پنجشنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۰
ايوب  با هفتاد و اندي سال سن، بي سواد است ولي يك ديوان شعر دارد
شاعر بي نام و نشان
005469.jpg
عكس:محمد رضا شاهرخي نژاد
محمد مطلق

آرزوي من اين بود كه تنهايي خود را به چاپ برسانم و از سودش استفاده اي ببرم، وضعيت مالي ام عجيب به هم ريخته... كاسب بودم، در چهار راه لشكر مغازه داشتم، پسرم كه به جنگ رفت، همه چيز زير و رو شد، اواخر جنگ بود و اواخر سربازي اش كه موجي شد.
مغازه و خانه را فروختم و هر چه داشتم ديوانه وار برايش خرج كردم، بي نتيجه.... مالم رفت و پسرم مجنون شد، ارتش گفت دير آمده اي، فايده اي ندارد، نمي توانيم به تو كمك كنيم. حالا با پسر مجنونم، همسرم و دختر كوچكم در آپارتمان يكي از دخترهايم زندگي مي كنيم. دخترم در بيمارستان امام خميني(ره) كار مي كند، ما را تامين مي كند، خودم هم اينجا ماهي 60 هزار تومان پول مي گيرم. هي.... نفسي مي آيد و مي رود.
مي نباشد بشكنيد اين جام مي  آشام را
سر ندارد بار عشق رسوا كند احشام را
كنج خود در غم نشستن كار عاشق نيست نيست
پاره كن ديوان غم تا پر ببيني جام را
ايوب با هفتاد و اندي سال سن، عينك كائوچويي و ابروهاي پرپشت جو گندمي پشت ميز كار يكي از مغازه هاي پارچه مبلي خيابان جمهوري مي نشيند و دقيقه هايش را با سيگار ارزان قيمت و شعري تراش نخورده هي مي كند.او بي سواد است، نوشتن بلد نيست و خواندن را بي آنكه مدرسه برود، از تماشاي مدام دواوين شعر فارسي آموخته است. مردي عاشق پيشه و اهل ذوق كه زندگاني به او روي ترش كرده و حالا هيچ چيز دلخوشش نمي كند جز ياد ايام و صيقل دادن روح با شعر: پدر و مادرم خلخالي بودند، ترك خلخال. آنها براي كار سخت و كسب درآمد راهي گيلان شدند. مي دانيد آن زمان ترك هاي خلخال براي شخم زدن به روستاهاي گيلان مي آمدند و پدر و مادر من هم رفته بودند كسما تا رنجشان به درآمدزايي منجر شود.
ايوب شاعرانه و متين حرف مي زند با ادبياتي كلاسيك، شمرده شمرده، كشدار و حزن انگيز و مخيل. يكسره چشم هايش به نقطه اي نامعلوم خيره مي ماند و با كاوش هر خاطره تلخ، آهش را با دود غليظ سيگار مي بلعد:
مادرم در كسما فوت كرد، پدرم زني گيلاني گرفت و رنج من و برادرم بيشتر شد. روزها آنقدر تلخ بودند كه نتوانستم طاقت بياورم، 9 سال بيشتر نداشتم كه از خانه بيرون زدم... اولش رفتم سراغ آرايشگري، بعد خياطي و بعد بزازي.وقتي شاگرد آرايشگر بودم، استادم قراردادي با پدرم امضا كرد كه پوست و گوشتش مال من، استخوانش مال شما، آن زمان ها اين اصطلاح رسم بود و رسماً در قراردادها قيد مي شد. استاد هم آرايشگر بود، هم دندان مي كشيد، هم براي كچلي دارو درست مي كرد و هم تب بر و حجامت و اين جور چيزها.
در آن دوران تلخ، ايوب هم شاگردي سلماني را مي كند هم پادويي خانه اش را و اينچنين حسرت آموختن در درونش شعله ور مي شود: وقتي مي ديدم پسر اوستا دارد درس مي خواند، دنيا دور سرم مي چرخيد. از او خواستم تا خواندن و نوشتن يادم بدهد، اما يك صفحه و نيم بيشتر ياد نگرفته بودم كه پدرش فهميد و به من گفت وقت پسرم را نگير! حالا هر چه از خواندن و نوشتن بلدم، همان يك صفحه و نيم است.
