پنجشنبه ۳۱ فروردين ۱۳۸۵
مديريت بهره وري در خانواده
نقشه اي براي لذت بردن از زندگي
003600.jpg
در مديريت بهره وري با توجه به منابعي كه در اختيار داريد با بهترين نحوه استفاده از آنها در صدد رفع نيازها و احتياجات بر مي آييد. در خانواده هم منابعي از قبيل زمان، فضا، تجهيزات و آدمهايي براي انجام كارها وجود دارد. طرح برنامه براي استفاده صحيح از اين منابع را «بهره وري خانواده» مي نامند. سرنوشت يك خانواده همان اندازه كه به قواعد، ارتباطات و نظام خانوادگي بستگي دارد، به نقشه هاي بهره وري نيز مربوط است. بهره وري از اين نظر مورد نياز است كه زندگي ديگران را بهبود بخشد. البته هر چه خانواده بزرگتر باشد، بهره وري آن نيز پيچيده تر مي شود.
براي حداكثر استفاده از آنچه هر كس دارد، ابتدا بايد دانست كه چه چيزهايي وجود دارد. متأسفانه در اغلب موارد، بيشتر توانايي افراد خانواده _ به ويژه كودكان _ هدر مي رود، زيرا توانايي آنان هرگز واقعا كشف نشده است. اگر كودكان اجازه داشته باشند يا تشويق شوند كه در سنين كودكي با تمام قوا در اختيار خانواده قرار بگيرند، پدر و مادر هم كمتر به ستوه مي آيند. يكي از بهترين پاداشها براي هر فرد انساني اين است كه سودمند و مفيد باشد. شما هرگز نمي فهميد كه فرزندتان تا چه حد مفيد است، مگر اينكه به او فرصت دهيد آنچه را كه قادر است به شما نشان دهد. هر فرد به (مهم بودن و به حساب آمدن) و همچنين احساس كمك كردن و مفيد بودن، نياز دارد. بچه اي كه بتواند خود را همانند فردي با ارزش و اهميت ببيند، اگر حس كند كه كسي به بعضي از كمكهاي او نيازمند است و اين كمكها صادقانه مورد توجه قرار مي گيرد و درباره اش به درستي داوري مي شود، مي تواند حس اهميت داشتن و با ارزش بودن را بدست آورد.
وقتي به آنچه كه بايد انجام شود واقف شويد، انتخاب بهترين فرد براي انجام كار، قدم بعدي و گاهي مشكلترين قدم است. بعضي خانواده ها فقط با فرمان پدر و مادر اداره مي شود. در برخي نيز پدر و مادر هيچگاه تصميم نمي گيرند و تصميم گيري هميشه با فرزندان است. بسياري از خانواده ها هميشه روش اقتدار را به كار مي برند و يا هميشه رأي گيري مي كنند و از اين قبيل هر روشي مناسب موقعيت خاصي است. آنچه مهم است اين است كه بهترين روش را كه مناسب آن موقعيت باشد، انتخاب كنيم. خانواده ها متوجه شدند كه در اوقات مختلف بايد از روشهاي مختلف استفاده كنند. خانواده هايي كه هميشه يك كار را به يك نفر ارجاع مي دهند، براي خود مشكل ايجاد مي كنند. تنوع در وظايف، مِي تواند به ميزان زيادي از يكنواختي خسته كننده كارهاي خانوادگي بكاهد. طرحهاي خوب هم مي تواند مدت دار باشد: مثلا يك هفته، يك سال، تا ساعت هشت امشب، تا وقتي پدر برگردد يا وقتي كه قد شما سه سانتيمتر بلند تر شود.
كارهاي سخت خانواده را مي توان با استفاده از راه هاي خلاق و شاد و متنوع به تفريح تبديل كرد. دقت كنيد از كسي كه كارهاي خسته كننده را بر عهده دارد نبايد متوقع باشيم كه به وقت انجام آنها شاد و خوشحال به نظر بيايد.
بعضي از خانواده ها آنقدر وقت خود را صرف مشاغل خانوادگي مي كنند كه ديگر وقتي براي لذت بردن از يكديگر برايشان باقي نمي ماند. وقتي چنين حالتي پيش مي آيد، افراد خانواده به غلط متقاعد مي شوند كه خانواده محلي است كه در آن بر دوش آنان باري سنگين گذاشته مي شود. اگر مشكل خانوادگي شما اين است كه كسب و كار مانع حظ بردن از يكديگر شده لازم است كه با دقت به اولويت و زمان بندي كارها بپردازيد. كارهاي خانوادگي را به دو گروه زماني «اول» و «دوم» تقسيم كنيد. مسلماً گروه اول اولويت دارند(اگر بيش از پنج موضوع در اين گروه قرار داشته باشد، تعدادش بيش از حد است). گروه دوم كار خوبي است كه اگر موقعيت اجازه دهد، مي توان آن را هم در برنامه قرار داد.
در خانواده شما چه مقدار وقت براي تماس فردي با اعضاي خانواده مانده است؟ چه مقدار از اين وقت، شادي آفرين است و لذت بيشتري توليد مي كند؟ هر گاه متوجه شديد كه بيشترين وقت شما به كسالت و يا برخوردهاي ناخوشايند مي گذرد، حتماً اشكالي در كار است. اين حالت موجب مي شود كه در افراد خانواده خود به چشم  مزاحم بنگريد.
وقت خانوادگي را بايد به سه بخش تقسيم كرد:
۱- وقت شخصي: زماني براي هر فرد كه تنها باشد. هر كس احتياج دارد كه وقتي را به تنهايي بگذراند. يكي از فريادهاي اندوهگين اكثر افراد خانواده اين است كه براي خود وقت و فرصت اختصاصي مي خواهند. هر عضو خانواده احتياج دارد كه محل يا فضايي را متعلق به خود بداند و در آن از استيلاي ديگران آسوده باشد. بزرگ يا كوچك بودن فضا مهم نيست، فقط تعلق داشتن به او مطرح است. احساس اين كه «من جايي براي خود دارم» بدين معني است كه من «به حساب مي آيم.»
۲- وقت دو نفري: زماني براي بودن با هر يك از افراد ديگر: در اينجا اين سؤال مطرح است كه چگونه يك نفر مي تواند به ديگري مجال دهد كه او را بشناسد و چگونه هر يك از آنان با ديگري مشاركت و همراهي كند، به طوري كه هر دو سود ببرند؟
لازم نيست بر سر اين كه چه كسي حق دارد براي ديگران تكليف معين كند، نزاع كنيد. اين عقيده كه «تو بايد وضع خود را با وضع من مطابقت بدهي» براي دو طرف گران تمام مي شود. اگر ما بخواهيم براي انجام كاري آنقدر صبر كنيم تا دو نفر احساسشان مانند يكديگر بشود، بايد هميشه صبر كنيم. اگر از ديگران بپرسيم كه در چه وضعي هستند و به آنان نيز موقعيت خود را بگوييم و بعد به گفت وگو درباره واقعيت موجود بپردازيم، نتيجه بهتري به دست مي آيد.
۳- وقت گروهي: زماني براي بودن با تمام اعضاي خانواده: براي فراهم آوردن چنين امكاني، اولين قدم اين است كه به اين نكته اهميت بدهيم و سپس راه هاي تحقق آن را بيابيم. اگر مسائل مربوط به كارهاي خانوادگي بدون حضور تمام افراد خانواده انجام شود، احتمال سوء تفاهم چندين برابر مي شود. مهم است كه همه اعضاي خانواده از جريانات مطلع باشند و به جاي ارتباط در گوشي كه امكان ساختن شايعه و سوءظن را فراهم مي كند، تماس مستقيم داشته باشيم و واقعيت ها را خود بيازماييم. در خانواده هاي آشفته كه ارتباط در گوشي بسيار متداول است راه را براي انواع تحريف هموار مي كند. اين نوع خانواده ها در يك خانه زندگي مي كنند اما خيلي تجربه واقعي با يكديگر ندارند و از حضور حقيقي يكديگر بي بهره اند و تصور زندگي خانوادگي بيشتر فريب است تا واقعيت.
البته داشتن وقت گروهي، ضمانتي براي تمشيت مؤثر كارهاي خانوادگي نيست. مهم آن است كه زماني را كه شما به عنوان يك گروه با هم هستيد، چه پيش مي آيد. آيا سكوت برقرار است؟ آيا از اين وقت براي آشناتر شدن با بقيه افراد خانواده استفاده مي كنيد؟ درباره چه صحبت مي كنيد؟ آيا زماني است كه خوب گوش مي كنيد تا شادي ها، شكست ها، رنج ها و صدمه ها عيان شود؟ آيا براي نقشه هاي جديد و حل بحران هاي كنوني از اين فرصت استفاده مي كنيد؟
گردهمايي  خانواده در پايان روز فرصتي است تا آنچه را كه در دنياي خارج از خانه اتفاق افتاده با يكديگر در ميان بگذارند و با يكديگر تجديد رابطه كنند و يك برنامه كامل تفاهم و رفع اختلاف را برگزار كنند.
آشنا شدن با نحوه استفاده از وقت و زمان يكي از عوامل موثر در هر ارتباطي است. هيچ دو نفري كاملاً مثل هم از وقت استفاده نمي كنند. نحوه بهره گيري هر كس از زمان بستگي به آگاهي، دانش، انگيزه و علاقه او دارد. پيش بيني زمان براي اجراي تعهدات و دستورهاي برنامه امري اساسي است كه درك زمان بخش مهمي از پيش بيني زمان است. نگرش ما نسبت به زمان به مقدار زيادي بر كارآيي ما بر انجام كارها اثر مي گذارد. بي آن كه متوجه باشيم زمان، بر بسياري از افراد حكومت مي كند. متأسفانه بسياري از خانواده ها از كودكان مي خواهند، از زمان به نحو مفيدي استفاده كنند كه خود بزرگتر ها نمي توانند.
تمرين
۱- در حال حاضر قادر به چه كاري هستيد؟
۲- همه بنشينيد، يك فهرست از تمام كارهايي كه در خانواده شما بايد انجام شود تهيه كنيد.
۳- آيا تمام كارهاي اساسي انجام نشده يا شايد كارهاي بدانجام مي شود يا تعداد زيادي كار بر دوش يك فرد و تعداد كمي بر دوش ديگران گذاشته شده است؟ اگر هر يك از اين موارد صحت داشته باشد، شخصي در خانواده شما و يا ديگران مزاحم و مانع كارش شده اند.
۴- چگونه تصميم مي گيريد كه چه كسي بايد يا مي تواند چه كاري را انجام دهد و در چه زماني؟
۵- كارهاي خانوادگي گروه «اول» شامل چند موضوع مي شود؟
۶- دو روز را در نظر بگيريد: يك روز تعطيل آخر هفته و يك روز از روزهاي وسط هفته، چه مدت زماني را همه اعضاي خانواده در كنار هم هستيد؟
۷- در پايان هر روز امكاناتي را كه براي اوقات شخصي، دو نفري و گروهي داشته ايد محاسبه كنيد.
۸- درباره خود و ارتباطتان با زمان فكر كنيد. نگاهي به فهرست تقسيم وقت خود بيندازيد.
وجيهه زحمتكش

هنجار و هنجارشكني
003603.jpg
سيدمحسن حسيني طاها
يكي از مباحث بسيار جدي در زمينه رفتارشناسي در بعد فردي و اجتماعي، بحث عادت است. عادت در لغت به رفتاري گفته مي شود كه انسان به آن خو گرفته باشد. منظور از مطرح كردن دو بعد فردي و اجتماعي اولاً تسهيل مطالعه از رهگذر ارائه يك مفهوم در دو مقياس متفاوت است حال آنكه اين دو مقياس يعني فرد و جامعه از منظر روانشناسي سياسي اينگونه در نظر گرفته مي شود كه هر فرد يك جامعه است و موارد تشابه اين دو در بحث مذكور مفصلاً توضيح داده شده است.
اما منظور دوم ما از قائل شدن دو بعد فردي و اجتماعي براي رفتار نگريستن به اين واژه از دو ديدگاه كاملاً متفاوت است؛ يكي رفتاري كه علم فيزيك و در نگاه وسيع تر علوم تجربي بدان معتقد است يعني هر عملي كه از موجود زنده سر مي زند و دوم رفتاري كه علومي همچون روانشناسي و جامعه شناسي در حوزه علوم انساني مي گويند يعني عملي كه از انسان سر مي زند و با يك معني دروني توام است. اگرچه اين دو تعريف در نگاه نخست فاصله زيادي از يكديگر دارند، اما پل پيوند اين دو تعريف مي تواند همان واژه عادت باشد.
گفتيم عادت همان عملي است كه انسان به آن خو گرفته باشد و اين خو گرفتن از آنجا كه ريشه رواني دارد با واژه ناخودآگاه رابطه نزديكي برقرار مي كند. ناخودآگاه در علوم انساني و تجربي معاني گوناگوني دارد ولي در نهايت مي توان از اين گوناگوني به يك دستاويز واحد انديشه اي چنگ زد. همه ما بسياري از كارهاي روزمره را در ناخودآگاه فردي خود ذخيره داريم؛ از شيرين كردن چاي صبحانه گرفته تا رانندگي كردن و... و همه اينها كارهايي است كه آنها را در گذشته بسيار دور آموخته ايم و اكنون آنها را به طور خودكار انجام مي دهيم.
در بعد اجتماعي نيز بحث ناخودآگاه جمعي مطرح مي شود كه همين ناخودآگاه جمعي طي فرآيندي رفته رفته موجب شكل گيري هنجار مي گردد. به عبارتي بسياري از رفتارهاي اجتماعي ما نيز ريشه در گذشته بسيار دور دارد كه ما امروزه عامل آن هستيم مثل تعاملات اجتماعي، پوشش، مهماني ها و...
نقطه اشتراك اين دو همان عادت است كه همانطور كه گفته شد در بحث رفتارشناسي بسيار مهم است؛ چون درصد بالايي از رفتار ما را عادت به خود اختصاص مي دهد.
اما براي ورود به مباحث عيني تر اجازه بدهيد از واژه هنجار به جاي عادت استفاده كنيم چرا كه در زمينه فردي و اجتماعي اين عادات است كه در نهايت هنجار را شكل مي دهند.
در اينجا ذكر اين توضيح لازم است كه دو واژه عادت و هنجار اگرچه از لحاظ لغوي با يكديگر متفاوتند، اما از آنجايي كه عادات فردي و اجتماعي است كه در يك مقطع زماني به صورت هنجار مي آيد، لذا به كار بردن اين لغت جايگزين خطا نمي نمايد به اين مفهوم كه عمل به هنجار در هر مقياس مطالعاتي در حقيقت پيروي از عادات است. اما مباحث جدي در زمينه هنجار وقتي ظهور مي كند كه بخواهيم بازتاب هاي عمل به آن را مورد بررسي قرار دهيم اينجاست كه مباحثي همچون ظهور هنجار و عدول از آن به اصطلاح هنجارشكني مطرح مي شود كه گزينه اول در زمينه آسيب شناسي هنجار و گزينه دوم در جهت رهايي از هنجارهاي ناصحيح كاربرد دارد.
همانطور كه مي دانيم نقد هرچيزي باعث جلوگيري از فساد و ابتذال آن مي شود. در هر عملي وقتي پاي نقد باز شود به قول معروف خالصي و ناخالصي آن معلوم مي گردد چون نقد در لغت به معني جدا كردن سره از ناسره است.
حال ما وقتي قرار باشد يك هنجار را نقد كنيم در حقيقت بايد به اين پرسش پاسخ دهيم كه ميزان اصالت آن چقدر است؟ يعني چقدر از اين هنجار عين همان چيزي است كه در موقع پيدايش بوده و چقدر از آن ناشي از گذشت زمان و تحولات از اين رهگذر است. يعني در حقيقت به مطالعه تاريخ تطور هنجار بپردازيم. بديهي است اين مطالعه به ما نشان مي دهد يك هنجار مورد نظر از كجا شروع شده و تحت تأثير كدام عوامل زماني و مكاني به گونه  كنوني درآمده است. تجزيه و تحليل هنجار به اين شكل به ما كمك مي كند كه بفهميم عناصر اصيل و غيراصيل آن كدامند؟ در توضيح اين مطلب بايد گفت هر سنت به عنوان يك عنصر اصيل در گذر زمان با عناصر غير اصيل به نام خرافه آميخته مي شود و گاهي اين امتزاج آنقدر قوي است كه وجود دو عنصر در آن غيرقابل تشخيص است.
گاهي بعد از مطالعه آميختگي سنت و خرافه در يك هنجار امروزي متوجه مي شويم كه ميزان خرافه در آن به حدي است كه چهره سنت را به كلي دگرگون كرده يا اثري از آن باقي نگذاشته است و در حالتي ديگر در مي يابيم كه در يك هنجار چيزي به جز خرافه وجود ندارد و اثري از سنت در آن ديده نمي شود اينجاست كه مقوله اي به نام هنجارشكني و لزوم آن مطرح مي شود.
اما با آمدن عبارت هنجارشكني ممكن است اين تصور در ذهن همگان پديد آيد كه تأكيد بر لزوم آن در مورد هنجارهاي ناصحيح به نوعي صدور مجوز براي ايجاد يك آنارشيسم فردي است كه فرد بتواند طي آن تمام موازين عرفي، عقلي و حق شرعي را زير پا گذارد. در حالي كه اين طور نيست و در يك عبارت كوتاه و منطقي بايد گفت كه هنجارشكني نيز هنجاري دارد.
طبيعتاً وقتي سخن از هنجار به ميان مي آيد عباراتي چون درك موقعيت و عمل بر اساس آن و نيز واژگاني چون ترتيب و شدت و ضعف عمل در ذهن همگان تداعي مي شود يعني وقتي مي گوييم هنجارشكني نيز هنجاري دارد، در حقيقت خود را به يك سري بايدها و نبايدها در جهت شكستن هنجار ناصحيح ملزم مي كنيم كه اين بايد و نبايدها ريشه در عواملي دارد كه در بالا گفته شد.
به عنوان مثال وقتي بعد از مطالعه يك هنجار تشخيص داديم كه بايد شكسته شود، نخستين گام در اين راه شناخت موقعيتي است كه آن هنجار در جامعه و در افكار عمومي دارد. آنگاه همين شناخت در هنجارشكني به ما جهت مي دهد كه به قول معروف كار را بايد از كجا شروع كنيم و چه ترتيب و شدت و ضعفي در عمل به كار ببريم.
اينجاست كه بحث وارد حوزه كاربردي مي شود. شناخت موقعيت يك هنجار و جايگاه آن در رفتار عمومي جامعه كليتي است كه ماهيت اجزاي آن هرچه بر ما آشكارتر شود، دامنه عملكرد ما در شكستن آن وسيع تر مي شود. در واقع اين آگاهي به ما ابزار شكستن هنجار را مي دهد.
به عنوان مثال وقتي ما به اين علم رسيديم كه فلان هنجار در كدام برهه زماني و تحت تأثير چه عواملي و به چه دليل وارد فرهنگ ما شده است، تمام اين شناسه ها خود نقاطي مي شوند كه مي توان از آن به پيكره  هنجار ناصحيح نفوذ كرد و آن را از بين برد.
يا مثلاً وقتي دانستيم كه همين هنجار در تفكر عامه چه جايگاهي دارد و در ميان كدام قشر اين جايگاه مستحكم تر است كه براساس تفكرات آن قشر خود را براي مبارزه با هنجار ناصحيح تجهيز كنيم.
در حقيقت ما وقتي قرار شد هنجارشكني را از مبارزه با تفكرات ناصحيح شروع كنيم، به يك هنجارشكني ذهني دست مي زنيم چون همانطور كه هيچ هنجاري شكل نمي گيرد مگر آنكه در ذهن فرد و جامعه رسوخ كرده باشد، هيچ هنجاري نيز شكسته نمي شود مگر آنكه نخست ذهنيت افراد درباره آن تغيير كند.
مي توان گفت هنجارشكني ذهني، توضيح منطقي تاريخ تطور هنجار براي همگان است كه مثلاً فلان هنجار كه به آن عمل مي كنيم در فلان تاريخ تحت يك شرايط خاص وارد فرهنگ ما شد و با صورت امروزي خود تفاوت بسياري داشته است.
صورت ديگر هنجارشكني ذهني مي تواند همان تجزيه و تحليل يا آناليز كردن هنجار باشد كه پيش از اين گفته شد. در اينجا اشاره به اين نكته ضروري است كه تجزيه و تحليل هنجار بايد با الفبايي صورت گيرد كه قشري از جامعه كه بدان هنجار معتقد است آن الفبا را دريابد. به خاطر داشته باشيم كه ما در هنجارشكني ذهني به نوعي از سيستم جايگزيني فرهنگ و معاني كمك مي گيريم يعني معاني و فرهنگ اشتباه را مي گيريم و فرهنگ و معاني صحيح را وارد ذهن مي كنيم لذا غرابت اين دو بايد به حدي باشد كه ذهن مخاطب آن را بپذيرد. اما همانطور كه گفتيم ترتيب و شدت و ضعف در عمل نيز از لوازم هنجارشكني هستند كه روانشناسي مخاطب طريق صحيح آنها را به ما مي آموزد.
ما وقتي دانستيم كه يك هنجار طي كدام فرآيند و با چه ترتيبي در مخاطب دروني شده و از چه شدت و ضعفي در ذهنيت او برخوردار است، مي توانيم با حركت در جهت عكس همين فرآيند موفق به هنجارشكني ذهني و در نهايت هنجارشكني عملي او بشويم.
نكته قابل توجه آن است كه در مقوله هنجارشكني چه در مرحله ذهني و چه در مرحله عملي مخاطب مي تواند يك فرد، يك جامعه و يا قشر خاصي از جامعه باشد.كليت عملكرد در هريك از اين مقياس ها يكسان است.

خاطرات زندگي روزانه
در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
***
۴۰ سال در كوه
من حدود ۴۰ سال است كوهنوردي مي كنم و بنا به عادت هميشگي ساعت ۵/۴ صبح هر جمعه در تابستان و زمستان در برف و سرما و بارندگي بايد در كوه باشم. ۳سال قبل بيستم اسفند بود، هوا هم نسبتاً سرد بود به كوه رفتم، هميشه هم در كوهنوردي تنها هستم، چون هيچكس به پاي من نمي تواند بيايد كه همراهم باشد. هر دوست و فاميل هم كه هوس مي كند با من بيايد اگر تازه ساعت ۵/۴ بيدار شده و همت كنند راه بيفتند پانصد قدم كه مي آيند برمي گردند. خلاصه روي اين حساب هميشه تنها هستم. آري تنها تا آبشار دوقلو رفتم، آن شب نمي دانم چه شد كه به سرم زد به آبشار كه رسيدم راهم را به طرف دره غار پلنگ كج كنم، حالا همه جا تاريك و من در اين كوهستان و تاريكي تك و تنها بودم. مقداري از دره را رفته بودم كه به يك ۳ كنجي رسيدم ، در آن برف زيادي انباشته بود. فكر كردم اين برف انباشته شده در گوشه سفت و محكم يخ زده است، نمي دانم چطور شد رفتم روي برف ،نگو زير برف سست و شل بود كه ناگهان حدود ۶ متر توي برف فرو رفتم. به هر زحمتي بود از برف نجات يافتم، توصيه مي كنم كوهنوردان مراقب باشند. اما،خودم را نباختم. با اينكه لخت بودم برف مستقيم با بدنم تماس داشت، شروع كردم به طرف دره با دست برف ها را جابه جا كردن و جلو رفتن. ديگر داشت خستگي از يك طرف و سردي وسستي از طرف ديگر در وجودم رسوخ مي كردند، نمي دانم چقدر از زمان گذشته بود كه ناگهان دستم جايي را سوراخ كرد، روشنايي را ديدم با شدت تقلا كردم تا پريدم از برف بيرون چند نفري از كوهنوردان كه تازه هوا تاريك و روشن شده بود به آنجا رسيده بودند از ديدن آن منظره و آن برف در آن موقع از شب و روز ترس برشان داشته بود وحشت زده نگاه كردند، مرا شناختند و دورم جمع شده فكر مي كردند من شب از ترس گرگ و حيوانات ديگر توي آن برف قايم شده ام، خوش شانسي اين بود وقتي در برف فرو رفتم رويم بطرف دره بود و اين كمك بزرگي به راه يافتنم به بيرون كرد وگرنه كارم بود. در هر حال با اعتماد به نفس و اراده قوي خودم به نجات خودم همت گماشتم.
خيلي خاطره دارم. ولي يكي از آنها كه تلخ است و بازگويي آن خيلي لازم و واجب است براي هموطنان عزيز و كساني كه به كوهنوردي و تفريح به كوهستان مي روند سفارش مي كنم. خيلي مواظب باشيد بخصوص از كنارهاي كوه و جاهاي شيب دار و كنار دره ها كه سنگ ريزه و شن انباشته شده متوجه ليز خوردن و سقوط باشند. در فروردين دو سال قبل يك روز كه هوا هم سرد بود و من همينطور كه داشتم زير آبشار آب تني مي كردم از بالاي كوه ارتفاع ۷۰ يا ۸۰ متري بود كه دختر خانم ۱۸- ۱۹ساله اي ليز مي خورد و معلق زنان تا چند قدمي با سر به زمين آمد تا بچه ها جمع شدند و پتو و برانكار و... فراهم نمودند،خانم فوت نموده بود. اين خاطره بسيار تلخي كه از كوه دارم و عدم توجه همشهريان.
محمد شهرجردي

نرخ ارتكاب جرم
در جامعه ايران يك درصد است
ايلنا:  رئيس سازمان زندان  ها گفت: در سال گذشته تنها ۲۲/۱ درصد زندانياني كه به مرخصي فرستاده شدند، مرتكب غيبت شده و باقي زندانيان در موعد مقرر به زندان بازگشته  اند.
رئيس سازمان زندان  ها و اقدامات تاميني كشور، در جمع خبرنگاران گفت: اعطاي مرخصي به زندانيان، پيامدهاي مثبتي براي آنان داشته است و زندانيان در زمان مرخصي مي  توانند بسياري از اقدامات مربوط به پرونده خود را پيگيري كنند.
وي افزود: بر اساس گزارش سازمان بازرسي كشور، ۸۰درصد زندانيان در بدو ورود به زندان درگير مشكلات پرونده خود هستند و در تلاشند كه از شاكيان پرونده اخذ رضايت كنند.
به گفته يساقي، در صورتي كه محيط زندان كاملاً بسته باشد، اين امكان از زندانيان گرفته مي  شود كه به دنبال مسائل پرونده خود باشند و امكان دارد زندانيان دچار افسردگي، عقده و طردشدگي شوند.
رئيس سازمان زندان  ها و اقدامات تاميني كشور با اشاره به اينكه زندانيان داراي خانواده هستند و بايد ارتباط عاطفي آنها با خانواده  هايشان حفظ شود، يادآور شد: با توجه به حجم ورود زنداني، در صورتي  كه كانون خانواده  ها از هم پاشيده شود، با ناهنجاري هاي غيرقابل جبراني در جامعه مواجه خواهيم شد.
وي گفت: بازگشت مجدد زندانياني كه در طول دوران محكوميت خود از حمايت خانواده محروم بوده و ارتباطشان با خانواده قطع مي  شود، ۶ برابر كساني است كه در طول دوران محكوميت، زمينه ارتباط عاطفي با خانواده برايشان فراهم است.
يساقي، با اشاره به اينكه اعطاي مرخصي نوعي ابراز اعتماد به زندانيان است، خاطرنشان كرد: بر اساس مطالعه  اي كه در يك دوره ۱۴ساله انجام شده است، نسبت كساني كه در طول دوران محكوميت از مرخصي و حمايت  هاي انساني برخوردار بوده  اند، دوسوم كمتر از افرادي بوده كه با آنان رفتارهاي خشن و غيرانساني شده است. وي افزود: فضاهاي موجود در زندان  ها در حد استاندارد نيست، بنابراين بايد فضاهاي ناتمام تكميل شده و با تعديل جمعيت زندان، شرايطي فراهم شود كه زندانيان، مجازات  هايي سخت  تر از آنچه دادگاه حكم داده است، متحمل نشوند. وي يادآور شد: در سال گذشته در تهران ۲۲هزار نفر به مرخصي رفته  اند كه ۴۰درصد از اين افراد موفق به كسب رضايت شكات خود شدند.
يساقي افزود: ۹۰درصد زندانيان با گذشت ۳ يا ۴ روز از مرخصي به زندان بازمي  گردند، يعني در فرصت اوليه بعد از غيبت و در فاصله كمتر از يك ماه به زندان مراجعه مي  كنند.
وي گفت: هنگام اعطاي مرخصي به زندانيان، متناسب با جرم از آنان وثيقه اخذ مي  شود كه اين امر عامل مهمي در بازگشت مجدد زندانيان به زندان محسوب مي  شود.
رئيس سازمان زندان  ها و اقدامات تاميني كشور، تصريح كرد: اگر فردي بعد از اعطاي مرخصي مرتكب غيبت شود اين مورد به مراجع قضايي و انتظامي اعلام خواهد شد و غيبت، جرم تلقي   شده و در حكم فرار است.

راه زندگي
چه كنيم تا به ما اعتماد كنند؟
پيدا كردن فرد امين و مورد اعتماد چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسان ها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند. اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسياري دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي  دهد؟
مطمئناً احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند؟ در يك خانواده افراد خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند؟ اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اركان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد، آسيب هاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيب هاي اجتماعي در امان مي ماند.
چگونه فردي مورد اطمينان باشيم
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است، همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم؛ آناني قابل اعتمادند كه از چنين آزمون هايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلماً به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلاً هم اعتماد كرده ايد. به كساني اسرار خود را مي گوييد و با كساني درد دل مي كنيد كه قبلاً به نوعي از آنها باز خورد مثبت دريافت كرده ايد. از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلماً همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، نقش دارند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند.
اصولاً هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن بازخورد مناسب مي توان در شخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم...» فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آنكه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنش هاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنش هاي مثبت دريافت كنند. مردم از اينكه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند. هر قدر انتقال احساس صادقانه تر باشد، همان قدر قوي تر و ارضاء كننده تر است. اصولاً همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد، مي پرهيزند. چون اينگونه سخنان احساس ناخوشايندي را به وجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان نداشته باشند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات، زيربنايي حياتي براي تأمين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند احساس سالمي داشته باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توأم با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد.
تأثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روان شناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص، مجرد و محدود نيست. بلكه احساسي پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد. در اين ميان آبراهام مزلو، روان شناس انسان گرا از اولين كساني بود كه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:۱- احساس طرد شدن؛ مورد عشق و علاقه ديگران نبودن ۲- احساس تنهايي ۳- احساس اينكه دائماً در معرض خطر قراردارد ۴- ادراك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك ۵- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه ۶- احساس عدم اعتماد، حسادت، بخل ۷- بدبيني ۸- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط ۹- احساس تنش، فشار، كشمكش دروني توأم با خستگي و بي  حوصلگي، ناراحتي، كابوس و بي ارادگي ۱۰- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود ۱۱- احساس گناه و شرمندگي ۱۲- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خود آزاري، وابستگي به ديگران، احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات ۱۳- ميل دايمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدف هاي مكرر و متغير و كاذب ۱۴- خودخواهي، خودمداري و فردگرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانندسازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانندسازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد، اولين تجربه مهم كودك در اين زمينه معمولاً با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدت ها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند. ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواد ه هاي سنتي، محدوده ارتباطي طفل وسيع تر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالباً با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود را از طريق آنان برآورده مي كند. اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است، پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد. رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا ناايمني بسيار مؤثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تأثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولاً در معرض تأثير آنها كمتر از تأثيرات خانواده قرار مي گيرد. به هر حال پژوهش هاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنش هاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد برخودپنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنها تشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرسه در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اينگونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف و بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
فريدون سگوند

اجتماعي
ادبيات
انديشه
سياست
علم
كتاب
ورزش
|  ادبيات  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  كتاب  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |