آن سوي مه
شاعري در قلمرو فرهنگ ايراني
|
|
م. آشنا
حيات اجتماعي و فرهنگي آنان كه در قلمرو تمدن ايراني زندگي مي كنند، چنان با شعر درآميخته است كه به نوعي، شعر هر دوره را مي توان تاريخ فرهنگ، تفكر و انديشه اجتماعي آن دانست. همان گونه كه شعر فرخي سيستاني نشان دهنده وجوه مختلف زندگي در عصر شاعر است، كلام آسماني فردوسي و سعدي و حافظ نيز فرهنگ عصر آنان را بازمي تاباند.
اين ويژگي در عصر ما نيز مصداق دارد و نمود عيني آن را مي توان در فرهنگ و حيات اجتماعي نواحي گوناگون قلمرو تمدن ايراني جست وجو كرد. در روزگار ما خليل الله خليلي، اقبال لاهوري، مؤمن قناعت، ملك الشعراي بهار، اخوان ثالث و... هريك به نوعي جوهر تفكر و نحوه نگرش خود به حيات فرهنگي و اجتماعي شان را به زبان شعر بيان كرده اند.
در بخش عمده جهان ايراني، شعر در ادوار مختلف، ابزار هويت فرهنگي و اجتماعي بوده و در بازتعريف زندگي نقشي اساسي بر عهده داشته و يكي از حلقه هاي اصلي تعريف هويت ملي و فرهنگي به شمار مي آمده است. در تاجيكستان- پاره جدا افتاده فرهنگ مشترك ايراني- ساليان دراز، شعر، كانون گرم و تپنده حيات فرهنگي بوده و رسالتي كه بر دوش اين نوع از آفرينش ادبي قرار داشته است با هيچ يك از گونه هاي ادبي ديگر قابل مقايسه نيست. در اين حوزه شعر آهنگ زندگي بوده و هست و حضور شعر و تفكر شاعرانه را در تمامي زوايا و خباياي زندگي مردم مي توان ديد. اساساً شاعرانه زيستن يكي از ويژگي هاي زندگي شرقي است.
با اين توصيف به ميان شاعران تاجيكي مي رويم و يكي از آنها را براي شما معرفي مي كنيم. رحمت نذري، شاعر تاجيكستاني، به سال ۱۹۵۱ م درختلان متولد شد. در ۱۹۷۳ رشته روزنامه نگاري را در دانشگاه دولتي تاجيكستان به پايان برد و در نشريه هاي «معارف» ، «مدنيت» و «ادبيات و صنعت» و نيز كانون نويسندگان تاجيكستان به كار پرداخت. نخستين شعرهايش را در ۱۲ سالگي سرود. وي در جشنواره هاي هشتم، نهم و دهم شاعران جوان شوروي شركت داشت. او شماري از آثار سليمانف، رسول حمزتف، ناظم حكمت و ديگران را به فارسي تاجيكي برگردانده است.وي در ۱۹۷۹ به عضويت اتحاديه نويسندگان شوروي درآمد. اشعار او در روزنامه هاي معتبر تاجيكستان و نيز نشريات «سيمرغ» ، «آينده» ، «كيهان فرهنگي» و «شعر» منتشر شده است.
نذري در شعر پيرو صابر است و ستايش آيين هاي كهن تاجيكان و ديگر اقوام ايراني درون مايه سروده هاي اوست. از آثارش مي توان به برگ سبز (۱۹۷۷)، گل سنگ (۱۹۷۹)، ستاره روز (۱۹۸۲)، لاله آتش (۱۹۸۴)، سرنوشت (۱۹۸۷) و محراب (۱۹۹۱) اشاره كرد.
با هم چند شعر از اين شاعر تاجيكي را مي خوانيم:
«سوز دل»
اي سوز دل، به سينه خود مي فشارمت
اي اشك، از دو ديده خود مي گسارمت
اي آب و خاك پاك ديار غريب من
عمري سپاس نان و نمك مي گزارمت
اي سرنوشت تيره تاريخ زرنوشت
سرنامه اي به نام خدا مي نگارمت
در پاره خريطه زرد قلم زده
اي كشور الم زده، سر مي فرارمت!
در سرزمين سوخته بي پناه خود
اي سايه خدا، به خدا مي سپارمت!
اي واپسين دم، از غم سنگين ميهنم
در روبه روي آينه چون مي برآرمت؟
گر بشكني چو ساعت ريگي ام(۱)، اي زمان
من باز زير ريگ روان مي شمارت...
اميد شعله پاشم باش، اي عشق
تب و تاب و تلاشم باش، اي عشق
به زير گنبد گردون گردان
اگر باشم نباشم، باش، اي عشق
اگر جان تو اي گل، تب نگيرد
اگر سوگند دل بر لب نگيرد
اگر بي ياد من خُسبي، خدايا
حناي بسته ات امشب نگيرد
جهان را خوشنما بينيد، اي كاش
به سر بال هما بينيد، اي كاش
اگرچه روز نيك از روزگاران
نديدم من، شما بينيد، اي كاش
آه، اكنون...
آه، اكنون بندگي دل مي زند در سينه ها
مهر اكنون مهرباني مي كند با كينه ها
روشنايي سوي تاريكي خوشامد مي زند
سوي آيين ها دورويي مي كنند آيينه ها
راست و چپ مي گرايد سوي يكديگر، ولي
جنگ اندازند با هم كفش ها را زينه ها
چرم سوي چرب مي ليسد لب خشكيده اش
خودنمايي مي كند در چشم سوزن پينه ها
پرده روي سياهي و سفيدي مي درد
مي پرد سرخي شرم گونه سبزينه ها
آه، اكنون در ميان كور بزم خنده سار
آدمي مي رقصد از كفكوبي بوزينه ها!
۱- ساعت ريگي: ساعت ماسه اي
|