در همايش آيين هاي عاشورايي كه امسال از شكوه بهتري برخوردار بود، بيش از ۱۵ نمايش علاوه بر تعزيه كه خيمه گاه روبه روي تئاتر شهر، مركز تبادل عاطفي و انساني تماشاگران و شبيه خوانان بود به صورت صحنه اي به اجرا درآمد كه برخي از آنها مورد توجه و تقدير داوران و كارشناسان قرار گرفت. قبل از ورود به اصل مطلب لازم به تذكر است كه تفكيك تئاتر به جشنواره تئاتر فجر و همايش آيين هاي عاشورايي به صورت دو مقوله مجزا علمي درست و منطبق با موازين تئاتري نيست، البته در تئاتر گرايش هاي متفاوتي در متن و شيوه اجرا وجود دارد، اما چون آيين ها و مراسم ديني و مذهبي ريشه و مادر هنر نمايش و تئاتر است، نمي توان آنها را به عنوان دو مقوله سواي از هم مطرح كرد. در جشنواره بزرگ و بين المللي تئاتر فجر مي توان در زماني بيشتر، گرايش هاي مختلف تئاتر را انتخاب و به معرض تماشا و قضاوت مردم نهاد.
به هر حال در مراسم همايش عاشورايي نمايش كابوس سرخ بسيار مورد توجه قرار گرفت و وقتي توفيق ديدن نمايش را پيدا كردم جوايزي را كه به آن داده بود بحق و سزاوار كار ديدم. كابوس سرخ نوشته مليحه مرادي جعفري است كه سابقه خوبي در نوشتن درام يا نمايشنامه دارد به خصوص نمايش خوب شازده قورباغه كه چندي پيش در تالار مولوي به نمايش درآمد و هم اكنون نيز نمايش تب تربت را در همان تالار به كارگرداني احمد ايراني خواه در حال اجرا دارد. نويسنده نمايشنامه درام نويس توانايي است كه در آغاز راه پرپيچ و خم اين هنر قرار گرفته و يقيناً اگر به اندازه توانايي و ارزش كارش به او بها بدهيم يعني هم به لحاظ مادي و هم به لحاظ معنوي امكانات در اختيارش بگذاريم، بسيار درخشان تر و تواناتر خواهد بود. نمايش دادن كابوس ها و خواب ها و اوهام يك فرد در تئاتر به لحاظ نوشتار دراماتيك، كاري است كه دقت، خلاقيت و آگاهي بسياري را مي طلبد. ديالوگ نويسي در عالم كابوس و خواب با ديالوگ نويسي در موقعيت غير آن، بسيار متفاوت است و منطق نوشتاري خاص خود را دارد. اگر نمايشنامه نويس خوب از عهده اين مهم برآيد، بازي ساز يا كارگردان مي تواند در وسعت خلاقيت خود آورده هاي بديع و تازه اي بيافريند. آدمي داراي سه نفس اماره، لوامه و مطمئنه است. نفس اماره او را به پليدها و لذات گذرا و مقطعي و دل سپردن به امور دنيوي ترغيب و تشويق مي كند و نفس لوامه او را از تباهي و فساد منع مي كند و نفس مطمئنه همان ذره دميده شده از ذات باري به جان و روان آدمي است.
شبنم خزلي بازيگر نقش ساحره به عنوان نفس اماره و ناهيد مسلمي بازيگر نقش نوار به عنوان نفس لوامه به خوبي از هدايت هاي استادانه كارگردان مصطفي عبداللهي بهره گرفته بودند و در خلق پرسناژهاي نمايش موفق بودند. بازيگران نقش خولي، هم آنان كه در كابوس و با دو چهره انسان _ ميمون، بازي هاي وهم انگيز را ارائه كردند و هم محمد پورحسن در اجراي نقش پرتنش و ديناميك خود با تسلط و تكنيك ظاهر شد و اگر در استفاده از تكنيك بيان بهره بيشتري مي گرفت، مي توانست از فريادهاي انرژي بر، خودداري و بازي يك دست تري را ارائه كند. بازيگران نقش هاي فرماندار و همراهانش هم از عهده نقش هاي خود برآمده بودند، اما صداي راديوفونيك و دلنشين بازيگر توانا و باتجربه تئاتر و تلويزيون علي ذريني خشونت نقش را كه لازمه كار بود كاهش مي داد.
هماهنگي و يكدستي طراحي صحنه و طراحي لباس و آهنگسازي و گريم به خصوص طراحي ماسك ها نمايانگر تسلط و آگاهي و صميميت عبداللهي در كارگرداني بود.
|
|
مصطفي عبداللهي در بازي سازي ذهني خلاق، سيال و توانا دارد و با كارش نشان داد كه باور دارد كه مي تواند چهره اي مطرح در هنر نمايش و تئاتر باشد، طراحي صحنه و حركت هاي بازيگران و آنچه كه ميزانسن اش مي ناميم توسط او، همكاري طراح صحنه توانا وخلاقي را مي طلبيد كه در نمايش كابوس سرخ اتفاق افتاد و منيره ملكي كه توانايي هايش را در نمايش هايي مثل افشين و بودلف هر دو مرده اند و پرومته در زنجير و دخمه شيرين و عكس يادگاري و تله تئاتر چرخدنده ديده بوديم، در كابوس سرخ يكي از بهترين طراحي هاي خود را ارائه داد. سرير و خوابگاهي با آن عظمت كه نمايشگر نفس پرستي و خودخواهي و دنياطلبي خولي بود با آن سقف كارا كه در نمايش دادن كابوس هاي خولي، نقش بنيادي و موثري داشت، آكساسوارهايي كه هر يك در خدمت مفاهيم خاصي از نمايش بود، طراحي تنور و جاسازي آن در صحنه كه القاگر حياط منزل خولي بود با كمترين امكانات، درهاي ورودي به خوابگاه خولي و طرح زيباي هر يك از آنها كه شرايط تاريخي و زماني نمايش در آنها رعايت شده بود، همه و همه به بهترين شكل در خدمت نمايش بود. وقتي كه خلاقيت هاي طراح صحنه و آفرينش هاي كارگردان (بازي ساز)، هماهنگ و يك سو شود، حاصل اثر دراماتيك ماندگاري خواهد شد كه مي تواند الگو و پايه اي باشد براي تئاتر بالقوه تواناي ايراني.
نويسنده نمايشنامه، مليحه مرادي جعفري مي توانست با استفاده از طرح اصلي كه در رويا و كابوس رخ مي دهد و رهاي از منطق واقع گرايي است، كشمكش دراماتيك نمايش را در شرايط موجود جهاني، يعني اختلاف و درگيري بين فقر و غنا و آن هم نه به صورت كلي و كلاسيك آن، بلكه به شكل مدرن و امروزي آن، مانند: رشد شتابنده ماشين ها و ربوت هاي هوشمند كه جايگزين نيروهاي يدي و فكري انسان در قلمرو توليد شده اند، بيكاري همراه با بي هويتي و بلاتكليفي آدم ها به درام مورد نياز زمانه نزديك تر كند. آيا اگر خولي هاي جهاني كه عاري از عواطف انساني هستند براي اذهان مردم امروز جهان پذيرفتني نيست؟...
براي خولي نشدن و براي رهرو و راه حسين(ع) بودن كدام يك از گزينه هاي زير را بايد انتخاب كرد و پذيرفت:
۱- بايد ارزش ها و مفاهيم اخلاقي انساني كه حاصل تاريخ تكامل آدمي هستند، تغيير كند؟ بايد راه حسين(ع) را تغيير داد؟
۲- بايد خولي شد و براي رفاه و راحت و ثروت، حق طلبان را به جرم كفر و تروريسم سر بريد؟
۳- بايد جهان را تغيير داد، نظام يزيدي و استكباري را به نظام انساني و حسيني(ع) تبديل كرد تا زمانه فرزانه شود و آدمي ياور آدمي گردد؟
اگر نمايش كابوس سرخ به سوي طرح اين سه سؤال حركت مي كرد، شايد توفيق نمايش بيشتر مي شد. در انتظار كارهاي موفق بعدي گروه تئاتر كوچه هستيم.
نعمت اسداللهي