يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۲
خانه اي در جنوب شرق تهران
آشيانه روزنامه هاي تاريخ گذشته
005694.jpg
عكس:علي اكبر شيرژيان
آزاده بهشتي
صدا توي اتاق، لابه لاي صندلي ها و مبل ها مي چرخيد، از در رد مي شد، به پشت بالشت كمانه مي كرد و به گوش مي رسيد.
چرخش پيچ راديو ثانيه اي بود كه آهنگ بيدار باش صبحگاهي را نويد مي داد. پشت ميز كه مي نشستيم با استكان كمرباريك شاه عباسي روبه رويمان مي نشست و راوي، طعم شيرين مرباي هويج و نان كره اي را در دهانمان مزه مزه مي كرد.
با لقمه هاي كوچك براي بچه ها و نان و پنير زنگ تفريح در كيف مدرسه مان جا مي گرفت و تا پشت نيمكت روبه روي تخته سياه و گچ هاي سفيد و صورتي مي آمد.
كتاب كه از كيف بيرون مي آمد، برگ برگ درس هاي خوانده و نخوانده ورق مي خورد و با شيطنت هاي راه بازگشت هم مسير مي شد و شب پشت پنجره فقط مي نشست تا صبح با خورشيد ورق بخورد و روز از نو، روزي از نو.
روزگار نو حاصل گذشتن از همين تاريخ بود. تقويم تاريخ كه از راديو پخش مي شد، روز برايمان از همان سرصبح جابه جا مي شد، 200 سال قبل در چنين روزي... ، 50سال قبل در چنين روزي ... ، 400سال بعد در چنين روزي... ، در ذهن من شكل مي گرفت و به اين فكر مي كردم كه روز بايد آبستن چيزي وراي روز قبل باشد.
عصر سه شنبه ها اما خاطره اش بيش از همه روزهاي ديگر بود. اين را وقتي مزه مزه كردم كه گرد و خاك از لاي كيهان بچه ها ي جا مانده در طبقه آخر كتابخانه در دهانم نشست و روزهاي گس بزرگسالي با همان گرد و خاك روشن شد؛ سرگرمي شيرين دوران دبستان كه زيركتاب هاي دانشگاهي و مجله دانستني هاي نوجواني جامانده بود.
نقطه، سرخط
سال 1346 تازه ديپلم گرفته بود. در آن سال ها داستان هايي كه بيشتر جنبه تخيلي داشت براي مجله جوانان يا زن روز مي فرستاد و چاپ مي شد. دفتر خاطراتي داشت كه ظاهراً دفتر خاطرات بود، ولي تراوشات ذهني خود را در آن مي نوشت، اما در زمينه نوشتن استعداد چنداني نداشت و فقط يك خواننده حرفه اي روزنامه شد.
خواننده حرفه اي براي روزنامه يك امتياز است و براي او هم، اين را از لابه لاي روزنامه هايي كه جمع كرده بود مي شد فهميد. روزنامه جمع كردن، يادگار پدرش بود. او معتقد بود كه بايد مطالعه را جزو اصلي زندگي بدانيم و همين ميراث در بدو ورود به خانه اش در كتابخانه اي كه طبقات آن از حجم انبوه كتاب آبستن فروريختن است، مي شد فهميد.
در تهران اگر شب روي پشت بام بروي و شهر را نگاه كني، كنگره هاي ناموزون باروي شهري كه تاريخ چند صدساله را به شانه مي كشد، به چشم نمي آيد و پايتخت خط ناموزون چراغ هاي روشن و خاموشي است كه از چهار طرف كشيده شده است، گاهي بالا رفته و در بعضي قسمت ها پايين آمده ؛ فراز و فرودهايي كه خيلي چيزها را در ذهن زنده نگه مي دارد.
005634.jpg
در سمنان اگر شب روي پشت بام بروي و به جاي شهر، آسمان را نگاه كني، با آن همه تراكم ستاره آرامش وصف ناپذيري زير پوستت لانه مي كند . اين توجيه خوبي براي آرامش سخن گفتن علي بهارمست است و لبخندي كه از گوشه لبش جدا نمي شود. او كه متولد 28شهريور 1328 است، از بچگي علاقه زيادي به مطالعه داشته و اين را يادگار پدر مي داند. يادم هست قبل از اينكه مدرسه بروم، رياضيات را به خوبي ياد گرفتم. به همين خاطر، در درس رياضي حرف اول را مي زدم و آخر سر هم ليسانس حسابداري گرفتم. مطالعه چنان مشتاقم كرده بود كه در نوشتن بين دوستانم زبانزد بودم . همين دليل برايش كافي است تا براي چند نسل انشاء بنويسد؛ خودش، دوستانش، بچه هاي خودش و حال كه بازنشسته شده براي نوه هايش.
روزنامه هاي تاريخ گذشته
اولين مجله اي كه خواندم كيهان بچه ها بود جمله مشترك من و علي بهارمست است، ادامه مي دهم: پدرم هر هفته اين مجله را برايم تهيه مي كرد و من با شوق و ذوق بسيار صفحات را ورق مي زدم. وقتي بزرگتر شدم، خودم روزنامه مي خريدم . از همان زمان بود كه ميراث پدر را ادامه مي دهد و روزنامه ها را آرشيو مي كند.
حالا كه روزنامه هاي سالهاي خيلي دور را ورق مي زنم، در مقايسه با روزنامه هاي امروز نوع نوشتار، ديدگاه و نوع فرهنگ تفاوت هاي زيادي پيدا كرده . اين نكته برايش بسيار جالب است و بيشتر اوقات با مرور روزنامه ها آرامش پيدا مي كند. براي گفته هايش روزنامه اطلاعات سال 1305 را باز مي كند و مي گويد: در اين روزنامه خبري چاپ شده تحت اين عنوان: درشكه نمره 24با زينب، دختر حسن معمار، تصادف كرد و پايش مجروح و قضيه تحت پيگرد است. براي ما امروز اين خبر خيلي خنده دار است ولي آن زمان تهران به اين وسعت نبود و همانطور كه معلوم است زينب دختر حسن معمار را همه مي شناختند.
يك انباري به مساحت دو در سه كه بالاي حمام است و يك اتاق پنج در سه و تعدادي روزنامه كه هنوز صحافي نشده و در پاركينگ نگهداري مي شود، روزنامه هايي است كه خود بهارمست از سال 1356 و با شكل گيري انقلاب آنها را جمع آوري كرده است. اما او علاوه بر اين، آرشيوي را كه پدرش از سال 1300جمع آوري كرده در اختيار دارد كه در كنار آرشيو خودش توانسته مطالب كاملي از روزنامه هاي كيهان، اطلاعات، آيندگان، انقلاب اسلامي، همشهري، ايران، جام جم و حتي همشهري محله باشد.

نگاه امروز
تنهايي پرهياهو
ليلي نيكونظر
روزنامه هايي كه روي هم انبار مي شوند، قدمت پيدا مي كنند، آرشيو مي شوند، مي روند توي انبار،  جاخوش مي كنند در كارتون هاي نم دار، از اين خانه به آن خانه، از اين اسباب كشي به آن اسباب كشي...
چقدر فلسفه حياتشان جدي است؟ چقدر نياز هست به بودنشان. پس از مدتي، در انبارهاي تاريك و كارتن هاي پاره تار عنكبوت گرفته چقدر حرف دارند براي گفتن؟ اصلاً  به اين صفحات زرد بويناك رجوع مي شود؟ در مخيله جمع آوري كننده و آرشيويست بزرگ مي گنجد كه زماني، جايي به آنها رجوع كند و از لابه لاي حروف سربي كهنه شان تاريخي را بيرون بياورد؟ آدم هايي را اطرافمان مي شناسيم كه هر يك به جمع آوري و كلكسيون و آرشيو كردن چيزي معتادند. اينها كه كتاب و روزنامه آرشيو مي كنند شايد دفاعيه هاي قابل اعتنايي داشته باشند اما راجع به كلكسيون هاي ديگر چه مي توان گفت؟ راجع به اويي كه عتيقه جمع مي كند، اويي كه كلكسيون شمع و جوراب و عطر و سنجاق سينه و ناخن گير دارد، چه مي توان گفت؟ اين علاقه به جمع آوري، كنار هم نهادن و مرتب كردن جدا از يك عادت و علاقه شخصي چيزي شبيه يك بيماري كوچك و شايد بدون آزار، يا در مقياس آزاردهنده و اذيت كننده اش چيزي شبيه وسواس و اضطراب نيست؟ اصلاً  نوعي وسواس و اضطراب نيست؟ اين كه آرشيويست ها و كلكسيونرها از جابه جا شدن و از دست دادن آرشيو شان چنان در هراسند و چنان دچار نگراني و اضطراب هاي از ميان برنده اند، چنان فكر مي كنند با جابه جايي يك كتاب در كتابخانه شان يا از ميان رفتن روزنامه اي در آرشيو روزنامه شان، چيزي از دنيا كم مي شود كه مدام و مدام ترس خورده از دست دادن چيزي هستند. آيا اين يك عذاب خود خواسته و يك ويرانگري خود خواسته نيست؟ عكس هاي گفت وگوي كناري، مرا ياد راوي رمان تنهايي پرهياهوي هرابال نويسنده چك انداخت.
