دوشنبه ۴ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۶۷
ناگفته هاي توليد مجموعه در چشم باد
 در گفت وگو با مسعود جعفري جوزاني
در مسير تندباد
005226.jpg
چهار سال است كه نام مجموعه در چشم باد از گوشه و كنار شنيده مي شود، اما تا همين امروز تنها 60درصد كار پيش رفته مسعود جعفري جوزاني مي گويد نمي دانم قرار است چه اتفاقي بيفتد...
آرش نصيري
اين داستان يك پزشك متخصص ايراني است در خارج از كشور؛ بعد قصه برمي گردد به روزهايي پر از التهاب و عشق و يك خانواده ايراني در شمال كشور وقتي پدر پا به پاي ميرزاكوچك خان براي آزادي مملكت مي جنگد و همه هستند، حتي حسام تاجيك كه همچون يك ايراني غيور مي جنگد و عشق مي ورزد. حسام پدر ليلي است و بيژن و ليلي، همراه بخش بزرگي از تاريخ معاصرند. آنجا تقابل عشق به زندگي است با ناگزير ي هاي جنگي مدام كه هميشه به ملتي بزرگ تحميل شده است. خانواده از آنجا متواري مي شوند وقتي ميرزا شكست مي خورد و جنگلي ها پراكنده مي شوند و بعد مي آيند تهران تا باقي قضايا مي رسد به انقلاب و فتح خرمشهر و در روز فتح خرمشهر داستان تمام مي شود؛ داستان بي سرانجام در چشم باد كه حالا در مسير تندباد قرار گرفته است. بعد از بيشتر از هزار و 200 دقيقه فيلمبرداري و 300 دقيقه تدوين و 700 دقيقه صداگذاري و بيشتر از 60 درصد فيلمبرداري با شركت تعداد زيادي از بازيگران مطرح مثل اكبر عبدي، پارسا پيروزفر، جهانگير الماسي، محمدرضا هدايتي، رضا شفيعي جم، كامبيز ديرباز، سحر جعفري جوزاني، بازيگر معروف تاجيكستان عبدالرزاق و خيلي هاي ديگر. بعد از حدود چهار سال كار، بعد از چندين بار توقف و باز هم شروع و بعد اين بار آخرين تعليق.
چندي قبل با برخي عوامل اصلي تسويه حساب شد و آنها رفتند سر كارهاي ديگر؛ اين بار هم شايد نوبت راوي اصلي اين بخش از تاريخ تصويري معاصر باشد: مسعود جعفري جوزاني.
گفت وگوي ما يك راست مي رود سر اصل مطلب. در فضايي پر از حس هاي مبهم اميد و نااميدي براي ادامه كار. پرسيدم از در چشم باد چه خبر؟
- با تيم جديدي كه آقاي كاسه ساز درست كرده بودند، كار به خوبي و به سرعت پيش رفت، اما متأسفانه در روزهاي اخير به نوعي با تعليق مواجه شده كه نگران كننده است. چند وقت است كه با مدير فيلمبرداري و دستياران من تسويه حساب شده كه اين براي خود من هم گنگ است كه دارد چه اتفاقي مي افتد. منتهي با درايتي كه آقاي كاسه ساز دارد، احتمالاً قرار است كار راه بيافتد، اما اگر بنا باشد كه چند ماهي را بيكار باشم ترجيح مي دهم بروم يك فيلم كار كنم، چون بيشتر از پنج سال از عمر من صرف اين كار شده و برخي فراموش كرده اند كه من هم در اين كشور فيلمساز بوده ام.
* اين پنج سال كه مي گوييد از همان زمان شروع نوشتن سريال است يا كليد خوردن كار را مي گوييد؟
- از زمان شروع كل كار. من همان اوايل هم، بيشتر از يك سال بيكار بودم. آن بار هم كار به حال تعليق درآمد. تهيه كننده مشكل داشت و بعد به صورت مقطعي حل شد كه اخبارش هم به نشريات رسيد. كار متوقف شد و به من هم اجازه ندادند فيلم ديگري را كار كنم. هر روز مي گفتند كه ممكن است چند روز ديگر كار شروع شود تا اينكه بالاخره حبيب الله كاسه ساز براي ادامه كار معرفي شد. قبل از آن محمدرضا تخت كشيان مسئول كار بود. بيش از چهار پنج ماه با آقاي تخت كشيان به شكل مفصل همكاري كرديم.
* فيلمنامه را كي نوشته بوديد؟
- روي اين فيلمنامه تحقيق زيادي كردم و الان درست يادم نيست كه كي كار را شروع كردم. فكر مي كنم سال 80 يا 81 كار را شروع كردم.
* يعني فيلمنامه را نوشتيد و بعد با تلويزيون براي شروع كار و ساخت آن صحبت كرديد؟
- نه. اين فيلمنامه به مرور نوشته شد. يك طرح بود و بعد به كمك آقاي جعفري جلوه كه مي شود گفت بخشي از نويسندگي كار را انجام دادند كار را ادامه داديم. نه اينكه ايشان كار را نوشته باشد، منظورم اين است كه با كمك هاي فكري اش واقعاً نقش عمده اي داشت. فيلمنامه شكل گرفت. من خيلي احساس مي كردم كه دين بزرگي به كشورم دارم و واقعاً دلم مي خواست اين كار را بسازم تا بخشي از دينم را به ايران ادا كنم. نوع كار فاخر است. فيلمي است كه ارزش هاي اين ملت را نشان مي دهد. تاريخ ناامن معاصر و فداكاري ها و جان فشاني هايي كه مردم اين كشور كردند تا كشور يكپارچه بماند. اين براي من خيلي ارزش داشت كه عمر و وقت بگذارم، از خودخواهي هاي خودم كناره گيري كنم و اين فيلم را بسازم، اما متأسفانه اين گيرها هست. بخش بزرگ آن هم زيربناي اقتصادي دارد. البته اين را بايد از تهيه كننده بپرسيد.
* آقاي جعفري جلوه آن موقع چه سمتي داشتند؟
- ايشان مدير شبكه يك سيما بودند و حالا معاون سينمايي وزير ارشاد هستند. الان آقاي برازش آن سمت را دارند. ايشان هم خيلي همكاري مي كنند، اما به نظر مي آيد كه به دلايلي اين اتفاقات دائماً مي افتد. من نمي فهمم براي چه. اين مشكل من است، اما من دستم توي كار نيست كه بدانم چه اتفاقي دارد مي افتد. چرا كار اين قدر كند پيش مي رود، چرا ما داريم به سرعت فيلمبرداري مي كنيم و با هيجان و انرژي مشغول كار هستيم و بعد ناگهان كار متوقف مي شود و عوامل سه چهار ماه بدون حقوق مي مانند؛ اين خود به خود گروه را كند مي كند.
* سريال كي كليد خورد؟
- آبان ماه سال 82. دقيقاً 72 روز كار كرديم و بعد كار متوقف شد. بيشتر از يك سال خانه نشين شدم و بعد در اواسط بهمن سال 83 مجدداً كار را شروع كرديم.
* زمان اين بيكاري مشخص بود؟ يعني مي دانستيد كه كار قرار است كي شروع شود؟
- نه. آن موقع قرار بود كار يا كاملاً متوقف شود يا شروع شود و تا انتها ادامه پيدا كند. آن يك سال قرار نبود متوقف شويم. گفتند قرار است 10 روز ديگر شروع شود، بعد شد 20 روز و هي اضافه شد تا شد بيشتر از يك سال. آن موقع وقتي اين شرايط پيش آمد من براي يك فيلم سينمايي پروانه ساخت گرفتم. براي چگونه ياد بگيريم پيتزا بخوريم و خوشبخت باشيم . آن موقع با تغيير و تحول در تلويزيون مواجه شديم و بعد هم متقاعدمان كردند كه برگرديم و كار را ادامه بدهيم و فيلم سينمايي را كنار بگذاريم. كنار گذاشتيم. آقاي كاسه ساز آمد. ايشان هم در شرايطي آمد كه همه چيز به هم ريخته بود و واقعاً با پشتكار آمد جلو و اين كار را انجام دادند و در 15 بهمن 83- همان طور كه گفتم- كار كليد خورد. در ارديبهشت ماه 84 مجدداً به خاطر نرسيدن پول، كار متوقف شد. من دوباره دو ماه و نيم خانه نشين شدم. در تيرماه دوباره آغاز كرديم و تا دهم اسفند 84 هم همه چيز درست پيش رفت، اما از آن موقع كار متوقف شده و معلق است. نمي دانيم قرار است چه اتفاقي بيفتد.
* قضيه تسويه حساب با فيلمبردار و ديگر عوامل از كي مطرح شد؟
- نمي دانم. به هر حال الان با آنها تسويه حساب كرده اند و نمي دانم هدف چيست. اينها را بايد از آقاي كاسه ساز بپرسيد. واقعاً نمي دانم.
* قرارداد بازيگران چطور شد؟ شنيدم محمدرضا فروتن هم قرار بود در اين سريال بازي كند.
- بله. آمد و خيلي هم لطف داشت، اما چون كار يك سال متوقف شد مجبور شد كه برود براي كار ديگري قرارداد ببندد.
* از اين اتفاقات باز هم افتاد كه شما به خاطر تعليق و نامشخص بودن شرايط كار مجبور شويد از انتخاب هاي اول تان بگذريد؟
- من به هيچ وجه از انتخاب هايم ناراضي نيستم، اما به هر حال اين حالت خيلي به ادامه كار لطمه زده است.
005232.jpg
* براي بازيگران ديگر چطور؟
- ... اگر آنها هم بروند قرارداد ببندند من ديگر نمي توانم كاري بكنم. چند ماه طول خواهد كشيد كه در صورت امكان آدم هاي جديدي پيدا كنم.
* مگر طبق قراردادي كه شما با آنها داريد، مي توانند بروند جاي ديگر قرارداد ببندند؟
- نمي دانم. در مورد مسائل قرارداد عوامل بيشتر تهيه كننده مي تواند پاسخگو باشد. قرارداد را تهيه كننده مي بندد. من انتخاب كرده ام و آنها قرارداد مي بندند.
* بگذاريد در مورد خودكار صحبت كنيم. اينكه يك سريال تاريخي با اين ابعاد و مشخصات قرار است ساخته شود و طبيعتاً يك كار فرهنگي مهم است و برايش هم لابد برنامه ريزي شده است، چرا اين قدر با سكته مواجه مي شود؟
- بگذاريد من يك توضيح بدهم. روند اين گفت وگو طوري پيش مي رود كه كسي اگر آن را بخواند فكر مي كند من با تهيه كننده مشكل دارم در حالي كه اين طور نيست. ايشان هم لابد مشكلاتي دارند كه بايد از خودشان بپرسيد تا به شما پاسخ دهند. آقاي كاسه ساز با پشتكار و تمام قامت آمدند براي انجام كار. چرا اين اتفاقات مي افتد را من نمي دانم. آنچه من مي دانم همين اتفاقاتي است كه افتاده و الان هم مي افتد. من مي دانم پول عوامل هيچ وقت سرموقع پرداخت نشده و الان هم كه گفتم چه اتفاقاتي افتاده است. من مي دانم كه آدم هاي كار از لحاظ اقتصادي مشكل دارند و خسته شده اند، اما عشق به كار دارند. من مي دانم اگر فيلمبردار كار عوض شود و دوباره قرار باشد يك فيلمبردار ديگر بيايد چهار ماه طول مي كشد كه ما بفهميم از همديگر چه مي خواهيم و زبان همديگر را بفهميم. تا حالا سه فيلمبردار عوض شده است. اينها ضربه هايي است كه دائماً به كار مي خورد. دو ماه طول مي كشد تا يك كار متوقف شده دوباره روي غلتك بيفتد. شوخي نيست كه يك دفعه يك آدم كليدي مثل فيلمبردار عوض شود.
* شما با نوشتن و ساخت اين كار داريد به نوعي تاريخ نگاري مي كنيد. آيا اينكه كار به اين صورت متوقف مي شود به اين خاطر نيست كه عوامل سازنده با اين شيوه  تاريخ نگاري شما موافق نيستند؟
- فكر نمي كنم اينطور باشد. به نظر من بايد خيلي افتخار كنند و دوست داشته باشند و لذت ببرند چون تاريخ اين مملكت دارد بازگو مي شود. اين را ابراز كرده اند. خود آقاي ضرغامي هم ابراز خوشحالي كرده، آقاي برازش خيلي ابراز علاقه شديد كردند و آقاي جعفري جلوه هم كه قبلاً مدير شبكه يك بودند و خودشان دست اندركار بودند. اين حسي است كه گفته مي شود و به من انتقال داده مي شود. خيلي ها هستند كه مصرانه كار را پيگيري مي كنند و دلمشغولي شان اين است، كار ساخته شود؛ كاري كه درباره تاريخ معاصر است با اين ابعاد گسترده. به همين دليل است كه مي گويم قضيه براي من گنگ است. اگر قضيه مشخصاً عنوان شود كه مشكلي وجود ندارد.
* شما گفتيد كه اين كار را با عشق شروع كرده ايد و بارها در فيلم ها و نوشته هايتان نشان داده ايد كه دغدغه تاريخ معاصر را داريد، اما حالا بيشتر به نظر مي رسد كه مي خواهيد تكليف كار مشخص شود....
- خسته شده ام. حوصله كار را ندارم، اما دغدغه هميشگي من است. ما به جهان بد فهمانده شديم. ما مورد ظلم و ستم قرار گرفتيم. كشور ما يك كشور بيطرف بود، اما در سال۱۳۲۰ اشغال شد. از كشور ما به صورت مجاني استفاده شده. بچه هاي ما را كه در قلعه مرغي قيام كرده بودند، دادگاهي كردند و تبعيد كردند به بصره. براي ما تحقير ملي ايجاد شده. در 28مرداد ما را تحقير ملي كردند. حكومت ما را سرنگون كردند. تنها جايي كه ما توانستيم دشمن را از خاك خودمان بيرون برانيم، جنگ ايران و عراق بود و ما صدام را بيرون كرديم كه امروز جهان مبتلاي به آن است. 8سال با ما جنگ كرد و مي خواست كشورمان را اشغال كند و ما توانستيم او را بيرون برانيم. ما با همه كمك هاي جهاني كه به او مي شد از كشور رانديمش و توانستيم به نوعي به يك تحقير ملي پاسخ بدهيم و يك بار بالندگي به بچه هايمان بدهيم. چرا كشور ما اشغال شد و چرا غرامت جنگ ما پرداخت نشد. چرا از طرف هيچ جناح سياسي به خاطر حضور و حمله متفقين به ايران،  درخواست غرامت از آنها نشده است و نمي شود. ما يك كشور بيطرف بوديم، به ما حمله شد و متفقين در جنگ پيروز شدند. چرا هيچ كس آنها را به دادگاه نكشيد كه بگويد شما پيروز شده ايد، اما خسارتي بر كشور ما وارد كرده ايد، آدم هاي ما را بمباران كرده ايد. پاسخ اينها را چه كسي مي دهد؟ ما با كشوري جنگ نداشتيم.
* سريال در چشم باد كدام دوره تاريخي را دربرمي گيرد؟
- تقريباً 100سال از تاريخ ايران را دربرمي گيرد. درست است كه 62سال را مي آييم جلو ولي 100 سال تاريخ ايران را دربرمي گيرد. بدون آنكه شعاري بدهيم در تعقيب يك خانواده، عشقي كه به زندگي در آدم ها وجود دارد و جنگ هايي كه هميشه به آنها تحميل شده را نشان مي دهيم. نشان مي دهيم كه ما هميشه مظلوم تاريخ بوده ايم و هميشه هم نرفتيم غرامت اين حقارت هاي ملي را پس بگيريم. درست است كه اين حماقت دولتمردان ما در سال 1320 بود كه كشور ما را اشغال كردند. حركت ها و نشانه هاي غلطي بود كه در برابر اين اشغال دارند، اما حالا ديگر ثابت شده كه اين اشغال يك كشور بي طرف بود كه نه ارتش درستي داشت و نه قدرت و ثروت درستي كه در مقابل نيروهاي متفقين بتواند ايستادگي كند. اين حمله كجاي قوانين بين المللي جاي مي گيرد؟ من اين را نمي فهمم و فكر مي كنم كه هنوز مي شود خسارت اين اشغال را از آنها گرفت يا حداقل ادعايش را مطرح كرد.
* محوريت داستان فيلم چيست؟
- محوريت داستان يك خانواده است و عاشق بودن آنها. هر وقت كه آنها مي خواهند به وصال برسند و زندگي كنند، جنگي به آنها تحميل مي شود و مجبورشان مي كند كه بايستند و از كشورشان دفاع كنند. مشكلي اساسي كه در 100سال گذشته گريبان كشور ما را گرفته است؛ يك تاريخ ناامن.
* ساخت سريالي با اين عظمت بايد عوامل انساني خيلي گسترده اي داشته باشد. درست است؟
- تعداد خيلي زيادي با ما كار كردند. تعداد بسيار زيادي هنرپيشه تراز اول در سريال كار مي كنند و واقعاً هم زحمت مي كشند و با عشق كار مي كنند. بيش از يكهزار و 200 دقيقه فيلم گرفتيم. نزديك به 300دقيقه از فيلم مونتاژ شده، نزديك 700دقيقه از فيلم صداگذاري شده، كل سريال نزديك به 2هزار و 500 دقيقه است و فكر مي كنم چهل و چند قسمت قرار است باشد.
* يعني چند درصد كار فيلمبرداري شده؟
- نزديك به 60درصد.
* قراري كه گذاشته بوديد اين بود كه فيلمبرداري به صورت كامل تمام شود و بعد پخش آن آغاز شود؟
- نه، اگر سكانس هاي خارج از كشور گرفته شود، كار مي تواند خيلي زودتر پخش شود. قسمت هاي زيادي از آن آماده مي شود. به هر حال من فكر مي كنم بزرگترين مشكل ما نرسيدن به موقع بودجه است. كليت پروژه به غير از دو ماه و نيم كه ما بيكار بوديم، در يك سال گذشته خوب بود.
* يعني مشكل هميشگي كار بودجه بوده؟
- بله. البته چيزي كه من متوجه شده ام و به من گفته شده اين است. اين اطلاعاتي است كه من دارم. به خاطر نداشتن بودجه كار عقب افتاده، كار ساعت سه بعد از ظهر شروع شده، كار دير شروع مي شده و به هر حال تقريباً هميشه بهانه اين بوده.
* از هر چه كه مي خواهم سؤال كنم باز مي رسم به حاشيه. دلم مي خواست بيشتر در مورد خود كار صحبت كنيم، اما نمي شود. يك نكته هم وجود دارد و آن اينكه به نظر من تاكنون در رسانه هاي تصويري ما خيلي كم به صورت واقع بينانه به تاريخ نگاه شده....
- ... من فكر مي كنم كاري كه ما انجام داديم كاملاً قابل دفاع است. از متن تاريخ گرفته شده. حرف هايي كه مي زنيم به شدت مستند است. اين را با جرأت مي توانم بگويم كه ما در هيچ كجاي اين سريال تحريف تاريخ نكرده ايم. شايد گاهي به خاطر سير درام جا خالي داده باشيم از يك بخش از تاريخ، ولي واقعيت اين است كه هر حرف تاريخي كه زده مي شود عين متن تاريخ است. در واقع آنچه كه گفتيم سنديت دارد و آنچه را كه نگفتيم شايد به اين دليل بود كه به داستان ما ربط نداشت. براي هر ديالوگ و حرفي من سند دارم.
* مهم ترين منابع شما چه كتاب هايي بودند؟
- بيشتر از 128 كتاب. تقريباً هر چه كتاب درباره تاريخ معاصر نوشته شده و از هر كسي كه بوده، خوانده شد. حتي كتاب من و برادرم اشرف پهلوي هم خوانده شده. خاطرات مادر شاه هم خوانده شده. خاطرات هويدا و خيلي كتاب هاي ديگر كه شايد ربطي به كار ما نداشت اما خوانده شد. حتي بخشي از مصاحبه هايي كه در روزنامه هاي مصري انجام شده بود هم ترجمه و استفاده شد. خاطرات هر سياستمدار آمريكايي، انگليسي يا روسي اگر درباره ايران بوده خوانده شده. ما براي هر ديالوگي يك سند تاريخي داريم.
* تاريخ شفاهي چطور؟
- مصاحبه هاي زيادي با افراد دست اندركار انجام شد. با هر كسي كه ممكن بود حرفي داشته باشد، صحبت كرديم. ويدئوي اين مصاحبه هم هست كه فكر مي كنم مي شود يك مستند در اين باره تهيه كرد. از 1320 تا 1324 يك سري جزوه هايي چاپ مي شد به اسم وقايع شهريور بيست كه توسط خود افسران نوشته مي شد كه اينها همه خوانده شده و موجود است؛ كساني كه در قيام قلعه مرغي شركت داشتند.
* همه را خودتان مطالعه كرديد؟
- من بودم. برادرم بوده. آقاي انصاريان بودند. آقاي دكتر عبدالكريم  يونسي بوده و گروهايي كه اسم نمي برم ولي همه بودند و ما رفتيم سراغشان و روي اين قضيه كار كردند.
فيلم از حدود سال هاي 1299 شروع مي شود و در روز آزادي خرمشهر تمام مي شود. وقتي به زمان معاصر مي رسيم با بچه هايي كه در فتح خرمشهر بودند هم صحبت كرده و كار كرديم.
* با اين همه زحمتي كه كشيديد، خودتان ادامه كار را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- نمي دانم. راستش اين روزها نااميد شده ام. من فكر مي كنم عمر من كفاف نمي دهد كه اين فيلم تمام شود. اين كندي وحشتناك موجود، پايان ندارد.
* شما صبر مرحوم علي حاتمي را نداريد؟
- خسته شده ام، نه خسته از كار؛ از بطالت. از به هدر رفتن بي دليل زمان خسته شده ام. عامل زمان در اين كارها بزرگترين دليل فرسودگي كار است. اينكه ما را جدي نمي گيرند براي اينكه كارمان را تمام كنيم. دليل را هم نمي دانم. آقاي ضرغامي هم دائماً دنبال اين كار بودند كه چرا تمام نمي شود. من نمي فهمم چرا؟ آقاي ضرغامي وقتي كه آمده بودند اولين سؤالشان بعد از بسم الله اين بود كه چرا اين كار زودتر شروع نمي شود؟ من قبل از آنكه او برود تلويزيون، با آقاي ضرغامي گفت وگو كرده بودم. چون پول زيادي مي خواست كه مسجد خرمشهر را در شهرك سينمايي دفاع مقدس بازسازي كنيم. من با ايشان تماس گرفتم و گفتند كه تماس هايي مي گيرند براي انجام اين كار. يك سال پيش از آمدن آقاي ضرغامي به تلويزيون بود. ايشان با خوشحالي گفته بودند كه به ما كمك مي كنند چون آزادي خرمشهر براي ايشان هم مسئله بزرگي است. براي همه ما اينگونه است.
* فكر مي كنيد حالا چه كار مي شود كرد؟
- نمي دانم. فكر كنم بخشي از اين سؤالات كه شما مي پرسيد برمي گردد به آقاي كاسه ساز كه تهيه كننده كار هستند. قطعاً ايشان اطلاعات بيشتري دارند. آنچه به من مربوط مي شود اين است كه كار در اين شرايط معلق شده است. تقريباً تعطيل شده. كاري كه آدم هاي زيادي با عشق رويش سرمايه گذاري عاطفي كرده اند....

نگاه امروز
دغدغه هاي كوچك ما
خسرو نقيبي
بلوغ در جشنواره هجدهم فيلم فجر يك اتفاق بود. درست در روزهايي كه سينماي سياست زده سال هاي۷۷ و 78 نمي توانست ميان جامعه معاصر و فضايي كه ثمره اش امكان گذر از خطوط قرمز بود، يك خط اعتدال برقرار كند، مسعود جعفري جوزاني نزديك ترين تصوير آن روزها را از اجتماع ارائه داد. تصويري كه اختلافات طبقاتي را در كنار مساله  روزي چون ايران براي همه ايرانيان مطرح مي كرد و مي خواست به يك راهكار برسد. همين ويژگي هم بلوغ را انتخاب ويژه داوران جشنواره كرد. فيلم البته پتانسيل فروش نداشت و نتوانست در اكران عمومي به اندازه اهميتش مطرح شود. جعفري جوزاني با چنين پيشينه اي وارد بازي درچشم باد شد.
از اوايل دهه هشتاد، درچشم باد بارها و بارها تبديل به سوژه اصلي صفحات هنري روزنامه ها و نشريات تخصصي سينمايي شد. مجموعه اي پرخرج كه مي گفتند از مهم ترين توليدات سيما در سال هاي پيش رو خواهد بود و توليدش هم حداقل يكي دو سال طول خواهد كشيد اما آن زمان كسي باورش نمي شد كه داستان اين مجموعه تا امروز -بهار 1385- طول بكشد؛ زماني كه تازه شصت درصد از فيلمبرداري كار تمام شده و جعفري جوزاني در گفت وگويش با ما، از اين مي گويد كه خسته شده و مي خواهد به سينما بازگردد و دوست دارد درچشم باد به هرشكلي كه ممكن است به پايان برسد. اين شيوه سخن گفتن البته در مورد مجموعه هاي تلويزيوني خيلي تازه نيست اما درچشم باد و مسعود جعفري جوزاني با ديگراني كه به صورت روتين در تلويزيون كار مي كنند تفاوت هايي اساسي دارند. در چشم باد پروژه اي است كه جوزاني آن را دين خود به وطن مي داند و براي كار روي آن، همه كارهاي ديگرش را متوقف كرده است. مدت ها روي نوشتن متن آن وقت گذاشته و به قول خودش حتي يك ديالوگ از مجموعه هم بدون سندي تاريخي نوشته نشده است. از سوي ديگر روايت يك تاريخ صدساله هم در هيچ كدام از مجموعه هاي ايراني سابقه ندارد. در چشم باد چندمقطع مهم از تاريخ پرحادثه اين صدسال را از قيام ميرزا كوچك خان جنگلي تا سوم خردادماه 1361 يعني روز آزادسازي خرمشهر پيش مي آيد و بهانه اش هم يك عاشقانه است، نه مستندسازي صرف تاريخ.
با اتفاقاتي كه در راه توليد مجموعه افتاده، با درنظرگرفتن اينكه مجموعه سه بار فيلمبردار عوض كرده و ميان دوره هاي مختلف كار وقفه هايي گاه در حد يك سال افتاده، نمي توان درباره حاصل نهايي كار قضاوتي كرد، چنان كه قضاوت درمورد يك اثر هنري در شرايط عادي توليد هم سخت و گاه ناممكن است. حرفم چيز ديگري است. سابقه مسعود جعفري جوزاني در روايت اتفاقات تاريخي مشخص است و آنها كه متن او را هم خوانده اند، معتقدند داستان باچفت وبستي دارد. براي همين تنها يك سئوال مهم است كه نمي توان ناديده اش گرفت. در ميان اين ميزان بودجه كه خرج مجموعه هاي نازل و پيش پاافتاده مي شود، آيا اين امكان وجود ندارد كه درچشم باد به هرشكل ممكن به پايان برسد؟
نگراني بزرگ، شكل پاسخگويي به اين سئوال است.

پرسوناژ
مسعود جعفري جوزاني
بلوغ
مسعود پويا
روزهايي كه سيدمحمد بهشتي در مسند رئيس بنياد تازه تاسيس فارابي، مسير آينده سينماي ايران را ترسيم مي كرد، به ورود نسل تازه اي از سينماگران جوان انديشيد كه قرار بود سينماي نوين ايران را بسازند. نسل تازه اي كه مي بايد هم در فرايند حذف فيلمفارسي سازان، به توليد فيلم هاي پرمخاطب استاندارد و نه مبتذل مي پرداخت و هم در غياب فيلمسازان موج نو، صندلي سينماي انديشمندانه ايران را خالي نگذارد.
اين نسل تازه كمي بعد از آمدن بهشتي و فخرالدين انوار (معاون وقت سينمايي) به سينما آمد و خيلي زود هم توانايي هايش را نشان داد. سال 1364، سال مهمي براي سينما بود. سال تولد سينماي نوين ايران و به حاصل نشستن اولين تلاش هاي بهشتي و همكارانش. سالي كه سينماي ايران چند جوان مستعد را به عنوان پشتوانه اي براي ترسيم آينده اي بهتر ديد. سال جاده هاي سرد مسعود جعفري جوزاني. فيلمي كه سادگي مهمترين امتيازش بود و به جز جوزاني دو استعداد ديگر را هم به سينماي ايران معرفي مي كرد؛ تورج منصوري و محمود كلاري. روايت يك داستان سرراست و ساده، داستاني با تم مواجهه انسان و طبيعت كه در آن كوشش براي فضاسازي و رسيدن به كاراكترهايي ملموس به بار نشسته بود. از اولين فيلم هاي سينماي پس از انقلاب كه راه به جشنواره هاي جهاني يافت و ذهنيت هاي غلطي را كه در سال هاي پس از انقلاب، به وجود آمده بود را به سهم خود شكست.
جاده هاي سرد باعث شد تا جوزاني در همان گام اول طعم موفقيت را چه در داخل مرزها و چه در خارج از آن بچشد. شايد همين موفقيت ها باعث شد تا او گام بعدي را با اعتماد به نفس بيشتري بردارد. در شير سنگي برخلاف جاده هاي سرد از پرداخت ساده خبري نبود و سادگي جاي خود را به جاه طلبي داده بود. يك وسترن ايراني كه در آن كوشيده شده بود هم قاعده بازي رعايت شود و هم اين كه همه چيز در حد توان بومي شود.
با كاراكترهاي متعدد و حوادث و قصه هاي فرعي فراوان كه نشان از توانايي هاي تازه اي از مسعود جعفري جوزاني داشت. او در شرايطي كه مي توانست راه ساده و در دسترس جاده هاي سرد را ادامه دهد، ترجيح داد فيلمسازي حرفه اي باشد تا جشنواره اي. حرفه اي بودني كه مي شد آن را در سكانس هاي پرقدرت و سينمايي شير سنگي مشاهده كرد؛ به خصوص در آن فصل معروف گفت وگوي علي نصيريان و عزت الله انتظامي در دل كوه كه هم به شدت بومي بود و هم به شدت سينمايي. رايحه دل انگيز سينماي وسترن با مولفه هاي بومي به خوبي آميخته شده بود و به همين خاطر مي شد قدري آشفتگي فيلمنامه را هم به ديده اغماض نگاه كرد؛ نكته اي كه در فيلم بعدي جوزاني نمي شد ناديده اش گرفت. در مسير تند باد كه در شگفتي همگاني جايزه بهترين فيلم جشنواره هفتم فجر را از آن خود كرد، جزو اولين محصولات سينماي عرفاني بود. فيلمي كه البته برخلاف اسلافش، از اكشن و سينما بي بهره نبود. ردپايي از آن پرداخت حرفه اي شير سنگي را هم مي شد در آن مشاهده كرد، ولي تعدد آدم ها و حوادث به چنان آشفتگي اي انجاميده بود كه فيلمساز راهي جز ميان بر زدن نيافته بود؛ ميان بري به عرفان كه پسند مسئولان سينمايي وقت را هم تامين مي كرد. هرچند بعدها مشخص شد كه جوزاني ترجيح مي دهد بر اساس علايق خودش فيلم بسازد تا سلايق مديران. او چهار سال فيلمي را كارگرداني نكرد. در فاصله در مسير تندباد (1367) تا يك مرد، يك خرس (1371) جوزاني سايه خيال (حسين دلير) را نوشت و تهيه كرد و بعد در ناصرالدين شاه آكتور سينما به عنوان تهيه كننده با محسن مخملباف همكاري كرد. در يك مرد، يك خرس جوزاني كوشيد تا ماجرايي كه خود در زمان كودكي شاهدش بوده را به زباني طنزآميز روايت كند؛ طنزي كه قرار بود با آن چه به عنوان سينماي كمدي در اين جا شناخته شده بود، متفاوت باشد و شايد همين تفاوت ها باعث شد تا چندان مورد توجه قرار نگيرد.
اكشن  دل و دشنه را مي توان واكنشي به شكست تجاري يك مرد،  يك خرس (كه اصلاً به درستي اكران نشد) و در مسير تندباد دانست. فيلم در ابتداي دهه هفتاد ساخته شد؛ در دوراني كه سينماي اكشن و حادثه پرداز باب روز شده بود. دل و دشنه يك بار ديگر از توانايي هاي جوزاني كارگردان خبر داد و البته از پيرايه هاي هميشگي فيلمنامه كه مي خواست غناي بيشتري به اثر بدهد، ولي در عمل به زيان فيلم عمل مي كرد. با اين همه نمي شد فيلم و سازنده اش را ناديده گرفت.
آن خشونت عريان (مثل فصلي كه متوسلاني سيخ را در گلوي فردوس كاوياني فرو مي كرد)، ديالوگ نويسي مثال زدني مثل جمله به ياد ماندني ريش قرمز (متوسلاني): هيچ وقت به كسي كه نمي شناسي توهين نكن و توانايي در خلق لحظه هاي موثر سينمايي را نمي شد از خاطر برد.
هرچند دل و دشنه هم چنان كه بايد نفروخت تا بار ديگر ثابت شود كه اكشن استاندارد و خوش ساخت، مخاطبش كمتر از اكشن مواد مخدري است. نتيجه باز هم وقفه اي چهار ساله بود. او تقريباً در نيمي از دهه هفتاد فيلمي نساخت تا اين كه در سال هاي پس از دوم خرداد بلوغ را مقابل دوربين برد.
فيلم در جشنواره هجدهم به نمايش درآمد و مورد استقبال نسبي هم قرار گرفت چون از معدود آثار اجتماعي آن سال بود كه تا حد امكان از شعار دادن پرهيز مي كرد و سينمايش هم پالوده و خوش پرداخت بود. بلوغ جايزه ويژه هيات داوران را گرفت و بازگشت مجدد جوزاني به سينما با موفقيت همراه شد. هرچند اين فيلم هم مثل قبلي ها توفيقي در گيشه نيافت. شايد اگر يك ستاره به جاي حسين ياري نقش اول فيلم را بازي مي كرد، بلوغ اگر گيشه را فتح نمي كرد لااقل شكست هم نمي خورد، ولي جوزاني ترجيح داد كه بازيگري كه متناسب با نقش است در فيلم حضور پيدا كند. نمي توان فضاي تلخ و تيره فيلم را هم البته ناديده گرفت. نوعي حسرت روحيه افسردگي كه در فيلم با تمام آرما ن گرايي هاي قهرمان اصلي، جاري است.
پس از بلوغ جوزاني در تلويزيون سريال آژانس دوستي را تهيه كرد كه به شدت پرمخاطب و موفق بود. چشم هايش  را نوشت و براي فرامرز قريبيان تهيه كرد كه با وجود آن كه فيلم خوبي بود، در گيشه شكست خورد.
و حالا چهار سال است كه جوزاني درگير سريال تاريخي عظيم در چشم باد است؛ سريالي دشوار با حاشيه ها و مشكلات فراوان كه بارها توليدش را در ميانه به وقفه انداخته است. چهار سال از توان جوزاني صرف پروژه اي عظيم و ملي شده است. چهار سال دوري از سينما براي برداشتن سنگي بزرگ در تلويزيون. اين را اگر به غيبت سال هاي گذشته اضافه كنيم و نگاهي به تعداد اندك فيلم هاي كارنامه جوزاني بيندازيم (20 دهه و تنها 7 فيلم)؛ به اين نتيجه مي رسيم كه بهتر است او هرچه زودتر به دامان سينما بازگردد. اين خيلي بد است كه عده اي نام او كه از آغازگران سينماي نوين ايران است را از خاطر برده اند.

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |