چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۵
ملاحظاتي درباره شيعه و جهاني شدن
جهاني شدن و عصر ظهور
003513.jpg
سيدعبدالقيوم سجادي
جهاني شدن وجهاني سازي را از ابعادگوناگون مي توان بر رسيد: اقتصاد، فرهنگ، ديپلماسي و... .يكي ازمهم ترين مباحث انضمامي دراين باب، نسبت ميان اين دو مفهوم و فرهنگ هاي بومي واديان است. جوامع ديني واسلامي چه جايگاهي در اين قلمرو دارند؟ به طور خاص در انديشه فقهي كلامي تشيع چه ظرفيت ها و زمينه هايي رامي توان براي مواجهه منطقي با پرسش هاي برآمده ازدرون جهاني سازي شناسايي كرد؟ مقاله حاضر به اين پرسش ها مي پردازد.
«جهاني سازي» به عنوان يك پديده نسبتاً جديد، دغدغه فكري زمانه است. دغدغه بودن اين مقوله ناشي از چالش هاي فكري و هويتي اين پديده است.
آثار و پيامدهاي جهاني سازي در عرصه ها و حوزه هاي اصلي حيات اجتماعي انسان (سياست، اقتصاد و فرهنگ) با محورهاي مثبت و منفي.
دو رويه بودن جهاني سازي از سويي، ناشي از بُعد فنّاورانه آن است و از سوي ديگر، در ماهيت ايدئولوژيك آن ريشه دارد.
جهاني سازي با استفاده از فناوري ارتباطي ميان پديده هاي بومي و جهاني پيوند مي ز ند، ايده ها و هنجارهاي بومي را جهانگير مي سازد و از طريق تعميم سازي فرهنگي و ارزشي، تفاوت هاي بومي و محلي راخريب مي كند.
از جانب ديگرجهاني سازي با فروريختن مرزهاي زماني و مكاني، جوامع بشري را دچار بي هويتي و بحران معنا مي سازد؛ زيرا اين پديده مهم ترين عناصر هويت ساز- يعني زمان و مكان- را تحت تأثير قرار داده، به فشردگي مكان ها و تراكم زمان ها مي انجامد.
با توجه به آثار و پيامدهاي جهاني سازي براي جوامع بشري و با عنايت به وضعيت خاص جوامع بشري و جوامع اسلامي، چالش ها و تعارضات جهاني سازي نسبت به جوامع و انديشه اسلامي تشديد مي گردد؛ زيرا چه جهاني شدن را به عنوان يك پروسه تاريخي تلقي نماييم يا يك پروژه غربي، در هر دو حالت، مظروف اين ظرف، ايده هاي ليبراليسم است و فرهنگ ليبراليستي، گفتمان مسلط عصر جهان.
اگر تجدد و مدرنيته جوامع سنتي را با بحران هويت و تشخص يابي روبه رو نمود، جهاني سازي اين بحران را در سطح عام و گستره وسيع جوامع سنتي مطرح كرد.
انديشه و فرهنگ اسلامي از چه ظرفيت ها و توانمندي هايي براي ارائه تعريف جديدي از هويت انسان مسلمان و تجدد برخوردار است؟ به طور خاص، در انديشه فقهي- كلامي تشيّع، چه ظرفيت ها و زمينه هايي را مي توان براي مواجهه منطقي با پرسش هاي برآمده از درون جهاني سازي شناسايي كرد؟ متن حاضر به اين پرسش عنايت دارد كه انديشه فقهي كلامي چه ظرفيت هايي براي مواجهه با پديده جهاني سازي دارد؟ طبعاً پرسش از ظرفيت هاي فكري مقدم بر سؤال از زمينه ها و موانع عيني است.
سطح بحث نخست عمدتاً داراي رويكرد فكري است، در حالي كه سطح دوم عمدتاً داراي رويكرد جامعه شناختي است.
پاسخ احتمالي مورد توجه در اين نوشتار در اين گزاره فرضي مطرح مي شود: انديشه فقهي- كلامي شيعي با اهتمام بر جايگاه عرف و عقل در فهم شريعت اسلامي از يك سو، و تأكيد بر عنصر بالنده اجتهاد و تفِقه ديني از سوي ديگر، ظرفيت هاي دروني قابل توجهي در مواجهه با پرسش هاي عصر جهاني شدن در اختيار مي گذارد.
براي تبيين پرسش مزبور و پاسخ اسلام شيعي به آن، مطالب اين نوشتار در محورهاي ذيل دنبال مي شوند: براي كشف ظرفيت هاي موجود در انديشه سياسي شيعي، مقايسه اصول، مباني و اهداف حكومت جهاني اسلام، كه در چارچوب انديشه شيعي در قالب حكومت مهدوي و جامعه عصر ظهور مطرح مي گردند، با اصول و اهداف جهاني سازي ليبرال و الگوي دموكراسي ليبرال مي تواند راهگشا باشد.
بر اساس انديشه مهدويت، ناكامي الگوهاي مرسوم در اداره عادلانه جوامع بشري زمينه هاي يأس، سرخوردگي و درماندگي انسان معاصر را فراهم نموده، خود بسترساز پذيرش ايده مهدويت شيعي مي گردد.
بنابراين، ناگزير بايد مهم ترين اهداف و ويژگي هاي نظام ليبراليسم را به عنوان مظروف و گفتمان غالب جهاني سازي با انديشه حكومت مهدوي مورد مقايسه قرار دهيم:
۱. ماهيت و ويژگي هاي جهاني شدن.
۲. ماهيت و ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام.
۳. مقايسه جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام.
در سراسر اين نوشتار، ما در پي تأييد اين گمانه هستيم كه جهاني شدن داراي دو رويه «ايدئولوژيك» و «تكنولوژيك» است.
از نظر ايدئولوژيك، رابطه جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام رابطه تعارضي، و از نظر تكنولوژيك، عدم تعارض و همراهي است.
با تفكيك دو رويه مزبور، استدلال مي كنيم كه جهاني شدن بذاته و از نظر ماهوي فرايندي تاريخي است كه بر بنيان توسعه و پيشرفت خيره كننده تكنولوژي ارتباطي شكل گرفته است.
بنابراين جهاني شدن ظرف بي مظروفي است كه هر جمع و جماعتي مي تواند مظروف خود را در درون آن به ديگران عرضه نمايند.
الف:ماهيت و ويژگي هاي جهاني شدن
عمدتاً سه رهيافت فكري از سه زاويه مختلف به بررسي اين مقوله پرداخته اند: نگاه رئاليستي، ليبراليستي و راديكال.
دو نگاه اول و سوم جهاني شدن را پديده اي ديرينه و مقوله اي قديمي مي دانند، در حالي كه نگاه ليبراليستي آن را يك مقوله جديد مي خواند.
واقع گراياني همچون گيپلين (۱۹۸۷) و هانتينگتون (۱۹۹۳) دوره جديد را ادامه دوره جنگ سرد ارزيابي نموده، تنها تفاوت هر دو مقطع را در دگرگوني چهره قدرت مي دانند.
اينان معتقدند: سياست جهاني پس از جنگ سرد با پيش از آن تفاوت جدي ندارد و تنها حوزه رقابت و چهره قدرت تغيير نموده است.
رهيافت راديكال و انقلابي، كه عمدتاً ماركسيست هاي تجديد نظرطلب هستند، نيز بسان واقع گرايان مي انديشند.
اما در اين ميان، ليبرال ها و فردگرايان پايان جنگ سرد را پيروزي نهايي وجهانگيرشدن ليبرال دموكراسي غرب اعلام نموده، آن را مقطع كاملاً جديدي در تاريخ بشري مي خوانند.
صرف نظر از تفاوت هاي لفظي و گاه ماهوي در تعريف جهاني شدن، از ميان تعاريف گوناگون، مي توان اين نكته رابه عنوان مخرج مشترك كليه تعريف ها برگزيد كه جهاني شدن، چه به عنوان يك پروسه يا پروژه، بيانگر وضعيتي است كه در درون آن، ارتباطات متقابل، وابستگي متقابل و تأثيرگذاري متقابل به شكل فزاينده اي رشد يافته است، به گونه اي كه شعاع اثرگذاري رفتار واحدهاي سياسي از مرزهاي ملّي عبور نموده، دورترين واحدها را تحت تأثير قرار مي دهد.
اما جهاني شدن با اين ويژگي ها تا چه اندازه احتمال توفيق دارد؟ اين پرسش از نگاه ليبراليسم پاسخ مثبت دارد؛ زيرا جهاني شدن جرياني طبيعي است كه دير يا زود شعاع خود را بر سراسر جهان گسترش خواهد داد.
در اين تلقّي، همراه با جهاني شدن، دنيا شاهد عالمگيرشدن دموكراسي ليبرال، تجارت آزاد و اصول اعتقادي ليبرال خواهد بود و ديگر فرهنگ ها در برابر موج توفنده اين جريان رنگ خواهند باخت.
از منظر اسلامي، آراء و انديشه هاي بشري داراي جنبه هاي صوري و گذرا هستند و از ماندگاري برخوردار نيستند و در برابر انديشه هاي ديني رنگ خواهند باخت؛ زيرا اسلام با توجه به ظرفيت و توانمندي ذاتي و انطباق با فطرت انساني، از جاذبه هايي به مراتب بيش از ايده هاي بشري برخوردار است.
اما تحقق اين امر نيازمند ارائه منطق ديني در قالب قابل قبول و ترسيم چهره واقعي اسلام نزد افكار جهاني است.
ب:حكومت جهاني اسلام
حكومت جهاني اسلام بر مبناي نگرش جهان شمولي تعاليم اسلامي استوار است.
هدف اسلام در واقع، همان هدف بعثت نبي خاتم و فلسفه نبوت است كه در بلندمدت، غايت آن را كمال و سعادت بشري تشكيل مي دهد.
اما براي رسيدن به اين هدف نهايي، اسلام از بسط ارزش هاي ديني و به ويژه عدالت اجتماعي از حوزه خاص، آغاز مي كند و تا مرز عدالت گستري در سطح جهان امتداد مي يابد.
بنابراين، تقسيم مكارم اخلاق و بسط عدالت اجتماعي و قيام جامعه به قسط و عدالت از مهم ترين اهداف رسالت نبي خاتم است.
در اين زمينه، اسلام ساز وكار اجرايي نيل به اهداف مزبور را تحت عنوان «تشكيل حكومت ديني» مطرح مي نمايد.
از برخي جنبه هاي جهاني شدن، به خصوص رويه فناورانه آن، مي توان براي فهم و تحليل بهتر و عالمانه حكومت جهاني اسلام بهره جست. با استفاده از فناوري ارتباطي جهاني شدن، مي توان در جهت جهاني نمودن فرهنگ و تعاليم اسلامي بهره گرفت و منطق قدرتمند و سازگار با فطرت اسلام را به اكناف عالم انتقال داد
مهم ترين ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام عصر ظهور را مي توان در محورهاي ذيل مطرح كرد:
۱. پيشرفت برق آساي علوم: متون ديني اسلام، جامعه عصر ظهور و تحت حاكميت حكومت جهاني امام عصر(عج) را به گونه اي توصيف نموده اند كه فهم اين تحولات جز در پرتو گسترش عيني فناوري علم و اطلاعات، كه از آن با عنوان «جهاني شدن» ياد مي شود، دشوار مي نمايد.
از اين رو، تفاسير انديشمندان گذشته اين دگرگوني عظيم و بنيادين در زمينه علوم و فناوري را از منظر قدرت ماوراي طبيعي و با عنوان «معجزه الهي» مطرح نموده اند.
بنابراين، طبق مفاد اين متون در پرتو پيشرفت علم و فناوري است كه امكان اعمال حاكميت جهاني در اكناف عالم فراهم مي آيد و شهروندان حكومت جهاني با همديگر مرتبط مي شوند.
امام صادق(ع) اين مسأله را چنين مطرح مي نمايند: «در زمان قائم، شخص مؤمن در حالي كه در مشرق بسر مي برد، برادر خود را كه در مغرب است، مي بيند و نيز آن كه در مغرب است، برادر خويش را در شرق خواهد ديد» .(۱)
در اين جا رويه تكنولوژيك جهاني شدن مطرح است كه نه تنها با انديشه حكومت جهاني اسلام تعارض ندارد، بلكه فهمي معقول و قابل قبولي از آن مطرح مي كند.
اگر در گذشته، درك مضمون اين حديث با شك و ترديدهاي علمي روبه رو بود، امروزه توسعه و پيشرفت خيره كننده فناوري و اطلاعات ارتباطي اين معنا را مورد تأييد قرار داده، كمترين ترديدي براي آنها باقي نمي گذارد.
در پرتو چنين جامعه اي، مردماني با افكار و انديشه هاي بلند و بينش وسيع تربيت مي شوند كه بيش از پيش استقرار حاكميت جهاني اسلام و برخورداري از يك جامعه همراه با ثبات و عدالت را فراهم مي آورند.
۲. اگر توسعه اقتصادي را از ويژگي هاي مهم دولت ها بدانيم، به يقين برقراري عدالت اجتماعي و ايجاد فرصت هاي برابر براي كليه شهروندان از مهم ترين وظايف آنان محسوب مي گردد.
در ميان دو مقوله توسعه و عدالت، دومي از اهميت بيشتري برخوردار بوده و در عين حال، كمتر مورد توجه قرار داشته است.
در جهاني كه هشتاد درصد موهبت هاي مادي تنها در اختيار بيست درصد از جوامع بشري قرار دارد، صحبت از عدالت، گفتماني يوتوپيايي (آرمان  شهر) را مي ماند كه در سطح خواست دروني جوامع بشري باقي مي ماند.
در پرتو حكومت جهاني اسلام، عدالت اجتماعي در شكل كامل آن عينيت مي يابد؛ رفاه مادي و توسعه اقتصادي شكوفا مي گردد و همگان از اين شكوفايي منتفع مي گردند.
توسعه اقتصادي در حكومت جهاني شكاف فقير و غني را از ميان برمي دارد و مرزبندي شمال و جنوب را يكباره كنار مي گذارد.
روايات اسلامي توسعه مزبور را اين گونه توصيف مي كند.(۲) و يا طبق حديثي از پيامبر اكرم(ع) رفاه و برخورداري اقتصادي در جامه عصر ظهور بي سابقه است: «امت من در زمان مهدي از چنان نعمتي برخوردار مي شوند كه مانند آن را هرگز برخوردار نشده باشند؛ آسمان باران بر سر آنان فرو مي ريزد و زمين هيچ گياهي را نگاه نمي دارد، مگر اين كه آن را مي روياند ».(۳)
اما اين وفور و توسعه بي سابقه چگونه توزيع مي گردد؟ احتمالاً در اين جا مهم ترين نقطه امتياز حكومت جهاني اسلام از مقوله«جهاني شدن »است؛ زيرا چرخ جهاني شدن اگر توسعه علم، فناوري و حتي بازار آزاد اقتصادي را با خود حمل مي كند، تنها به نفع صاحبان ثروت مي چرخد و همگان از آن منتفع نمي گردند.
اما در سايه حكومت جهاني اسلام، دستاوردهاي بشري و موهبت هاي اقتصادي به گونه اي توزيع مي گردند كه كم ترين اجحاف و تعدّي نسبت به حقوق افراد صورت نگيرد:« امت او چنان نزدش پناه جويند كه زنبورهاي عسل نزد ملكه خود؛ زمين را پر از عدل و داد كند، همان گونه كه از جور و ستم مالامال شده باشد، به طوري كه مردم همچون جامعه نخستين خود گردند»(۴).
احتمالاً مقصود از «جامعه نخستين» در حديث مزبور، اشاره به اين نكته باشد كه جامعه عصر ظهور همانند جوامع اوليه، براساس صلح و صفاي برخاسته از فطرت انساني و به دور از هر نوع زياده خواهي و امتياز طلبي است كه قرآن از آن به جامعه واحد و «امّت واحده »ياد مي كند.(۵)
۳. حاكميت جهاني: از ديگر ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام، حاكميت جهاني است؛«حاكميت »به مفهوم اعمال نظريه حكومت جهاني و تحقق عيني آن در مديريت و ساماندهي جوامع بشري است.
حكومت جهاني اسلام صرفاً يك پديده نظري نيست، بلكه در فرآيند تاريخي خود، از طريق حاكميت تعاليم و آموزه هاي ديني بر كليه جوامع بشري تحقق عيني مي يابد.
بنابراين، در پرتو حاكميت جهاني اسلام، همه حاكميت هاي ملي رنگ مي بازند و مرزهاي تصنعي از ميان برداشته مي شوند.
در حديثي از پيامبر اكرم(ع) در اين زمينه آمده است:« اِنّ خُلفايي و اوصيائي و حججُ اللهِ علي الخلقِ بعدي الاثني عشرَ اوّلُهم عليّ و آخرُهم ولدي المهديّ..... و تشرقُ الارضُ بنورِ ربِّها و يَبلغُ سلطانَه المشرقَ و المغربَ؛ جانشينان پس از من دوازده نفرند كه اولشان علي و آخرش مهدي است...
وي [مهدي] زمين رابا نور الهي روشن خواهد كرد و حكومت او در تمام شرق و غرب زمين گسترش خواهد يافت»(۶).
در واقع، حاكميت جهاني اسلام، كه در آيات قرآن كريم و روايات رهبران ديني با عنوان برتري اسلام نسبت به ساير اديان و عالمگيرشدن اين دين آسماني با مفاهيم و عبارات گوناگون بيان شده است، در پرتو حكومت جهاني امام عصر(عج) تحقق مي يابد.
ج. حكومت  جهاني اسلام و جهاني شدن :محورهاي يادشده به عنوان ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام به نحوي در فرايند جهاني شدن نيز به چشم مي خورند.
اما در اين ميان، چند نقطه تمايز جدّي وجود دارند. اين نقاط از جهاتي بيانگر ناتواني«جهاني شدن» در عالمگير نمودن فرهنگ ليبراليسم غرب نيز هستند.
مقايسه اجمالي محورهاي مزبور از ديدگاه دو رويكرد اسلام و جهاني شدن، مي تواند بازگوكننده توانمندي و پويايي انديشه حكومت جهاني اسلام و كاستي هاي جهاني شدن نيز باشد.
۱. توسعه علم و فناوري: آنچه در فرايند جهاني شدن در حال شكل گيري است، رشد چشمگير علم تجربي و فناوري بشري است، اما آيا در پرتو اين ترقّي و توسعه عقلانيت، اخلاق نيز توسعه يافته است؟ اين پرسش احتمالاً مهم ترين تمايز عصر جهاني شدن با عصر ظهور است؛ زيرا ويژگي عصر ظهور، توسعه علم و فناوري، اعم از علوم طبيعي و عقلي است و در واقع، در اين عصر، عقول و اخلاق بشر نيز به توسعه و كمال مي رسند و همين نكته خود به عنوان زمينه ساز پذيرش حاكميت جهاني اسلام مطرح گرديده است.
رواياتي كه در اين زمينه آمده اند، به وضوح اين نكته را يادآور مي شوند كه در عصر ظهور، عقول بشري به كمال مي رسند و روابط سالم، عادلانه و انساني در پرتو چنين عقلانيتي شكل مي گيرند.
روايات متعددي اين مضمون را تصريح مي كنند كه:« .... وَضعَ اللهُ يَده علي رؤوسِ العبادِ فجَمع بها عقولَهم و كَمَلت بِه اَخلاقَهم».(۷)
در جامعه عصر ظهور، عقول آدميان تمركز مي يابد و اخلاق به كمال مي رسد.
نتيجه اين امر در روابط اجتماعي دوستانه و به دور از كينه ورزي و حسادت، كه از ريشه هاي اساسي تعارض محسوب مي شوند، بازتاب مي يابد.
۲. توسعه اقتصادي و عدالت اجتماعي: يكي از مهم ترين چالش هاي جهاني شدن تشديد شكاف فقير و غني است، به گونه اي كه برخي از صاحب نظران معتقدند: جهاني شدن روندي است كه به نفع نظام سرمايه داري و در جهت خواست ها و منافع ثروتمندان حركت مي كند.
همين مسأله باعث شده است كه عده اي از نويسندگان مانند سمير امين و پل سويزي از آن به عنوان چهره جديد امپرياليسم سرمايه داري ياد كنند.
در فرايند جهاني شدن، هرچند بشر دوره درخشان توسعه و رفاه اقتصادي و اوج پيشرفت اقتصادي را نظاره گر خواهد بود، اما همه اين دستاردها در اختيار معدودي از جوامع خواهند بود.
بنابراين، عصر جهاني شدن دوره شكوفايي اقتصادي و تجارت همراه با تشديد فقر و محروميت در جوامع حاشيه اي خواهد بود.
نابرابري شگفت انگيز اقتصادي در عصر جهاني شدن، كليه مواهب اقتصادي و رفاهي را در اختيار تنها بيست درصد از جوامع بشري مي گذارد و برخورداري چشمگير اينان را به بهاي محروميت بي شماري از انسان ها جست وجو مي كند.
اما در عصر حكومت جهاني اسلام، آن گونه كه روايات ديني توصيف مي كنند، جوامع همراه با برخورداري هاي مادي، از عدالت و برابري بي سابقه اي نيز برخوردار خواهند بود.
در اين جامعه، نه تنها حقي از كسي ضايع نمي گردد، بلكه كليه امكانات و موهبت هاي معنوي و مادي به صورت برابر در اختيار همگان قرار مي گيرند.
منطق استدلالي اين گزاره نيز با عقلانيت و كمال بشري و وفور امتيازات مادي به انجام مي رسد.
اگر همه ابناي بشر در جامعه اي برخوردار از مواهب مادي و همراه با وفور اقتصادي زندگي كنند و بر اساس عقلانيت كامل به تعامل بپردازند، ديگر انگيزه اي براي تعدّي به حقوق ديگران وجود نخواهد داشت.
۳. حاكميت جهاني: يكي از محورهاي تشابه جهاني شدن و حكومت جهاني اسلام مفهوم«حاكميت جهاني» است.
اگر اسلام از نخستين روزهاي طلوع در شامگاه جاهليت و عينيت عربي مقوله اي موسوم به«حاكميت جهاني»و«حكومت جهان وطني» را مطرح نمود و حصارهاي تنگ قومي، نژادي و سرزميني را درنورديد، امروزه جهاني شدن پس از فروپاشي رقيب ديرينه اش، كمونيسم، داعيه دار جهانگيرشدن گرديده و از گسترش حاميت جهاني ليبراليسم و دموكراسي ليبرال غربي داد سخن مي دهد.
اما دراين ميان، يك نقطه تمايز جدي وجود دارد و آن اين كه جهاني شدن با تحميل آموزه هاي فرهنگي ليبراليسم بر ديگر جوامع، نوعي«هژموني فرهنگي»با خود حمل مي كند كه به صورت طبيعي، در برابر خود مقاومت و واكنش ايجاد مي كند.
جنبش هاي اجتماعي موسوم به فمنيسم، جنبش  كارگري، سبزها و در نهايت، جنبش هاي اسلامي از نمودهاي مقاومت در برابر جهاني شدن هستند.
منطقه گرايي به مفهوم همسويي و اتحاد كشورهاي منطقه خاص و يا حوزه تمدني وفرهنگي خاص، امروزه مهم ترين گزينه قابل توجه در برابر جهاني شدن است كه به عنوان نقطه مقاومت مورد توجه قرار گرفته است.
حاكميت جهاني اسلام با توجه به ماهيت انساني و فطري خود، از زمينه هاي ذهني و عيني قوي براي پذيرش برخورداراست.
پذيرش حاكميت جهاني اسلام از يك سو، ريشه در سازگاري تعاليم اسلامي با خواست هاي دروني و فطري بشر دارد و از سوي ديگر، در يأس و سرخوردگي جوامع بشري از مكاتب و نظام هاي موجود، زمينه هاي پذيرش آموزه هاي اسلامي را بيش از پيش مهيا مي سازد.
احتمالاً به همين دليل است كه روايات ديني ما بر اين نكته اذعان مي كنند كه در عصر ظهور، كليه جوامع بشري اسلامي مي گردند وصداي اسلام در اكناف عالم مي پيچد.
در برخي از روايات اسلامي، اين مضمون چنين آمده است:« هيچ چيزي در روي كره زمين نمي ماند، جز اين كه مطيع حكومت حضرت مي شود.»(۸)
اين بيان نه تنها گستره جغرافياي حاكميت جهاني اسلام، بلكه استيلاي قوانين اسلامي بر سراسر نظام هستي را مطرح مي كند.
بنابراين، در حالي كه جهاني شدن به مفهوم يكسان سازي فرهنگي و تحميل ايده ليبراليسم با مقاومت ها و نارضايتي بيشتر جوامع ديگر، به ويژه جوامع شرقي و مسلمان، روبه رو است، حاكميت جهاني اسلام با اقبال و رضايت عمومي بشر روبه رو خواهد بود.
در واقع، از اين منظر، يكي از ويژگي هاي حكومت جهاني اسلام حاكميت فراگير و جهاني است كه«يرضي بِها السمواتُ والارضُ؛ كليه ساكنان زمين نسبت به آن اعلام رضايت و پذيريش مي نمايند؛ حكومتي است كه كليه جوامع بشري آن را دوست دارند(۹) و از سر رضايت آن را مي پذيرند.
در يك جمع بندي مقدماتي، مي توان به اين نتيجه رسيد كه اگر در روايات و منابع ديني از دولت امام عصر(عج) به عنوان «دولت كريمه» ياد شده است، اشاره به حاكميت قوانين اسلام و شريعت وحياني دارد كه از مصاديق بارز دولت كريمه است.
عدالت گستري اين دولت و رفع تعدّي ها و نابرابري هاي تبعيض آلود از ديگر جنبه هاي ماهيت كريمانه اين دولت است و در نهايت، وفور اقتصادي و بهره مندي هاي چشمگير بشر از موهبت هاي الهي و ذخاير طبيعي و الهي بيانگر بُعد ديگري از كريمانه بودن دولت امام عصر هستند كه با حاكميت جهاني اسلام تحقق مي يابند.
نتيجه و استنباط
با توجه به ويژگي هايي حكومت جهاني اسلام و عناصر شكل دهنده جهاني شدن، چند نكته را مي توان به عنوان نتيجه نهايي استنباط كرد:
۱. حكومت جهاني اسلامي شيعي با ويژگي هايي همچون رشد و ترقي علوم و فنون بشري و شكوفايي عقلانيت، بسط و گسترش عدالت اجتماعي همراه با رفاه و توسعه اقتصادي و در نهايت، حاكميت فراگير و جهان شمول تعاليم و قوانين اسلامي بر سراسر جهان توصيف مي گردد.
۲. جهاني شدن، چه به عنوان يك پروژه غربي و يا يك پروسه طبيعي و مرحله تاريخي، داراي ويژگي ها و آثار چندي است كه مهم ترين آن را در محورهايي همچون رشد علم و فناوري ارتباطي، فشرده شدن فضا و زمان، گسترش روابط فراملي و شكل گيري نهادها و شبكه هاي بين المللي مي توان مطرح كرد.
۳. از مقايسه ويژگي هاي يادشده در دو محور مزبور، نكات ذيل قابل استخراج است: الف: آنچه در فرايند جهاني شدن به عنوان رشد علوم و ترقّي بشري، توسعه اقتصادي و گسترش روابط فراملي با آن روبه رو هستيم، تنها نمود ضعيفي از جامعه جهاني است كه شهروندان آن با آرامش رواني و فيزيكي در يك اجتماع آرام به تعامل و همزيستي مي پردازند.
هنوز در عصر جهاني شدن، حساسيت هاي ملي، قومي و حتي نژادي در سطح جوامع بشري كاملاً محسوسند و بعضاً در قالب جنگ هاي محلي و منطقه اي در قبال جهاني شدن بروز مي يابند.
ب. جهاني شدن هرچند فرض هاي جديدي براي جوامع بشري ايجاد مي كند، اما همچنان كه ذكر شد اين فرصت ها به صورت برابر توزيع نشده اند و در نهايت به تشديد فقر و محروميت در برخي جوامع به نفع تراكم ثروت در دست ثروتمندان مي انجامد.
اين شكاف طبقاتي از يك سو و مقاومت بر سر ارزش هاي بومي و فرهنگي از سوي ديگر مجال لازم براي پذيرش جهاني شدن را از ميان برمي دارند.
بنابراين، جوامعي كه عمدتاً جهاني شدن آنان را به حاشيه و محروميت مي كشاند و از نظر فرهنگي و هويّتي موجب استحاله آنها مي شود، در آينده به عنوان نيروهاي معارض در برابر جهاني شدن ايفاي نقش خواهند كرد.
ج. از برخي جنبه هاي جهاني شدن، به خصوص رويه فناورانه آن، مي توان براي فهم و تحليل بهتر و عالمانه حكومت جهاني اسلام بهره جست.
با استفاده از فناوري ارتباطي جهاني شدن، مي توان در جهت جهاني نمودن فرهنگ و تعاليم اسلامي بهره گرفت و منطق قدرتمند و سازگار با فطرت اسلام را به اكناف عالم انتقال داد.
بنابراين، هرچند رويه ايدئولوژيك جهاني شدن به نفي حكومت جهاني اسلام مي انديشد و تعارض جدي با آن دارد، اما از رويه تكنولوژيك آن مي توان ابزار كارآمدي براي بسط تعاليم و انديشه هاي ديني ساخت و زمينه هاي فراگيري و جهان شمولي ايده اسلامي را فراهم نمود.
پي نوشت ها.
۱. محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج،۵۲ ص۲۹۱.
۲. همان، ج ،۵۱ ص ۶۸.
۳. علي كوراني، عصر ظهور، سازمان تبليغات اسلامي، ،۱۳۷۹ ص ،۳۶۴ به نقل از: نسخه خطي ابن حماره، ص۹۸-۹۹.
۴. همان.
۵. قرآن مي فرمايد: «كان الاناسُ اُمّهً واحدهً» . (بقره/۲۱۳).
۶. ينابيع الموده، ص،۴۴۷ به نقل از: محمود شريعت زاده خراساني، حكومت جهاني حضرت مهدي از ديدگاه قرآن و عترت، قم، دارالسعادتين، بي تا، ص۱۶۱.
۷. «خداوند دست لطف و رحمت بر سر بندگان نهد كه خردهاشان جمع شود و به بلوغ فكري و عقلي نايل گردند» .
(محمد بن يعقوب كليني، اصولي كافي، دارالكتب اسلاميه، ج ،۵ ص۲۵).
۸. محمدباقر مجلسي، پيشين، ج ،۵۲ ص۳۰۷.
۹. «يُحبّه اهل السماواتِ و الارضِ» همان.

پيامبرنامه
سيره نبوي
003519.jpg
سيره نبوي، استاد شهيد مرتضي مطهري، انتشارات اسلامي
«سيره نبوي» همانند ديگر آثار استاد مطهري هم حديث جان است و هم نقشي از خرد. او كه خود را محو سيماي محمد(ص) مي ديد مي خواست شمه اي از آنچه را دريافته است بازگو كند. كتاب كه متن پياده شده سخنراني ايشان است نخست از منابع شناخت ما از حضرت رسول(ص) آغاز مي كند. امتياز پيامبر اسلام(ص) بر پيامبران اديان ديگر را بايد، در نظر ايشان، در دو مؤلفه دانست: نخست اينكه در قرآن هيچگونه تحريفي صورت نگرفته است. امتياز ديگر اين است كه تاريخ پيامبر اسلام (ص) بسيار روشن و مستند است. در صورتي كه حضرت عيسي كه از نظر زمان نزديكترين پيامبر به اوست، اگر تأييد قرآن نبود در هاله اي از اسطوره محض قرار مي گرفت.
اما صرف نقل تاريخ به زعم مرحوم مطهري مهم نيست بلكه تفسير و توجيه عمل پيامبر مهم است. سيره در زبان عربي يعني نوع رفتار و آنچه مهم است شناختن سبك رفتار پيغمبر است. پس علمائي كه سيره نوشته اند در حقيقت رفتار پيامبر را نوشته اند. با نگاهي به رفتار و روش اشخاص بزرگ در تاريخ مي توان رفتارهاي بسيار متعددي را يافت، از جمله اين كه برخي از رهبران در روش اجتماعي خود حاضر به مشورت با احدي نبوده اند. اما پيامبر اكرم هرچند كه در مقام نبوت بود اما همواره با اصحاب خود در امور اجتماع به شور مي نشست و از پذيرفتن سخن آنان هيچ ابايي نداشت. در واقع سيره پيامبر را مي توان حكمت و منطق عملي او دانست. انسان در همه شرايط زماني و مكاني و در تمام عمر نياز به يك منطق دارد كه براي او اصل است. پيامبر اكرم(ص) هم اين گونه بودند. حضرت، منطق و اسلوبي در عمل داشتند كه ما مسلمانان هم موظفيم كه سيره و منطق عملي ايشان را بشناسيم و از آن در عمل استفاده كنيم.
با اين تلقي نسبيت اخلاق كه در عصر ما به صورت يك الگو ظاهر شده است هيچ توجيهي در سيره نبوي ندارد. نسبيت اخلاق به اين معناست كه يك چيز، در يك زمان، در يك شرايط خوب است ولي همان چيز در زمان ديگر، ضداخلاقي به شمار مي آيد. اما ما در سيره رسول(ص) با اصول و معيارهايي روبه رو هستيم كه ايشان تا قيام قيامت آن را حرام كرده است.
مرحوم مطهري به چندين مورد در سيره نبوي اشاره مي كنيد: اصل تجاوز «يعني اين كه از حق يك قدم جلوتر نرفتن حتي با دشمن» [ص ۴۳] اين عمل غيراخلاقي را پيامبر(ص) صريحاً رد كرده است. در جنگ، به كودكان دشمن و پيرمرداني كه در جنگ شركت نكرده اند كاري نبايد داشت. به مجروحان دشمن هنگامي كه تسليم شده اند نبايد اذيت و آزار رسانيد و...
از اصول ديگري كه پيامبر از آن پيروي نكرده است «اصل استرحام» يعني گردن كج نهادن و شروع به التماس كردن ] [45 اما از اصولي كه مورد استفاده پيامبر قرار گرفته است به نظر مرحوم مطهري مي توان از اصل ساده زيستن نام برد اما اصل ديگر كيفيت استخدام وسيله است يعني اين انسان هم بايد هدفش مقدس و عالي باشد و هم در استخدام براي هدفش حقيقتاً مسلمان باشد.

تازه هاي انديشه
رويارويي
003516.jpg
آشنايي ايرانيان با فلسفه هاي جديد غرب، دكتركريم مجتهدي، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ وانديشه اسلامي وموسسه مطالعات تاريخ معاصرايران، چاپ دوم، ۱۳۸۴ ، ۳۲۰۰تومان.
نزديك به يكصدوپنجاه سال ازنخستين رويارويي ايرانيان باغرب ومهم ترين مظهرآن «مدرنيته» مي گذرد. ازآن زمان تاكنون كتاب هاي بي شماري ازمجموع ادبيات فلسفي غرب، جسته وگريخته توسط طيف هاي گوناگون اجتماعي، اعم ازاستادان دانشگاه، پژوهشگران وروشنفكران به فارسي برگردان شده است. درمقايسه بانگارش كتاب هايي درمعرفي ونقد آراي نديشمندان غربي، اين دسته آثار(ترجمه)ازحجم بالاتري برخورداربوده است. گرچه مي توان ازانگيزه هاوعلت هاي گاه متفاوتي درترجمه اين آثارنام برد. اما نفس اين كار ازعطش زيادايرانيان درشناخت ماهيت تمدن جديد ويافتن نقطه اتكايي براي خويش درجهان كنوني حكايت دارد.
به همين دليل كوشش هاي بسياردراين ميان صرف تبيين وتوضيح هويت معاصرايراني شده است. درگير ودار اين بستر هرچه مي خواهيد برآن نام بگذاريد مي توان به كاميابي ها وناكامي هايي اشاره كرد. به هرروي بحث وانديشه درباره نحوه وچگونگي اين رويارويي وشناخت شايان توجه است. به اين وسيله شايدبتوان به ترسيم فضاهاي گفتماني برآمده ازآن همت گماشت. فايده مهم اين كار نمايان شدن نقاط قوت و ضعف انديشمندان ايراني درمواجهه باپديده غرب ومدرنيته است. كتاب آشنايي ايرانيان بافلسفه هاي جديد غرب درپي اين هدف به بازارنشرآمده است ونويسنده كوشيده است نشان دهدچرا وچگونه ايرانيان به فلسفه غرب روي آوردند ودراين اقبال به دنبال چه بودند.
البته وي اين اقبال وشناخت رابه فلسفه هاي جديدغرب منحصرنكرده است.، اگرچه آن رامهم ترين وجه رويارويي ما باغرب دانسته داست. به همين دليل نويسنده درپيش درآمد نوزده صفحه اي كتاب حاضرمفصلا به جنبه ها ولايه هاي گوناگون اين مسأله مي پردازد. ازاين روبه نظر وي مسأله آشنايي ايرانيان بافلسفه هاي جديد غرب به معنايي، مسأله آشنايي ايرانيان باعلوم جديدهم هست؛ زيرا فلسفه هاي جديدغربي رابطه اي باعلوم جديدداردوبدون توجه به اين جنبه مسأله، نكات اصلي، مفهوم وروشن نمي شود. به همين دليل نويسنده دربخشي ازپيش گفتارخودبه روشن سازي معناي تجدد مي پردازد. ازسوي ديگربه نظر وي آشنايي ايرانيان بافلسفه هاي جديدغرب رابطه مستقيمي باسنت وتجددداردكه امروزه درايران به نحو رايج تري مطرح است.
كتاب حاضردرهجده فصل ويك پيش درآمدتنظيم شده است. عنوان هاي برخي ازفصل هاي آن عبارتنداز:مسيحيت؛ مشخصه فرهنگ غرب، عباس ميرزا ومسأله تجدد، نخستين ترجمه فارسي گفتاردرروش دكارت، محمدعلي فروغي وسيرحكمت در اروپا، آقاعلي حكيم مدرس زنوزي وبديع الملك ميرزا.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |