چهارشنبه ۶ ارديبهشت ۱۳۸۵
اجتماعي
Front Page

ضرورت ها و كاركردهاي اجراي طرح
نگهبان محله در گفت وگو با دكتر محمدباقر قاليباف شهردار تهران
واقعيت و احساس امنيت اجتماعي
003957.jpg
عكس: عليرضا بني علي
گفت وگو: بنفشه پورناجي
طرح نگهبان محله با هدف همكاري و مشاركت مردم در بحث انتظام بخشي شهر شكل گرفت. ساماندهي شبگردها، سرايداران و افرادي كه به صورت غيراصولي به حفاظت از اماكن مسكوني، تجاري و... مشغول هستند. از يك سو و از ديگر سو، گسترش امنيت عمومي در لايه هاي دروني جامعه با بهره گيري از مشاركت مردم از ضرورت هاي اجراي اين طرح بود. اجراي طرح نگهبان محله در قالب مؤسسه انتظام با تدبير دكتر محمد باقر قاليباف فرمانده سابق نيروي انتظامي ميسر شد كه مأموريت اصلي آن همكاري و مشاركت مردم در بحث انتظام بخشي شهر بود. پس از آن، افراد صاحب صلاحيت انتخاب شده و مراقبت از اماكني مانند مجتمع هاي صنفي، بانك هاي خصوصي، مناطق مسكوني، مؤسسات خصوصي و... را عهده دار شدند. اين افراد كه به استخدام شركت هاي حفاظتي و مراقبتي درمي آمدند، امنيت را براي شهروندان به ارمغان مي آورند... با گذشت پنج سال از زمان اجراي اين طرح، گفت وگويي را با دكتر محمد باقر قاليباف شهردار تهران انجام داده ايم كه از نظرتان مي گذرد.
* به نظر جنابعالي «طرح نگهبان محله» از ابتداي اجرا تاكنون تا چه اندازه در دستيابي به اهداف خود موفق بوده است؟
- براي توضيح مطلب نكته اي را بايد عرض كنم و آن اين كه امروزه در غرب اكثر كارها توسط خود ساكنان هر محله انجام مي شود. در برخي شهرها قدرت شهردار محله و نيروي انتظامي چنان زياد است كه پليس مركزي شهر نيازمند دخالت جدي در ايجاد نظم يك محله نيست. البته غرب سنت ريشه داري در اداره محله و زندگي جاري در آن ندارد و اگر چنين اختياراتي به اين يا آن قوم و مليت ساكن در يك محله داده مي شود، فقط به خاطر مديريت راحت تر كل شهر است. زيرا آنچه براي غربي اهميت حياتي دارد، هويت كل شهر است و نه هويت تك تك محلات. افزون بر آن همه كلان شهرها داراي قوميت هاي منسجم و مستقر در محلات مختلف نيستند. در كلان شهرهايي كه اقليت هاي قومي يا نژادي پرقدرت و منسجم وجود دارد، سيستم مديريتي اين شهرها تركيبي است، از مديريت هاي محلي و شهري. اما ساختار محله ها در كشور ما با وجود قدمت، به هم ريخته است.
آيا شما امروز محله اي منسجم به نام نواب، نظام آباد يا قيطريه، اختياريه، و... داريد؟ بزرگراه امري خوب و ضروري يا براي يك كلان شهر به شمار مي رود، ولي مسير آن مي بايست، از قلب محله رد شده و محله را به دو نيم تقسيم كند؟ محله براي ما ايراني ها يك مكان و يك زيست جهان است. به هم ريختن شالوده و ساختار يك محله يعني به هم ريختن يك زيست جهان در ذهن من و شما. به هم ريختن مكان زندگي جمعي يك مجموعه همسايگي بزرگ به نام محله به معناي از هم گسيختن و مغشوش كردن ذهنيت من و شما از محل زندگي فرهنگي فردي و جمعي مان است.
به چه علت با تصميمات سطحي،روزمره و تك بعدي شالوده و ساختار محله و شهر خود را به بهانه هاي مختلف بر هم زده ايم و همزمان به دليل از دست رفتن وحدت، هويت، تعلق خاطر، همبستگي اجتماعي، خاطره جمعي و مشاركت مردمي شكوه مي كنيم؟
با اين مقدمه عرض مي كنم كه ما چهار لايه مأموريتي شامل پيشگيري اجتماعي، پيشگيري انتظامي، كنترل انتظامي و كنترل ويژه يا عمليات انتظامي را تعريف كرديم و با اين ديد در مورد لايه هاي انتظامي بود كه «نگهبان محله» در لايه پيشگيري انتظامي قرار گرفت. از طرف ديگر چون ساختار محله اي در كشور ما پيشينه  تاريخي دارد، به نظر من «نگهبان محله» در كشور ما مي تواند، موفق تر از غرب اقدام كند. نمونه آن در قديم شبگردان و عوامل محلي براي كمك به عسس، محتسب، گزمه، داروغه و... بوده است. البته اصول جلب مشاركت مردم در امور انتظامي يا اداره پليس با نگاه «جامعه محور» هم بايد لحاظ شود كه اين محور فرهنگ سازي و آموزش لازم دارد. از جمله اين كه بايد اشتراك برداشت بين مردم و ناجا در خصوص مفاهيم نظم و امنيت به وجود آيد. فاصله بين احساس امنيت و امنيت واقعي كم شود يا به فرهنگ بومي توجه شده، تلاش هاي همزمان درون و برون سازماني صورت گيرد. در حال حاضر گزارش دقيقي از طرح نگهبان محله ندارم. اما مي دانم كه با همت دوستان پر تلاش ناجا اين طرح در دست پيگيري است و به طور قطع بركات آن در آينده روشن تر خواهد شد.
* چالش هاي طرح نگهبان محله از نظر شما كدام است؟
- برخي از اين چالش ها عبارتند از: حاشيه نشيني كنترل نشده و توسعه غير ايمن شهري، نبود تناسب در دسترسي به خدمات بخش نظم و امنيت، خطرات و رفتارهاي غيرايمن تهديدكننده نظم و امنيت؛ نبود ساختار مناسب در تجزيه و تحليل هزينه اثربخشي خدمات انتظامي؛ ناكارآمدي ساختار تصميم گيري، ارزيابي و هماهنگي در سطح كلان شهر و تداخل شديد وظايف بين بخشي(موازي كاري)، ناكارآمدي مقررات و قوانين موجود و نامشخص بودن وظايف بين بخشي؛ تراكم جمعيتي نامتعادل؛ وجود تفاوت فاحش درآمدي شهروندان كه ممكن است، طرح را به پليس محله پولداران تبديل كند، وجود نداشتن ضمانت كافي در برنامه هاي نگهبان محله، فقدان مقررات و قوانين مناسب به منظور جبران خسارت هاي وارد شده به امنيت شهروندان و وجود معضلات اجتماعي(بيكاري، اعتياد، مفاسد اجتماعي و...) تهديد كننده امنيت عمومي.
* كشور ما به لحاظ ساختار جمعيتي، فرهنگ، قوانين موجود و... چه مزيت هايي در زمينه به كارگيري نگهبان محله دارد؟
- وجود زيرساخت هاي مناسب اجتماعي (شهروندان تحصيل كرده ماهر، آگاه و...) سرمايه اجتماعي و اعتماد بالاي مسئولان و مردم به ناجا؛ وجود امكانات؛ تجهيزات و مراكز ارائه دهنده خدمات انتظامي؛ وجود زمينه هاي لازم براي عادلانه شناختن و تأمين هزينه هاي امنيت؛ تمايل شهروندان براي مشاركت در توسعه، ارتقاي نظم و امنيت، اعتقاد راسخ به ايجاد شهري سالم و ايمن در سياست ها و برنامه  هاي كشوري و لشكري، وجود سازمان ها، نهادها و مراكز متعدد دولتي و غيردولتي آماده همكاري در زمينه هاي امنيت عمومي و وجود زمينه هاي استفاده از تجارب بين المللي در خصوص تأمين امنيت.
* اهداف و ضرورت هاي طرح نگهبان محله را چگونه طبقه بندي مي كنيد؟
- تعريف شاخص هاي نظام امنيت عمومي مبني بر استانداردهاي بين المللي و منطبق با معيارهاي بومي و مذهبي، توجه به رويكرد مشاركت پذيري در انجام خدمات مرتبط با نظم و امنيت، تعيين خط مشي و جهت گيري كلان نظام عمومي؛ دفاع از حقوق شهروندي در تأمين جامعه اي ايمن، سالم و توسعه يافته، توسعه و تقويت همكاري بين بخشي به منظور دستيابي به شيوه زندگي سالم شهروندان و ساير اهداف نظام امنيت عمومي، ساماندهي و مديريت منابع و هزينه هاي موجود و شناسايي منابع جديد براي تأمين امنيت عمومي، برنامه ريزي به منظور بهره مندي از مشاركت هاي مردمي، مداخله در فرآيند ارزشيابي و نظارت در برنامه هاي نظام امنيت عمومي، طراحي و استقرار مشاركت هاي مردمي، مداخله در فرآيند ارزشيابي و نظارت در برنامه هاي نظام امنيت عمومي؛ طراحي و استقرار نظام امنيت عمومي؛ ساماندهي تصميم سازي و به كارگيري همه ظرفيت ها و تمهيدات ممكن براي تضمين اجراي سياست هاي اتخاذ شده در برنامه امنيت عمومي، حمايت از گسترش مراكز خصوصي با هدف توانمندسازي مردم براي مشاركت آگاهانه و معني دار در برنامه هاي امنيت عمومي، افزايش نقش و مشاركت معني دار شهروندان در تأمين هزينه هاي امنيت عمومي، برقراري و ايجاد دسترسي مناسب به مؤسسات و مراقبت هاي انتظامي، برنامه ريزي به منظور جبران خسارت  وارده به امنيت عمومي؛ برقراري نظام نظارت و ارزشيابي در برنامه هاي راهبردي امنيت عمومي؛ ايجاد پايگاه هاي عرضه اطلاعات مرتبط با امنيت عمومي؛ ارتقاي كيفي بدنه كارشناسي و بهره گيري از مشاوران، استادان و صاحب نظران دانشگاهي در تصميم سازي ها و مديريت و سياست گذاري نظام امنيت عمومي.
* به نظر شما اجراي اين طرح تا چه حد در تغيير نگرش مردم به مقوله هاي نظم، امنيت و پليس مؤثر بوده است؟
- بحث تغيير نگرش نياز به يك تحقيق علمي و گسترده  دارد، اما به تجربه مي دانم كه مردم خوب ما در همه زمينه ها از ما جلوترند و با درك عميق، از هيچ مساعدتي دريغ نمي كنند. ماييم كه بايد از درياي بي پايان انسان ها، درست بهره برداري كنيم و از سرمايه عظيم اجتماعي و اعتماد ملي براي ارتقاي امنيت و توسعه همه جانبه بهره گيريم.
* آيا اين طرح برگرفته از ديگر كشورهاست يا بومي سازي شده است؟
- تجارب بشري براي همه بشريت قابل الگوبرداري است و به اين عمل در علم مديريت «بنچمار كينگ» اطلاق مي شود. در خصوص اين طرح ما گرچه نگاهي به دستاوردهاي پليس در ساير كشورها داشته ايم، اما بايد گفت كه با مطالعه عميق و همه جانبه و در راستاي توليد علم و نهضت نرم افزاري در ابعاد امنيتي، از مغزهاي خلاق درون و بيرون ناجا بهره گرفتيم و صاحب نظران، اين مورد را بايد به بحث گذارند.
003897.jpg
عكس : هادي مختاريان
* تفاوت امنيت عمومي و اجتماعي چيست و نگهبان محله در كدام مورد نقش محوري دارد؟
- مفهوم امنيت اجتماعي كه توسط «ويور» و «بوزان» مطرح شد، بيشتر به امنيت هويتي قوميت ها و اقليت ها اشاره دارد كه در جاي خود داراي نكات مهمي است. اما اين واژه فعلاً مورد نظر ما نيست. آنچه مراد ماست، بعد اجتماعي امنيت است كه با امنيت عمومي همپوشاني دارد و برخي دوستان به تفصيل به آن پرداخته اند كه در مجلات دانش انتظامي و مطالعات امنيت اجتماعي به چاپ رسيده است.
در امنيت عمومي، اولاً هدف ايجاد آرامش و نظم عمومي، تثبيت حاكميت قانون و مقررات در جامعه، حفظ انسجام جامعه و تضمين منافع عمومي و خصوصي مشروع مردم است.
دوم اين كه ، تهديد عمدتاً  از طرف دشمن نيست، بلكه از طرف افراد ناآگاه و يا منحرف و متخلف و آن هم داخلي است: اگر حوزه كار پليس را برقراري نظم و آرامش و امنيت عمومي و اجراي احكام و مقابله با افراد متخلف و به تعبير «ويلسون» تصدي سه نوع سيستم برقراري نظم عمومي، اجراي قانون و ارائه خدمت بدانيم، امنيت عمومي در كجاست؟ اين به فهم دو مفهوم نظم عمومي و نظم اجتماعي نياز دارد.
در تعريف نظم عمومي(Public Order) كه واژه اي مصطلح پس از انقلاب كبير فرانسه است، وحدت نظر وجود ندارد و برخي آن را تعريف ناپذير مي دانند. البته روح آن با عنوان اخلاق حسنه از قديم مطرح بوده كه تقريباً با مصلحت عمومي و نفع اجتماعي همراه بود. قبل از انقلاب فرانسه در عالم حقوق مطرح و اعمال حقوقي مخالف آن باطل اعلام شد. به تدريج نظم عمومي از اخلاق حسنه، جدا و جايگزين مفهوم مصلحت عمومي و نفع اجتماعي شد و بيشتر جنبه عيني به خود گرفت و در كنار اخلاق حسنه از تأسيسات حقوقي به حساب آمد.
با گسترش جوامع، نظم عمومي براي حمايت و حراست تأسيسات حقوقي هر كشور كه مصالح و منافع جامعه مبني بر موجوديت و بقاي آنهاست، مطرح گرديد. بر اين اساس، هر قاعده و قانوني كه ضامن هستي تأسيسات حقوقي باشد، مربوط به نظم عمومي است و توافق بر خلاف آنها ممنوع و باطل بوده كه غالباً با ضمانت اجراي كيفري نيز همراه است.
به هر حال دو نظر از موافقان تعريف نقل شده يكي نظريه نوعي(بروني) است كه به نظريه حقوق طبيعي نزديك است و نظم عمومي را يكي از اصول حقوق طبيعي و به واقع همان نظم موجود در اجتماع مي داند كه به مقتضاي طبيعت زندگي جمعي جريان دارد. دومي نظريه شخصي(دروني) است كه به مكتب اصالت فرد گرايش دارد و نظم عمومي را نظمي اعتباري ناشي از قواعد و مقررات حقوق موضوعه مي داند. اين نظم وابسته به يك سلسله اصول و افكار راجع به هيأت اجتماع است؛ به نحوي كه اگر آن اصول و افكار نابود شود، مصداقي براي نظم عمومي وجود نخواهد داشت. نظم عمومي از لحاظ زمان و مكان امري نسبي و به اعتبار كم و كيف تأسيسات حقوقي هر جامعه و هر زمان، مصاديقش متغير مي گردد.
نظم عمومي، هم چهره نوعي و طبيعي دارد و هم حالت شخصي تأسيسي و قلمرو آن از مفهوم حقوقي آن وسيع تر است. نظم عمومي مفهومي فراتر از حقوق است و ناظر بر اجراي مقررات حقوقي و تضمين كننده اصولي كه صحت اجراي مقررات مربوط به منافع عمومي را بيان مي كند. در واقع نظم عمومي موضوعي كلي و قابل انطباق بر امنيت اجتماعي و صيانت حيات و آزادي فردي، حفظ جان، ناموس و مال است. بسته به جامعه، شدت و ضعف و مصاديقش متفاوت است. نظم اجتماعي را مي توان مفهوم كلي قابل انطباق بر امنيت عمومي و صيانت حيات و حفظ اعراض و اموال دانست. بنابر اين هر عملي كه امنيت عمومي، حيات، شرافت و آزادي فردي، ناموس و اموال ديگري را مورد تعرض قرار دهد، نظم اجتماعي را بر هم زده است. نكته مهم اين كه نظم اجتماعي با نظم اخلاقي و مذهبي و يا نظم خصوصي و قضايي فرق دارد .تا زماني كه قانونگذار امور فوق را مورد حمايت قرار نداده و نقض آنها را منع نكرده باشد، جزو نظم اجتماعي محسوب نمي شوند. «اگوست كنت» ، درباره نظم اجتماعي و علل فروپاشي نظم كهن و استقرار نظم نو مطالعه كرده است و پاسخ او به علت نظم و سپس ثبات اجتماعي اين بود كه توافق ذهن ها بر اصول اخلاقي علت نظم اجتماعي است و ناهماهنگي عميق فكري يا هرج و مرج فكري اساس بي نظمي اجتماعي است. «دوركيم» هم مي خواست، بداند كه چه چيزي جامعه را حفظ مي كند و جوابش اين بود كه «همبستگي اجتماعي عامل حفظ جامعه است.» همين همبستگي عامل نظم اجتماعي هم هست. ولي خود، معلول اخلاقيات مشترك يا اشتراك اخلاقي است. ارائه مفاهيمي چون «وجدان جمعي» يا «روح جمعي» به عنوان فرع آن، ناشي از اين امر است. به هر حال به دليل سيال بودن مفهوم امنيت تعريف متفق نمي توان ارائه داد، اما با كمي تسامح مي توان گفت كه با ايجاد نظم اجتماعي به امنيت عمومي و با استقرار امنيت عمومي به امنيت اجتماعي يعني همان بعد اجتماعي امنيت مي توان رسيد. گرچه به نظر من نمي توان اينها را جز در عالم تفكر از هم تفكيك كرد. بي ترديد نگهبان محله با نقش خود در لايه پيشگيري ،به ارتقا و تقويت امنيت عمومي و بعد اجتماعي امنيت كمك رساند.

نگاه امروز
امنيت شهر با مشاركت شهروندان

مسعود تويسركاني
رشد شهرها در كشورهاي درحال توسعه روندي طبيعي و بهنجار نداشته است، به همين دليل نيز گذشته از آنكه به تهي شدن روستاها و ضربه بر پيكر توليد كشاورزي منجر شده و بر خيل جمعيت مصرف كننده افزوده است هويت و ساختار شهري كشورهاي درحال توسعه را نيز مختل كرده است.
اختلال ساختار شهري در كشورهاي درحال توسعه ازجمله ايران به گسترش فيزيكي شهرها و تراكم فوق العاده جمعيت انجاميده است كه نتيجه آن به هم خوردن تعادل بين امكانات موجود با نيازهاي جمعيت و اختلال در برنامه ريزي هاي شهريست .
بعد اجتماعي اين اختلال به شكل تغيير سريع تركيب جمعيت شهري و به هم خوردن نسبت جمعيت بومي و غيربومي و نيز ايجاد مراكز حاشيه اي خود را نشان مي دهد.
تغيير تركيب جمعيت شهري و قرارگرفتن خرده فرهنگ هاي متفاوت و متعارض در كنار هم روابط همسايگي و محله اي را به كلي دگرگون و هويت اجتماعي شهر را دستخوش تغييرات اساسي كرده است.
فضاي متراكم از انبوه جمعيت ناآشنا و غريبه محيطي مساعد براي تخطي از قواعد و هنجارهاي زندگي شهري فراهم كرده و زمينه انواع بزهكاري ها و جرم و جنايت را به وجود آورده است.
رشد آمار سرقت، قتل، اعمال منافي عفت و اخلاق و نيز اختلاس و ارتشاء در شهرهاي بزرگ در مقايسه با ساير مناطق گواهي بر اين مدعاست.
در مجموع مي توان گفت تضعيف و تخريب هويت اجتماعي، نظم و امنيت اجتماعي را مختل و گذشته از آنكه احساس امنيت را از شهروندان به جهت ذهني سلب كرده، محيط عيني زندگي آنها را نيز به شدت ناامن مي كند.
در چنين شرايطي پليس نيز كه به جهت رسمي در ساختارهاي مدرن شهري مسوول انتظام بخشي و امنيت شهري است، كارايي لازم را ندارد، چراكه ناامني به صورت نوعي خرده فرهنگ در اقصي نقاط شهر ريشه دوانده و دستگاه هاي انتظامي و پليس فاقد نيرو و امكانات لازم براي پوشش كل جامعه است، از سوي ديگر صورت پنهان و فرهنگي ناامني امكان هر نوع برخورد و مواجهه را از پليس سلب مي كند زيرا بزهكاران از سوي شهروندان ناآگاه و كساني كه قانون را درجهت منافع خود نمي دانند به راحتي حمايت مي شوند.
در نظام شهري سنتي ايران و در شرايط فقدان پليس، راه حل مردم براي فائق آمدن بر مشكل ناامني گماشتن سرايدار و شبگرد براي اماكن مسكوني و تجاري خود بوده است.
اين نظام امنيتي كه ريشه در ساختار محله اي زندگي در شهرهاي ايران داشته، كاركردهاي مثبتي دارد كه هنوز از لابه لاي خاطرات گذشتگان شنيدني و خواندني است.
نيروي انتظامي به ابتكار فرمانده وقت خود دكتر قاليباف (كه اكنون مسووليت مديريت شهر تهران را برعهده دارد) تصميم مي گيرد در شرايطي كه ساختار محله اي در تهران به هم خورده و از طرفي مشكلات امنيتي زيادي دامنگير اين شهر شده است، با هدف پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي، نظام امنيت محله اي را به شكلي مدرن بازسازي و احياء كند. اين طرح كه عنوان «نگهبان محله» را به خود گرفته، ۵ سال است در تهران اجرا مي شود و موفق شده است مشاركت شهروندان را در حد تامين شهري به نحو قابل قبولي جلب كند. اميد مي رود با ارزيابي دقيق نقاط قوت و ضعف و برطرف شدن كمي ها و كاستي ها، اين طرح به الگو و مدلي اجتماعي براي تامين امنيت شهري با مشاركت شهروندان تبديل شود.

مشكلات زنان در محيط هاي كار
بگذار اعتماد كنم
003918.jpg

سميه صيادي فر، علي دوستي
چه بخواهيم و چه نخواهيم، زندگي كم و بيش مدرن و پيچيده، اين روزها نقش هاي جديدي را در ذهن مردان و زنان امروزي ايجاد كرده است. اگر بپذيريم كه شرايط زندگي چنين نقش هايي را بر ديوار انگاره هاي بشري حجاري مي كند، انتظار غريبي نيست كه با تغيير شرايط و در دنياي امروز، نقش هاي جديدي براي زنان و مردان خلق شوند و آنها با در نظر داشتن تنگناهاي اقتصادي، نقش هاي حجاري شده باستاني خود را ناديده بگيرند.
اشتغال زنان و شاخ و برگ هاي روئيده شده از آن بي شك يكي از مهمترين موضوعاتي است كه در مسير عبور از برزخ ميان جامعه سنتي و مدرن مطرح مي شود. كار زنان كه در ايران روزگاري تابو محسوب مي شد و صحبت از آن در خانواده براي مردان غيرقابل قبول بود، امروز آرام آرام به واقعيتي گريزناپذير تبديل مي شود.
در اين شرايط جديد، زماني كه صحبت از مشكلات زنان در محيط هاي كاري به ميان مي آيد، به سرعت مسائلي چون نداشتن حقوق و مزاياي برابر در ذهن تداعي مي شود، در حالي كه گرفتاري هاي زنان در محيط كار فقط محدود به اين موارد نيست. تجربه هاي پنهان زنان در محيط هاي كاري شان، كه به علت دوري از خوردن برچسب معمولاً مطرح نمي شوند، نشان مي دهد آنها علاوه بر دست و پنجه نرم كردن با تبعيض و بي عدالتي در پرداخت دستمزد يا ارتقاي جايگاه شغلي، در معرض انواع آزارها هم قرار دارند.
آنتوني گيدنز، جامعه شناس، آزار جنسي در محيط كار را استفاده از اقتدار شغلي يا قدرت براي تحميل خواست هاي جنسي تعريف مي كند. از ديد جامعه شناسان، آزار جنسي در محيط كار امري بسيار معمول است، چنان كه بر پايه گزارش هاي غيررسمي در انگليس، از هر ۱۰ زن، ۷ زن در طول زندگي شغلي خود به مدتي طولاني آزار جنسي ديده اند.
پندارهاي ارتجاعي
برخي ديدگاههاي فرهنگي خشونت را براي مردان ذاتي مي انگارند. مي گويند خشونت طلبي  مردان منشأ ژنتيك دارد، هورمونهاي مردانه به ويژه تستوسترون موجب پرخاشگري مردان است. مي گويند اختلاف عملكرد مغز زنان و مردان سبب بروز خشونتهاي مردانه مي شود.
آيا آزار جنسي (در هر محيطي) حاصل آن است كه مردان در يك لحظه كنترل خود را از كف مي دهند؟ آيا پرخاشگري، غضب عنان گسيخته و... عارضه چاره ناپذير مردان است؟ آيا اين امري مربوط به زيست شناسي است؟ يا آن كه محصول ساخت مردانه جامعه و نشانه ضعف فكري و فرهنگي است؟
نظريه پردازان مذكرگرايي، خشونت را بخشي از نياز مردان قلمداد مي كنند و آن را در رديف «عواطف مردانه» قرار مي دهند و مردان را ترغيب مي كنند تا براي زدودن تاثير پرتوان زنانگي، خودهاي مردانه درونشان را دوباره كشف كنند.روابط قدرت ميان زن و مرد كه بر طبق آن موقعيت فرودست به زنان تحميل شده است، به مردان «حق» زورگويي داده است. در حقيقت، ايدئولوژي بهره كشي و جنسيت، قلب و احساسات آدمي را مسخ كرده است. در نتيجه از خودبيگانگي (يعني فاصله گرفتن از خويشتن انساني) تا آنجا رسوخ كرده است كه بعضي مردان اين روزگار يا خود مستقيماً به خشونت در اشكال مختلف دست مي يازند يا از خشونت و تجاوز، براي تحكيم سلطه خود بر زنان سود مي برند.حقيقت اين است كه هر جامعه اي به درجه اي داراي فرهنگ انساني است كه در آن با زنان رفتار انساني مي شود و زنان از خشونت و آزار و ستم در امانند و به درجه اي از پيشرفت واقعي برخوردار شده كه در آن خشونت و تجاوز نسبت به زنان كاهش يافته است.
زنان، باني آزار يا قرباني
آزار جنسي در محيط هاي كاري بيش از آن كه به نظر مي رسد حساس است، تا آنجا كه حتي كوچك ترين رفتار و عملي كه باعث شود توجه يك زن در محيط كاري بدون تمايل واقعي اش به سمت مسائل جنسي جلب شود، آزار جنسي به حساب مي آيد. اين در حالي است كه در تفكر اغلب زنان و مردان ايراني، آزار جنسي زماني مطرح مي شود كه ارتباط فيزيكي برقرار شود. طرح اين موضوع آن چنان تازه و نشكافته است كه براي بحث بر سر آن به نظر مي رسد بايد با فاصله گرفتن از تفكر جامعه سنتي كه بيشتر براي زنان بايد و نبايدهاي رفتاري و اخلاقي تعريف مي كند، در فضايي جديد و براي جلوگيري از گذاشتن سنگيني بار اتهام فقط بر دوش يك طرف قضيه، آن را دوجانبه بررسي كرد. در اين بين كم نيستند زناني كه همجنسان خود را مسبب آزارهاي جنسي در محيط كار مي دانند و برخلاف آنها عده اي ديگر كمبودها و ضعف هاي جامعه مثل نبود فرصت شغلي برابر و مشكلات اقتصادي خانوادگي را عاملي براي تن دادن زنان به خواسته هاي مردان و در نتيجه قرباني شدن آنها در اين عرصه مي دانند.
تهمينه مرادي ۲۷ ساله كه مهندس شيمي و متأهل است رفتار زنان در محيط كار را در چگونگي برخورد مردان با آنها مؤثر مي داند و اعتقاد دارد اگر زنان در محيط كار رفتاري مناسب داشته باشند، مردان كمتر به آنها تعرض مي كنند. « ليلا. س» هم كم و بيش به اين نكته اشاره مي كند و به مشاهداتش استناد مي كند و از زناني مي گويد كه با رفتارهاي خاص سفره آزار جنسي را پهن مي كنند. يكي از سئوال شوندگان به نام« زهرا .س » پا را از اين هم فراتر مي گذارد و برخي زنان را عامل اصلي ترويج آزار جنسي در محيط هاي كاري مي داند. شايد اين تفكر نشأت گرفته از فرهنگي باشد كه همچنان زنان را برحسب ميزان متانت با معيارهاي سنتي طبقه بندي مي كند. نتيجه اين طرز تفكر اين مي شود كه زنان جامعه به رفتارهاي زناني ديگر كه فكر مي كنند از مرزهاي پاكدامني فراتر رفته اند بيش از مردان حساسيت نشان مي دهند و فقط زنان را عامل بروز آزار جنسي در محيط هاي كاري مي دانند. اين واقعيت را مي توان در بافت سنتي شهرهاي كم جمعيت بسيار پررنگ تر ديد.
در اين زمينه حتي در ميان اندك  كارشناساني كه در زمينه آزارهاي جنسي در محيط كار مطالعاتي دارند اختلاف نظر وجود دارد. دكتر مصطفي اقليما، استاد دانشكده بهزيستي و توانبخشي، رفتار برخي زنان در محيط هاي كاري را در ايجاد بستر مناسب براي جوانه زدن آزار جنسي مؤثر مي داند و علت اصلي بروز چنين رفتارهايي را مشكلات عاطفي و خانوادگي اين زنان عنوان مي كند. اما دكتر سعيدي به شدت با اين تحليل مخالف است و از زاويه ديگري به اين مسئله نگاه مي كند. او مي گويد: «ماركس در آثارش از تناقضي سخن مي گويد كه ميان ذهن و عين وجود دارد. ممكن است عين چيزي نباشد كه ذهن انسان مي خواهد. اگر انسان ببيند قادر به عوض كردن عين نيست، ناچار ذهنش را تغيير مي دهد. ماركس در حقيقت اين مسئله را براي تربيت انقلابيون مطرح مي كرد و به آنان گوشزد مي كرد كه اگر عوض كردن عين يا شرايط فيزيكي به آساني مقدور نباشد، نبايد ذهن يا ايدئولوژي شما دستخوش تغيير شود. اين تعبير ماركس را مي توان تعميم داد و رفتار برخي زنان در محيط كار را با همين گفته تحليل كرد. زماني كه زنان در محيط كار با انواع بي عدالتي ها و تبعيض ها مواجه مي شوند و مي بينند كه اعتراضشان به جايي نمي رسد و در حقيقت نمي توانند عين را عوض كنند، ناچار ذهن خود را تغيير مي دهند و براي دست يافتن به آنچه از آنان سلب شده دست به آزمودن راه هاي ديگري براي دست يافتن به وضعيت مطلوب مي زنند.»
وي نتيجه مي گيرد: «بنابر اين، حتي اگر معتقد باشيم كه در مواردي زنان به نوعي شرايط را براي رساندن آزار جنسي فراهم مي كنند، بايد بپذيريم كه در اصل همان زنان قربانيان بي عدالتي و تبعيض در محيط هاي كاري هستند و اگرچه امكان دارد به برخي مطالبات خود برسند، بايد بهاي سنگيني هم بپردازند كه همان مفهوم آزار جنسي است.»
تن دادن به خواسته كارفرما يا اخراج
«ليلا. س» ۲۲ سال بيشتر ندارد، اما با موارد زيادي از آزار جنسي در محيط كار روبه رو شده است. آن طور كه خودش مي گويد تقريباً به هر محيط كاري وارد شده به نوعي با آزار جنسي مواجه شده است.
چهره اي آرام و ساده و قامتي بلند دارد و مجرد است: «۱۹ سالم بود كه براي اولين بار سركار رفتم. در آن سن و سال آشنايي چنداني با مشكلات زنان در محيط كار نداشتم، فكر مي كردم محيط كار بايد محيطي قانونمند و منظم باشد، اما در همان اولين تجربه كاري به اين مسئله (آزار جنسي) برخوردم. كارفرماي من مردي پنجاه و چند ساله بود كه در همان اولين روزهاي كاري، مرتب به من گوشزد مي كرد كه بايد با رفتارهاي كارفرما بسازم، اول متوجه منظورش نمي شدم و تلاش مي كردم وظايفم را بهتر انجام دهم، اما با گذشت زمان متوجه شدم او قصد ديگري دارد. بالاخره هم مستقيم پيشنهاد برقراري ارتباط داد.» واكنش ليلا به چنين پيشنهادي ترك محيط كارش بود: «آنجا را ترك كردم و ديگر پيگير موضوع نشدم، اما روزهاي آخر متوجه شده بودم كه كارفرما به اكثر زنان كارمند پيشنهادهاي مشابهي داده بود، اگر كسي مي پذيرفت به كارش ادامه مي داد، در غير اين صورت بايد آنجا را ترك مي كرد.» اين تجربه به شكل هاي ديگر تكرار شد: «يك سال بعد در محيط ديگري مشغول به كار شدم. با تجربه اي كه داشتم خيلي زود متوجه شدم كارفرما قصد دارد رابطه ما از محدوده روابط معمول كاري خارج شود. اول تلاش داشتم كار به مسائل خصوصي كشيده نشود، اما با اصرارهاي مداوم و درخواست مستقيم و بي پرده او كه مواجه شدم دوباره مجبور شدم كارم را رها كنم، چون با جواب منفي من به درخواستش شرايط كار خيلي سخت و غيرقابل تحمل شده بود.»
كمي بعد ليلا به يك مؤسسه آموزشي رفت كه دو مرد آن را اداره مي كردند، يكي مجرد و ديگر متأهل بود: «مرد متأهل كم كم تلاش كرد به من نزديك شود و به هر شكلي كه شده مقصودش را بفهماند. اين مسئله حتي موجب اختلاف او و شريك ديگرش شد. در نهايت آقاي متأهل مستقيماَ به من پيشنهاد داد و من مجبور شدم يك بار ديگر كارم را رها كنم.»
در اين ميان البته يك بار قضيه به گونه اي ديگر پيش رفت: «پس از آن، در شركت نسبتاً بزرگي كار پيدا كردم. آنجا يكي از مديران مياني به من پيشنهاد ارتباط خصوصي تر داد كه با اعتراض من اين بار او اخراج شد.»
مهتاب ۳۷ ساله و مجرد ، اين تجربه تلخ را به گونه اي ديگر بيان مي كند: «وقتي در دانشگاه تحصيل مي كني در ذهن خودت براي كار تصويرهايي ترسيم مي كني كه خيلي دور از واقعيت حاكم بر جامعه است. وقتي مجبور مي شوي در جايي خارج از تخصص خودت كاري پيدا كني، بايد خيلي خوشحال شوي. اما كاش ماجرا به همين امر خاتمه يابد. كارفرمايم مردي بود حدود ۴۵ ساله كه مؤسسه اي داشت براي كارهاي فرهنگي، ترجمه متون و مقالات و... افراد زيادي در آنجا فقط رفت و آمد داشتند و كارهاي خود را تحويل مي دادند، اما من به عنوان منشي و هماهنگ كننده استخدام شدم. در همان روزهاي اول به من گفته شد كه به يك سري از شماره هاي خاص به هيچ وجه پاسخ ندهم و همين طور هر وقت خواستم مي توانم كليد شركت را داشته باشم و در آنجا رفت و آمد كنم. تا اين كه كنجكاو شدم كه چرا بايد اين كار را انجام دهم و بالاخره تصميم به پاسخ گويي تلفن هاي ممنوعه را گرفتم. به اولين شماره تلفن كه جواب دادم خانمي به من هشدار داد كه هرچه زودتر محيط كار را ترك كنم. چرا كه خودش و ده ها نفر ديگر قبل از من در جايگاه من قرار داشتند كه مورد آزار و تجاوز قرار گرفته بودند. من با چندين نفر ديگر نيز كه خود از قربانيان بودند، صحبت كردم و همگي ضمن احساس افسوس، قضيه را تأييد كردند و من بدون هيچ صحبتي آنجا را ترك كردم. اما بيچاره آن كسي كه به جاي من استخدام شده و اسير اين دام مي شود.»
مرجان، ۲۴ ساله و مجرد، در اين باره مي گويد: «هميشه آرزو داشتم در محيطي آرام به كارهايم بپردازم. اما واقعيت ها، زندگي را طور ديگر براي ما رقم زده اند. روز اولي كه براي كار از خانه خارج شده بودم، مدام مادر در گوشم مي خواند مراقب محيط اطراف باش. آنجا آدم ها مختلفند و با تو زمين تا آسمان فرق دارند. نگذار محيط كار بر تو غلبه كند. شب همان روز كه آمدم خانه پدر از من پرسيد: محيط كار چه طور بود، كار امروز چه طور بود، آيا از محيط كارت راضي بودي؟ و من هم كه آرزوي كار كردن در بيرون از خانه را داشتم، با خوشحالي گفتم: خيلي عالي بود! پدر نگران بود و با غمي كه در چهره اش نمايان بود، گفت: اميدوارم كه اشتباه نكرده باشي. هفته اول به خوبي گذشت، تا اين كه نگاه ها همه برگشت. مدير مي آمد و با ايرادهاي مسخره اش اعصابم را به هم مي ريخت (در سر كار بايد به همه لبخند بزني. چهره عبوست به همه انرژي منفي مي دهد، صدايت را طوري دلنشين كن كه همه جذب مؤسسه ما شوند) مدتي گذشت، غم ها زير لبخندها پنهان مي شدند، كسالت و خستگي كار كلافه ام كرده بود، اما چاره اي نبود جز اين كه تحمل كنم. تا روزي كه صداي درونم نجاتم داد. به راستي امنيت كجاست؟ هميشه مي گفتم امنيت به محيط و مكان آرامي اطلاق مي شود كه آدم ها در آنجا احساس راحتي كنند و اما حالا... در هر كجاي اين عرصه زندگي كه قدم بگذاريم ديگر بويي از امنيت به مشامت نمي رسد. اكثر محيط هاي كاري امنيت را از بين برده اند و رابطه جنسي را جايگزين كار كرده اند.»
عاطفه دانشجوي علوم تربيتي ۲۲ ساله و فروشنده لوازم آرايشي و بهداشتي است. او نيز تجربه غم انگيز خود را از اين گونه بيان مي كند: «اگر وسيله ها خوب فروش نمي رفت، بايد به خيلي از رابطه ها تن مي دادم به اين علت كه ياد بگيرم، چگونه مي شود با آدم ها ارتباط برقرار كرد تا وسايل خوب فروخته شود.»
واقعيت هاي زشتي براي به زبان نيامدن!
تابوبودن مسائلي كه به نوعي به روابط جنسي مربوط مي شود، در تمامي كشورهاي جهان با شدت كم يا زياد وجود دارد. كم نيستند كساني كه معتقدند اينها واقعيت هاي زشتي است كه بايد در پس پرده بماند، چرا كه بيان آن نه تنها مشكلي را حل نمي كند، بلكه باعث رواج بيش از پيش معضلاتي مثل آزار جنسي در محيط كار مي شود. شايد در جامعه ما هم غالب بودن چنين ديدگاهي است كه به مخفي ماندن چنين معضلاتي مي انجامد. تمايل به مخفي نگاه داشتن آن دسته از مشكلات فردي يا اجتماعي  كه به نوعي به مسائل جنسي مربوط است، آنچنان رواج دارد كه حتي در مواردي، افراد يا سازمان هاي دولتي هم به آن دامن مي زنند و حتي آمارها و تحقيقات علمي اين حوزه، دور از دسترس عموم نگه داشته مي شود.
دكتر اقليما بر پنهان ماندن معضلات جنسي در ايران تاكيد مي كند، اما اين پنهان كاري را نادرست و قدمي در جهت ترويج هر چه بيشتر اين معضلات مي داند. به نظر وي، آزار جنسي در همه كشورهاي جهان- حتي كشورهاي پيشرفته- در ابعاد وسيع وجود دارد، اما تابوي پرداختن به اين مسائل در ميان مردم كشورهاي توسعه يافته تا حدودي شكسته است. دكتر سعيدي هم، پنهان كاري را علاج كار نمي داند، بلكه اولين قدم در برخورد با معضلاتي از اين دست را انتقال آنها از حوزه خصوصي به حوزه عمومي مي داند. وي با تحليلي زبان شناختي، موضوع را اينگونه مي شكافد: «تفاوت آشكاري ميان برخورد ما و برخي جامعه هاي غربي با اين قضيه وجود دارد كه مي توان با دقت در واژگاني كه در موارد مختلف به كار مي رود به آن پي برد. مثلاً چندي پيش در دادگاه مايكل جكسون، به واژ ه اي برخوردم كه معناي دقيقش را نمي دانستم. با مراجعه به فرهنگ لغت، معني اين واژه و چند واژه مترادف با آن را يافتم كه هر كدام به نوعي از انواع آزار جنسي كودكان اشاره داشتند. اين درحالي است كه در فارسي فقط يك كلمه براي بيان آزار جنسي كودكان مي شناسيم كه كلمه اي سبك و دور از ادب است» . او مي افزايد: «تمامي مسائل مربوط به روابط جنسي در گويش و در نتيجه در فرهنگ ما تابو هستند، در حالي كه مثلاً در زبان انگليسي، اين نوع كلمات مترادف هاي زيادي دارند و به راحتي در گويش به كار مي روند. خود من هنگام تدريس در دانشگاه يا ترجمه مقالات علمي با اين مشكل مواجهم كه نمي توانم بسياري از واژگان را به كار ببرم، چون براي دانشجويان، تمسخرآميز و حتي خجالت آور است. انگار به كاربردن اين واژگان، غرور دانشجويان ما را مي شكند و به ناچار برخي واژه ها را در ترجمه فارسي حذف مي كنم. استاداني كه در دانشگاه ها دروسي مانند تنظيم خانواه را تدريس مي كنند حتي در بيان مطالب كاملاً علمي دچار مشكل مي شوند و همين جاست كه به لزوم انتقال برخي واقعيت ها از حوزه خصوصي به حوزه عمومي پي مي بريم.» وي مي افزايد: «برخي افراد، واردشدن مسائل خصوصي به حوزه عمومي را سخيف مي دانند و وقوع اين مسئله در غرب را تقبيح مي كنند؛ در حالي كه وارد شدن اين مسائل به حوزه عمومي نشان دهنده آن است كه جامعه به چنين معضلاتي اهميت مي دهد.»
انتقال مسائل و مشكلاتي كه تابو محسوب مي شوند از حوزه خصوصي به حوزه عمومي، روندي روبه جلو و اصلاح گرايانه است، زيرا به گفته دكتر سعيدي، تا دردي عيان نشود، چاره اي هم برايش پيدا نمي شود. با كنارزدن پرده و مطرح كردن وجود آزار جنسي در حوزه عمومي، خود به خود نحوه برخورد با آن و قوانين مربوط به مجازات خاطيان مطرح مي شود، در حالي كه باقي ماندن چنين مسائلي در حوزه خصوصي، آنها را همچنان دور از دسترس نگه مي دارد و مخفي ماندن آزار جنسي در محيط هاي كاري جامعه اي مانند ايران، به نيرويي براي رشد و وسيع ترشدن دامنه آن تبديل مي شود.
دكتر سعيدي به وجود نوعي «بحران رابطه» در جامعه اي مانند جامعه ايران اشاره مي كند. به نظر وي با بحث درباره شيوه برقراري ارتباط سالم در محيط كار كه در حوزه روان شناسي قرار مي گيرد، مي توان بحث آزار جنسي در محيط كار را بررسي كرد: «در جامعه اي مانند جامعه ما كه روزبه روز پيچيده تر مي شود، زناني كه وارد محيط كار مي شوند درست نمي دانند كه بايد در محيط كار چه رابطه اي برقرار كنند. بسياري از زنان فكر مي كنند كه روابط جاري در محيط كار، اساساً با برقراري روابط جنسي عجين است و گريزي از آن نيست و همين تفكر باعث مي شود كه خود را راحت تر تسليم كنند. مردان هم از ديدي ديگر وجود رابطه جنسي در محيط كار را عادي و پيش پا افتاده مي دانند.» او البته اين بحران را مختص جامعه ايران نمي داند، بلكه معتقد است در كشورهاي پيشرفته هم «بحران رابطه» وجود دارد و روان شناسان تلاش مي كنند با برگزاري جلسات مشاوره دسته جمعي، افراد جامعه را تشويق كنند و مشكلاتشان را در برقراري روابط با ديگران بيان كنند تا ضمن حل آنها، چگونگي برقراري روابط مناسب را بياموزند. «بحران رابطه» مختص محيط هاي كاري نيست، بلكه در روابط دوستانه جوانان با يكديگر هم اين بحران وجود دارد. بسياري از دختران و پسران واقعاً نمي دانند يك رابطه مطلوب چيست و چه ويژگي هايي دارد.شايد بتوان نظام اداري حاكم بر محيط هاي كاري را در گستردگي آزار جنسي مقصر دانست. ساختار هرم وار حاكم بر سازمان هاي دولتي و خصوصي، به طور خودكار شرايطي را فراهم مي آورد كه زمينه ساز بسياري سوءاستفاده ها از جمله آزار جنسي مي شود. دكتر سعيدي مي گويد: «بد نيست كمي به شكل روابط سازماني بپردازيم. سازما ن هاي اداري با ساختار سلسله مراتبي خود نوعي نابرابري ايجاد مي كنند كه در آن، يكي پايين دست و ديگري بالادست مي شود. حس رقابت از بين مي رود و پايين دست ها پاسخگوي بالادست ها هستند. همين شكل سلسله مراتبي، زمينه بروز مسائلي چون آزار جنسي را فراهم مي كند؛ به ويژه آنكه در موارد آزار جنسي، بالادستي  ها با استفاده از اقتدار شغلي خود، زيردستان  را مجبور به تسليم شدن مي كنند و در اغلب موارد، آزارهاي جنسي در ميان هم رده ها نيست.» وي مي افزايد: «در كشورهاي پيشرفته، كم كم وضع دارد عوض مي شود. سازمان ها از شكل هرم گونه خارج و تخت (flat) مي شوند. در سازمان هاي تخت، سلسله مراتب به هم مي خورد و بدنه سازمان به طور بي واسطه با رأس ارتباط برقرار مي كند و صداي هر كس در هر رده اي كه باشد شنيده مي شود، اما اگر در محيط هاي كار فعلي كسي ببيند كه در آن موقعيتي كه نظام حاكم بر آن سازمان پديد آورده مي تواند به شكلي زورگويي كند، وسوسه مي شود از اقتدار خود استفاده كند.» تهمينه مرادي- يك زن كارمند- هم اين موضوع را تاييد مي كند كه در محيط كاري او، مردان با استفاده از اقتدار شغلي خود، زنان زيردست را در شرايطي قرار مي دهند كه مجبور شوند براي حفظ موقعيت شغلي يا رسيدن به شرايط بهتر، تسليم آنها شوند و در نهايت، زنان يا مجبور به ترك محيط كار مي شوند يا سكوت مي كنند. واكنش زنان به چنين مسئله اي به شرايط زندگي آنها از جمله تنگناهاي معيشتي يا حتي مشكلات روحي و عاطفي آنها بستگي دارد. البته اين واقعيت وجود دارد كه به همه زنان به يك اندازه تعرض نمي شود. دكتر اقليما احتمال بروز آزار جنسي در محيط هاي كاري را در مورد زناني كه شوهر خود را از دست داده اند يا از شوهر خود جدا شده اند بيشتر مي داند، چون به دلايل متعدد در جامعه ما به اين قشر زنان بيش از ديگران تعرض مي شود. دختران مجرد و زنان متأهل هم به ترتيب در رده هاي بعدي قرار مي گيرند.
دكتر سعيدي به لزوم بررسي رضايت شغلي در محيط هاي كاري كه بي ارتباط به مقوله آزار جنسي نيست، اشاره مي كند و مي گويد: «بررسي ميزان رضايت شغلي در سال هاي گذشته فقط در چارچوب مسائل مالي و حقوقي صورت گرفته است،  در حالي كه در الگوهاي پيشرفته سازماني، تلاش مي شود رضايت شغلي نه فقط در حيطه ميزان دستمزد، بلكه در زمينه ايجاد امنيت و حس رقابت و نيز شرايط مناسب در محيط كار تامين شود.»
بهترين راهكار كدام است
بي شك مبارزه با گسترش آزار جنسي در محيط هاي كاري به گذشت زمان و تغييرات ريشه اي فرهنگي در ذهن جامعه نياز دارد.
دكتر اقليما آزار جنسي در محيط كار را حاصل فقر فرهنگي و روابط نادرست زن و مرد در جامعه مي داند كه بخشي از آن ناشي از جداسازي هاي جنسي از كودكي تا بزرگسالي است. اقليما چاره كار را در كوتاه مدت، رفع مشكل بيكاري و ايجاد فرصت هاي شغلي بيشتر و پرداخت كمك هزينه زندگي به بيكاران مي داند. به نظر او، اگر فرصت شغلي به اندازه كافي وجود داشته باشد، لزومي ندارد زنان براي حفظ شغلي كه به سختي به دست آورده اند به چنين خواسته هايي تن دهند. همچنين پرداخت حقوق در دوره بيكاري، وحشت بيكاري را در افراد جامعه از ميان مي برد، اما دكتر سعيدي با چنين راهكاري موافق نيست. او ايجاد فرصت هاي شغلي بيشتر و حمايت دولت از بيكاران را كارساز نمي داند و مي گويد: «در دنياي جديد كه به شدت به سمت تخصص گرايي و مهارت پيش مي رود، افراد به راحتي نمي توانند شغل خود را عوض كنند؛ حتي اگر فرصت هاي شغلي در جامعه زياد باشد. نظام اجتماعي امروز به خودي خود اشتغال را موقت و ناامن كرده است، حال اگر فرار از آزار جنسي را هم به عوامل موقت بودن مشاغل و جابه جا شدن افراد شاغل بيفزاييم، ديگر زندگي خيلي سخت مي شود.» وي مي افزايد: «كمك هاي دولتي به بيكاران هم دارد كم كم از ميان مي رود. كشورهايي كه زماني به پيروي از چنين سيستمي در كشورشان مي باليدند به اين نتيجه رسيده اند كه چنين كمك هايي به از ميان رفتن انگيزه مي انجامد و جوانان را منفعل مي كند.» دكتر سعيدي تشكيل تشكل هاي غيردولتي براي انتقال اين مباحث از حوزه خصوصي به حوزه عمومي و فراهم آوردن امكان بحث هاي گروهي را بهترين راهكار مي داند.منظور از بحث هاي گروهي، تشكيل جلساتي براي صحبت افراد مختلف درباره درد يا معضلي مشترك است.دست هاي كم توان قانون
حال بايد ديد قانون چگونه با آزار جنسي همچون واقعيتي اجتماعي برخورد مي كند. آيا قوانين مدني موجود با غالب بودن نگاه سنتي به زنان، هنوز او را در حصار ديوارهاي خانه مي بيند و علاقه اي به پرداختن به حقوق زن شاغل ندارد؟
زهره ارزني- وكيل پايه يك دادگستري و فعال حقوق زنان- ضمن اينكه وجود آزار جنسي در محيط هاي كاري را تاييد مي كند، از تجربه موكلان خود مي گويد: «موكلي داشتم كه قرباني آزار جنسي در محيط كار بود. دختري جوان و تازه كار كه مديرعامل شركتي كه در آن كار مي كرد به او آزار جنسي مي رساند، اما به دليل ناتواني اش در ارائه مداركي براي اثبات ادعايش از پيگيري شكايت بازماند. واقعيت اين است كه با وجود فراواني آزار جنسي آمار شكايت ها بسيار پايين است.»
ارزاني در ادامه مي گويد:« شكايت هاي لفظي فراوان  اند، اما شكايت قانوني در مواردي از اين دست به ندرت به چشم مي خورد. چهار دليل عمده در توجيه اين سكوت وجود دارد. يكي براي حفظ آبروست. تابو بودن طرح مسائل جنسي در جامعه ما بيش از هر چيز باعث مي شود اين قبيل مسائل در پس پرده بماند، چه برسد به اينكه جرمي اتفاق بيفتد و شكايتي مطرح شود، مخصوصاً اگر شاكي يك زن باشد. متأسفانه در مواردي هم كه شكايت عنوان شده اغلب اين خود زن است كه در جامعه متهم مي شود. معمولاً برخورد جامعه با زني كه آسيب جنسي ديده باشد اين است كه قبل از آنكه به شكايت توجه شود، خود زن مقصر و گشاينده راه تعرض شناخته مي شود و ناعادلانه شاكي به متهم تبديل مي شود.» وي دومين دليل را تنگناهاي اقتصادي و ترس از دست دادن كار مي داند كه حتي در مواردي حاصل آن رضايت اجباري و تن دادن به روابط جنسي در محيط كار است. وي مي افزايد:« سومين دليل دشوار بودن اثبات ادعاست. براي اثبات چنين اتهامي، قرباني بايد يا شاهد داشته باشد، يا مدارك محكمي ارائه دهد. آخرين دليل مردانه بودن محيط هاي دادرسي از كلانتري گرفته تا دادگاه و دادسراست. يك زن تنها در چنين محيط هاي مردانه اي به سختي مي تواند كارش را پيش ببرد، ضمن اينكه مراحل اداري هم بسيار طولاني و خسته كننده است و از همه دشوارتر براي زن آسيب ديده تحمل نگا ه هاي خرد كننده اي است كه خاصيت چنين محيط هايي است.»
اما اگر زني كه قرباني آزار جنسي شده، با وجود تمام موانعي كه سر راهش قرار دارد، مصرانه خواهان پيگيري شكايتش شود، در اين صورت بايد چه مراحلي را طي كند؟
زهره ارزاني، مهم ترين و اساسي ترين قدم را اثبات جرم مي داند و مي گويد:« سه راه براي اثبات جرم وجود دارد: يكي اقرار متهم است. يعني مجرم يا فردي كه به زني آزار جنسي رسانده خودش به كرده اش اقرار كند. بازجويان كاركشته اغلب به راحتي چنين اقراري مي گيرند، اما متأسفانه فقط در موارد حاد بازجويي جدي و فني صورت مي گيرد و مواردي چون آزار جنسي جزو موارد حاد طبقه بندي نمي شود، بلكه با اين موارد بسيار سطحي برخورد مي شود. دومين راه اثبات جرم شهادت فردي است كه آزار جنسي را ديده باشد، شهادت يك زن كافي نيست و بايد دو زن، يا يك مرد شهادت دهند. در اين مورد، اثبات جرم بسيار مشكل است، چون آزار جنسي در محيط هايي صورت مي گيرد كه شاهدي وجود ندارد و سوم، وجود مدارك محكمي مانند صداي ضبط شده، فيلم يا عكس است.»به گفته ارزاني:« قانون در اين مورد به شدت نقص دارد، زيرا اثبات وقوع آزار جنسي، كه معمولاً در محيط هاي بسته و خلوت انجام مي شود، براي زنان بسيار دشوار و حتي غيرممكن است، در صورتي كه با اصلاح قوانين، قضات مي توانند با كمك گرفتن از شگردهاي بازجويي خيلي راحت به حقيقت برسند.»
بنابراين زناني كه در محيط كار توسط كارفرمايان، مورد تهديد و توهين و بي حرمتي قرار مي گيرند حتي آنهايي كه مورد تجاوز قرار گرفته اند به دليل كم توان بودن قوانين در اين موارد، تابوهاي ناموسي و غيره جرأت بروز آن را پيدا نمي كنند و چه بسا ناچاراً به خودكشي روي مي آورند.مطابق ماده ۶۳۷ قانون مجازات اسلامي، اگر زني كه در محيط كار به طور مداوم آزار جنسي مي بيند، موفق شود ادعاي خود را ثابت كند، مجرم فقط مجبور به تحمل ۹۹ ضربه شلاق يا پرداخت جريمه نقدي مي شود... بر اين اساس با متجاوز برخوردي شديد صورت نمي گيرد و برعكس زني كه مورد تهاجم و تجاوز قرار گرفته است، بايد حساب پس بدهد.هميشه وقتي اتفاقي مي افتد و حادثه اي رخ مي دهد، گفته مي شود اين زن است كه تقصير دارد و چون هميشه در مظان اتهام است حمايتي از او صورت نمي گيرد. ولي هيچ كس نمي گويد زن در هر شرايطي بايد امنيت داشته باشد.
آزار جنسي و تحقير و توهين و بي حرمتي به زنان در محيط هاي كاري و كارگري، استثمار مضاعف زنان است.
سكوت قانون در برابر رضايت اجباري
آزار جنسي نوعي جرم محسوب مي شود كه در حوزه حقوق عمومي قرار مي گيرد و با مجرمان آن طبق قانون مجازات اسلامي رفتار مي شود، مگر اينكه دو طرف رضايت دهند و موضوع به حيطه حقوق خصوصي كشيده شود. با سخت گيري هايي كه در اين موارد در كشور وجود دارد، معمولاً رضايت براي بررسي موضوع در حيطه حقوق خصوصي پذيرفته شده نيست، زيرا اگر شاكي هم رضايت دهد، دادستان در مقام مدعي العموم پيگير مي شود و مجازات طبق قانون اجرا مي شود.در قانون مجازات اسلامي، مجازات هاي مربوط به روابط جنسي، اعدام و سنگسار است، يا ۱۰۰ ضربه شلاق كه قابل تبديل به پرداخت وجه است.مجازات مجرمان آزار جنسي در صورتي كه زنا صورت نگرفته باشد طبق ماده ۶۳۷ قانون مجازات اسلامي اجرا مي شود، يعني فقط ۹۹ ضربه شلاق است كه چون حد نيست، قابل خريدن است. اگر آزار جنسي وارد حيطه تجاوز به عنف شود، اثبات آن بسيار مشكل است و شايد عملاً پيگيري چنين شكايتي بي حاصل باشد، چون معمولاً شاهدي وجود ندارد و اثبات تجاوز به عنف از راه پزشكي قانوني ساده نيست.مطابق ماده ،۶۳۷ اگر زني كه در محيط كار به طور مداوم آزار جنسي مي بيند، موفق شود ادعاي خود را ثابت كند، مجرم فقط مجبور به تحمل ۹۹ ضربه شلاق يا پرداخت جريمه نقدي مي شود و بعد از حضور در محل جرم احتمالاً اولين اقدامش اخراج شاكي خواهد بود!
البته اگر زن در محيط كار خود به برقراري رابطه رضايت دهد، ديگر تجاوز به عنف يا آزار جنسي مطرح نيست و زن مجرم است و مجازات مي شود. ارزاني به جرم هايي اشاره مي كند كه در آن دو طرف مجرم شناخته مي شوند:« زني كه به او در محيط كارش تجاوز مي شود، پيش از هر چيز، خودش مورد سئوال قرار مي گيرد كه چرا و چگونه در موقعيتي قرار گرفته كه به او تجاوز شده است! »
ناتواني قانون در مجازات مجرمان آزار جنسي و تفكيك شاكي و مجرم آنجا نمايان مي شود كه بخش اعظم آزارهاي جنسي در وضعيتي اتفاق مي افتد كه زن، به هر علتي به برقراري چنين رابطه اي رضايت داده و اين رضايت اجباري هم در قانون ما تعريف نشده است و در صورت شكايت هر دو طرف مجرم شناخته مي شوند. از طرفي، مجازات هايي كه در نظر گرفته شده قدرت بازدارندگي لازم را ندارند و مجرم با بازگشت سريع به محل جرم نه تنها متنبه نمي شود، بلكه به راحتي مي تواند شاكي را از محل كار اخراج كند و به كار خود ادامه دهد و دست هاي ناتوان قانون در اين زمينه نمي تواند گرهي از مشكلات زن قرباني باز كند.
آمارها
هيچ آماري درباره ميزان آزار جنسي زنان در محيط هاي كاري در ايران وجود ندارد. تنها در جزوه اي كه در ۱۳۸۲ به كوشش «كميته جمع آوري اسناد و گزارش هاي ستاد مبارزه با خشونت عليه زنان» به مناسبت ۸ مارس، روز جهاني زن، منتشر شد، در گزارشي با عنوان «خشونت كاري، اعمال سلطه كارفرمايان» ، بدون ذكر آمار به رواج گسترده آزار جنسي زنان در محيط هاي كاري ايران اشاره شده است. سؤال شوندگان در اين گزارش نه تنها منكر وجود آزار جنسي در محيط هاي كاري نشدند،  بلكه يا خود گرفتار چنين رفتارهايي شده بودند يا از نزديك شاهد آن بودند. و آنچه دليلي بر پنهان ماندن آزارهاي جنسي در محيط كار در حوزه خصوصي است اين ادعاست كه در ميان تعداد زياد جامعه آماري مورد بحث فقط سه نفر از سئوال شوندگان حاضر به صحبت درباره تجربه هاي خود براي گزارش پيش رو شدند.

خاطرات زندگي روزانه

در زندگي روزمره هريك از ما اتفاقات و رويدادهاي كوچك و بزرگ فراواني وجود دارند كه گرچه به سرعت مي گذرند، اما مي توانند قابل توجه باشند و در ميان خاطرات زندگي مان ماندگار شوند؛ اتفاق هايي كه آنها را براي دوستان و همكاران خود تعريف مي كنيم و گاه بعد از گذشت چند سال همچنان شنيدني و شيرين هستند؛ از يك ماجراي جالب در زمان خدمت نظام وظيفه تا خاطره از يك ميهماني خانوادگي و... هر يك از اين خاطرات كوتاه چون يك عكس يادگاري در آلبوم ذهن باقي مانده اند.
شما هم مي توانيد با ارسال خاطرات شيرين زندگي خود به آدرس روزنامه همشهري در ورق زدن آلبوم خاطرات با ما همراه شويد.
003915.jpg
طرح: فريد مرتضوي
ناظم هم جيم شد
اين خاطره مربوط به سي و پنج سال پيش است يعني وقتي كه كلاس چهارم دبيرستان بودم. يك روز عصر كه كلاس مهمي نداشتيم با دو تن از همكلاسي ها در زنگ تفريح، دور از چشم ناظم از مدرسه بيرون زديم و براي ديدن فيلم اسپارتاكوس به سينما رفتيم. در فاصله ميان پرده نمايش، دو رديف جلوتر يكي از دوستان را ديدم كه متوجه ما نبود و براي همين ليوان بستي مچاله شده اي را از پشت سر به او پرتاب كرديم و وقتي كه آن شخص با عصبانيت برگشت تا ببيند چه كسي اين كار را كرده، متوجه شديم كه او را عوضي گرفته بوديم. براي همين هر سه نفر به يك آن در صندلي خود فرو رفتيم ولي من به ناگهان متوجه شدم كه نفر پشت سري ما هم در صندلي اش خود را نهان كرد، با تعجب از زير چشم به او نگاه كردم و خشكم زد، ناظم سخت گير دبيرستان بود كه او نيز از مدرسه جيم شده و آمده بود سينما.
م.آ- پزشك شاغل- تهران

بخش هايي از اعلاميه منع خشونت عليه زنان

ماده ۱
در اين اعلاميه، عبارت «خشونت عليه زنان» به معني هر عمل خشونت آميز براساس جنس است كه به آسيب يا رنجاندن جسمي، جنسي، يا رواني زنان منجر بشود، يا احتمال مي رود كه منجر شود، از جمله تهديدات يا اعمال مشابه، اجبار يا محروم كردن مستبدانه زنان از آزادي، كه در منظر عموم يا در خلوت زندگي خصوصي انجام شود.
ماده ۲
تعبير خشونت عليه زنان بايد شامل موارد زير، اما نه محدود به اين موارد باشد:
(الف) خشونت جسمي، جنسي و رواني كه در خانواده اتفاق مي افتد، از جمله كتك زدن، آزار جنسي دختر بچه ها در خانه، خشونت مربوط به جهيزيه، تجاوز توسط شوهر، ختنه زنان و ديگر رسوم عملي كه به زنان آسيب مي رساند، خشونت در رابطه بدون ازدواج و خشونت مربوط به استثمار زنان،
(ب) خشونت جسمي، جنسي و رواني كه در حوزه زندگي جمعي و اجتماع اتفاق مي افتد،  از جمله تجاوز، سوءاستفاده جنسي، آزار جنسي و ارعاب در محيط كار، در مراكز آموزشي و جاهاي ديگر، قاچاق زنان و تن فروشي اجباري،
(ج) خشونت جسمي ، جنسي و رواني، در هر جايي،  كه توسط دولت انجام شود يا ناديده گرفته شود.
ماده ۴
دولت ها بايد خشونت عليه زنان را محكوم نموده و نبايد هيچ رسم، سنت يا ملاحظه اي را براي وظيفه خود در رابطه با حذف آن بهانه كنند. دولتها بايد با استفاده از تمام شيوه هاي مناسب و بدون تأخير يك سياست حذف خشونت عليه زنان را تا پايان آن دنبال كنند،  و بايد:
(الف) از ملزم شدن به خشونت عليه زنان خودداري كنند.
(ب) همه كوشش هاي لازم را براي پيشگيري، انجام تحقيقات مربوطه و مجازات اعمال خشونت عليه زنان براساس قانون كشور خود انجام دهند،  چه اين اعمال توسط دولت انجام شده باشد و يا توسط اشخاص خصوصي.
(ج) در قوانين كشور لوايح رسمي كيفري، مدني و كاري و اداري تهيه كنند كه خطايي را كه بر زنان تحت اعمال خشونت رفته مجازات و جبران كند، براي زناني كه تحت اعمال خشونت قرار مي گيرند بايد دسترسي به راهكارهاي قضايي فراهم شود، و يا پشتيباني قوانين كشور، جبران موثر و عادلانه براي صدماتي كه متحمل شده اند ميسر باشد، دولت همچنين بايد زنان را از حقوقشان در تقاضاي جبران خسارت و توان يابي از طريق چنين راهكارهايي آگاه سازد.
(د) راهكارهاي پيشگيري و همه دستورالعمل هاي جامع حقوقي، سياسي، اداري و فرهنگي كه حمايت از زنان را در مقابل هرگونه خشونت ترويج مي كند تدوين كنند و تضمين كنند كه قرباني شدن مجدد زنان به خاطر عدم حساسيت قانون به ملاحظات جنسي و شيوه هاي اعمال قانون و ديگر مداخلات دولتي اتفاق نخواهد افتاد.
(هـ) مقادير كافي براي فعاليت هاي مربوط به حذف خشونت عليه زنان را در بوجه دولت قرار دهند.
(و) اقدامات لازم براي آموزش به مأموران انتظامي و مسئولين دولتي مسئول اجراي سياست هاي مربوط به پيشگيري، تحقيقات و مجازات خشونت عليه زنان، انجام دهند تا اين افراد به نيازهاي زنان حساس شوند.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   فرهنگ   |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |