پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۰
شهر آرا
Front Page

عكاسي به شيوه يكصد سال پيش در تهران
اقتضاي لوله دوربين همين است!
005475.jpg
سيروس سعدونديان
هم پاي شيوع صنعت شريفه فوتوغراف و ورود انواع دوربين ها و ملزومات رنگ و وارنگ عكاسي، ايرانيان به تأليف و ترجمه درآن باب روي آوردند و آثار متعددي از خويش به يادگار نهادند. رفتار اهالي اين سامان در برابر عدسي دوربين هم از همان زمان شكل گرفت و پاره اي از رفتارها كه شرحش از اين مجال بيرون است- كماكان متأثر از همان طليعه پابرجاي و استوار ماند و بسياري از قواعد زيباشناسي تصويري را هم همان مؤلفان و مترجمان و عكاسان آغازين سروسامان داده و برجاي گذاردند. از آن شمار مؤلفان كه در اين مقوله بسيار مؤثر و كارساز هم از آب درآمد، يكي كارنيك خان دالگيجيان  بود؛ دواساز مخصوص حضرتان اقدسان، شعاع السلطنه و سالار الدوله . كارنيك خان در خيابان ناصريه تهران (ناصرخسرو بعدي) دواخانه اي داشت روبه روي تلگرافخانه؛ دواخانه اي حاوي بسيار غرايب و اعجوبه ها و تحف از آب گذشته كه در آن انواع و اقسام دوربين هاي عكاسي به هر اندازه و به هر قيمت موجود بود و به قيد شرط و رضايت مشتري، به قيمت بالنسبه مناسب، بندگي مي شد. از عكس و اسباب هاي جهان نما و لانترن ماژيك و لوازم نقاشي براي عكس هاي رنگي گرفته تا همه نوع آلات و اسباب دندان سازي و دواهاي عكاسي آماده و حاضر، چه مايع و چه خشك و چه دواهاي جديد به شكل قرص را مي شد در آن دكان پرشعبده يافت و اسباب هاي ديگر از هر قبيل و هر جنس هم كه از خارجه مي خواستي، به زودي و با كمال اطمينان وارد مي شد.
سال 1325 هجري قمري بود و به قول كارنيك خان هر علم و صنعتي روز به روز در ترقي، مخصوصاً عكاسي كه ساعت به ساعت و آن به آن به واسطه كشفيات جديد و اختراعات تازه، ترقيات و تغييرات كلي به هم رسانيده و به قدري شيوع پيدا كرده كه هر كس به آن مشغول بود. اما چون دستورالعملي كه اين ترتيبات جديده را سرمشق بدهد به فارسي چاپ نشده بود اين شد كه كارنيك خان لازم دانست در اين باب كتابي تأليف و به طبع رساند تا آقاياني كه مايل به عكاسي بودند، از بعضي مطالب تازه كه آن روزها در اروپا متداول بود، بي خبر نباشند .
حاصل مساعي كارنيك خان كتاب علم عكاسي جديد بود كه با كمال دقت، با قرائت سهل، تمام مطالب جديد و نوظهور عكاسي را شرح مي داد. كتاب در مطبعه فاروس تهران به چاپ رسيد و براي اشخاصي كه هيچ ربط نداشته اما ميل داشتند عكاسي ياد بگيرند، چهار فصل مقدماتي در ابتداي آن نوشته شد كه چون خيلي آسان و سهل بود، به گفته كارنيك خان هر كس دومرتبه مي خواند، ياد مي گرفت. اين بود كه خيلي ها دو مرتبه خواندند و ياد گرفته و به آن هنر شريفه پرداختند.
پس، بد نيست ما هم بخوانيم و بياموزيم و اگر شد به هنر فوتوغراف پاره اي از ايام را سركنيم كه هنري است سخت شريف و تاريخ دو سده اخير ايران بس وامدار آن.
البته بايد يادمان باشد كه به فرموده آغازين مسيو كارنيك خان اشخاصي كه مايل به عكاسي هستند، ناچار بايد داراي يك دستگاه دوربين عكاسي نو باشند و براي ظاهر كردن شيشه ها و بعضي عمليات ديگر، جاي تاريكي را براي خود معين كنند . پس اگر آن دوربين نو فراهم گشت و آن جاي تاريك براي ظاهركردن شيشه ها و بعضي عمليات ديگر مهيا، الباقي سهل است و با دوبار خواندن آموزه هاي كارنيك خان شدني و علم عكاسي جديد به شيوه مرضيه 1325 هجري قمري در كنار آمدني. اين شما و اين هم پاره اي از دروس ضرور اوليه.
درس اول: عكس برداشتن
فرض مي كنيم كه مي خواهيم عكس يكي از رفقا را برداريم. در حياط يا در باغ، جايي كه سايه باشد انتخاب مي نمائيم و به فاصله نيم ذرع نزديك ديوار، ايستاده يا نشسته، به هر شكل كه مي خواهيم، او را بازمي داريم و از روبه رو دوربين را هم پنج شش قدم دورتر برده، روي سه پايه نصب مي كنيم. روشني بايد بيشتر به طرف راست صورت بيافتد و طرف راست صورت بيشتر روبه روي دوربين باشد. به اين واسطه مي توانيم يكي از گوش هاي او را نبينيم كه خيلي صورت قشنگ تر خواهد شد. دوربين را باز مي كنيم ... روي شيشه تار نگاه مي كنيم و مي بينيم كه عكس وارونه شده، يعني پاها رو به بالا و سر به پائين شيشه تار است. ولي [اين] ابداً مخل كار ما نيست و اقتضاي لوله دوربين همين است... همين كه مي خواهيم درب دوربين را برداريم، به رفيقمان اطلاع مي دهيم كه حركت نكند. اگر خود را در حال تبسم نگاه بدارد بهتر است، والا هر چه به حال طبيعي خود را بدارد، البته بيشتر شبيه مي شود. البته به استثناي آن يك گوش كه نديدنش بهتر است و خيلي صورت قشنگ تر . اما، گفته اند كه عشق آسان نمود اول، ولي افتاد مشكل ها. و چه مشكلي اساسي تر از شماره دادن و مدت زمان برداشتن در دوربين؟ به گفته كارنيك خان، اين سؤال خيلي مشكل است؛ قدري كه كار كردند، ياد مي گيرند . ملاحظات عديده دارد و حالا نمي توانيم اين نكات را به اين زودي ياد بگيريم . تا بعد خدا كريم است. پس فعلاً اگر سه ساعت به غروب مانده و يك حلقه ديافراگم به دوربين زده ايم و هوا هم خيلي روشن است، دوثانيه شماره مي دهيم و درب دوربين را آهسته بر مي داريم و آهسته مي گوييم يك، دو و درب دوربين را مي بنديم. پرده شاسي را پائين كرده و همه اسباب ها را منظماً سرجاي خودشان مي گذاريم .
خسته نباشيم و تا حال تبسم رفيقمان نماسيده، او را همان جا كنار ديوار باغ به خير و خوشي رها كنيم و برويم بر سر آن دروس ديگر كه اساسي است و دربردارنده جمله قواعد زيباشناسي تصويري. چون وقت تنگ است و مجال اندك، لاجرم به بيان همين قواعد بسنده مي كنيم.
درس آخر: اقسام عكس ها
مسلم است هر كس كه شروع به عكاسي مي كند، اول عكس رفقا و همسايگان را برمي دارد. قدري كه ماهرتر مي شود به عكس دورنما و گروپ(Groupe:جمعيت) مشغول مي شود تا به تدريج كارهاي قشنگ و صنعت هاي مطبوع از او سر مي زند. اولين نوع عكس پرتره است. كليتاً عكس هاي يك نفره و دو نفره را پرتره مي نامند. عكس هاي پرتره [را] خيلي مشكل است كه بدون آتليه- [يعني] اتاق يا تالار مخصوص براي عكس برداشتن- به عمل آورد. هر كسي كه به اين كار مايل است و توقع دارد كه عكس هايش خوب بشود، ناچار است ... براي خود آتليه مختصري درست نمايد كه در واقع براي عكس هاي پرتره خيلي لازم است. از اينكه بگذريم، بايد هيچ وقت عكس پرتره را نگذاريد از حالت طبيعي خارج شود زيرا كه اهميت و افضليت عكس پرتره اين است كه بيشتر به اصلش شباهت دارد. بايد درست دقت كرد كه اين نكات، اسباب بي شباهتي عكس نشود. بدن هميشه بايد آزاد و به حال خود باشد. چشم ها را هم محاذي با صورت و به امتداد بيني نگاه دارند. در ميزان كردن بايد سه ربع صورت را ملاحظه نمود، يعني يك گوش در عكس نباشد، عكس قشنگ تر خواهد شد . چه بايد كرد؟ آدميزاد است و دو گوش و سيمايش با يك گوش زيباتر. براي عكس هاي نيم تنه، در وقت ميزان كردن بايد لوله دوربين محاذي با سينه باشد كه يخه پيراهن در ميزان وسط شيشه تار قرار بگيرد .
عكس گروپ: براي عكس هاي گروپ همان دقتي كه در عكس نيم تنه به عمل مي آورند بايد داشته باشند و اگر جمعيت زياد باشد كه نتوان در آتليه رفت، در حياط (سمت شمال كه سايه باشد بهترين جاهاست)... خيلي سعي كنند كه اينها هم مثل عكس نيم تنه از حال طبيعي خارج نشوند. سرها را قدري بلندتر نگاه دارند كه چشم ها واضح تر خواهد شد. اگر جمعيت گروپ خيلي زياد باشد كه چندين صف مي شوند، اولاً دوربين را عقب تر ببرند كه سرها يك اندازه به نظر بيايند. از خيلي نزديك عكس برداشتن، بي جلوه مي شود. بايد خيلي سليقه به خرج بدهند كه اشخاص را به ترتيب قد و صف ها را هلالي باز دارند.
عكس مجلس: اين قسم عكس را... به فرانسه سوژه دوژانر مي گويند. مقصود، عكس هايي است كه شكل چند نفر را نشان بدهد؛ مثلاً جمعي كه از شكار مراجعت كرده اند يا چند نفر كه مشغول بازي هستند، در عكس بايد درست تشريح بشوند. در اين عكس ها نبايد ملاحظه قشنگي صورت و سايه و روشن را مرتب نمود، بلكه بايد طوري عكس بردارند كه هر كس مي بيند، گمان كند كه گويا واقعاً عين آن مجلس را ديده است. اين كارها بسته به سليقه است و بايد سليقه به خرج داد. پس در اين مورد، بي خيال گوش دوم آدميزاد.
عكس دورنما: كه مشق كردنش عشق مخصوصي دارد و هيچ كس از تماشاي آنها سير نمي شود، گذشته از همه، جنبه تاريخي و يادگاري كاملي دارد. براي مسافرت و گردشگاه ها، براي هر كسي كه عكاسي مي كند، لازم است كه ترتيب صحيحي براي اين فن داشته و تمام نكات و دقايق آن را بداند كه عكس هايش هيچ وقت ضايع نشوند. ابتدا دوربين را كه باز مي كنند، بايد دانست اولاً سه پايه خيلي بلند نباشد كه عكس، سرازير و بي حالت به نظر مي آيد. خيلي كوتاه هم باعث سربالايي عكس و از حال طبيعي بي بهره مي ماند. پس البته حد وسط را از دست نبايد داد. ثانياً دوربين را كه باز مي كنند... بايد صاف و افقي بدارند. قبل از اينكه عكس بردارند، بايد تصور كرد كه مي خواهند نقشه بكشند. چشم را پرگار فرض كنند و به دقت، تمام معايب و محاسن اين دورنما را ببينند و هر جور كه به نظر مي آيد، مجري بدارند. فرض كنيم يك عمارتي وسط اين دورنما واقع است. اگر عمارت را از پيش روي عكس برداريم، غير از ديوار بي مصرفي چيزي ديگر ديده نمي شود. ولي همين كه دوربين را قدري به طرف راست يا چپ آن عمارت ببريم... هر كس مي بيند گمان مي كند اصل عمارت را رؤيت كرده است... چند مرتبه كه امتحانات كردند، سليقه زياد مي شود و مي توانند همه جور دخل و تصرف مفيد بنمايند.
يك نكته ديگر را هم بد نيست بدانيم كه انواع عكس ها را در شب هم مي شود برداشت. بله به واسطه روشنايي هاي مصنوعي ممكن است شب عكس برداشت يا در جاهاي تاريك مثل زيرزمين مغازه و غيره عكاسي كرد. براي اين كار يك عدد چراغ مانيزيوم و قدري پودر مانيزيوم لازم است . اما اگر حوصله چراغ و پودر مانيزيوم را نداريم، چاره اي نيست جز آنكه صبوري پيشه كنيم و بقاي عمر از خداوند منان بطلبيم تا سال ها درآيد و سال ها بگذرد و 1331 هجري قمري فرا رسد و محمد جعفرخان خادم عكاسخانه خود را در حسن آباد بگشايد و پانزده سالي پس از آن(1307 هجري شمسي) در سالنامه پارس اين اعلان بهجت اثر را بخوانيم: عكاسي شب. معجزات علم، انسان را به حقايق مكتوم و اسرار مستور واقف و مطلع مي نمايد. هيچ تصور نمي رفت كه شب هم بشود عكس برداشت. حالا هر موقع روز و شب به عكاسخانه خادم، واقع در خيابان سپه، نزديك چهارراه حسن آباد تشريف بياوريد، ممكن است بهترين عكس ها را به يادگار برداريد . البته آن زمان ديگر از مانيزيوم خبري نيست و در روز ابري يا شب تاريك با نور دستگاه هاي الكتريكي جديده كه با مساعي لازمه وارد گرديده مي توانيد عكس خود را به يادگار برداريد و با يك مرتبه مراجعه كاملاً زحمات آن بزرگوار را كاملاً تشخيص خواهيد داد . ضمناً آگرانديسمان عكس هاي متفرقه، عكاسي خارج و غيره پذيرفته و سفارشات ولايات با بهترين شرايط انجام داده مي شود .
اما اگر فعلاً قصد داريد كه به آموزه هاي مسيوكارنيك خان و كتاب پنج قراني علم عكاسي جديد بسنده كنيد، مختاريد. پس بعد از برداشتن عكس رفقا و همسايگان قدري ماهرتر شده به عكس دورنما و گروپ مشغول شويد تا به تدريج كارهاي قشنگ و صنعت هاي مطبوع از شما سر بزند. به هر حال اقتضاي لوله دوربين همين است ؛ توفيق يارتان!

تحفه ها
دوربين عكاسي ليلاي گمشده سلاطين
شايد هيچ تحفه اي از تحف فرنگ به سرعت عكاسي در ايران شيوع نيافته باشد كه رواج آن قريب سه سالي پس از آغاز عكاسي در جهان به هم پيوست. قصه از اين قرار بود كه به گفته شهريار عدل، محمدشاه قاجار، از دولتين روس و انگليس خواستار ارسال دستگاه عكس داگرئوتيپ به ايران گرديد و دستگاه اهدايي امپراتور روس زودتر به ايران رسيد. آن دستگاه را نيكلاي پاولوف، ديپلمات جوان روس كه به همين منظور آموزش عكاسي نيز ديده بود، به تهران آورد. اواسط دسامبر 1842(ذيقعده 1285 هجري قمري) نخستين عكس ثبت شده در تاريخ ايران را همين ديپلمات در حضور محمدشاه بر صفحه سيمين داگرئوتيپ نشانيد. ناصرالدين ميرزا- وليعهد 13ساله محمدشاه- در زمره نخستين كساني بود كه تصويرش توسط دوربين داگرئوتيپ ثبت گرديد. ثبت آن تصوير همان بود و دل باختن وليعهد و سلطان آتي به هنر شريفه فوتوغرافي همان. سلاطين قاجار شيفته ترسيم نگاره خود بودند بر هر آن جنس و به هر آن شيوه كه پيش آيد؛ از صفحه خارائين كوه طبرك ري و ديواره سنگي و ستبر تنگه واشي و سنگ نگاره مشهور عكس شاه در وانه جاده هراز گرفته تا لوح كاغذ و مقواي فشرده و چرم و سوخت، جولانگاه ثبت و ضبط تصوير ايشان- خاصه فتحعلي شاه و ناصرالدين شاه- بود.
اختراع عكاسي در فرنگ و اشاعه سريع آن در ايران، لهيب آن عطش رسم و حك و نقر تصوير را دو صد چندان كرد؛ عطشي كه حتي از سنگ مزار هم درنمي گذشت و نگاره خود را بر آن مي نشاند؛ همچون مزار ناصرالدين شاه در تهران و فتحعلي شاه در قم.
به هرحال دوربين عكاسي ليلاي گمشده آن سلاطين بود و ظهورش در دارالخلافه، موجب شيفتگي و شيدايي. نخست نزد سلطان و خواص وي و پس آن گاه نزد جمله خلايق.بدين قرار ناصرالدين شاه كه از جواني دل بسته نقاشي هم بود و خود به قدر بضاعت در آن مقوله ساعي، از آن پس دوربين عكاسي را يار گرمابه و گلستان يافت و حاصلش هزاران عكس بر جاي مانده از آن روزگار و نيز بناي عكاسخانه اي در قلب ارگ سلطنتي. درباريان هم از قافله دور نماندند؛ از غلامحسين خان صديق السلطنه گرفته تا علي خان امين حضور. از دوست محمدخان معيرالممالك گرفته تا ميرزا محمدخان حشمت الممالك و ميرزا احمدخان صنيع  السلطنه و ميرزا سيدعلي خان اعتمادحضور و... حتي مليجك عزيزالسلطان كه خود يكپا عكاس شد و غالب اوقات به عكاسي مشغول.

خاطره
اندر فوايد پولداري و بيكاري در صدسال پيش از اين!
اطلاع ما، خاصه از مسائل اجتماعي و فرهنگي تاريخ صدساله اخير ايران، به ويژه تهران، مرهون انبوه منابع و اسناد بازمانده، از جمله خاطرات متعدد رجال آن روزگار است. رجالي كه غالب ايشان مصادر امور بوده اند و در زمينه سياسي اثر گذار؛ همچنين مردان و زناني از توده مردم و به دور از حيطه دربار. در شمار آن دسته نخست، پاره اي نيز بوده اند به دور از دخالت مستقيم در حوادث، اما در ميان درباريان و صاحب ثروت و مكنت؛ رجالي شهريه بگير، ولي فاقد كاري مشخص؛ به عبارتي پولدار و بيكار كه از بام تا شام دمار از هر پرنده و چرنده در حول و حوش و اقصي نقاط ييلاقات حومه تهران در مي آوردند و هنگام فراغت از اين امر خطير خاطرات شكاريه مي نوشتند؛ يا همچون غلامعلي عزيزالسلطان،  مليجك ناصرالدين شاه، هم به شكار و هم به غير شكار مشغول و از پگاه تا شامگاه درون و بيرون دارالخلافه روان و از اين مغازه به آن دكان پرسه زنان و ايضاً در فراغت به تقرير و تحرير خاطره سرگرم بودند. خاطراتي كه از احوال آن دردانه ناصري مي گويد در عصر مظفري، خاصه سنوات پس از 1319 هجري قمري و بعدها. خاطراتي حاوي بسيار دقايق اجتماعي و فرهنگي از تهران  آن روزگار و همچنين مشغوليات اغنياء بيكار.
بياييد فرض كنيم، ولو فرضي محال، كه يكصد واند سالي پيشتر از اين است. سال هاي 1319 و 1320 هجري قمري- در تهران هستيم و چون مليجك ساكن عمارت عزيزيه - ساختمان بعدي مجلس و صاحب يكصد توماني ماهانه مرحمتي سلطان از صرف جيب مباركش. بيكاريم و پولدار و امكانات بالقوه و بالفعل تهران به پيش روي. ببينيم در آن صورت چه مي توانستيم كرد. همراه مليجك شويم و راهي تهران آن روزگار؛ با جيبي پر از پول و دلي فارغ از اغيار؛ نه كاري و نه باري؛ اين ما و اين هم تهران؛ ببينيم چه مي شد كرد:
مي شد حركت كرد. براي خيابان ناصريه، درب دكان كارنيك دواساز فرنگي. يك دوربين دو گره خوب داشت. آن را خريد به 50تومان و بعد رفت يك دكان بالاتر، آنكه متعلق به يك تاجر شيرواني است، يك توپ بزرگي خريد براي بازي. بعد هم آمد دكان آنتوان عكاس. در دكان آنتوان عكاس هم آن عكس هايي را كه روز تحويل(سال) انداخته بودي مي ديدي.مي شد اسباب دوغ زني را آورد و نشست تا به قانون فرنگي ها از شير كره گرفت. گرچه هرچه مي زدي، شدني نبود و جز خستگي حاصلي نداشت. بعد، مادام هوفمان مي آمد و مي رفت اندرون. يك صورت حساب هم براي تو آورده بود. مي گرفتي و برمي خاستي و مي رفتي خيابان لاله زار تا در دكان تكو و از آنجا دكان موليون تا بعضي دواهاي عكاسي كه لازم بود. بخري. موليون مي گفت چيزي ندارم. پس برمي گشتي و مي ديدي كه در راهرو منشي باشي مهدي خان نشسته و دارد عكس هايي (را) كه پريروز انداخته بودي، اطراف آنها را مقراض مي كند.
مي شد دو روز سرت را به عكاسي گرم كني، يا از طرف خيابان چراغ گاز بروي دكان باغدسر تاجر مسيحي و چند جور اسباب از او بخواهي كه وارد كند و يك دوربين سه گره هم بخواهي كه عن قريب به جمع دوربين هاي خود بيافزايي. بعد به خيابان انگليسي ها مي آمدي، دم منزل آنتوان و مي رفتي دكان آنتوان. عكس هايي كه انداخته بودي تماشا مي كردي. از آنجا هم مي رفتي بالا، دكان مادام بارناود. دكاني تازه باز شده بود متعلق به موليون اسبابي كه به درد بخورد نداشت. يك دوايي مي گفتند براي جوش صورت خوب است، همان را مي خريدي و مي آمدي به خانه و قدري عكس به مقوا مي چسباندي بعضي مقواهاي بزرگ را هم كه آورده بودند، با پرگار براي عكس مي بريدي.مي شد كه دوشنبه باشد سيزدهم ماه محرم 1320 هجري قمري و ماه خيلي سخت بگيرد و تمام قرص ماه از ساعت دو و سه تا پنج و نيم گرفته باشد. همسايگان طشت بزنند و مردم اذان بگويند و تو هم دوربين بزرگ را بگويي بياورند تا تماشا كني. فرداي آن شب ماه گرفتگي هم مي شد باز بروي خيابان چراغ گاز و ميدان توپخانه و لاله زار و از آنجا به خيابان انگليسي ها و دكان آنتوان عكاس؛ يا از راه باغ خاص از كوچه باغات حضرت عبدالعظيم بيافتي توي جاده چال ترخان. حاجي لك لك زيادي، متجاوز از پنجاه شصت، هم آنجا در كنار جوي آب چرا كنند و هيچ واهمه هم نداشته باشند. مي شد قدري با حشمت الممالك بروي توي عكاسخانه گردش كني و بعد هم به سراغ اسباب هاي مغازه تكو بروي و ببيني كه وزير عدليه قدري مبل براي اطاق هايش مي خرد. يا مي شد به خانه معيرالممالك بروي و ستون هاي چدني و بعضي چراغ ها را كه از فرنگ جهت خان معير آورده  بودند ببيني. حسن خان هم كتاب دارتانيان بخواند و آنتوان پيانوساز هم براي كوك كردن پيانو بيايد. در همين حين خان معير هم بگويد كه آن ميمون كوچك هايي كه از فرنگ خواسته دو سه بچه گذاشته اند و يكي از آن بچه ها مرده. مي شد به امامزاده قاسم بروي و از ديدار فرنگي مآب هاي دستمال گردن بسته برآشوبي. احمد خان سمسار هم اسباب خودش را شب هاي جمعه از شهر بياورد و آنجا و روز جمعه ببرد امامزاده صالح. خرازي فروش و بزاز هم آنجا فراواني باشد. سپس بيايي و در خانه عكس  هايي كه روسي خان از تو انداخته چاپ كني. اما دواي ثابت نداشته باشي و دواي عوضي بزني و به عمل نيايد. مي شد به چيذر بروي و با تفنگ دو لول گلوله اكسپرس يك پري شاهرخ بياندازي و قنداق تفنگ بخورد به چانه ات؛ يا بنشيني و تمبر اسم و كارت ويزيت خودت را كه خواجه باغدسر فرستاده تماشا كني و منصورالحكما هم باشد و حلال جهت عكس درست كند و بشنوي كه ميرزاكريم خان سردار به سبب طهارت با برگ انجير دارفاني را وداع گفته است. مي شد به لكنتوار لالويه و از آنجا به لاله زار بروي و بعد هم خيابان علاءالدوله و درب دكان آرشاك، يا به طويله عشرت آباد محض تماشاي گاوهاي روسي شاه؛ يا مغازه مادام بارناهود؛ يا به سلماني فرنگي ته دكان موليون؛ يا تماشاي جنگ هفت لشكر در دوشان تپه؛ يا به ديدار كالسكه دودي شاه كه در جمعه 21 رجب 1320 وارد شود توسط شمس الملك ؛ يا در باغ باشي و ببيني مشهدي ابوالقاسم با ماشين چمن مي چيند؛ يا بروي سفارت ژاپون و يك دستگاه اسباب بستني سازي از سفير معزول بخري؛ يا باسيمون عكاس باشي به خانه رئيس هلندي بروي محض تماشاي چراغ هاي تازه و بعد هم دكان سيمون پرده دوز محض سفارش پرده، يا به دكان باغدسر براي خريد يك ميوه خوري به انضمام گلدان؛ يا آنكه در خانه بماني و با اسباب بازيچه ها كه از مغازه صحافباشه خريده اي بازي كني، محمدباقر كتاب بخواند و محمد حسن خان هم پاهايت را بمالد.
مي شد و از ايندست شدني ها بسيار بود و ماهي صدتومان مرحمتي هم پرشالت. اين سفر كوتاه به تهران يكصدواند سال پيش را نمي دانم كه به مزاج مبارك خوش آمد يا نه. به هر حال تهران آن روزگار در منظر و براي عزيزالسلطان آدمي خلاصه مي شد در جغرافياي دكان موليون و باغدسر و آرشاك و مادام بارناهود و آن عالم سراسر شگفتي كه در آن دكاكين مي گذشت، علي الخصوص آن شعبده بزرگ دوربين هاي يك گره و دو گره و سه گره.

|  شهر تماشا  |   گزارش  |   جهانشهر  |   دخل و خرج  |   نمايشگاه  |   سلامت  |
|  شهر آرا  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |