عكس:علي اكبر شيرژيان
آزاده بهشتي
صدا توي اتاق، لابه لاي صندلي ها و مبل ها مي چرخيد، از در رد مي شد، به پشت بالشت كمانه مي كرد و به گوش مي رسيد.
چرخش پيچ راديو ثانيه اي بود كه آهنگ بيدار باش صبحگاهي را نويد مي داد. پشت ميز كه مي نشستيم با استكان كمرباريك شاه عباسي روبه رويمان مي نشست و راوي، طعم شيرين مرباي هويج و نان كره اي را در دهانمان مزه مزه مي كرد.
با لقمه هاي كوچك براي بچه ها و نان و پنير زنگ تفريح در كيف مدرسه مان جا مي گرفت و تا پشت نيمكت روبه روي تخته سياه و گچ هاي سفيد و صورتي مي آمد.
كتاب كه از كيف بيرون مي آمد، برگ برگ درس هاي خوانده و نخوانده ورق مي خورد و با شيطنت هاي راه بازگشت هم مسير مي شد و شب پشت پنجره فقط مي نشست تا صبح با خورشيد ورق بخورد و روز از نو، روزي از نو.
روزگار نو حاصل گذشتن از همين تاريخ بود. تقويم تاريخ كه از راديو پخش مي شد، روز برايمان از همان سرصبح جابه جا مي شد، 200 سال قبل در چنين روزي... ، 50سال قبل در چنين روزي ... ، 400سال بعد در چنين روزي... ، در ذهن من شكل مي گرفت و به اين فكر مي كردم كه روز بايد آبستن چيزي وراي روز قبل باشد.
عصر سه شنبه ها اما خاطره اش بيش از همه روزهاي ديگر بود. اين را وقتي مزه مزه كردم كه گرد و خاك از لاي كيهان بچه ها ي جا مانده در طبقه آخر كتابخانه در دهانم نشست و روزهاي گس بزرگسالي با همان گرد و خاك روشن شد؛ سرگرمي شيرين دوران دبستان كه زيركتاب هاي دانشگاهي و مجله دانستني هاي نوجواني جامانده بود.
نقطه، سرخط
سال 1346 تازه ديپلم گرفته بود. در آن سال ها داستان هايي كه بيشتر جنبه تخيلي داشت براي مجله جوانان يا زن روز مي فرستاد و چاپ مي شد. دفتر خاطراتي داشت كه ظاهراً دفتر خاطرات بود، ولي تراوشات ذهني خود را در آن مي نوشت، اما در زمينه نوشتن استعداد چنداني نداشت و فقط يك خواننده حرفه اي روزنامه شد.
خواننده حرفه اي براي روزنامه يك امتياز است و براي او هم، اين را از لابه لاي روزنامه هايي كه جمع كرده بود مي شد فهميد. روزنامه جمع كردن، يادگار پدرش بود. او معتقد بود كه بايد مطالعه را جزو اصلي زندگي بدانيم و همين ميراث در بدو ورود به خانه اش در كتابخانه اي كه طبقات آن از حجم انبوه كتاب آبستن فروريختن است، مي شد فهميد.
در تهران اگر شب روي پشت بام بروي و شهر را نگاه كني، كنگره هاي ناموزون باروي شهري كه تاريخ چند صدساله را به شانه مي كشد، به چشم نمي آيد و پايتخت خط ناموزون چراغ هاي روشن و خاموشي است كه از چهار طرف كشيده شده است، گاهي بالا رفته و در بعضي قسمت ها پايين آمده ؛ فراز و فرودهايي كه خيلي چيزها را در ذهن زنده نگه مي دارد.
در سمنان اگر شب روي پشت بام بروي و به جاي شهر، آسمان را نگاه كني، با آن همه تراكم ستاره آرامش وصف ناپذيري زير پوستت لانه مي كند . اين توجيه خوبي براي آرامش سخن گفتن علي بهارمست است و لبخندي كه از گوشه لبش جدا نمي شود. او كه متولد 28شهريور 1328 است، از بچگي علاقه زيادي به مطالعه داشته و اين را يادگار پدر مي داند. يادم هست قبل از اينكه مدرسه بروم، رياضيات را به خوبي ياد گرفتم. به همين خاطر، در درس رياضي حرف اول را مي زدم و آخر سر هم ليسانس حسابداري گرفتم. مطالعه چنان مشتاقم كرده بود كه در نوشتن بين دوستانم زبانزد بودم . همين دليل برايش كافي است تا براي چند نسل انشاء بنويسد؛ خودش، دوستانش، بچه هاي خودش و حال كه بازنشسته شده براي نوه هايش.
روزنامه هاي تاريخ گذشته
اولين مجله اي كه خواندم كيهان بچه ها بود جمله مشترك من و علي بهارمست است، ادامه مي دهم: پدرم هر هفته اين مجله را برايم تهيه مي كرد و من با شوق و ذوق بسيار صفحات را ورق مي زدم. وقتي بزرگتر شدم، خودم روزنامه مي خريدم . از همان زمان بود كه ميراث پدر را ادامه مي دهد و روزنامه ها را آرشيو مي كند.
حالا كه روزنامه هاي سالهاي خيلي دور را ورق مي زنم، در مقايسه با روزنامه هاي امروز نوع نوشتار، ديدگاه و نوع فرهنگ تفاوت هاي زيادي پيدا كرده . اين نكته برايش بسيار جالب است و بيشتر اوقات با مرور روزنامه ها آرامش پيدا مي كند. براي گفته هايش روزنامه اطلاعات سال 1305 را باز مي كند و مي گويد: در اين روزنامه خبري چاپ شده تحت اين عنوان: درشكه نمره 24با زينب، دختر حسن معمار، تصادف كرد و پايش مجروح و قضيه تحت پيگرد است. براي ما امروز اين خبر خيلي خنده دار است ولي آن زمان تهران به اين وسعت نبود و همانطور كه معلوم است زينب دختر حسن معمار را همه مي شناختند.
يك انباري به مساحت دو در سه كه بالاي حمام است و يك اتاق پنج در سه و تعدادي روزنامه كه هنوز صحافي نشده و در پاركينگ نگهداري مي شود، روزنامه هايي است كه خود بهارمست از سال 1356 و با شكل گيري انقلاب آنها را جمع آوري كرده است. اما او علاوه بر اين، آرشيوي را كه پدرش از سال 1300جمع آوري كرده در اختيار دارد كه در كنار آرشيو خودش توانسته مطالب كاملي از روزنامه هاي كيهان، اطلاعات، آيندگان، انقلاب اسلامي، همشهري، ايران، جام جم و حتي همشهري محله باشد.