راوي، كتاب جمع مي كند. او سالهاست كتاب جمع مي كند. تمام خانه اش كتاب است. بالاي تختش چند طبقه كتاب دارد، هر شب كه مي خوابد در هول و هراس ريختن طبقه كتاب ها و مدفون شدن در كلكسيون كتابهايش است؛كتاب هايي كه جمع آوري مي شوند تا شايد روزي به كار آيند - در آن داستان براي خمير كردن و در جايي ديگر براي خواندن- و البته هيچ گاه هم استفاده نمي شوند. اين همان عذابي است كه تا انتهاي قصه ادامه دارد وحتي مي تواند به نقطه اي برسد كه تصورش نيز اندكي مشكل است. رمان آرشيو كردن و جمع آوري كتاب و روزنامه و اشياي به درد بخور و به درد نخور، قصه همين عذاب تمام ناشدني نيست؟ شايد اين نگاه تلخ و بدبينانه اي باشد اما آيا از واقعيت خيلي دور است؟!

سكوت مرگ است
محمد مطلق- وقتي اولين پيام راديويي با صداي مظفرالدين شاه پخش شد و بلافاصله برنامه با مراسم سرودخواني در مدرسه دارالفنون ادامه يافت، كسي به درستي نمي دانست چه اتفاق بزرگي افتاده است. شايد اين تنها افسران نظامي و كارمندان وزارت جنگ بودند كه به واسطه آشنايي با پديده بي سيم مي توانستند تصوري منطقي و به دور از هيجان از گستره صدا در ذهن ترسيم كنند.
مارشال مك لوهان راديو را رسانه اي گرم تعريف مي كند. در تعريف لوهان رسانه گرم، رسانه اي است كه مشاركت مخاطب را در بازسازي بخش مهمي از پيام به خود جلب مي كند و به عبارتي ساده تر اينكه ذهن را به تكاپو وامي دارد حال آن كه در مقابل رسانه سردي چون تلويزيون بايد چشم و گوش بسته نشست، با كمترين فعاليت فكري هر چه را كه گوينده مي گويد و جعبه جادويي نشان مي دهد، قبول كرد.
واداشتن مخاطب به بازسازي پيام و جلب مشاركت او در همراه شدن با پيچ و خم و شكل گيري زبان رسانه اي يعني التذاذ مخاطب. كاركرد راديو البته نه تنها به التذاذ هنري ختم نمي شود بلكه راديو هنوز هم كه هنوز است به عنوان سريع ترين رسانه مطرح بوده و دقيقاً به همين دليل است كه روز به روز جايگاه ويژه اي پيدا مي كند.
زماني روزنامه هاي كشور صرفاً خبرنامه هايي بودند كه توده اي از اخبار را با اختلاف يك روز از وقوع حادثه به مخاطب انتقال مي دادند اما گسترش امواج راديويي آرام آرام به روزنامه نگاران و اربابان جرايد اين موضوع را گوشزد كرد كه وقتي مي توان در مسير منزل و محل كار اخبار را از راديوي تاكسي شنيد، ديگر درج آن در روزنامه با 24 ساعت اختلاف كاري بيهوده است مگر آنكه ابعاد تازه اي از خبر به اطلاع عموم برسد. ابعادي كه خاص رسانه هاي مكتوب بوده و راديو قابليت انتقال آن را ندارد.
راديو حتي تلويزيون را هم متحول كرد، سال ها پيش تعدادي از كارشناسان مسائل اجتماعي و علوم ارتباطي به اين نتيجه رسيدند كه تلويزيون به دليل تحميل خود به خانواده باعث ايجاد شكاف و اختلاف در بين افراد منزل شده است. در حالي كه راديو دقيقاً عكس  اين موضوع را به اثبات مي رساند.
شايد از پيرمردان و پيرزنان شنيده باشيد كه زماني چگونه ميان خانواده ها گوش دادن به راديو تبديل به نوعي مراسم شده بود. راديويي آويخته بر ستون چوبي ايوان و مردمي مشتاق كه هم گوش مي دادند و هم به يكديگر لبخند مي زدند چرا كه راديوهاي هفت موجي مبلي فرصت و مجال نگريستن به هم و لبخند زدن را مي داد. اما تلويزيون خودخواهانه خود را به عنوان فردي مستقل و دانا، جذاب و طنازتر از همه معرفي مي كرد و همين شد كه تئوريسين ها به سازندگان رسانه هاي ديجيتالي پيشنهاد ساخت ويدئوهاي خانگي را دادند. با اين اميد كه لااقل قدرت انتخاب برنامه و مديريت زمان در خانواده به دست افراد بيفتد نه جعبه اي جادويي به نام تلويزيون.

كوتاه
جست وجوي هويت
هانيه ورشوچي - موجودي است پا در هوا و از خود بيگانه كه از يك طرف دچار تعارضات شديد شخصيتي و عدم شناخت و معرفت دروني نسبت به خود است و از طرف ديگر به علت عدم احساس تعلق به جامعه و حس بيگانگي نسبت به  آن اصول و قوانين ارزش هاي جامعه برايش بي معني اند. او انساني است كه دچار بحران هويت شده است؛ انساني كه خود و محيط پيراموني اش را به شكل صحيح درك نمي كند و احساس تعلقي به فرهنگ و تمدن خود ندارد. از يك طرف دچار پوچي و سردرگمي است و از طرف ديگر به دليل همين عدم تعلق هيچ تعهدي نسبت به قوانين و ارزش ها و هنجارهاي خانواده و جامعه ندارد.
اين انسان نوعي احساس تنهايي و جدا افتادگي همچنين بي ارزش بودن دارد كه در نتيجه فشار ناشي از اين عوامل نسبت به نظام اجتماعي خود، احساس بي هويتي اجتماعي پيدا كرده است. در ايران نيز بخش اعظم ناهنجاري ها و انحرافات اجتماعي كه حالتي اپيدمي به خود گرفته ناشي از وجود بحران شديد هويتي است كه سرمنشأ گسست نسل ها، رشد ناهنجاري هاي اجتماعي، تخريب ارزش  ها و اصول اخلاقي بي بندوباري و بسياري از انحرافات است. ابوالفضل اشرفي پژوهشگر جامعه شناسي و عضو هيأت علمي دانشگاه در خصوص هويت اجتماعي و نقش آن در پيشگيري از انحرافات مي گويد: احساس هويت اجتماعي به منزله عاملي بازدارنده، از انحرافات اجتماعي افراد، خصوصاً نوجوانان است.
وي يادآور مي شود: هويت اجتماعي عبارت است از تصور، درك، ارزيابي نسبت به خود از منظر ديگران يا جامعه در واقع اگر اين تصور و ارزيابي مثبت باشد و فرد احساس كند از منظر ديگران يا جامعه داراي جايگاه و ارزش و احترام است، احساس هويت اجتماعي مي كند در غير اين صورت احساس بي هويتي اجتماعي خواهد كرد. به عبارت ديگر هويت اجتماعي درك ما از اين مطلب است كه ما چه كسي هستيم و ديگران كه هستند و از آن سو، درك ديگران از خودشان و افراد ديگر از جمله خود ما چيست. به عبارتي هويت آن چيزي است كه مرا از ديگران بازمي شناسد و به من در زندگي اجتماعي ام معني و مفهوم مي بخشد. اشرفي اشاره مي كند: در فرهنگ معين آمده است: آنچه موجب شناسايي شخص باشد. هويت است و از نظر لغوي چيستي و چه كسي بودن فرد است. اشرفي مي گويد: هويت اجتماعي يك چيز خيالي نيست بلكه فرآيندي است كه نياز به شكل گيري دارد. در واقع هويت اجتماعي از آن جهت اهميت دارد كه اصولاً احساس هويت انسان در مورد جامعه يا هر پديده ديگر و حتي احساس هويت در خصوص خداوند، وي را به رعايت هنجارهاي مورد نظر ملزم مي كند و همچون عاملي بازدارنده در انحرافات او عمل مي نمايد.
اين پژوهشگر معتقد است هويت بايد درون سازي شود و عنوان مي كند: جوان جامعه بايد تصوير روشني از فرهنگ درون جامعه داشته باشد و چيزي كه از جامعه اش مي بيند تيره و تار نباشد تا وي خودش را در تصوير و فرهنگ غرب ببيند و از فرهنگ جايگزين استفاده ننمايد. وي اضافه مي كند: براي پيشگيري از انحرافات زمينه هويت را بايد ساخت و متناسب با شرايط در اختيار جوان گذاشت تا مانند سد محكم و مقاومي در مقابل انحرافات بايستد و از بروز ناهنجاري هاي اجتماعي جلوگيري كند و نگذارد جوانان از عوامل جايگزين كه معمولاً فرهنگ غربي است استفاده كنند.
به نظر گي روشد، هر شخص به وسيله و از طريق محيط هاي مختلفي كه بدان تعلق دارد يا بدان رجوع مي نمايد، هويت خود را توسعه مي بخشد، يعني مي تواند تعريفي از آنچه به مثابه شخص- فردي يا اجتماعي مطرح است براي خود و ديگران ارائه نمايد، زيرا آنچه شخصيت اجتماعي ناميده مي شود، در واقع همين هويت است كه براي شخص جايي در جامعه تعيين مي كند و نوعي وحدت و انسجام و عمل به او مي بخشد. نظام اجتماعي در زمينه سازي سالم فرآيند شكل گيري احساس هويت اجتماعي نقش اساسي ايفا مي كند. به عبارت ديگر نظام اجتماعي مجموعه واحدهايي است كه با توجه به كاركردهاي متفاوت و مشخص و متكي به هدفي مشترك براي حل مسائل تلاش مي كند. اشرفي نقش نظام اجتماعي را در شكل دهي هويت اجتماعي افراد تعيين كننده مي داند و مي گويد: نظام اجتماعي بايد از طريق نهادهاي واسط خود، نهادهاي خانواده مدرسه، رسانه هاي گروهي و دولت به فراهم سازي شرايط متناسب با الگوهاي فرهنگ خودي در فضاي زندگي نوجوان، زمينه هاي لازم براي كسب هويت اجتماعي آنان را فراهم آورد.
جوانا واين و راب وايت معتقدند كه هويت اجتماعي در متن مجموعه اي از تجربيات مربوط به زندگي، در وهله اول با بعد محلي و مكاني زندگي، خانواده و منابع اجتماعي ساخته مي شود. به اعتقاد اين نظريه پردازان هويت اجتماعي در نهادهاي اجتماعي از قبيل مدرسه، محيط هاي كار، فعاليت هاي تفريحي و اوقات فراغت امكان پذير است. بنابراين نهادهاي اجتماعي بايد با مشاركت دادن نوجوانان و جوانان به آنها احساس هويت ببخشند، زيرا قبل از هرچيز، هويت به ارتباط اجتماعي مربوط است و درجه ارتباط و عدم ارتباط از مسير نهادهاي اجتماعي، عامل بسيار مهمي در زندگي فرهنگي افراد جوان و روابطشان با ارزش ها و ايدئولوژي هاي مسلط جامعه به شمار مي رود.)
اين استاد به نظريه جدا افتادگي اجتماعي اشاره مي كند و مي گويد: زماني كه نوجوان ما احساس كند كه در حاشيه جامعه قرار دارد و احساس عدم تعلق به جامعه را داشته باشد در واقع با نوعي احساس بي هويتي مواجه مي شود، در اين صورت، نوجوان براي كسب هويت به گروه همسالان رجوع و با عضويت گروهي خود در گروه همسالان، موقعيت جديدي را در جامعه براي تعريف از خودش پيدا مي كند.

گزارش
آرمانشهر
شهر تماشا
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |