ملاقات شرق و غرب: برداشت دوم
شپارد و وندرس 25 سالي مي شود كه يكديگر را مي شناسند؛ از زمان ساخت پاريس، تگزاس تا آخرين همكاري شان، نيا در بزن كه اين روزها در آمريكا به روي پرده رفته است
|
|
استفن فاربر/ ترجمه: حميدرضا پورنصيري- سم شپارد يكي از مهم ترين نويسندگان و بازيگران آمريكايي ا ست كه به طور طبيعي و از نزديك- و تا حدودي دردآور- به دركي از غرب رسيده است. شپارد 62 ساله، كودكي اش را در كاليفرنيا و ويومينگ گذرانده و شغل هاي متفاوت و متعددي را تجربه كرده است؛ از خلباني در جنگ جهاني دوم گرفته تا دامداري.
اما ويم وندرس در دوسلدورف آلمان و اندكي پس از پايان جنگ در اروپا به دنيا آمده و برخلاف شپارد به طور ذهني و خيالي غرب را شناخته است. وندرس در آخرين مصاحبه اش در اين باره گفته: اين شناخت به يك نويسنده آلماني به نام كارل مي برمي گردد كه در قرن نوزدهم و در زندان كتاب هايش را مي نوشت. او تقريبا 50 داستان نوشته كه تمامي آنها در غرب مي گذرد در حالي كه مي در طول زندگي اش هيچ گاه از آلمان خارج نشد. در آلمان كسي نيست كه بدون خواندن كتاب هاي او بزرگ شده باشد.
اما اينكه آنها چه طور با يكديگر درباره غرب و تلقي شان از آن به تفاهم رسيده اند، از رازهاي جذاب دنياي سينماست، آن هم در دو فيلم متفاوت. شپارد و وندرس 25 سالي مي شود كه يكديگر را مي شناسند، از زمان ساخت پاريس، تگزاس كه نخل طلاي جشنواره كن در سال 1984 را براي شان به ارمغان آورد تا آخرين همكاري شان، نيا در بزن كه اين روزها در آمريكا به روي پرده رفته و داستانش درباره يك خانواده از هم پاشيده است.
جسيكا لانگ كه حدود دو دهه است با شپارد زندگي مي كند و در نيا در بزن هم بازي اوست درباره اين همكاري مي گويد: درست است كه سم در غرب بزرگ شده و وندرس جاي ديگري، اما گاهي اوقات يك كارگردان خارجي تصوير صحيح تر و واضح تري از ما تصوير مي كند تا يك كارگردان امريكايي.
در پاريس، تگزاس هري دين استنون نقش مرد سرگرداني را بازي مي كرد كه سرانجام همسر و پسرش را، سال ها پس از ترك شان، دوباره ملاقات مي كرد. اما در نيا در بزن شپارد نقش يك بازيگر امريكايي به نام هاوارد اسپنس را بازي مي كند كه در حين بازي در يك فيلم، به جستجوي گذشته اش مي رود و سرانجام زني را (با بازي جسيكا لانگ) پيدا مي كند. شپارد كه فيلم نامه نيا در بزن را هم نوشته، در آخرين گفتگويش اعتراف كرده كه علاقه اش به نقش پدرهاي تنها به رابطه نه چندان گرم ميان او و پدرش بازمي گردد كه چند باري خانواده شان را ترك كرده بود. خودش در اين باره مي گويد: اين يكي از بزرگ ترين تراژدي هاي زندگي ما در امريكاي معاصر است و تقريبا همه مان تا حدودي آن را تجربه كرده ايم. هنگام نوشتن اين فيلم نامه، تلاش زيادي كردم تا در رابطه پدر و پسر داستان، به دام احساسات گرايي نيافتم. آشنايي شپارد و وندرس به اوايل دهه 80 برمي گردد، هنگامي كه وندرس تصميم داشت اولين فيلم امريكايي اش، همت را بسازد و از شپارد خواست تا نقش اول فيلم، دشيل همت - نويسنده معروف داستان هاي پليسي- را بازي مي كند. فرانسيس فورد كاپولا تهيه كننده آن فيلم بود و آن طور كه شپارد مي گويد با حضور او در فيلم موافق نبود: او فكر مي كرد من يك نويسنده ام، نه يك بازيگر. كاپولا تهيه كننده ديكتاتوري بود و وقتي ويم آن توليد كابوس وار را به اتمام رساند، از من خواست تا فيلم نامه اي برايش براساس چند تا از داستان هاي كوتاهم بنويسم. (البته سرانجام شپارد در سال 99 در يك فيلم تلويزيوني به نام دش و ليلي نقش همت را بازي كرد.) وقتي فيلم نامه پاريس، تگزاس به اتمام رسيد وندرس از شپارد خواست تا خودش در آن بازي كند، اما شپارد در پاسخ او گفت كه نوشتن اين فيلم نامه، مانع از اين شده تا او بتواند در اين فيلم نقشي را ايفا كند.
حدود پنج سال پيش، وندرس تصميم گرفت تا دوباره فيلمي درباره امريكا بسازد. به همين خاطر با شپارد تماس گرفت و آنها چندين سال به طور متناوب بر روي اين پروژه كار كردند. وندرس در ابتدا تصميم داشت فيلمي درباره يك تاجر نيويوركي بسازد، اما شپارد او را قانع كرد تا نقش اول فيلمش يك بازيگر گاوچران باشد. من اين ايده را كه يك بازيگر احساس كند در طول فيلم برداري زنداني ست و تلاش كند كه از آن مجموعه فرار كند، دوست داشتم و تقريبا در تمام طول دوران حرفه اي ام چنين احساسي داشتم.
در ابتدا وندرس چندان اميدوار نبود كه شپارد در اين فيلم بازي كند چون او به خاطر داشت كه سم چطور به سرعت پيشنهاد بازي در پاريس، تگزاس را رد كرده بود. وقتي كه تقريبا نيمي از فيلم نامه را نوشته بوديم و سم در حال تايپ كردن بود، من گفتم مي خواهم اين فيلم نامه را براي جك نيكلسون بفرستم. سم ناگهان از نوشتن دست كشيد و با بداخلاقي گفت جك ديگر حتي نمي تواند سوار يك اسب شود. و من فهميدم كه او مي خواهد در اين فيلم باشد.
انتخاب بازيگران نقش هاي زن داستان يكي از مهم ترين و حساس ترين قسمت هاي نيا در بزن بود، چون در اين فيلم زن ها هستند كه از مردها حمايت مي كنند. وندرس در اين باره مي گويد تمام وزن داستان به شخصيت هاي زنش بود. زن ها راه هاي مختلف و متعددي براي حل مسائل دارند. به عنوان مثال وقتي در خانه خودم مشكلي پيش مي آيد من تصميم مي گيرم به آن فكر نكنم و تا فردا صبر كنم، اما همسرم تا نتواند آن را حل كند خوابش نمي برد. جسيكا لانگ هم درباره شخصيت هاي داستان هاي شپارد معتقد است مردان داستان هاي سم اكثرا شكست خورده اند يا در ميانه يك باخت قرار دارند، به همين خاطر زن ها شخصيت هاي با ثبات تري در آثار او هستند.
يكي از جذاب ترين انتخاب هاي فيلم حضور اوا ماري سينت در نقش مادر هاوارد (شپارد) است. ماري سينت كه در سن 81 سالگي دوباره به سينما بازگشته است در فيلم بازگشت سوپرمن كه تابستان امسال به روي پرده مي رود هم حضور دارد. او در نيا در بزن نقش كوتاهي دارد اما براي همين لحظات كوتاه هم زحمت زيادي كشيده است. خودش درباره اين نقش مي گويد: اين زن 30 سال است كه پسرش را نديده و من سعي زيادي كردم تا اين احساس او را درك كنم. اين جدايي به اين خاطر رخ داده كه او از همسرش جدا شده و زندگي خودش را ساخته است. در فيلم شما قدرت شخصيت او را درك خواهيد كرد. ماري سينت مشكلي با وندرس براي خلق اين شخصيت نداشته است؛ او وظيفه خلق اين نقش را به من سپرده بود و تنها گاهي اوقات نكاتي را گوش زد مي كرد كه هميشه هم به من كمك مي كرد. هيچكاك هم چنين شيوه اي داشت.
با اينكه فيلم تركيبي است از كمدي، خشونت و تراژدي اما در گونه مشخص و ساده اي نمي توان آن را دسته بندي كرد و شايد پس از تماشاي آن گيج شويد. لانگ درباره فيلم مي گويد: اين اثري بسيار شخصي براي سم و ويم است و ممكن است آنها را درك كنيد و ممكن است با فيلم شان كنار نياييد. سم گاهي در آثارش سراغ اين تنهايي وحشتناك امريكايي مي رود و ويم خيلي خوب مي تواند آن را به تصوير بكشد. به همين دليل است كه آنها تيم موفقي هستند.
منبع: نيويورك تايمز
|