اين است كه بازيگران نتوانسته اند از عهده نقش برآيند و يا در مواردي، اصلاً تصوير درستي از نقش شان نداشته اند. با اين همه حفظ ضرباهنگ مناسب در چهار قسمت اول وفا و رعايت قاعده بازي باعث مي شود تا اين ضعف ها كمتر به چشم بيايد. از قسمت پنجم با فرار خرچنگ و ژوبين به لبنان، ماجرا شكل ديگري به خود مي گيرد. رفتن ژوبين به سوي وفا دختر لبناني ايراني و يادآوري خاطرات گذشته و فراز و نشيب هاي اين رابطه، عملاً وجه عاشقانه اثر را پررنگ مي كند. يك رمانس عاشقانه در ميانه ماجراهايي پليسي كه اين هم اتفاقاً از مؤلفه هاي ژانر مي آيد ولي وفا در به كارگيري اش تعادل و تناسب مورد نياز را رعايت نمي كند. خيلي جاها و به سنت سريال سازي مرسوم، عاشقانه هاي ژوبين و وفا بهانه اي مي شود براي پاساژهايي كه تنها به طول سريال افزوده اند. كليپ هايي همراه با موسيقي گوشنواز علي كهن ديري (كه موسيقي اش يكي از امتيازات مجموعه است.) مشخص شدن مأموريت خرچنگ و اينكه قرار است از عشق ژوبين و وفا به عنوان طعمه اي براي ترور حسين برادر وفا استفاده شود، مجموعه دوباره جان مي گيرد.
قسمت ماقبل آخر، به عنوان بهترين قسمت بخش هاي لبنان، هيجان و تعليق مورد نظر تا حدي دست مي يابد. سكانس هاي داخل كشتي و تنش ميان خرچنگ، وفا و ژوبين درست در آمده و در بهترين جاي ممكن به پايان مي رسد. قسمت فينال اما انتظارات را برآورده نمي كند. هر چند در شروع ظرافت هايي را هم به همراه دارد. جايي كه خرچنگ قصد كشتن وفا را دارد وقتي ژوبين به روي او اسلحه مي كشد، كات مي شود به نماي دوري از كشتي و در نماي بعدي شاهد دست تيرخورده خرچنگ و البته تيرخوردن وفا هستيم. لحظه اي پس از حادثه، بي آنكه شاهد چگونگي انجامش باشيم، نمونه بد كارگرداني هم در پرداخت صحنه كشته شدن خرچنگ قابل مشاهده است. در تيراندازي سريع مأمور امنيتي (كه در طول مجموعه اصلاً آدم چابكي نشان نداده) به خرچنگ و كشته شدن خرچنگ با همان يك شليك. چنان بدون تأكيد برگزار مي شود كه انگار نه انگار، خرچنگ جاسوس آدم كشي خطرناك و حرفه اي بوده است. لطيفي خرچنگ را همان طور مي كشد كه يكي از شخصيت هاي فرعي و بي اهميت را. در ادامه ماجرا هم محتوا فرم را كاملاً تحت الشعاع قرار مي دهد تا وفا به عنوان مجموعه اي البته متفاوت، در نهايت تنها اثري متوسط باشد.
|
|
|
نگاه
همين هم غنيمت است
ليلي نيكونظر
همين كه قصه سريال وفا ، قصه اعتياد نبود، سوژه اش، تكراري نبود شبيه تمام تكرارهاي غم انگيز. از موتيف هاي عصبي كننده تصوير سيبي كه در پهناي آبي حوض غلت مي خورد پر نبود و البته از لوكيشن هاي رايج چهار ديواري هاي قديمي و شمعداني هاي پشت پنجره، مادرهاي نگران مفلوك كه مدام قربان صدقه مي روند، دختران جوان خجالتي كه از پشت ديوارها ناظر اتفاقات زندگي اند و پسرهاي هميشه آماده ازدواج دم بخت. همين كه كش و قوس هاي مدام سريال هاي تلويزيوني را نداشت. همين كه اگر يك قسمت را نمي ديدي، تسبيح اتفاقات پاره مي شد و ماجرا از دستت بيرون مي افتاد و برخلاف باقي سريال هاي تلويزيون، توطئه اي داشت و نقشه اي و قصه اي. همين كه يكي دو بازيگر خوب داشت كه بازي هاي متفاوتي ارائه دادند، همين كه هانيه توسلي چند جا بارقه هايي(فقط چند بارقه!) از بازي زيرپوستي و سينمايي اش را رو كرد.
همين كه يكي دو شخصيت حاشيه اي پرداخته شده جذاب داشت. همين كه قصه هزار و يك شب نبود و 50 قسمت لوس نشد. همين كه دوباره با تصوير غلت خوردن سيب در حوض آب و تصوير شمعداني ها و قربان صدقه مادر هميشه نگران و پدر مريض و دختر خجالتي پشت پرده و پسر دم بخت آماده ازدواج و آن ديالوگ هاي آبكي غير واقعي و لوكيشن خيابان هاي تنگ جنوب شهر كه اتفاقا جوي آبي هم از ميانشان مي گذرد و از قضا خيلي هم باصفاست و آدم هاي خيلي خوبي دارد، روبه رو نمي شديم. همين كه پر از موتيف هاي عصبي كننده لعنتي نبود و پر از ديالوگ هاي چرند نبود و پيام هاي هميشگي سريال هاي تلويزيوني اعم از اعتياد بد است و ازدواج خوب است و فقر اسباب سربلندي است و زندگي هاي خلاصه شده در خيابان هاي تنگ جنوب شهر پر از فضيلت است و زندگي هاي جاري در برج هاي بالا شهر پر از فقر و فاقه هاي اخلاقي است و پر از آدم هاي بد.
همين كه (تكرار مي شود!) آن موتيف هاي لعنتي سيب حوض و شمعداني پشت پنجره را نداشت. همين كه اصلاً شبيه (خيلي شبيه) باقي سريال هاي تلويزيوني نبود. همين غنيمت بود. همين غنيمت است.
|
|
|
چشم منتقد
وفا (محمدحسين لطيفي)
****: عالي/ ***: خيلي خوب/**: خوب/
*:متوسط / 1/2: قابل ديدن/ • : ضعيف
كيوان كثيريان 1/2***
سريال خوش ساخت و خوبي بود. من دنبالش كردم. قسمت آخرش را ولي دوست نداشتم. به نظرم شتابزده تمام شد. مثلاً ببينيد شخصيت خرچنگ در قسمت آخر ايراد پيدا مي كرد. با توجه به حرفه اي بودن شخصيت، منفي بودنش و اين كه آن قدر خطرناك تصوير شده بود، درگيري هايش با ژوبين در آخرين قسمت سريال درنيامده بود. خرچنگ نبايد به آن سادگي از بين مي رفت. مي بايست قدرتر از اين بود. كشته شدنش نبايد آن قدر ساده بود. به هر حال اين شخصيت انتظار بالايي را ايجاد كرده بود. اما در شكل كلي، وفا، فيلمنامه پركشش و پرفراز و فرودي داشت. ايده خوبي داشت. شخصيت ها خوبند. انتخاب بازيگرها خوب است. هر چند كه فرهاد اصلاني در كنار بازي خوب و روانش، اصلاً به نقش يك پليس فرز و چابك نمي آمد. اضافه وزن داشت. اما مثلاً شخصيت هاي خيلي جذابي مثل همراه لبناني پليس ايراني را هم نمي توان ناديده گرفت. اصلاً خود قصه جذاب بود. لوكيشن هاي متنوع داشت. كارگرداني نسبتاً خوبي داشت جدا از اجراي اكشن ها كه مشكل داشت. در مجموع خوشم آمد و بالاتر از حد تصورم بود. اين كار بر خلاف سريال فرار بزرگ از همين كارگردان، كه نااميد كننده از آب درآمده بود و دهه فجر پارسال از تلويزيون پخش شد، كار قوي و خوبي بود.
امير پوريا •
يك نكته كلي وجود دارد راجع به دوستان سازنده سريال هاي تلويزيوني، اين كه فكر مي كنند اهالي سينما اين سريالها را نمي بينند، پس مي توانند هر قصه اي را از فيلم هاي سينمايي ديگر بردارند و سريال بسازند. مثل گل پامچال كه قصه باشو را دارد؛ همين سريال وفا هم ايده نزديك شدن به قرباني از طريق خواهر او كسي كه دختر را دوست دارد را از فيلمنامه شب سمور كه يكي از فيلمنامه هاي قديمي بيضايي است، گرفته است. از طرفي تلاش براي رسيدن به زباني كه مخاطب جوان بپسندد و با آن با سريال تلويزيوني همراهي كند، معمولاً سريال را بسيار لوس و تصنعي مي كند. اين سريالها، چنان در دامان عشق هاي آنچناني و عجيب و غريب گرفتار مي شوند و موقعيت هاي ملودراماتيك لوسي را ايجاد مي كنند كه از دست مي روند شايد همان موقعيت ها با ديالوگ هاي جدي تر قابل باور مي شد. مسأ له ديگر هم اين است كه اين آثار آي كيو (هوش) مخاطب را در نظر نمي گيرند. مثلاً اين كه در اين سريال وفا شخصيت پسر قصه بعد از دو سال متوجه مي شود كه طعمه بوده، همين نكته را نشان مي دهد، خب اين فهميدني نيست. در نهايت دست كم گرفتن هوش مخاطب به اين مي انجامد كه يا مخاطب با آن موقعيت ها سمپاتي ندارد و يا از اين كه اساساً هوش او ناديده گرفته شده، احساس توهين مي كند.
بابك غفوري آذر 1/2**
مشخصه اصلي سريال وفا اين است كه تلويزيون دوباره جذب سوژه هاي سياسي- اطلاعاتي شده است و به سمت اين سوژه ها پيش مي رود. اين سوژه ها، مدت ها مورد غفلت سازندگان سريال هاي تلويزيوني بود و سريال وفا از اين نظر قابل تقدير است هر چند كه همين سوژه هم نقدهاي مخصوص به خود را دارد و اين كه در ساخت و پرداخت اين مجموعه و به خصوص در قسمت آخر نوعي شتابزدگي ديده مي شود. دو پارگي ها و بعضي ناهماهنگي ها در اين سريال به تجربه كم تلويزيون در ساخت و اجراي اين دست سوژه ها برمي گردد.
رضا درستكار -
اگر نسبت به باقي سريال هاي تلويزيوني قوي تر نباشد، ضعيف تر هم نيست. با متد و روش تلويزيون و استانداردهايش راضي كننده است. پر از سوژه هايي است كه ايراني ها دوست دارند. ماجراهاي جاسوسي و اين حرف ها. خيلي هم پرايراد نبوده. تلاش براي خوب بودن در اين سريال مشهود بود اما به عنوان يك اثر خود بسنده، توان لازم را ندارد. اغناي لازم را نداشت و يك نكته عجيب آزاردهنده هم وجود دارد در رابطه با اين سريال هاي تلويزيوني، همه شان مي خواهند مسائل ساده را پيچيده و دشوار كنند. تمام سوژه هاي ساده را مناسبتي كنند.نكته ديگر اين كه بازيگراني كه از دل سينما و ملودرام ها بيرون مي آيند و در نقش هاي اين سريال هاي بي مناسبتي قرار مي گيرند، چندان باورپذير نيستند. مثلاً نمي توانستم خانم توسلي را در آن نقش باور كنم. ضمن اين كه چهره ها خيلي تكراري شده اند البته نه در اين سريال، در سريال هاي ديگر، مدام چهره ها از اين شبكه به آن شبكه به چشم مي آيند.
|
|
|