مي گويم بخوان! سينوهه ذبيح الله منصوري را ورق مي زند و روان مي خواند. از كاغذ پاره اي كه لاي كتاب گذاشته معلوم است نيمه هاي آن را هم رد كرده است: خواندنم بد نيست، اما نوشتن نه. بعد از اينكه شعر مي گويم، براي يك نفر مي خوانم تا بنويسد. بعد، از روي نوشته اش دوباره مي نويسم.
او چيزي از حروف فارسي نمي داند و تمام تصورش از خواندن و نوشتن شكل كلمات است، نه حروفي كه مي توانند به هم بچسبند. اما چه چيزي ايوب را به سمت شعر سوق مي دهد؛ به ناب ترين لحظه هاي شاعرانه. اين رازي است كه چندان تمايلي به گفتنش ندارد اگر چه تاب آوردن در مقابل راز ديرينه هم كار دشواري است:
- زن گرفتم و رفتم كويت. همسرم را فرستادم خانه پدرش به اين اميد كه وضع مالي مان بهتر شود كه نشد. همه چيز را به ناداني باختم
* پاي عشق هم در ميان بود؟
ايوب سكوت مي كند و به يك باره دست از تلاش مدام براي سرپوش گذاشتن روي راز ديرينه اش مي كشد:
- بله، عاشق شده بودم، در رشت، عجيب دلبري كرد، اما به ناچار از او فرار كردم چون من بي سواد بودم و او ديپلم داشت، من يك بچه روستايي رنج كشيده بودم و او مثل پنجه آفتاب در ناز و نعمت بزرگ شده بود. گريختم، اما سوختم و گريختم. ايوب پيش از آنكه به كويت برود، در تهران مغازه اي به شراكت مي خرد و پس از برگشت، متوجه مي شود كه شريكش مغازه را فروخته: قرارداد بد امضا شده بود و هر چه شكايت كردم به جايي نرسيدم. شريكم هم روستايي خودم بود، يعني خودم به روستا رفتم و او را به تهران آوردم كه شريكم شود. بعد هم قرارداد طوري نوشته شد كه به اصطلاح او دلگرم به كار باشد. وقتي از كويت برگشتم، همه چيز برباد رفته بود.
* از شعرت بگو و از تنهايي خود .
- چه بگويم، وقتي مي گويند فلاني شعر مي گويد خجالت مي كشم اما بچه هايم تشويقم مي كنند و مي گويند ما اين طور مي پسنديم.
* تنهايي خود ، حاصل سوختن از عشق بود؟
- تا جايي كه خودم را مي شناسم و مي دانم كه راست مي گويم. اين فرياد اثر همان آشنايي است. براي همين هم نمي گويم شعر، مي گويم ناله دل.
* چه كسي آنها را برايت گردآوري كرد؟
- دوستي دارم در رشت به نام حاجي عبدالله كه دامادش اين مجموعه را در شكل و شمايل كتاب برايم جمع آوري كرده.
جمع آورنده اشعار ايوب در مجموعه اش نوشته: به نام خداوند گل و گل آفرين، جناب آقاي ايوب رضازاده خلخالي يا صميمي تر بگويم: عمو ايوب عزيز خدا را شكر مي گويم كه با تمام كاستي ها و ناتواني هايي كه داشته بدينوسيله توانسته باشم دل شما را كه يكي از گل هاي آفريده خداوند سبحان بوده را شاد نموده و لبتان را خندان بنمايم.
* كتاب زياد مي خواني؟
- زياد... الان بيشتر كتاب عرفاني مي خوانم. دوره جواني هم سياسي مي خواندم. عاشق كه شدم، كتاب هايي را براي خواندنم انتخاب كردم كه مرا به عشق نزديك تر كند. احساس مي كردم حلاج هم عاشق است. من هر كتابي كه مي خوانم اول از خودم مي پرسم اين كتاب چقدر مي تواند مرا به خدا نزديك كند، چقدر رد خداوند در ذهن نويسنده و اثرش نهفته.خداوند در قرآن مي فرمايد كسي كه اهل حق نيست، پنبه اي در گوشش مي گذارم كه حرف حق را نشنود. من فكر مي كنم خداوند عشق را پيش پايم گذاشت تا آن همه دشمني تبديل به دوستي شود تا از بدبختي نجاتم دهد و گوش جانم كر نشود.
به خودم مي گفتم ايوب! براي خداوند شاخ و شانه مي كشيدي، ديدي چه كرد كه دوباره تو را با خودت دوست كند. حالا وقتي يك دوست را مي بينم، احساس مي كنم خداوند مرا احاطه كرده.
