يكشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۷۲
پشت صحنه يك طنز نودشبي در سيزده برداشت
آسمان به شرط لبخند
005676.jpg
عكس: محمد فوقاني
ليلي نيكونظر
اطاق گريم، يك عمارت جالب، خيابان زعفرانيه تهران.
يوسف تيموري، نشسته روبه روي آينه، پشت ميز گريم. حميد لولايي درست مقابلش، پشت آن يكي ميز گريم. تيموري حال ندارد متن را بخواند. بلند مي گويد يكي بيايد اين ديالوگ ها را براي من تعريف كند و ماجرا را بگويد. لولايي سرش را انداخته پايين و آرام آرام متن را مي خواند. يك نفر بالاخره از راه مي رسد تا متن را براي يوسف بخواند و ماجرا را برايش بگويد.
يك
علي صادقي، همه اش مي دود، همه اش مي خندد، پله ها را چند تا يكي مي كند و مدام اصواتي عجيب و غريب توليد مي كند. از پله هاي عمارت كه توي حياط مي دود جلو مي روم كه سلام، من فلاني هستم از همشهري، قبلاً با هم هماهنگ كرده بوديم براي گفت  وگو. صادقي پاسخ مي دهد: حالا بايد چي كار كنم؟! خبرنگار سنگ روي يخ شده در جواب مي گويد: هيچي!!
دو
اينجا لوكيشن زندگي به شرط خنده است. يك ساعتي به شروع كار مانده. حميد لولايي يك گوشه حياط با يكي دو نفر عكس يادگاري مي گيرد. او همه اش تنها يك گوشه  مي ايستد و يك تصنيف بسيار مشابه با شب هاي گلوبندك را زمزمه مي كند. وقتي با او سلام عليك مي كني، آنقدر صميمانه پاسخ مي دهد كه انگار اين بار هزارم است كه مي بيندت. قول مي دهد به چند تا سؤالي كه از او داري پاسخ بدهد!
رضا داوودنژاد از راه مي رسد. يوسف تيموري او را چنان در آغوش مي كشد كه انگار مدت هاست همديگر را نديده اند! جدي جدي با هم روبوسي مي كنند!
سه
مجيد صالحي و رضا عطاران هم اينجا هستند؛ احتمالاً آمده اند به دوستانشان سر بزنند، تمام عوامل برنامه هاي طنز نودشبي تلويزيون اينجا جمع اند. موقع خداحافظي عطاران و صالحي، يك نفر از آن سوي حياط پشت بلند گو مي گويد خداحافظ رضا، خداحافظ مجيد! و رضا داوودنژاد از آن سو دست هايش را به دو طرف باز مي كند و بالا و پايين مي برد و داد مي زند خداحافظ! خداحافظ... اينجا همه به شدت خوشحالند!
چهار
سحر ولدبيگي آن سوتر ايستاده و ساكت و آرام نگاه مي كند و آب نبات چوبي مي خورد. اينجا همه آب نبات چوبي مي خورند، در يك لحظه دورو برم را نگاه مي كنم؛ چهل نفر آدم دارند آب نبات چوبي مي خورند. از دكه بغلي مي خرند.
پنج
بهنوش بختياري از راه مي رسد و با همه گرم سلام عليك مي كند. مهدي مظلومي، كارگردان مجموعه روبه بختياري مي گويد خانم، سلام عرض كرديم ها! بختياري جواب مي دهد ببخشيد تو رو خدا، حواسم نبود، من يك جا كه تازه وارد مي شوم، جو مي گيردتم! خوش خنده، خونگرم و دوست داشتني است. اين را داشته باشيد، تا بعد!
* پشت سرهم كارهاي طنز انجام مي دهيد پيشنهاد كار جدي نداشته ايد؟
- كار سينمايي پيشنهاد داشتم و دارم و بعد از اين كار نمي دانم كدام كار را قبول كنم. يك كار تئاتر بهم پيشنهاد شده كه خيلي دوست دارم، نقشم جدي و دراماتيك است. دوست دارم نمايش را حتماً كار كنم.
* فكر مي كنم شما خيلي دردسر داريد، به عنوان يك بازيگر زن طنز؟
- دردسر نه!خط قرمز، خب ما به چارچوب ها واقف بوده ايم و با پذيرش چارچوب ها وارد كار شده ايم، بايد رعايت كنيم.
* تا حالا فكر كرده ايد چه چيز باعث شده تا شما به عنوان يك بازيگر طنز جا بيفتيد؟ چه چيز در چهره تان يا بازيتان وجود دارد؟
- راستش من خيلي به اين نكته فكر كرده ام و نمي دانم دقيقاً چه چيز باعث شده است. اما نگاه خودم به زندگي يك نگاه طنز گونه است، چيزي را سخت نمي گيرم، كل زندگي برايم يك شوخي بزرگ است.
* اين شوخي بزرگ گاهي غمگينتان نمي كند؟!
- چرا، اما غم هاي من هميشه گذري بوده، هيچ وقت عميقاً درگير نشده ام و اصولاً همه به من مي گويند غصه خور نيستي و خوش به حالت و اين حرف ها.
* واقعاً راست مي گويند؟!
- دقيقاً همين طور است. من به اين فلسفه رسيده ام كه هر چقدر به غم فكر كني، باز هم مي آيد و مي گذرد و تمام مي شود و هيچ چيز ماندني نيست. ترجيح مي دهم خونسرد و راحت باشم و يك آرامشي را در خودم تربيت كرده ام كه از آن خوشحالم.
- شما در زندگيتان هيچ وقت دچار شكست نشده ايد؟ مرگ در نزديكيتان اتفاق نيفتاده؟!
- چرا، مگر مي شود اينها اتفاق نيفتاده باشد، من خيلي جدي اش نگرفته ام. به فرهنگ خنده اعتقاد دارم. نه به معناي اينكه خيلي ريلكس هستم يا دل گنده ام. نه، خنده برايم به معناي رنجي است كه مناعت طبع دارد. شايد يك آدم شاد غم عميق تري را نسبت به يك آدم اخمو و عبوس تجربه كند.
* مردم ما آدم هاي شادي هستند؟
- دقيقاً نمي توانم بگويم. اما هرچه دوروبرم را مي بينم همه چهره ها گرفته است و اين جاي شكر دارد براي من كه بتوانم اين آدم ها را خوشحال كنم.
بهنوش بختياري سينماي كلاسيك را دوست دارد و عاشق قصه هاي بي اتفاق است. به ژانر وحشت علاقه دارد و آرزويش اين است كه به قول خودش در يك فيلم ترسناك اساسي بازي كند! توي كيفش هم فيلمنامه رز ارغواني قاهره وودي آلن را دارد!
005667.jpg
شش
دور همان ميز توي حياط، كنار حوض آب نشسته اند و آرام آرام متن هايشان را مي خوانند. تداركات همه جا هستند. هر كس در سايه درختي آرام گرفته است. اين حياط پر از گل و سايه، حياط يك عمارت خيلي جالب است كه اين سو آلاچيق دارد و آن سو يك استخر دارد و اين طرف يك بالكن بزرگ دارد و كلي امكانات ميزانسن مي دهد. مرغ و خروس هايشان هم به راه است. فرزاد رحماني، برنامه ريز مجموعه سمت مرغ و خروس ها داد مي زند: لعنتي ها، همه باغچه را خورديد!
هفت
سعيد آقاخاني، بازيگردان مجموعه رو به بازيگران مي گويد: بازيگران نسبتاً محترم بفرماييد! سكانس  ها را با فاصله كوتاه و اغلب بدون تكرار بگيريد. بعد از هر سكانس بازيگران مي دوند در اطاق رژي تاخودشان و بازيشان را دقيق ببينند. علي صادقي بي خيال كه اغلب ديرتر از بقيه در صحنه حاضر مي شود مدام شيطنت مي كند و يوسف تيموري به شكل گربه از در و ديوار بالا مي رود. حميد لولايي همچنان پس از هر سكانس آن تصنيف را زمزمه مي كند و سر تكان مي دهد. دوباره قول مي دهد پاسخ سؤالات مرا بدهد. مي گويد بهتر است كمي صبر كنم!
هشت
از پله هاي اطاق گريم، براي پيدا كردن خشايار راد پائين مي روم، موقع پايين رفتن از پله ها با او كه بالا مي آيد روبه رو مي شوم و كمي اين پا و آن پا مي شوم. با مخلوطي از خنده و جديت مي گويد: يا برو پايين يا بيا بالا! (اين گفت وگو را هم بايد اينجا ضميمه كنم)
* آقاي راد به نظرتان سريال خوب ارتباط برقرار كرده؟
- دارد ارتباط برقرار مي كند. مشكل تمام برنامه ها و سريال هاي نود قسمتي اين است كه دير ارتباط برقرار مي كنند.
* چرا؟
- خيلي طبيعي است. تا شخصيت ها و كاراكترها و شناسنامه نقش ها معرفي شوند طول مي كشد. معمولاً بعد از چند قسمت تازه سريال ارتباط برقرار مي كند.
* انعكاسي كه تا به حال گرفته ايد چه طور بوده؟
- خيلي خوب، من خودم معمولاً راجع به كارم از ديگران نظر مي خواهم...
* يعني مدام پيگيري مي كنيد؟
- نه اين كه مدام پيگيري كنم اما انعكاس ها برايم مهم است و باعث مي شود فكر كنم گاهي وقت ها هم اتفاقي در معرض اظهار نظر ديگران قرار مي گيرم. مثلاً همين چند روز پيش رضا عطاران تلفني به من مي گفت كه بازي تو و خانم بختياري خيلي خوب با هم هماهنگ شده. مردم هم كه هميشه لطف دارند.
* به نظر شما مردم ما بالاخره سخت مي خندند يا آسان؟
- سخت مي خندند، نظر من اين است، به خاطر مشكلات و دغدغه ها اما راستش خنديدن مهم نيست. خوب خنديدن است كه اهميت دارد؛ اين كه در حين خنده ات تفكر كني. حتماً هم نبايد خنده همراه با قهقهه باشد. گاهي يك لبخند كافي است. اين كه آدم ها حظ ببرند از يك شوخي يا يك موقعيت.
* خود بازيگران اين مجموعه آدم هاي خوشحالي هستند. واقعاً شادند يا وانمود مي كنند؟ قطعاً بازيگر طنز شدن به روحيات بازيگر بستگي دارد. بازيگرها اگر آدم هاي سرزنده و بالنده اي نباشند قطعاً نمي توانند در يك نقش طنز قرار بگيرند.
005670.jpg
نه
در اطاق آقا خشايار حميد لولايي ، مدام باز و بسته مي شود. براي سكانس هايي كه مي خواهند داخلي را بگيرند، در اطاق آقا خشايار تمرين مي كنند. حميد لولايي همچنان پس از هر سكانس قول مي دهد كه چند تا سؤال ناقابل ما را پاسخ دهد!
ده
يك دختر جوان متولد 64 هم اينجاست كه تازه سر و كله اش در مجموعه پيدا شده. افسانه آقازاده، يك دختر فضول است كه قرار است زندگي پروانه و بهرام را به هم بريزد! اين اولين كارش است و اصلاً ورزشكار است، كاراته  كار مي كند! آمده بوده پشت صحنه را ببيند كه همان روز فرم پر مي كند و انتخاب مي شود. مي گويد هدفم ورزش بود ولي ناگهان هدفم تغيير كرد. مي توانم حس بگيرم و انعطاف دارم و فكر مي كنم مي توانم بازيگر بمانم. مي پرسم كاراته كجا، بازيگري كجا؟  جواب مي دهد كه اتفاقاً خيلي احساساتي هستم، خيلي هم گريه مي كنم !
يازده
سكانس ها را تند و تند مي گيرند. مهدي مظلومي كارگردان راحت و آرامي است، هرچند كه غالباً نظارت مي كند و سعيد آقاخاني است كه تذكرها را مي دهد و چك و چانه ها را مي زند. او اين روزها بازيگرداني مي كند. چند سال قبل بازي مي كرد و يكي دو سال پيش هم در كسوت نويسنده برنامه هاي طنز مطرح شد. مي گويد دغدغه اش بيشتر نوشتن است اما به خاطر مسائل مالي و غم نان و اين حرف ها مجبور است كارهاي ديگري را هم انجام بدهد. مي گويد برنامه هنوز جا نيفتاده و آن طور كه دلش مي خواهد پيش نمي رود. دلايلش؟ مي گويد: حالا بماند! مي پرسم بازيگرداني در تلويزيون چه صيغه اي است؟ مي گويد كه او هم نمي داند! مي گويد در واقع دستيار كارگردان هستم!
005673.jpg
دوازده
حميد لولايي كه آن همه براي گفت وگو قول داد، ناگهان، با همان كلاه و همان گريم و شكل و شمايل ناپديد مي شود. او به يك شيوه كاملاً حرفه اي،و قطعاً سينمايي از پاسخ به سؤالات، طفره مي رود. هر قدر كه در لوكيشن دنبالش مي گرديم نيست. فرزاد رحماني مي گويد: آقاي لولايي با دو تا دوستانشان رفتند! و آهي است كه از نهاد ما بلند مي شود!
سيزده
رحماني، برنامه اين مجموعه مي گويد كه احتمالاً سر نود شب، برنامه را تمام مي كنند. مي گويد مگر اين كه شبكه بخواهد و پيشنهاد بدهد ادامه اش بدهيم. كار از نظر تايم و آفيس و اين حرف ها با آرامش و كمترين اعصاب خردي پيش مي رود و همين فضاي آرام و بي دردسر در روحيه بازيگران تأ ثير خوبي داشته است. پس زندگي به شرط خنده فعلاً ادامه دارد، بخنديم!

يادداشت
پرواز بر فراز آشيانه فاخته
محسن سيدي
در سه سال گذشته شاهد آن بوده ايم كه هر ساله مدير تأمين و توزيع فيلم هاي خارجي بنياد سينمايي فارابي متناوباً تغيير كرده است.
چندي پس از انتصاب عليرضا رضاداد، بعنوان مديرعامل بنياد سينمايي فارابي بخش تأمين و توزيع فيلم هاي خارجي بنياد سينمايي فارابي كه توسط واحد بازرگاني اين سازمان بطور يكجا اداره مي شد، منفك و با معرفي سيد ضياء هاشمي (مديرعامل فعلي خانه سينما) برنامه هاي خود را براي سامان بخشي اكران فيلم هاي خارجي اعلام كرد اما در كمتر از يكسال هاشمي استعفاء كرد. چند ماه بعد منوچهر شاهسواري (تهيه كننده سينما) به اين سمت منصوب شد.
شاهسواري كه به نسبت سيد ضياء هاشمي كمتر با رسانه ها و نشريات گفت وگو مي كرد به آرامي كار خود را در واگذاري اكران فيلم خارجي به بخش خصوصي شروع كرد، اما او نيز در ميانه راه آئين استعفاء را زود هنگام تر از آني كه پيش بيني مي شد بجا آورد. در اوائل سال جديد خبر از انتصاب اميرحسين علم الهدي كه پيش تر نفر سوم اداره كل نظارت و ارزشيابي معاونت امور سينمايي به حساب مي آمد به گوش رسيد و با مصاحبه او و اعلان برنامه هايش، خبر انتصابش تأييد شد.
حالا سؤال اين است كه با توجه به دوره سه ساله اخير و اينكه متوسط فعاليت مديريت تأمين و توزيع فيلم هاي خارجي بنياد سينمايي فارابي به كمتر از 16 ماه رسيده است، آيا اهداف مديران ياد شده بلندپروازانه بوده؟ يعني مجموعه امكانات و شرايط موجود مورد مطالعه قرار نگرفته و آن اهداف اعلام شده؛ يا مديران ياد شده فاقد شناخت و توانايي لازم در حوزه مسئوليت هايشان بوده اند؟ و يا ساختار اجرايي و تصميم گيري در حوزه بنياد سينمايي فارابي اجازه تنفيذ برنامه را نداده است؟
اما پيشينه هر كدام از مديران منصوب شده در اين بخش حاكي از آن است كه آنان در حوزه كارشان شناخت و توانايي لازم را داشته اند و پيش و پس از آن مسئوليت نيز در كار خود موفق بوده اند. بنابراين آنچه باقي مي ماند نبود تناسب ميان اهداف اعلامي با ساختار پير و فرتوت و به تاريخ پيوسته بنياد سينمايي فارابي است.
به نظر مي رسد تصويب نامه هيأت دولت مبني بر انحصار ورود و پخش فيلم هاي خارجي توسط بنياد سينمايي فارابي ناظر بر شرايط روز آن زمان در محدوديت دسترسي به منابع جهاني فيلم و نيز نبود سرمايه گذار خريد و عرضه فيلم خارجي در كشور بوده است و گواه اين ادعا نيز، شكستن انحصار ورود فيلم هاي ويدئويي خارجي و تصويب ورود آن توسط موسسه هاي ويدئويي در زمان معاونت محمدمهدي حيدريان معاون سابق امور سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد است.
سازمان ها و نهادهاي بشري نيز چون موجودات زنده داراي مراحل تولد، كودكي، بلوغ و فترت هستند. فقدان توجه به تغييرات پردامنه جهاني و نيازهاي روزافزون جوامع بشري، نقش سازمان هاي فرتوت را به سرعت به حاشيه مي راند. بر اين مبنا است كه سازمانها را در طول سالهاي فعاليت باز تعريف كرده و مأموريت هاي جديدي را بر اساس نيازهاي موجود و اقتضاي شرايط نوين تعريف مجدد مي كنند. * باز تعريف مجدد مأموريت هاي بنياد سينمايي فارابي و خروج آن از تصدي گري امور سينمايي به حمايت و نيز تغيير بنيادين ساختار گنجينه انساني ** اين سازمان
مي تواند به نقش اوليه تأسيس آن در به دست آوردن سهم شايسته سينماي ايران در كشور و جهان معاصر كمك كند.

* چندي پيش يك تهيه كننده و كارگردان سينمايي (بهمن فرمان آرا) دليل تأسيس بنياد سينمايي فارابي را پيش بيني تأمين منابع مالي توليد فيلم در غياب تهيه كنندگان خصوصي دانسته بود و بر اين مبنا حضور اين سازمان را در شرايط فعلي منتفي ذكر كرده بود.
** در حال حاضر بيش از 30درصد كاركنان بنياد سينمايي فارابي فاقد تحصيلات متوسطه و صرفاً 36 درصد از آنان داراي مدرك تحصيلي دانشگاهي هستند؛ ظرفيتي كه بر اساس مأموريت تصدي گري پيش بيني، جذب و اداره
مي شوند.

شهر تماشا
آرمانشهر
گزارش
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  آرمانشهر  |  شهر تماشا  |  گزارش  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |