مديريت هنري در گفت وگو با بهمن فرمان آرا - بخش پاياني
يكپارچگي سياست فرهنگي
|
|
سهيلا نياكان
در بخش نخست گفت وگو با بهمن فرمان آرا كه با محوريت مديريت هنري در عرصه سينما تقديم خوانندگان شد، اين تهيه كننده - كارگردان به بيان تجربيات خود و نارسايي هاي موجود در حوزه مديريت سينمايي پرداخت. اينك قسمت پاياني اين گفت وگو را پي مي گيريم.
* با توجه به تجربياتي كه شما در زمينه تهيه كنندگي در سينماي خارج از كشور داريد، اصولاً تفكر مديريت هنري در آنجا بر چه پايه اي است؟
- در آنجا ابتدا يك معادله اقتصادي وجود دارد كه براساس آن هر كاري بخواهد انجام شود، اول بازاريابي آن صورت مي گيرد. براي همين مي بينيد كمپاني بزرگي مثل پارامونت يك نوع فيلم فضايي دارد، يونيورسال هم يك نوع فيلم فضايي دارد و شركت بزرگ ديگري مثل فوكس قرن بيستم هم فيلم فضايي ديگري دارد. دليلش اين است كه اين كمپاني هاي عظيم به طور زيربنايي تحقيق كرده ا ند كه مثلاً الان بايد فيلم هاي فضايي به بازار بيايد، چون گرايش مخاطب به اين گونه فيلم هاست. پس براين اساس، برنامه ريزي مي كنند. سناريويي كه قرار است كار شود، برايش بودجه بندي صورت مي گيرد و تخمين مي زنند كه چگونه مي تواند بازگشت بودجه داشته باشد، چون هيچ كس نمي تواند بگويد مردم از اين فيلم استقبال مي كنند يا نه. همچنين از آنجا كه هر هفته ۲۸ فيلم اكران مي شود، اگر در مدت سه يا چهار روز اول نمايش فيلم، تكليف آن مشخص نشده باشد، بايد خيلي پشت آن فيلم محكم باشد كه در هفته بعدي از اكران برداشته نشود. پس قبل از شروع فيلمبرداري مي پرسند تاريخ تحويل چه موقع است. در آنجا شما كسي را نمي بينيد كه فيلم را بسازد و سپس خداحافظي كند. در ايران دستيار اول كارگردان به محض اينكه فيلمبرداري تمام مي شود، با كارگردان خداحافظي مي كند و كارگردان بايد خودش فيلمش را براي مونتاژ ببرد. به هر حال برنامه ريزي سينمايي در جايي مثل آمريكا و مديريت هنري در آنجا بر پايه اقتصادي است. حال، گاهي اوقات تخمين ها درست از آب درنمي آيد و فيلمي كه گمان مي كردند مي فروشد، پرفروش نمي شود. در حالي كه در كار اجرا، تحويل و برنامه ريزي پخش آن اشكالي وجود نداشته است. دليل اين امر، بد بودن آن فيلم است. در فيلم هاي قديمي سينماي آمريكا، نام كارگردان هميشه آخر تيتراژ مي آيد. در يك مقطعي اتحاديه كارگردانان اعلام كرد كه كارگردان مدير هنري است و نامش بايد اول بيايد. اين تصميم ثبت و اجرا شد. در قسمت دوم فيلم «جنگ هاي ستاره اي» جورج لوكاس به عنوان تهيه كننده به ايروين كريشنر كارگردان گفت كه مي خواهد متني را قبل از شروع فيلم بياورد و از كريشنر خواست قبول كند كه نام كارگردان به جاي ابتداي فيلم در انتهاي فيلم بيايد؛ كريشنر هم پذيرفت، ولي زماني كه فيلم اكران شد، اتحاديه كارگردانان، لوكاس را ۲۵۰ هزار دلار جريمه كرد و گفت به خاطر حقي كه ما براي همه كارگردان ها گرفتيم، اجازه نمي دهيم تهيه كننده آن را تغيير دهد. لوكاس هم از آن زمان از اتحاديه كارگردان ها استعفا داد. منظورم از بيان اين موارد، اين است كه بدانيم آنجا همه چيز ساختار دارد.
* شما به وضعيت كلي سينماي ايران و مديريت اين عرصه اشاره كرديد. راهكارهاي پيشنهادي شما در زمينه اشكالات موجود چيست؟
- اولين و مهمترين راهكار اين است كه وزارت ارشاد هيچ كاري را جز فراهم آوردن امكان ساخت سينما در سراسر كشور حداقل پنج برابر آن چيزي كه الان وجود دارد، در اولويت قرار ندهد. چون سينما خوراك مي خواهد و خودش استارت خودش را مي زند. گردش مالي شما به عنوان سرمايه گذار، به جاي آنكه سه سال طول بكشد، شايد يك سال و نيم طول بكشد. اگر بهره هايي را كه به طور عادي از بانك ها اخذ مي شود محاسبه كنيد و مثلاً ۱۰ ميليون تومان هزينه فيلم تان شده باشد و قرار باشد فيلم شما سه سال بعد نمايش داده شود، با بهره ۳۰درصدي كه متداول است سرمايه گذاري شما ديگر ۱۰ميليون تومان نبوده و در واقع ۱۹ميليون تومان هزينه فيلم تان شده است، ولي اگر فيلم شما را مدت يك سال و نيم بعد نمايش دهند، بهره اي كه به پولتان تعلق مي گيرد، خيلي كمتر خواهد بود، بنابراين گردش مالي مستقيماً به تعداد سينماها ارتباط دارد.
دومين اقدام مربوط به يكپارچه كردن سياست فرهنگي سينماست. به عبارتي اگر سياستي اعمال مي شود و فيلمي پروانه نمايش و ساخت مي گيرد، اجازه ندهند كسي اجازه نمايش به آن فيلم ندهد، يعني وزارت ارشاد آنقدر قدرت داشته باشد كه بگويد خودش مسئول اين كار است، چون اين مسأله باعث مي شود كه شما با نگراني سرمايه گذاري كنيد. راه ديگر اين است كه واقعاً يك تجديدنظر كلي در قوانين اتحاديه تهيه كنندگان، پخش و توليد صورت بگيرد تا از حالت كلوپ خصوصي خارج شود، چرا يك گروه خاص مي توانند فيلم و پخش آن را در كنترل خود داشته باشند. در واقع به يك نفر زمان مناسبي را براي پخش مي دهند و به ديگري وقت نامناسب را. اينها مسائلي هستندكه باعث شده سينما از نظر ساختاري تبديل به حيطه اي شود كه مختص گروهي خاص باشد. در نتيجه تمايل به سرمايه گذاري از بين مي رود.
مي دانم كه چاره اي نيست و دولت بايد جزيي از اين ماجرا باشد، ولي نه به اين صورتي كه الان هست. همان طور كه قبلا گفتم ما در حال حاضر نيازي به فارابي و بخش بين الملل آن نداريم. بنياد فارابي در مقطعي تأسيس شد كه آقايان انوار و بهشتي ديدند سرمايه گذاري خصوصي براي فيلم تقريباً از بين رفته و خواستند استارتي براي سينماي ايران زده شود كه اين استارت زده شد. به عنوان نمونه گفته مي شود سينماي معناگرا. من با اين سينما مخالفتي ندارم چون همه فيلم هايم را در اين بخش گذاشته اند. اما چرا اين حركت، دكاني مي شود براي گروهي كه متصدي سينماي معناگرا شوند. از طرفي، هر معاونت سينمايي كه تغيير مي كند شما بايد يك بار ديگر برويد زيارت ايشان تا ببينيد نظر لطفي به شما دارند يا نه. نه اينكه فقط ايشان تصميم گيرنده باشد ولي به هر حال همه چيز از نو شروع مي شود.
* با اين حال مديران هنري صاحب نظر در خارج از كشور تاثيرات خود را باقي مي گذارند و به تداوم ديدگاه خود در سياست هاي اجرايي مديران بعد از خود اهميت مي دهند.
- در آنجا اصلاً دولت به سينما كاري ندارد و سينما در چارچوب قوانين مملكت، براي خود يك بدنه مستقل است. اگر كسي فيلمش مي فروشد، بايد ماليات را بدهد؛ ولي نه كسي سناريو تصويب مي كند و نه در مسائل ديگر مداخله مي كند. مثلاً در انگلستان كه سانسور وجود دارد، به اين معناست كه فيلم را درجه بندي مي كنند تا به فرض افراد زير ۱۶سال اجازه ندارند فيلم هاي خشونت آميز تماشا كنند. اتحاديه تهيه كنندگان سينماي آمريكا نيز فيلم را سانسور نمي كند، بلكه درجه بندي مي كند. به اين ترتيب كه فيلمي پروانه ايكس مي گيرد و اتحاديه خود را موظف مي داند آن را براي مردم مشخص كند. چون وقتي فيلمي پروانه ايكس داشته باشد، روزنامه ها و تلويزيون هم تبليغات را قبول نمي كنند. پس تهيه كننده سعي مي كند فيلم ايكس نسازد يا قسمت هايي از فيلم را حذف مي كند تا فيلم از حالت ايكس خارج شود و مثلاً پروانه R بگيرد كه محدود است. در كانادا كمي سخت تر است. اگر فيلمي پروانه R گرفته باشد، من به عنوان پدر نمي توانم فرزند ۱۲ساله ام را براي ديدن فيلم ببرم.
اصلاً پس از ساعت هفت شب كودكان را به سينما راه نمي دهند. حال در آمريكا كمي بازتر عمل مي شود. به هر حال مديريتي كه تغيير مي كند، براي سينما و قوانين آن اتفاقي نمي افتد. مديران فقط مجريان قوانين هستند.
* تنظيم قوانين اجرايي و سياست هاي كلان در زمينه هنري به نظر شما شرح وظيفه چه نهادي است و آيا مديران ارشاد مي توانند يا اجازه دارند براي روش هاي شخصي و سليقه هايشان قانون تاريخ مصرف دار وضع كنند؟
- همانطور كه قبلاً گفتم هنوز سياست كلي فرهنگي دولت در همه زمينه ها اعم از نقاشي، كتاب، تئاتر، سينما و... روشن نشده است.
هنوز سياست هاي مختلفي نسبت به هر كدام از اين رشته ها وجود دارد، در حالي كه نبايد چنين باشد. سياست يكپارچه هم وجود ندارد بلكه سياست ملوك الطوايفي است. مثلاً اين قوانين در شهر مشهد با شهر اروميه فرق مي كند. متاسفانه اين اتفاق افتاده و ريشه دوانده است. در كشور ما فيلم ها و استعدادهاي بسيار خارق العاده اي نسبت به جمعيت وجود دارد. ولي با اينكه ۷۵درصد سينماها در دست دولت است، هنوز در سينمايي شاهد آن نبوده ايم كه مثلاً پس از نمايش يك فيلم بلند سينمايي، يك فيلم كوتاه و يا مستند نيز نمايش دهند. اين چه فايده اي دارد. كنترل همه چيز را در دست خود گرفته اند، اما عين سينماي قبل از انقلاب عمل مي كنند. فيلم ها هم دارند شبيه فيلم هاي آن دوره مي شوند. پس اين كنترل ها، بهبودي حاصل نكرده است. پيش از انقلاب، فيلمسازاني مثل سهراب شهيد ثالث، پرويز كيمياوي، عباس كيارستمي، داريوش مهرجوئي، آربي آوانسيان،مسعود كيميايي،علي حاتمي ،محمد رضا اصلاني ،خسرو هريتاش و خود من بدون هيچ گونه سوبسيدي فيلم هاي متفاوت مي ساختند. تعدادي از آنها هنوز هم عليرغم برخي مسائل مشغول كارند.
* شايد بهتر باشد تجربيات افرادي مثل شما در كنار اصول آكادميك مديريت هنري در جهان معاصر را به عنوان طرح درسي آموزشي در اختيار مديران ارشد كشور در عرصه هنر قرار دهيم. به طور كلي شما به تاثير مثبت آموزش در مديريت هنري معتقد هستيد؟
- من چند سالي در دانشكده سينما تئاتر دانشگاه هنر در مقطع كارشناسي ارشد تدريس مي كردم. الان مي بينم كه مثلاً يكي از دانشجويانم مسئول بخش عقيدتي سياسي يكي از شبكه ها است و ديگري همين عنوان را در شبكه ديگري دارد. آن موقع سر كلاس به شوخي به دانشجويان مي گفتم حالا كه در كلاس من نشسته ايد، بعداً نشنوم سناريوي ما را رد كرده ايد. منظور، طرز تفكر آزادمنشانه است كه متاسفانه فقط با آموزش اتفاق نمي افتد. همين بچه هاي فارغ التحصيل پس از آنكه مثلاً مسئول فلان فرهنگسرا مي شوند، به بنياد گلشيري وقت نمي دهند. پس چارچوبي كه واردش مي شوند آنقدر آلوده به سياست است كه ديگر نمي توانند آزادمنشانه تصميم بگيرند.
اگر فيلم شما موفق مي شود چرا من نبايد خوشحال شوم و نخواهم به موفقيت شما كمك كنم. چرا كه به هر حال اين فيلم و موفقيتش جزئي از بدنه سينماست و تافته جدا بافته نيست. صدا و سيما به عنوان يك سازمان دولتي كه بودجه اش را از مملكت مي گيرد، چرا بايد بين فيلمسازان فرق بگذارد. بنابراين، آموزش يكي از بخش هاي كار است، اما همه كار نيست.
|