خشت اول فلسفه به زبان ديگر(۳)
كودكي و فيلسوفي
|
|
سياوش جمادي
مذاهب فلسفي چه بسا در اثر دورافتادگي از اصل خود صرفاً به چيزي چون خانه، مأمن و لنگرگاهي براي آرامش كاذب ما دگر شده باشند. شيوه رفتار و زندگي بي دغدغه و سر به فرمان بر وفاق سنت هاي بي چون و چرا و جزمي چه بسا ديده ها و اذهان را چنان سفت و سخت تخته بند و در زنجير كند كه ديگر حتي نتوان از تهديد آرامش شكننده نيز سخن گفت. به بياني ديگر در بزرگسالي ما ديگر خود در پي پاسخ به مجهولات برنمي آييم بل پاسخ هاي حاضر و آماده اي را كه همگان از نياكان خود به ارث برده اند، مي پذيريم. كودك مي پرسد جهان از كجا به وجود آمده؟ قبل از آغاز جهان چه چيزي وجود داشته؟ و پدر هر پاسخي را با عبارت «خب! معلوم است ديگر...» آغاز مي كند. كودك گاه در ميان پاسخ پدر پرسشي ديگر مطرح مي كند. پدر گمان مي برد كه پرسش براي كودك جدي نيست ورنه صبر مي كرد تا پاسخ تمام شود؛ بي خبر كه آنچه به نزد كودك جدي نيست، پاسخ پدر است نه پرسش خودش. در حقيقت او به اينگونه سرسري پاسخ گفتن به پرسشي كه آن همه براي او جدي است، اعتماد نمي كند و هم از اين روي ميان حرف پدر مي دود. كودكاني كه حساسيت فوق العاده اي دارند، سرانجام به تفاوت جهان خود و جهان والدين پي مي برند و ترجيح مي دهند در خود فرو روند و پاسخ ها را در جايي ديگر جست وجو كنند و سرانجام افراد مستثنا و نابغه اي از ميان آنها باليدن مي گيرد كه حتي در بزرگسالي نيز خود را با معلومات و پاسخ هاي جزمي و جمعي اقناع نمي كند، در خانه هاي پيش ساخته قرار و آرام نمي گيرند و سرانجام موجوداتي ناآرام ومخل آرامش جمع مي گردند. آنها فيلسوف مي شوند. يادداشت هاي خصوصي و خود زندگينامه بسياري از آزادانديشان بزرگ بر اين تداوم صرافت طبع كودكي گواهي مي دهد. نيچه در «اينك انسان» (Ecce Homo) مي نويسد: «من همواره از خلايق رنج برده ام. من از ۷سالگي مي دانستم كه هرگز كلامي انساني به گوشم نخواهد رفت» . كافكا در يادداشت هاي روزانه خود جاي جاي ما را با حساسيت هاي عميق دوران كودكي خود آشنا مي كند. البته به هيچ وجه بر آن نيستيم تا اين قضيه را به يك اصل كلي تبديل كنيم، چه با فيلسوفاني كه فلسفه ورزي آنها تداوم پرسش هاي دوران كودكي شان نبوده است؛ اما در هر حال فلسفه از گونه اي بازگشت به خلوص و آزادگي ذهني و روحي كه كودك را همواره مظهر آن گرفته اند؛ آغاز مي شود. آغاز فلسفه ورزي همواره نوعي از نو آغاز بودن است. ويليام وردز ورث شاعر رمانتيك انگليسي در يكي از بهترين غزلواره هاي خود كودك را پدر انسان مي نامد. او آرزو مي كند كه تا دم مرگ بهجت و بالندگي روحي كودكي را به وقت ديدن رنگين كمان حفظ كند و با همين احساس كه آن را زهد طبيعي (natural Piety) مي نامد، بميرد.
|