* وقتي كتاب مي خواني چه احساسي داري؟
- دوست دارم جمله هاي عاشقانه اش را بخوانم و بعد بخوانم.
ايوب چيز زيادي از عروض و معاني و بيان نمي داند، اما لحظه هاي ناب شاعرانه را تا مغز استخوان هايش تجربه كرده است، هر روز اين تجربه را دارد. ايوب آدم را به ياد شاعران سبك هندي مي اندازد؛ شاعراني كه ديگر در دربارها جاي نداشتند و ادبيات فارسي را در مكتب خانه ها نياموخته بودند. آنها شاعران قهوه خانه اي بودند، بزاز، خياط، نمد مال، شاطر، بافنده و... براي همين هم در اشعار هندي معشوقه ادبيات چند ساله فارسي ديگر آن بلندقامت خوي كرده برو كمان، گيسو چوگاني نبود. معشوق يك نمد مال و خشت زن كه اينگونه نمي تواند باشد: ساعاتي در روز حالتي دست مي دهد كه مي توانيد شعر بگوييد. من وقتي اين حالت را تجربه مي كنم به وضوح مي بينم كه حروف جلوي چشمم مي رقصند، اما تا مي آيم ثبتشان كنم ديگر همه چيز گريخته. براي همين هم اغلب مفاهيم شعري من ساده هستند چون نمي توانم آن لحظه ناب را با آن كلمات زيبا به ياد بياورم.
ايوب در اشعار كوتاهش تخلص غمزه پرست را براي خود برگزيده است. غمزه پرست به همسرش عشق مي ورزد و از عشق ناپاك هراسان است.
عشق ناپاك نمي تواند آدم را آتش بزند
سازه را دگر صدايي نيست
درد ما را دگر دوايي نيست
آفتاب شباب عمر گذشت
يار ما را دگر وفايي نيست
دنيايي داشتيم، برو بيايي داشتيم، زندگي از دستم رفت، هي... نفسي مي آيد و مي رود.

يادداشت
دوباره كاري با پول مردم
سياوش بختياري
اول اين دو خبر را بخوانيد:
۱ - رئيس بنياد مسكن تنكابن اعلام كرد: براي مقاوم سازي خانه هاي روستايي، امسال 35ميليارد ريال تسهيلات بانكي به 700 خانوار منطقه تنكابن و عباس آباد پرداخت مي شود.
سعيد قاسمپور در گفت وگو با مهر در ساري، افزود: اين وام با سود 5 درصد به مبلغ 50ميليون ريال با معرفي اداره بنياد مسكن از طريق بانك هاي عامل در اختيار متقاضيان قرار مي گيرد.
وي خواستار توجه بيشتر مسئولان امر به مقاوم سازي واحدهاي مسكوني شهرستان تنكابن در غرب مازندران شد.
رئيس بنياد مسكن تنكابن يادآور شد: سال گذشته اين نهاد براي تعمير واحدهاي مسكوني و خسارت ديده بر اثر آتش سوزي، 700 ميليون ريال وام با سود 4 درصد به 93 خانوار پرداخت كرد.
۲ - محمود فرشيدي، وزير آموزش و پرورش با اشاره به تصويب لايحه 4 ميليارد دلاري ويژه بازسازي و مقاوم سازي مدارس گفت: 270 هزار كلاس آسيب پذير در سطح كشور مقاوم سازي مي شوند.
* * * 
بدين ترتيب اگر وعده مسئولان محقق شود و بودجه لازم اختصاص يابد، مي توان اميدوار بود كه بخشي از ساختمان هاي كشور در برابر زلزله  مقاوم شوند و با توجه به اينكه احتمالاً  مانند همين طرحي كه قرار است در تنكابن اجرا شود، در ساير شهرهاي كشور نيز اجرا مي شود، خانه هاي بيشتري مقاوم مي شوند.
اين كار مقاوم سازي در برابر زلزله- كاري است كه بايد بسيار زودتر از اينها انجام مي شد. در كشور زلزله خيزي مانند ايران، نمي توان دست روي دست گذاشت و تماشا كرد كه هر ساله عده اي از مردم بر اثر زلزله جانشان را از دست مي دهند. حالا كه در گذشته چنين اقدامي انجام نشده است، به قول معروف ماهي را هر وقت از آب  بگيري تازه است. هيچ وقت براي به فكر افتادن دير نيست. به نظر نمي رسد كسي با اين طرح مخالفتي داشته باشد، ولي يك نكته اساسي در اين ميان وجود دارد.
قرار است هزينه اي صرف شود تا ساختمان هاي مسكوني و اداري كه در سالها پيش ساخته شده اند، مقاوم شوند، اما در همين حال كسي به ساختمان هايي كه امروزه ساخته مي شوند، توجهي ندارد. مي توان پذيرفت كه خانه هاي چندين دهه پيش يا خانه هاي روستايي از مقاومت كافي برخوردار نيستند ولي ساختمان هايي كه امروزه ساخته مي شوند چرا استحكام لازم را ندارند؟
هر ساله ساختمان هاي زيادي در تهران و چند شهر بزرگ ديگر بدون در نظر گرفتن اصول ايمني ساخته مي شوند. مسئله تنها مقاومت در برابر زلزله نيست، نكات ايمني ديگري نظير وجود پله هاي اضطراري در ساختمان هاي چند طبقه، امكانات آتش نشاني و خاموش كردن آتش و ... نيز از جمله مسائلي هستند كه بايد در هنگام كار مورد توجه قرار گيرند. متأسفانه اغلب چنين نمي شود. حال وصل نبودن به شبكه فاضلاب شهري و وجود چاه هاي عميق و نيمه عميق در خانه ها كه گاه به گاه فرو مي ريزند، جاي خود دارد. گرچه چند ارگان و سازمان و نهاد مسئول نظارت بر كارهاي ساختماني هستند ولي اين نظارت دقيق و همه جانبه انجام نمي شود. شايد براي همين است كه كارشناسان تلفات زلزله احتمالي تهران را بسيار زياد تخمين مي زنند. كوچه هاي باريك و برج هاي بلندي كه تنها زيبايي  ظاهري دارند از يك سو و ساختمان هاي قديمي ساز از سوي ديگر جان شهروندان را تهديد مي كند.
اختصاص بودجه  براي مقاوم سازي ساختمان هاي قديمي يا روستايي البته توجيه  پذير است، ولي نمي توان پذيرفت براي مقاوم سازي ساختمان هايي كه كمتر از 10 سال از ساختشان مي گذرد، بودجه از بيت المال مصرف شود.
به نظر نمي رسد اين راه درستي باشد كه يك ساختمان با انواع و اقسام مشكلات و مزاحمت هايي كه براي شهروندان ايجاد مي كند، ساخته شود و بعد از چند ماه يا فرو بريزد و يا دوباره كار بنايي براي مقاوم سازي آغاز شود.در اين شرايط يا بايد مدام از پول مردم خرج كرد يا از جان آنها.

كوتاه
هموفيلي: رسوايي مداوم
علي ملائكه
شايد بسياري از شما ماجراي پرفراز و نشيب تزريق خون هاي آلوده به بيماران هموفيلي در ايران را كه باعث ابتلاي آنها به بيماري هاي عفوني شده بود و سال گذشته به صدور حكم بي سابقه پرداخت غرامت سنگين به آنها منجر شد، به ياد داشته باشيد، اما چنين رويدادي منحصر به كشور ما نبوده است و بيماران هموفيلي در ساير كشورها هم در گذشته به علت تزريق فرآورده هاي خوني در معرض ابتلا به بيماري ها قرار گرفته اند. مطلب زير را فيليپ دولان رئيس كانون هموفيلي اسكاتلند به مناسبت روز جهاني هموفيلي در مورد مشكلات اين بيماران در اسكاتلند نگاشته است.
در بريتانيا استفاده از فرآورده هاي خوني آلوده به عفونت 4800 بيمار هموفيلي با هپاتيت C و 1200 بيمار هموفيلي به ويروس ايدز HIV انجاميد (از اين تعداد افراد تنها 300 نفر هنوز زنده هستند). اما آنچه بيش از اين غم انگيز است و آن را بايد يك رسوايي آشكار ناميد، اين است كه در سال 2006 هنوز ما در تلاشيم كه پاسخ هايي براي علت بروز اين اتفاقات پيدا كنيم و اينكه مقامات بهداشتي تا چه حد در مورد آن آگاهي داشته اند.
امروز در روز جهاني هموفيلي كميسيون بهداشت پارلمان اسكاتلند تصميم خواهد گرفت كه آيا تحقيقي مستقل در اين مورد را انجام دهد يا نه.
ما مي دانيم كه در اسكاتلند گروه هاي پرخطري مانند زندانيان در دهه هاي 70 و 80 خون اهدا مي كرده اند كه ظاهراً با همان دوره اي همزمان است كه بيماران هموفيلي به هپاتيت C مبتلا شدند. تنها انتقال خون هاي پس از سال 1991 را بايد بي خطر به حساب آورد. در انگليس از سال 1985 به بعد حرارت دادن فرآورده هاي خوني كه باعث نابودي ويروس هپاتيت C مي شد به اجرا درآمد، اما در اسكاتلند اين شيوه تا پايان سال 1987 جنبه عملي به خود نگرفت، حتي پس از اين تاريخ، فرآورده هايي كه پيش از اين تاريخ تهيه شده بودند نابود نشدند.
شواهدي در چند سال گذشته به دست آمده است كه نشان مي دهد اين عفونت ها مصيبتي گريزناپذير ناشي از نقص دانش پزشكي در زمان خود نبوده اند.
اسنادي كه براساس قانون آزادي اطلاعات افشا شده اند نشان مي دهند كه پزشكان در بريتانيا از دهه۷۰ آگاه بوده اند كه بيماران هموفيلي به هپاتيت مبتلا شده بودند و بدون رضايت بيماران از اين لحاظ بيماران را مورد آزمايش قرار مي داده اند. حتي اندي كر، وزير بهداشت بريتانيا در ژانويه امسال پذيرفت كه پزشكان از سال 1975 از ابتلاي بيماران هموفيلي به هپاتيت خبر داشته اند، اما 15 سال طول كشيد تا به بيماران گفته شود كه مبتلا به هپاتيتC هستند. چرا اين گونه شد؟ تا به حال جواب واضحي به اين پرسش داده نشده است؟
اسناد همچنين نشان مي دهند كه در آن زمان نگراني ها در اين مورد بر اين اساس ناديده گرفته شد كه فرض بر اين بود كه اصولاً مبتلايان به هموفيلي بعيد است تا ميانسالي زنده بمانند! اما اين موضوع امري مربوط به گذشته ها نيست. ممكن است 10 تا 20 سال طول بكشد كه افراد آلوده شده علائم هپاتيت را نشان بدهند، بنابراين افرادي كه در اوايل دهه۹۰ خون آلوده دريافت كرده باشند، ممكن است هنوز متوجه ابتلاي خود به بيماري نشده باشند. از طرف ديگر ممكن است آنها ويروس بيماري را به همسرانشان و يا حتي به كودكانشان منتقل كرده باشند. اسناد دولتي فعلي تاييد مي كنند كه تا سال 1991 بيش از 3 هزار نفر فرآورده هاي خوني دريافت كرده اند كه ممكن است با ويروس هپاتيت Cآلوده بوده باشند، اما هيچ كدام از اين افراد تا به حال نياز به آزمون خوني از اين لحاظ پيدا نكرده اند و از اين حقيقت بي اطلاع هستند؛ تا به حال هيچ تلاشي براي رديابي اين افراد به عمل نيامده است.
اگر معلوم شود كه جراحي مبتلا به هپاتيت C يا HIV است يا در صورتي كه خطايي در گزارش نتيجه يك آزمون مهم مثلاً براي سرطان وجود داشته باشد، از مديريت بيمارستان مورد سؤال انتظار مي رود كه بيماران مربوطه را بيابد. اگر يك شركت تجاري متوجه اشكالي در محصولاتش شود، انتظار مي رود كه از طريق آگهي يا ساير وسايل هشدار دهنده مصرف كنندگان را از اين موضوع آگاه كند، بنابراين چرا دولت اسكاتلند تلاشي براي رديابي اين افراد نمي كند؟
ما از سال 1999 در حال پيكار براي انجام يك بررسي علني در اسكاتلند در اين مورد بوده ايم. حدود 80 نماينده از احزاب مختلف از اقدام براي يك تحقيق مستقل علني در مورد اينكه چرا افراد مبتلا به هموفيلي در نتيجه مصرف فرآورده هاي خوني به هپاتيتC مبتلا شده اند، حمايت كردند. متاسفانه اين اقدام در نتيجه عدم همكاري نمايندگان احزاب كارگر و ليبرال دموكرات شكست خورد.
از آن پس با نمايندگان پارلمان از همه احزاب ملاقات كرديم و شواهدي را به كميسيون بهداشت پارلمان و هر سه وزير بهداشت از آن زمان تا به حال ارائه كرده ايم. ما همچنين با يك گروه كارشناسي كه توسط دولت اسكاتلند تشكيل شده بود در سال 2002 ملاقات كرديم. توصيه هاي اين گروه كارشناسي كه در سال 2003 گزارش شد، اين بود به هر يك از افراد مبتلا به هپاتيت مزمن C در نتيجه انتقال خون و فرآورده هاي خوني 50 هزار پاوند پرداخته شود كه بسيار كمتر از 300 هزار پاوندي است كه در ايرلند به اين افراد پرداخت شد. در ايرلند همچنين يك مسير قانوني سريع براي پرداخت غرامت اضافي در صورت ابتلاي اين افراد به نارسايي كبدي (سيروز) با سرطان پيش بيني شده است. وزير بهداشت اسكاتلند تصميم گرفت اين توصيه ها را رد كند.
در طول اين دوران هرچه ما عميق تر در مسائل كندوكاو مي كرديم، سؤالات بيشتري مطرح مي شود.
منبع: http: //news.scotsman.com

جدول كاكورو
جدول شماره۱۶
005535.jpg
كاكورو مانند سودوكو، يك بازي جهاني است. اين بازي در سال 2005 مطرح شد و مدت كوتاهي طول كشيد تا توجه عامه مردم را به خود جلب كند. اين جدول، قبل از اينكه در روزنامه هاي ديگر مطرح شود، اولين بار در روزنامه گاردين به چاپ رسيد. ساختار كاكورو خيلي شبيه جدول كلمات است و مي توان آن را در هر سايزي طرح كرد و تنها تفاوت آن، اين است كه اعداد مورد نظر مرجع ندارند و با جمع اعداد احتمالي در هر ستون و سطر مي توان اعداد مورد نظر را پيدا كرد. اين جدول در بسياري از نقاط دنيا شناخته شده است و علاقه مندان آن معتقدند به زودي زود- مانند سودوكو- در همه جاي دنيا فراگير خواهد شد.
005472.jpg
روش حل جدول كاكورو
راه حل هاي زيادي براي حل اين جدول موجود است و همچنين تكنيك هايي كه به شما كمك مي كنند تا بتوانيد به راه حل دست پيدا كنيد. در اينجا مي خواهيم يك نمونه از حل جدول كاكورو را به شما نشان داده و نكته هايي را به شما گوشزد كنيم.
نكته اول: تركيب حداقلي اعداد- اين جدول اعدادي را در انتها و ابتداي هر سطر و ستون مشخص كرده است كه بايد با جمع اعداد احتمالي از 1 تا۹ بدون تكرار به عدد مورد نظر رسيد. بهترين روش براي حل جدول، جست وجوي خانه هايي است كه حداقل از جمع دو عدد حاصل مي شوند. معمولاً اين اعداد از دو خانه در جدول تشكيل شده است. به اعداد۳و 4 در جدول زير دقت كنيد. به طور مثال براي عدد 3، دو احتمال وجود دارد(2و۱)،(1و۲) (در ضمن مانند جدول سودوكو، از عدد صفر نمي توانيم استفاده كنيم).و براي عدد 4 سه احتمال(1و۳) و(3و۱)و(2و۲) وجود دارد كه احتمال(2و۲) پذيرفته نيست چون در حل جدول از عدد تكراري نمي توانيم استفاده كنيم.
به جدول زير دقت كنيد: احتمالات عدد۳ و احتمالات عدد۴ به شما كمك مي كند تا جدول را حل كنيد و احتمالات جدول، شما را محدودتر مي كند. براي عدد 7 در جدول پايين به طور نرمال مي توان احتمالات:
(5و۲)،(6و۱)يا(2و۵)،(1و۶) در نظر گرفت. از طرفي مي دانيم كه جمع عدد 3 (2و۱) يا (1و۲) است؛ پس قراردادن جمع اعداد(3و۴) و(4و۳) منتفي است.
نكته دوم: اعداد مشترك- متوجه شديم براي جمع اعداد۳ و۴ احتمالات(1و۲) و(2و۱) براي عدد۳ و احتمالات(1و۳) و(3و۱) براي عدد۴وجود دارد.عددي كه بين اين احتمالات مشترك است، عدد يك است.نكته: اعداد بالاي مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون افقي و اعداد پايين مربع نشان دهنده مجموع اعداد ستون عمودي است.
حل جدول شماره۱۵
005466.jpg


گزارش
شهر تماشا
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
يك شهروند
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |